علیاصغر سعیدی ریشههای تاریخی، اقتصادی و اجتماعی مهاجرت به تهران را تحلیل میکند
جاذبه و دافعه تهران
«نتایج سرشماری سال ۳۵ و تحقیقاتی که قبل از انقلاب در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی انجامشده، نشان میدهد مهاجرت از روستا به شهر قبل از اصلاحات ارضی شروع شده و نزدیک ۱۱ درصد کل جمعیت شهرها - بیش از دو میلیون نفر- از روستاها آمده بودند.» علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، با یادآوری این تاریخچه مهاجرت در ایران، علت اصلی آن را وجود فقر در روستاها ارزیابی میکند.
«نتایج سرشماری سال ۳۵ و تحقیقاتی که قبل از انقلاب در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی انجامشده، نشان میدهد مهاجرت از روستا به شهر قبل از اصلاحات ارضی شروع شده و نزدیک ۱۱ درصد کل جمعیت شهرها - بیش از دو میلیون نفر- از روستاها آمده بودند.» علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، با یادآوری این تاریخچه مهاجرت در ایران، علت اصلی آن را وجود فقر در روستاها ارزیابی میکند. او تاکید میکند: «علت اینکه مهاجرت به تهران پایدار مانده و رشد میکند هم در تاریخ مهاجرت است و هم در شرایط اجتماعی و اقتصادی تهران.» سعیدی با اشاره به اینکه تهران به عنوان یک کلانشهر جهانسومی جاذبههای مختلفی برای مهاجران دارد، اظهار میکند: «عموم مهاجران جذب اقتصاد غیررسمی و اقتصاد زیرزمینی این شهر میشوند.» این جامعهشناس درباره آنچه ساکنان سایر مناطق کشور را به تهران میکشاند، میگوید: «ورود به عصر اطلاعات نهتنها نتوانست وضع مناطق محروم ما را بهبود دهد بلکه همین اطلاعات مهاجرت را تشدید کرد، یعنی مردم این نواحی بهراحتی با دستیابی به اطلاعات، فهمیدند که عمرشان را در زادگاهشان سر نکنند و به جایی بروند که فرصتهای بیشتری دارد.»
* * *
سهم استان تهران از کل جمعیت مهاجر در کشور از ۱۷ به ۲۰ درصد افزایش یافته است. چرا تهران با وجود همه مشکلاتش، برای مهاجران جذابیت دارد؟
برای پاسخ به این سوال باید تجربه و تاریخ مهاجرت داخلی از روستاها به شهرها، از حاشیه شهرها به مرکز شهرها، از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ و بالاخره از شهرهای اقماری به شهر تهران را مرور کرد. این روند مهاجرت داخلی قبل از اصلاحات ارضی به وجود آمد. اینکه برخی آغاز مهاجرت را اصلاحات ارضی میدانند، یک جور غلط مصطلح است. نتایج سرشماری سال ۳۵ و تحقیقاتی که قبل از انقلاب در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی انجامشده، نشان میدهد مهاجرت از روستا به شهر قبل از اصلاحات ارضی شروع شده و نزدیک ۱۱ درصد کل جمعیت شهرها - بیش از دو میلیون نفر- از روستاها آمده بودند. این رقم در سرشماری سال ۴۵ به حدود ۱۳ درصد - حدود سه میلیون نفر- افزایش یافت؛ یعنی اگر اصلاحات ارضی هم نمیشد این روند صورت میگرفت. علت اصلی هم فقر روستاها بود. روستاییان بدون اینکه خبری از وضع شهر داشته باشند به سمت شهرها حرکت میکردند. حتی گزارشهایی هست که عده زیادی از روستاییان وقتی به شهر میرسیدند از سوی دژبان جلب و برای خدمت سربازی به پادگانها فرستاده میشدند. بعد از خدمت سربازی هم تازه با شهر آشنا شده بودند و ساکن شهر میشدند. به همین دلیل محققان عامل سربازی را برای رشد مهاجرت بسیار مهم میدانستند. این مساله هنوز هم عامل مهم مهاجرت به شهرها و به خصوص به تهران است. بعد از انقلاب میزان مهاجرت داخلی بسیار شدیدتر شد و در سرشماری سال ۶۵ به ۲۲ درصد رسید. نتایج سرشماری سال ۷۵ نشان داد که با کاهش باروری و رشد جمعیت، مهاجرت به ۱۳ درصد کاهش یافت. پس از آن باز هم در فاصله سالهای ۷۵ تا ۸۵، در فاصله سالهای ۸۵ تا ۹۰ و نیز از سال ۹۰ تا ۹۵ مهاجرت افزایش یافته و در این میان سهم مهاجرت به تهران هم بالاتر رفته است. این مختصات همان پدیده مهاجرت به کلانشهرهاست که نشان میدهد مهاجرت به شهر پدیدهای پایدار و اجتنابناپذیر است. از اینرو علت اینکه مهاجرت به تهران پایدار مانده و رشد میکند هم در تاریخ مهاجرت است و هم در شرایط اجتماعی و اقتصادی تهران. منظورم این است که گروههای مهاجران از هم گسسته نیستند؛ به دنبال یکدیگر میآیند و در آینده نیز تعداد بیشتری به دنبال گروههایی که اخیراً آمدهاند خواهند آمد، یعنی مهاجرت، بهویژه مهاجرت به تهران پدیدهای دنبالهدار شده است. اما جذابیت تهران به عنوان یک کلانشهر جهانسومی و در چارچوب و مرکز اقتصاد رانتیری که قرار دارد در چند مورد است. اول اینکه عموم مهاجران جذب اقتصاد غیررسمی و اقتصاد زیرزمینی این شهر میشوند. البته این جذابیت برای شهر تهران محسوب نمیشد اما وجود ساختار ساده اقتصاد غیررسمی از یک سو و ارتباط این نوع اقتصاد با اقتصاد زیرزمینی پیچیده و شبکهای تهران روزانه تعداد زیادی از مهاجران را جذب میکند و نوعی اقتصاد رقابتی زیرزمینی هم ایجاد کرده است. هم گزارشهای میدانی و هم آمارها این را نشان میدهند؛ مهاجران که به صورت فردی و خانوادگی مهاجرت میکنند، به انحای مختلف نخست در بخشهای مختلف اقتصاد غیررسمی جذب میشوند و سپس در اقتصاد زیرزمینی، چه بخش سازمانیافته و چه سازماننیافته کار پیدا میکنند. در اقتصاد غیررسمی به صورت کودکان و زنان کار و خیابان، تکدیگری، دستفروشی، مسافرکشی و دهها شغل دیگر در این ساختار شبکهای فعالیت میکنند. حتی مسافرکشی با موتور در شهر تهران شاید درآمدی داشته باشد که در تصور ما هم از چنین شغلی نگنجد. بعداً شغلهای متفاوتی در اقتصاد زیرزمینی میگیرند که در میان انواع شغلها در این بخش برای ما فروشندگان و توزیعکنندگان مواد مخدر شناختهشدهتر هستند. اما بخشهای مختلف اقتصاد زیرزمینی تهران نیروی خود را از کارکنان اقتصاد غیررسمی به استخدام درمیآورد چون آنها شناختهشدهترند و مورد اعتمادتر. رقابتی بر سر شغلها و فرصتها و امکانات موجود در این نوع اقتصاد وجود دارد که بسیار جالب است و تا اینها فهم نشود و جزئیات این رقابتها و حتی انحصارات شغلی روشن نشود نمیتوان در مورد پدیده مهاجرت به تهران با اطمینان کافی سخن گفت. جاذبه دیگر تهران امکانات فراغتی، فضاهای خرید و امکانات درمانی این شهر است. در بسیاری موارد ممکن است امکانات درمانی عامل اصلی مهاجرت بشود. درمان بسیاری از بیماریهای مزمن و صعبالعلاج خانوادهها را به تهران میکشد و آنها را مهاجران اجباری میکند. مثلاً روزانه در دو بیمارستان شریعتی و امام خمینی بیماران شهرستانی و روستایی بسیاری پذیرش میشوند که از شهرهای مختلف با خانواده به همراه بیمارشان به تهران آمدهاند و ممکن است پس از بازگشت به شهرشان، مجبور شوند برای ادامه درمان دوباره به تهران بیایند.
به نظر شما مهاجرت به تهران چطور پدیده دنبالهداری شده است؟ اینطور که میگویید چطور تجربه و تاریخ در پایداری آن موثر است؟
منظورم از تجربه و تاریخ مهاجرت به شهر تهران این است که هرچقدر این روند ادامه پیدا کرده به تعمیق و پایداریاش کمک کرده است. مهاجران جدید ظاهراً مهاجران جدید هستند اما مشکلات قبلیها را کمتر دارند و به نوعی گویا افرادی هستند که بعد از مدتها مهاجرت به خانه برمیگردند. این در مهاجرتهای خارجی هم صورت میگیرد. در مهاجرتهای خارجی از ایران به کشورهای اروپایی و آمریکا، معمولاً مهاجران فامیل و دوستی دارند که نخست نزد او میروند و او تمام راه و چاه را نشانشان میدهد. این امر در مهاجرتهای داخلی شدیدتر است. مهاجران جدید مشکلات قبلیها را ندارند چون بلافاصله از سرمایه اجتماعی یا پیوندهای قوی نزد مهاجران قبلی استفاده میکنند. شهر تهران در اثر تداوم این مهاجرتها نوعی حکشدگی جغرافیایی (Geographical embeddedness) دارد. من این اصطلاح را از کارل پولانی و مارک گرانووتر محققان جامعهشناسی اقتصادی وام میگیرم تا نشان دهم چطور مهاجران از زادگاه خودشان فک یا کنده میشوند (Geographical dis-embeddedness) و در شهر تهران حک میشوند به نحوی که دیگر فکر بازگشت هم به سرشان نمیزند. البته این حکشدگی با جذبشدگی متفاوت است. جذبشدگی مربوط است به ویژگیهایی که یک شهر برای جلب مهاجران دارد مانند فرصتهای شغلی، درآمدی و امکانات زندگی، اما حکشدگی به این برمیگردد که افراد چرا در تهران میمانند، و چرا به دنبالشان دیگران روان میشوند همانطور که خودشان به دنبال دیگران آمدهاند. میخواهم بگویم که دوام این گروهها در تهران به مثابه یک کلانشهر بسیار بالاست. علت این امر البته تا حدی مربوط به کلانشهر شدن تهران و تا حدی هم خاص تهران است به سبب نوع اقتصاد غیررسمی و زیرزمینیاش. به نظر من مهمترین علت یعنی حکشدگی جغرافیایی مهاجران در شهر تهران به سرمایه اجتماعی بسیار بالای گروههای مختلف مهاجران برمیگردد. این پدیده دستکم گرفته شده و حتی برخی فکر میکنند چون این افراد مهاجرت میکنند سرمایه اجتماعی خودشان را در مبدأ میگذارند و در تهران از صفر شروع میکنند در حالی که اینها با استفاده از سرمایه اجتماعی در تهران بسیار زودتر در زندگی شهری جدیدشان حک میشوند، یعنی میزان تبدیل سرمایه اجتماعیشان به سرمایه فیزیکیشان از سایر گروههای غیرمهاجر بسیار بالاتر است. بنابراین حکشدگی جغرافیایی در تهران برای مهاجران به این برمیگردد که آنها میتوانند بسیار زیاد دوام بیاورند و اجتماع خودشان را که قبلاً ساخته شده تقویت کنند. این نوع حکشدگی برخی مواقع در مرکز اتفاق میافتد، به ویژه نزد کسانی که با سرمایه فیزیکی وارد میشوند، به طور مثال فروشگاههای زنجیرهای دریانیها تشکیلشده از مهاجرانی که با سرمایه از مناطق مختلف دریان آذربایجان فک شدهاند و شبکه توزیع و فروش رسمی و موفقی در تهران تشکیل دادهاند که مثل بنکداران قدیمی بازار نهتنها بر توزیع خردهفروشی بلکه بر توزیع عمدهفروشی هم نظارت دارند. اما بیشتر مهاجران در بخش غیررسمی یا حاشیهها ساکن میشوند و به سبب اینکه این بخش حاشیه قابلیت همبستگی بسیار کمی با مرکز یا جامعه شهری تهران دارد سرمایه اجتماعی بالایی پیدا میکنند. برخی مواقع شهرداری نمیتواند از برخی ساختوسازهای غیررسمی که عمدتاً مهاجران در حاشیه انجام میدهند جلوگیری کند، حتی با وجود اینکه مردم شهر احساس همبستگی با این مناطق ندارند و اقدامات شهرداری را تایید هم میکنند. درواقع به سبب همبستگی درونی یا سرمایه اجتماعی بالای حاشیهنشینی کار برای شهرداری و سایر نیروهای انتظامی برای اجرای قانون در این مناطق بسیار سخت است. یعنی این مهاجران حاشیهنشین حکمرانی خودشان را دارند.
چه جاذبههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در شهر تهران و حتی حاشیه این شهر وجود دارد که مهاجران را به آن میکشاند؟
بین سالهای ۸۵ تا ۹۰ بیش از ۱۹ درصد مهاجران به استان تهران و بیش از ۹ درصد به استان البرز وارد شدهاند. اگر با شهرهای بزرگ دیگر مقایسه کنید تنها کمی بیش از هفت درصد مهاجران به استان اصفهان مهاجرت کردهاند در حالی که استان اصفهان از لحاظ دارا بودن شهرهای صنعتی و اقماری دستکمی از تهران ندارد، به ویژه از نظر شهرهای صنعتی. اما مهاجران ترجیح میدهند به حاشیه تهران و حاشیه استانهای نزدیک تهران بیایند. بنابراین تهران موقعیت ویژهای دارد که دیگر شهرهای صنعتی ایران ندارند با اینکه ممکن است برای مهاجران موقعیت اشتغالزایی هم داشته باشند. پس شهر تهران چیزی دارد که شهرهای دیگر ندارند. به نظر من این چیز همان فرصتهای کاریابی آسان در اقتصاد غیررسمی برای مهاجران است. آنها بهراحتی از اقتصاد غیررسمی شروع میکنند و بهتدریج با نشان دادن خود و جلب اعتماد و شناخت بیشتر به اقتصاد زیرزمینی کشیده میشوند و امکان ندارد بتوانند از این اقتصاد دل بکنند. همه اینها را به کمک همان سرمایه اجتماعی موجود انجام میدهند.
چه دافعهای در سایر نقاط کشور باعث خروج جمعیت از این نقاط میشود که در نهایت به سمت تهران روانه میشوند؟
البته پاسخ متعارف و کلیشهای به سوال شما، که زیاد دور از حقیقت هم نیست، فقر و توزیع بسیار نابرابر امکانات زندگی است. در ادبیات فقر و مهاجرت هم همواره بر این عوامل دافعه تاکید میشود، اما موقعیت جغرافیایی را یکی از عواملی میدانستند که مانع توزیع عادلانه امکانات میشد. تصور بر این بود که با عصر انقلاب اطلاعاتی دیگر نمیتوان موقعیت بد جغرافیایی (Bad location) را عامل عقبافتادگی نواحی محروم دانست اما ما در ایران نتوانستیم از این موقعیت استفاده کنیم و ورود به عصر اطلاعات نهتنها نتوانست وضع مناطق محروم ما را بهبود دهد بلکه همین اطلاعات مهاجرت را تشدید کرد، یعنی مردم این نواحی به راحتی با دستیابی به اطلاعات، فهمیدند که عمرشان را در زادگاهشان سر نکنند و به جایی بروند که فرصتهای بیشتری دارد از اینرو انگیزه مهاجرت به تهران به سبب همین دسترسی به اطلاعات ممکن شد. بنابراین دافعه در مبدأ به اینگونه تغییر یافته که نهتنها فقر مبدا مهاجرت بر سر جایش مانده بلکه با ورود دستگاههای ارتباطی و اطلاعاتی مردم از این فقر مطلع هم شدهاند چون وضع خود را با مناطق دیگر مقایسه میکنند، پدیدهای که به آن ظهور نیازهای مقایسهای میگویند. دافعه فعلی مناطق محروم رشد نیازهای مقایسهای است. به نظر عمده مهاجرت فعلی که به تهران صورت میگیرد در اثر گسترش این نوع نیازهاست. این نوع نیاز پدیده فقر مضاعف را نیز به وجود آورده است. یعنی از سویی این را در ذهن افراد ایجاد کرده که در تهران چیزهایی است که او ندارد و به آن نیاز دارد و از سویی این گمان را دارد که میتواند تنها با رفتن به تهران این نیاز را برطرف کند. همین امر میل به مهاجرت را افزایش میدهد.
چرا تهران با وجود همه مسائل فرهنگی و اجتماعی که دارد، باز هم برای جمعیت مهاجر جذابیت دارد؟
در تحقیقی ملی که در مورد اوقات فراغت جوانان انجام دادیم دیدم الگوی فراغتی جوانان در مناطق مختلف کشور، بهجز شهرهای بزرگ و بهویژه تهران با علایق فراغتی آنان متفاوت است. همانطور که عرض کردم علت اصلی این تفاوت برمیگردد به مفهوم نیاز مقایسهای. در اینجا این مفهوم نیاز مقایسهای را به کار بردم تا میزان تفاوت فراغت موجود فرد با فراغت دیگران را نشان دهد. در واقع این نیاز از راه مقایسهای به وجود میآید که فرد انجام میدهد. به نظر من به محض اینکه فرد وضع خودش را با وضع دیگران در شهر تهران مقایسه میکند، احساس نیاز میکند و تنها راه برآورده کردنش مهاجرت است. پس جذابیت در این مقایسه خوابیده است. مهاجرتهای بینالمللی نیز بر اثر این مقایسه صورت میگیرد. البته شکی نیست که هنوز مبدأ زندگی مهاجران دافعههایی دارد اما در مقایسه با گذشته وضع زندگی بیشتر مناطق از نوعی اقتصاد معیشتی تغییر کرده و همین تغییرات موجب موج جدید مهاجرت شده است. یعنی دسترسی به اطلاعات بیشتر از راههای ارتباطی جدیدی که در اثر بهبود وضع مناطق به وجود آمده به این نوع نیازها دامن زده است.
اصلیترین راهکار اصلاح مشکلات اقتصادی و اجتماعی منجر به مهاجرت در شهرستانها چیست؟
به غیر از اصلاح ساختار اقتصادی کشور، به نظر من اصلیترین راهکار رصد کردن نیازهای مقایسهای مردم، به ویژه جوانان، و پاسخگویی به آن در مبدأ مهاجرت است. الان مدتهاست که در جهان بحث توسعه میانبر مطرح است، یعنی از همان وسایل و پدیدههایی که نیازهای مقایسهای ایجاد میکند استفاده کرد و مناطق توسعهنیافته را بهبود داد.
میتوان با تغییراتی در مدیریت شهری تهران، رشد مهاجرت به پایتخت را کنترل کرد؟
قبل از اینکه به فکر کنترل مهاجرت به تهران باشیم باید به فکر سامان دادن به وضع مهاجران بود؛ کاری که در اکثر کلانشهرها انجام میشود. شهر تهران اساساً سیاست مهاجرتی به این معنی ندارد چون همین مهاجران نیازهایی دارند که اگر به آن توجه نشود- که متاسفانه تا به حال نشده - نهتنها میزان مهاجرت را کم نمیکند بلکه بر معضلات زندگی در این شهر میافزاید. چون نیازهای مهاجران با ساکنان متفاوت است نیاز به سیاستی متمایز وجود دارد. در این راستا نخست باید نیازهای فرهنگی متفاوت گروههای مختلف مهاجران را به رسمیت بشناسیم، حتی مهاجران افغان را. در درون برنامه آموزشی باید برنامه پنهان آموزشی را که به چندفرهنگی بودن توجه دارد مدنظر قرار داد و در برنامه ناکارای فعلی تجدید نظر کرد. منظورم این است که تهران به صورت یک ایران کوچک درآمده که نیاز به برنامه فرهنگی خاصی برای انواع مهاجران دارد. باید از فضاها و امکانات موجود برای به رسمیت شناختن این تفاوتها استفاده کرد و نترسید از آنکه این به مهاجرت بیشتر دامن میزند بلکه این برنامه وضع شهر تهران را سامان میدهد. این مهاجران و مسائل آنها در شهر دیده نمیشوند، اما هنوز در اولویت نیستند. سلطه مهندسان بر برنامهریزی شهری، مسائل حملونقل و مسکن شهری را در اولویت قرار داده است. کسی توجه نمیکند که در تهران بیشتر مشکلات از تحرک جمعیتی است که روند مهاجرت بر آن میدمد. مثلاً بالای حدود 60 درصد شکایات مردم ناشی از دعواهای همسایگی است. چرا باید همسایهها با هم دعوا کنند؟ چون همدیگر را نمیشناسند و این ناشی از تحرک بالای جمعیت تهران است.