خودانتقادی و خودکنترلی علم اقتصاد در گفتوگو با جواد صالحیاصفهانی
نباید فلهای از علم انتقاد کرد
استاد اقتصاد دانشگاه ویرجینیاتک که خود از جمله اقتصاددانانی است که بسیار بر مطالعات پژوهشی تکیه دارد، معتقد است اگرچه تعداد اندکی از اقتصاددانها و اقتصادخوانها به دلیل مقتضیات فضای علمی به ورطه بازیهای ریاضی افتادهاند یا از مسائل اجتماعی غفلت کردهاند اما فضای کلی علم اقتصاد چنین نیست.
استاد اقتصاد دانشگاه ویرجینیاتک که خود از جمله اقتصاددانانی است که بسیار بر مطالعات پژوهشی تکیه دارد، معتقد است اگرچه تعداد اندکی از اقتصاددانها و اقتصادخوانها به دلیل مقتضیات فضای علمی به ورطه بازیهای ریاضی افتادهاند یا از مسائل اجتماعی غفلت کردهاند اما فضای کلی علم اقتصاد چنین نیست. جواد صالحیاصفهانی معتقد است علم اقتصاد با خودکنترلی که دارد به علمی زنده و پیشرو بدل شده است. با این همه او نیز برخی انتقادات از سوی چهرههای سرشناس علم اقتصاد به دیگر اقتصاددانان را وارد میداند.
چندی قبل «دنی رادریک» استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه هاروارد یادداشتی منتشر کرد و در آن انتقادات از علم اقتصاد را بازتاب داد. البته همیشه به علم اقتصاد و اقتصاددانان انتقاداتی چون نادیده گرفتن واقعیتهای جامعه وارد میشده است اما تفاوت این نوشته در پرداختن به انتقاداتی است که توسط چهرههای مطرح و پیشرو علم اقتصاد چون پل کروگمن و پل رومر مطرح شده است. گرچه رادریک در نهایت موضع میانهای اتخاذ میکند و هر دو سو را تا حدی تایید میکند. تحلیل شما چیست؟
من به شخصه با دیدگاه دنی رادریک موافقم و انتقاداتی مانند آنچه رومر در مورد غرق شدن برخی اقتصاددانان در ریاضیات را عنوان کرده است تایید میکنم. چون خودم هم میبینم که برخی برای چاپ مقالاتشان در ژورنالهای علمی، بازیهای زیادی با ریاضیات انجام میدهند. این مساله به نوعی جزو الزامات این حرفه شده است اما گاهی اوقات این بازیهای ریاضیاتی سنخیت چندانی با آنچه در دنیای واقعی رخ میدهد، ندارد و به قول یک ضربالمثل مانند شمردن فرشتههای نوک یک سوزن است. باید بپذیریم که چنین رویکردهایی در بین برخی اقتصاددانان وجود دارد اما به عقیده من در مجموع علم اقتصاد
خودکنترلی دارد و میتواند برنامههایش را پیش ببرد. مثلاً در آمریکا در کنار کارهای قوی مطالعاتی که انجام میگیرد، در حوزهای مانند توسعه، مباحث کاملاً معطوف به آمار شده است. با این همه فکر میکنم با وجود تفاوت عقاید علمی بین کینزینها و پولگراها، اقتصاددانان میتوانند در بسیاری موارد زودتر با هم به تفاهم برسند. مثلاً اگر طرحی با مطالعات اقتصاددانان در آفریقا اجرا شده است، اقتصاددانان با گرایشهای مختلف در مورد اثرات آن قرائتهای بسیار متفاوتی ندارند. به همین دلیل معتقدم علم اقتصاد آنطور که رادریک مطرح کرده است، در همه جا درگیر این اختلافنظر نیست. به هر صورت این نقدها در درون علم اقتصاد مطرح است چون این علم در حال پیشرفت و توسعه است. در سراسر دنیا مساله ارزشیابی طرحها و سیاستها توسط شواهد آماری جا افتاده است. مثل مطالعاتی که در کتاب بنرجی و دفلو (اقتصاد فقیر) نقل شده است. ممکن است کسی بگوید این قبیل ارزیابیها، قابل تعمیم به کلیت جامعه نیست اما اگر به اندازه کافی بتوان از این دست ارزیابیها انجام داد میتوان از نتایج به دست آمده آن برای شناخت بهتر کلیت جامعه استفاده کرد. خوشبختانه نظام علمی اقتصاد خوب
کار میکند اما در عین حال انتقاداتی که اقتصاددانانی چون کروگمن و رومر مطرح میکنند نیز درست است.
بسیار مطرح شده است که اقتصاددانان نسبت به رفتار واقعی جامعه بیاعتنا هستند و نگاهی به آنچه در بطن جامعه رخ میدهد ندارند و سرگرم تهیه مدلهای ریاضیاتی خود هستند.
ممکن است برخی اقتصاددانها اینگونه باشند اما نه همه. من در تدریس علم اقتصاد به جامعه و واقعیتهای آن توجه بسیاری دارم. برای نمونه در کلاس توسعه کتاب اقتصاد فقیر (Poor Economics) را که در بالا ذکر کردم، تدریس میکنم که توسط آقایان جعفر خیرخواهان و مهدی فیضی به فارسی هم ترجمه و منتشر شده است. در این کتاب مطالب جالبی میخوانید که نمونههای نابی از گزارشهای مستند آماری و واقعی است. مثلاً عنوان شده است اگر از مردم فقیر بپرسید اگر به شما پول بیشتری داده شود با آن چه میکنید میگویند غذای بیشتری میخریم اما وقتی به آنها پول میدهید میبینید تلویزیون جدید یا یک دستگاه پخش دیویدی خریدهاند. با این همه ما نمیگوییم این کار غیرعقلانی است، بلکه میگوییم خرید تلویزیون برای آنها مطلوبتر بوده است. یعنی این فرد فقیر قبل از آنکه بخواهد کیفیت رژیم غذاییاش را بالاتر ببرد به فکر بهبود کیفیت زندگیاش است و دوست دارد به خانوادهاش این پیام
را بدهد که آنها هم زندگی خوبی دارند و از آنچه بقیه مردم دارند برخوردار هستند. یعنی برایشان مهمتر است که حس کنند جزیی از اجتماع یا یک گروه اجتماعی هستند تا این که کمی شکمشان را بیشتر سیر کنند. برای درک درست چنین مسائلی است که ما باید درک عمیق اجتماعی داشته باشیم. نگارش کتابی چون اقتصاد فقیر نشان میدهد اقتصاددانان زیادی هستند که برای دست یافتن به این درک عمیق مطالعات و پژوهشهای فراوانی انجام میدهند و موفق هم هستند. هماکنون ما در قالب یک تیم در حال بررسی این مساله هستیم که چرا جوانان در کشوری مانند عربستان سعودی علاقهای برای کار کردن ندارند. یکی از دلایلی که همیشه برای این رفتار عنوان میشود این است که چون دولت سعودی به شهروندانش پول میدهد انگیزه آنان برای کسب درآمد بیشتر از بین رفته است. اما انگیزههای رفتاری پیچیدهتری هم مورد نظر ماست مثل اینکه جوانهای سعودی رغبت کمتری برای کار در شرکتهای سعودی که عمدتاً توسط خارجیها اداره میشود، دارند. این مسالهای نیست که اقتصاددانان بتوانند از متون کتابها استخراج کنند. بلکه پژوهشی است که باید در بطن اجتماع انجام شود. در همین کتاب اقتصاد فقیر، نویسندگان تمام
اطلاعات خود را از مشاهدات آماری مستند به دست آوردهاند و اینطور نیست که بگویند چون ما اقتصاددانیم یا در فلان مکتب هستیم اینطور فکر میکنیم. نوشتن چنین پژوهشهایی کار عمیق اقتصادی و اجتماعی میخواهد.
یعنی شما معتقدید بخشی از انتقاداتی که به اقتصاددانان وارد میشود که آنها خود را فراتر از جامعه میدانند و از واقعیتهای زیر پوست اجتماع غافل هستند، درست نیست؟
من قبول دارم که تعدادی از اقتصاددانها بیش از اندازه غرق در ریاضیات شدهاند اما آنها در اقلیت هستند. منتقدان باید مقالات و پژوهشهای مختلفی که توسط پژوهشگران اقتصادی انجام میشود، اقتصاددانان دیگری که در ژورنالهای معتبر به عنوان ویراستار و اصلاحگر این مقالات را میخوانند و نواقص آن را برطرف میکنند، ببینند. نمیشود بیرون نشست و فلهای انتقاد کرد.
این انتقادهای داخل علم هم شاید پدیدهای منفی نباشد. از دید بیرونی اینطور میتوان گفت که تعدادی از اقتصاددانان در مراکز دانشگاهی کار مدلسازی و تئوری میکنند. در مقابل عدهای هم ممکن است به دلیلی بیشتر کار اجرایی داشته باشند. این دو گروه اگر هم را نقد کنند باعث بهبود هر دو طرف میشود.
من این تقسیمبندی را قبول ندارم. فکر نمیکنم اینطور باشد که یک گروه فقط تئوری و پشت درهای بسته کار کند و گروه دیگری بدون کار تحقیقاتی مشغول اجرا باشد. طرحی مانند هدفمندی یارانه را در نظر بگیرید. فرض کنید بخواهیم ببینیم احتمال دارد کسانی که یارانه نقدی گرفتهاند، از ساعات کار خود کم کرده باشند یا نه. من به عنوان پژوهشگر باید بروم در شهرها و روستاها بگردم و شواهد مستندی جمعآوری کنم و با مجریان طرح صحبت کنم. در عین حال بهتر است یک اقتصاددان زبده اقتصادسنجی همراه من باشد که بتواند محاسبات دقیقی انجام دهد. اینطور نمیشود که ما اقتصاددانها را تقسیم کنیم و با مرز مشخصی بین آنها تفاوت معناداری ایجاد کنیم. ما نیاز داریم که همواره مقالات معتبر و پژوهشهای خوب را بخوانیم. علم اقتصاد زنده و در حال حرکت است. ما
باید دائم در حال یادگیری و خواندن مطالعات همکارانمان باشیم. مطمئناً نواقصی هم وجود دارد اما نمیتوان نشست و با جمع و تفریق مزایا و معایب، وضعیت علم اقتصاد را به دست آورد. آنچه ما میبینیم یک علم پیشرو است. به هر حال افرادی هم کارهایی خارج از آنچه متعارف است در علم انجام میدهند که پس از مدتی مشخص میشود کارشان درست بوده است یا غلط. در علوم دیگری چون فیزیک هم وضع بر همین منوال است. نکته مهم این است که ما در علم نیاز به یک فروتنی داریم. هرچه هم جلوتر برویم نیاز بیشتری به فروتنی و یادگیری داریم.
دیدگاه تان را بنویسید