تاریخ انتشار:
گفتوگو با حسین عسکری درباره اقتصاد، مدیریت و سیاست در جهان اسلام
جای خالی نهادها
از معدود متنهایی که احتمالاً حداقل یک بار در گروههای تلگرامی به دستتان رسیده است، نوشتهای چندخطی است در این باره که «کشورهای اسلامی، چقدر اسلامی هستند؟» نوشته مذکور به مقالهای از دو نویسنده اشاره میکند که با تعریف شاخص اسلامیت(Islamicity Index) و بررسی آن در کشورهای متعدد، به این نتیجه رسیدهاند که بسیاری از کشورهای غربی وضعیت بهتری نسبت به کشورهای اسلامی دارند. اگر تا امروز این نوشته تلگرامی را همانند دیگر متون فضای مجازی غیرمعتبر میدانستید؛ بهتر است یک جستوجوی ساده به زبان انگلیسی داشته باشید تا متن اصلی مقاله را به زبان انگلیسی بیابید؛ مقالهای که توسط شهرزاد رحمان و حسین عسکری از دانشگاه جرج واشنگتن نوشته شده و تلخیصی از آن در صفحات پیشین نشریه حاضر منتشر شده است.
از معدود متنهایی که احتمالاً حداقل یک بار در گروههای تلگرامی به دستتان رسیده است، نوشتهای چندخطی است در این باره که «کشورهای اسلامی، چقدر اسلامی هستند؟» نوشته مذکور به مقالهای از دو نویسنده اشاره میکند که با تعریف شاخص اسلامیت (Islamicity Index) و بررسی آن در کشورهای متعدد، به این نتیجه رسیدهاند که بسیاری از کشورهای غربی وضعیت بهتری نسبت به کشورهای اسلامی دارند. اگر تا امروز این نوشته تلگرامی را همانند دیگر متون فضای مجازی غیرمعتبر میدانستید؛ بهتر است یک جستوجوی ساده به زبان انگلیسی داشته باشید تا متن اصلی مقاله را به زبان انگلیسی بیابید؛ مقالهای که توسط شهرزاد رحمان و حسین عسکری از دانشگاه جرج واشنگتن نوشته شده و تلخیصی از آن در صفحات پیشین نشریه حاضر منتشر شده است. نگارش این مقاله نسبتاً مشهور (حتی در خارج از کشور) درباره وضعیت اقتصادی کشورهای اسلامی و البته دهها نوشته درباره جنبههای مختلف اقتصاد اسلامی، شکی باقی نمیگذارد تا برای بررسی کامیابیها و ناکامیهای اقتصادی جهان اسلام از حسین عسکری درخواست مصاحبه کنیم؛ درخواستی که به سرعت و با خوشرویی پاسخ گفته میشود تا در اولین روزهای
پاییز به گفتوگو با او بنشینیم. گفتوگویی که به اصرار عسکری به زبان انگلیسی صورت گرفت؛ چرا که او معتقد بود مهاجرت به خارج از ایران در کودکی باعث شده تا او به انگلیسی بیش از فارسی مسلط باشد. عسکری مدرک PhD خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه MIT دریافت کرده و سالها به تدریس در دانشگاه تگزاس آستین پرداخته است. عضویت در هیات اجرایی صندوق بینالمللی پول، مشاوره به وزیر دارایی عربستان سعودی و عضویت در تیم تدوین برنامه انرژی این کشور بخشی از سوابق این اقتصاددان ایرانی مقیم آمریکا را تشکیل میدهد. عسکری ضمن تمرکز بر موضوعاتی همچون اقتصاد و مالیه اسلامی و همچنین کشورهای خاورمیانه، مقالات مشترکی را نیز با فرانکو مودیگلیانی، اقتصاددان مطرح ایتالیایی و برنده نوبل اقتصاد در سال 1985 میلادی، به رشته تحریر درآورده است. برای شروع گفتوگو با عسکری از مقاله او پرسیدیم و سپس گریزی به این موضوع زدیم که اقتصاد اسلامی چقدر موضوعیت دارد و تا چه میزان میتوان آن را یک علم دانست. استاد دانشگاه جرج واشنگتن معتقد است اقتصاد اسلامی وجود دارد؛ اگرچه نمیتوان آن را علم دانست. عسکری حتی اقتصاد متعارف غربی را نیز به معنای دقیق کلمه علم
نمیداند. او با اشاره به اینکه در اسلام قوانینی همچون خمس و زکات برای بهبود وضعیت اقتصادی جامعه وضع شدهاند، به وضعیت فعلی اقتصادی در کشورهای اسلامی میپردازد و دلیل اصلی توسعهنیافتگی این کشورها را عدم شکلگیری نهادهای مناسب میداند. به گفته عسکری، بحث اساسی آدام اسمیت نیز درباره همین نهادها بوده است که حکمرانی قانون مهمترین آنها به شمار میرود. او سپس به بررسی این موضوع میپردازد که چرا نهادها در کشورهای اسلامی توسعهنیافتهاند و برای آن دلایلی ذکر میکند که از آن جمله میتوان به استعمار و بیتفاوتی مردم به لزوم تغییر اشاره کرد. مشروح گفتوگوی تجارت فردا را با او در ادامه میخوانید.
در ابتدای بحث درباره اقتصاد و مدیریت در کشورهای اسلامی، بهتر است منظورمان را از عبارت «کشورهای اسلامی» مشخص کنیم. کدام کشورها اسلامی هستند؟ وقتی از ایران به عنوان یک کشور اسلامی یاد میکنیم، اکثریت جمعیت را مسلمانان تشکیل میدهند و دولت، مذهبی است. اما دقیقاً کدام ویژگیها باعث میشود یک کشور را اسلامی بدانیم یا ندانیم؟
معمولاً اغلب مردم وقتی از کشورهای اسلامی صحبت میکنند، منظورشان کشورهایی است که اکثریت جمعیت آن کشور را مسلمانان تشکیل میدهند. این، یک بعد ماجراست. از جنبهای که من و همکارم در مقالهمان بدان پرداختیم، کشورهایی مدنظر هستند که به سازمان کنفرانس اسلامی
(Organization of Islamic Confrence) پیوستهاند؛ سازمانی که اسم آن به «سازمان همکاریهای اسلامی» تغییر پیدا کرده است. اغلب کشورهای سازمان همکاریهای اسلامی آنهایی هستند که بیشتر جمعیتشان را مسلمانان تشکیل میدهند. در سایت سازمان همکاری اسلامی، نام 56 کشور به همراه سرزمینهای اشغالی فلسطین وجود دارد. البته همانطور که من و شما میدانیم، مسلمانی چیزی است که در قلب انسانها وجود دارد و نه الزاماً همان چیزی که بر زبان آورده میشود.
اگر بخواهیم دقیقتر به موضوع بپردازیم، این سوال مطرح میشود که چرا در مقابل کشورها یا اقتصادهای اسلامی، ما از کشورها یا اقتصادهای مسیحی یا یهودی یا منتسب به ادیان دیگر نام نمیبریم؟ آیا تمرکز بر عبارت کشورهای اسلامی، دلیل خاصی دارد؟
سوال خوبی است که من چند نکته درباره آن را میتوان بیان کنم. اسلام، بسیار بیش از ادیانی همچون مسیحیت و یهودیت از یک نظام مبتنی بر قانون برخوردار است. این قوانین میتوانند از قرآن یا تفاسیر حضرت محمد (ص) به دست بیایند. در اسلام میتوان قوانین بیشتری را استنباط کرد. این نخستین جنبه ماجراست.
اما نکته دوم جالبتر است؛ چرا که چند دقیقه قبل من در حال صحبت با فردی بودم که در حال طراحی یک سایت برای ماست. او نیز، به خصوص با توجه به بازدید اخیر پاپ از آمریکا، همین سوال شما را از من پرسید: چرا این موضوع را به مسیحیت تعمیم نمیدهید؟ ما امیدواریم بتوانیم افراد را دعوت کنیم که همین بررسی را درباره مسیحیت و یهودیت نیز گسترش دهند.
نکته سوم اینکه کشورهای زیادی در جهان وجود دارند که برچسب «اسلام» به آنها ضمیمه شده است؛ امری که شاید درباره کشورهای مسیحی وجود نداشته باشد. البته ما با افراد کاتولیک یا پروتستان و... نیز مواجه هستیم، ولی در بسیاری از کشورهای مسیحی، دولت و کلیسا از همدیگر جدا هستند.
آقای عسکری شما در پژوهشتان به موضوع شاخص اسلامیت پرداختهاید و آن را در کشورهای عضو سازمان همکاریهای اسلامی بررسی کردهاید؛ شاخصی که شاید از برخی جنبهها با نقدهایی نیز مواجه باشد. آیا فکر میکنید این شاخص در ادامه تغییر کند یا اصلاحاتی را به خود ببیند؟
ما امیدواریم پژوهشمان را به کشورهای دیگر خارج از سازمان همکاریهای اسلامی نیز تعمیم دهیم. همینطور امیدوارم افرادی که شاخصهای دیگری طراحی کردهاند، شاخصهای خود را معرفی کنند. کار ما در سال 2006 آغاز شد و از آن زمان، اتفاقات زیادی به وقوع پیوسته است.
نخست اینکه بانک توسعه اسلامی (Islamic Development Bank) دو کنفرانس بینالمللی برای توسعه چنین شاخصهایی برگزار کرده است لذا شاخصهای متعددی از این دست وجود دارد که در حال توسعه یافتن هستند. این بسیار خوب است که فقط یک شاخص وجود ندارد، بلکه شاخصهای متعددی را در دست داریم. نمیتوانیم بگوییم شاخص من یا شاخص فرد دیگری بهترین است.
مورد دوم این است که مالزی شاخصی را برای پایش پیشرفتها در زمینه تعالیم و ارزشهای اسلامی طراحی کرده است. اگر به ابتدای سال جاری برگردیم حسن روحانی، رئیسجمهور ایران، نیز در افتتاحیه مسابقات بینالمللی قرآن به فواید وجود چنین شاخصی برای پایش پیشرفت و تغییر اشاره کرده است. ما میتوانیم شاخص را به دیگر کشورها گسترش دهیم، آن را در طول زمان به کار بگیریم، یا برای ادیان دیگر استفاده کنیم. اما به هر حال باید از جایی شروع کنیم؛ که ما شروع کردیم و امیدواریم در ادامه بیشتر توسعه پیدا کند.
سوال بعدی ما ابعاد گستردهتری به ویژه از جنبه تئوریک دارد. مساله این است که درباره قوانین اقتصادی اسلام، نظرات متفاوتی وجود دارد. برخی مردم بر این باورند که در اسلام، اقتصاد به عنوان یک علم وجود ندارد؛ اگرچه قوانینی هستند که در حوزه اقتصاد به کار میروند. سوال مشخص این است که آیا اقتصاد به عنوان یک علم در اسلام وجود دارد؟ یا فقط قوانین اسلامی در زمینه اقتصادی وجود دارند؟
پیش از اینکه به سوال شما بپردازیم، باید گفت اقتصاد یا اقتصاد غربی نیز علم نیست. ما معمولاً میگوییم علم است، ولی اینطور نیست؛ اگرچه ریاضیات زیادی در آن وجود دارد. نکته دیگر این است که وقتی از اقتصاد اسلامی حرف میزنیم، چیزهایی مثل عرضه و تقاضا را از نو اختراع نمیکنیم. ما عرضه و تقاضا یا نیروها را میشناسیم و اسلام این موارد را عوض نمیکند؛ بلکه اسلام یکسری قوانین را معرفی میکند. این قوانین، اقتصاد متعارف را به اقتصاد اسلامی تغییر میدهد. اقتصاد اسلامی یک اقتصاد مبتنی بر بازار (Market Based Economy) همانند سیستم متعارف است؛ همراه با اخلاقیات بسیاربسیار قوی. اقتصاد اسلامی وجود دارد، اما نه به عنوان یک علم. اقتصاد غربی نیز علم نیست. این اقتصاد باید با نگریستن به قرآن و بررسی سنت پیامبر، بیشتر و بیشتر توسعه پیدا کند. حضرت محمد (ص) در مدینه، بازارهایی برپا ساخت و ناظرانی را برای آنها تعیین کرد. او قوانینی را برای بازارها درست کرد. در اسلام اخلاق وجود دارد، یعنی شما باید به مردم فکر کنید و به اشتراک بگذارید. در اسلام، خدا جهان را به صورت واحد آفریده و منابعی در اختیار بشریت قرار داده است. مثلاً نفتی را که در
زمین وجود دارد من یا شما آنجا قرار ندادیم، بلکه مخلوق خداوند است و ما باید آن را در راه حمایت از آفریدههای خدا به کار ببریم.
به گفته شما بر اساس اقتصاد اسلامی، منابع باید برای بهرهمندی تمامی انسانها مورد استفاده قرار گیرند. این توزیع درآمدها و ثروتها چگونه صورت میگیرد؟
همانطور که در قرآن آمده و پیامبر نیز بر آن تاکید کرده و اینگونه زیسته است، من و شما به عنوان مسلمان وقتی درآمدی را به دست میآوریم، باید پرداخت مشخصی را به دیگران انجام دهیم. باید داراییهای خود را «هرس» کنیم و زکات بدهیم؛ درست همانطور که در زبان عربی کلمه «زکات» چنین معنایی دارد. وقتی دارایی را به دست میآوریم، باید آن را هرس کنیم تا بیشتر رشد کند. در قرآن درباره 5 /2 درصد زکات صحبت شده است که به موارد محدودی تعلق میگیرد؛ مثلاً بُز. اما امروزه مثلاً در توکیو دیگر چه کسی بز نگهداری میکند؟ لذا شاید امروزه زکات به کل ثروت، زمانی که از مبلغ مشخصی بیشتر شود، تعلق گیرد و نه فقط به چند مورد خاص. خُمس (پرداخت 20 درصد از داراییها) و خراج (که به زمین تعلق میگیرد) نیز نمونههای دیگری از مالیات هستند. پس از انجام تمامی این روشها، چنانچه شکاف بزرگی بین شما و دیگران وجود داشته باشد، توزیع مجدد یا «صدقه» مطرح میشود. در اسلام قوانینی از این دست در زمینه مالیات وجود دارند که بخشی از سیاست مالی را تشکیل میدهند. در اسلام همچنین قوانینی درباره مدیریت منابع طبیعی وجود دارد. قوانین اقتصاد اسلامی میتواند از قرآن
استخراج شود. این قوانین تنها برای مالیاتهایی که پیشتر گفته شد به کار نمیرود و در زمینه نظام مالی و موارد متعدد دیگر نیز هست.
اقتصاد اسلامی یک اقتصاد مبتنی بر بازار(Market Based Economy) همانند سیستم متعارف است؛ همراه با اخلاقیات بسیاربسیار قوی. این اقتصاد باید با نگریستن به قرآن و بررسی سنت پیامبر، بیشتر و بیشتر توسعه پیدا کند
باوجود چنین قوانینی در زمینه کاهش فقر و بهبود وضعیت درآمدی، چرا وضعیت کشورهای اسلامی در این زمینه چندان راضیکننده نیست؟ حتی در برخی کشورهای اسلامی برخوردار از منابع نفتی نیز اختلاف طبقاتی وضعیت بسیار بدی دارد.
باید توجه داشت مواردی که گفته شد، لزوماً در کشورهای اسلامی رعایت نمیشود. اجازه بدهید در این زمینه یک مثال بیاورم. پادشاه عربستان سعودی، که خود را «خادم الحرمین الشریفین» مینامد، به آمریکا آمد و یک هتل کامل را با 236 اتاق رزرو کرد. او دستور داد، و البته هزینه آن را نیز پرداخت کرد، تا در همه اتاقها فرش قرمز جدید بیندازند و مبلمان به رنگ طلایی رنگآمیزی شود؛ چرا که او طلا را دوست دارد. 400 ماشین لوکس در بیرون هتل محل اقامت، حملونقل همراهان پادشاه را بر عهده داشتند. این اقدامات، اسلامی نیست و اصلاً نمیتوان آن را یک رفتار خوب در نظر گرفت. در نقطه مقابل وقتی پاپ آمد، با یک ماشین فیات جابهجا میشد. اگر از من بپرسید از بین پاپ و پادشاه عربستان کدامیک مسلمان بهتری است، من خواهم گفت پاپ. البته من هم میدانم که پاپ مسلمان نیست، ولی کافی است تا نگاهی به رفتار او و رفتار پادشاه عربستان سعودی بیندازید تا متوجه منظور من شوید. آنچه وضعیت را بدتر میکند این است که پول پادشاه عربستان سعودی از کجا آمده است؟ از نفت. اما این نفت به چه کسی تعلق دارد؟ به مردم. با این تفاسیر، چگونه میتوان پادشاه عربستان سعودی را یک
مسلمان خوب دانست؟ اقتصاد اسلامی آن چیزی است که در قرآن گفته شده و میتوان بر این اساس گفت یک کشور اسلامی باید چگونه اداره شود. پاپ به همان روشی زندگی میکند که میگوید. او در رم، در آپارتمانهای اشرافی زندگی نمیکند؛ بلکه یک آپارتمان ساده دارد. وقتی در آرژانتین «کاردینال» بود، از اتوبوس استفاده میکرد و نه ماشینهای لوکس. بسیار مهم است که افراد مطابق آنچه میگویند، رفتار کنند. مردم به رفتارها توجه میکنند که چقدر با گفتهها تطابق دارد. مردم به این نگاه میکنند که مسلمانان چگونه رفتار میکنند و آن را اسلام میدانند. آنها از یک سو به پاپ نگاه میکنند و میگویند کاتولیکها دارند کار خوبی انجام میدهند؛ از سوی دیگر عربستان سعودی حتی نمیتواند حج را مدیریت کند که منجر به مرگ تعداد زیادی از مردم در مکه شد. وقتی من 30 سال قبل به مکه رفتم، ساختمانهای سادهای در آن وجود داشت. اگر الان به مکه بروید با فروشگاههای بزرگ و کاخ پادشاه که به کعبه مشرف است مواجه میشوید. ما چه کردهایم؟ تمامی تجربههای بد غرب را گرفتهایم.
اگر موافق باشید بار دیگر به مساله اقتصاد اسلامی بازگردیم تا به یک جمعبندی کاملتر از این موضوع برسیم. در کتابهای متعارف علم اقتصاد، معمولاً گفته میشود که این علم دو بخش دارد: بخش اثباتی (Positive) و بخش هنجاری (Normative). آیا میتوان گفت از دیدگاه شما، اقتصاد اسلامی در بخش دوم قرار میگیرد؟
اگر به آنچه از قرآن و زندگی حضرت محمد (ص) میتواند به دست آید توجه کنیم، میتوانیم به جنبههایی در مقوله سیاستگذاری برسیم؛ همینطور به اینکه یک اقتصاد اسلامی چطور باید باشد. شما میتوانید اقتصاد اسلامی یا مالیه اسلامی را به دست آورید. البته جنبه دیگر ماجرا، از جمله در مورد خود من به عنوان یک مسلمان، این است که چه تعداد از ما به آنها عمل میکنیم؟ اگر به آنچه در قرآن گفته شده است توجه کنیم، که همانطور که شما گفتید به جنبه هنجاری اقتصاد مربوط میشود، میتوان گفت اگر در کشوری فقر وجود داشته باشد، آن کشور از قرآن پیروی نمیکند. چرا که اگر در کشوری فقر وجود داشته باشد، مردم آن داراییهایشان را تقسیم نمیکنند و اگر اینگونه باشد، حکومت وظیفه دارد اطمینان حاصل کند که آنها چنین کاری را انجام میدهند. تمامی این موارد در اقتصاد اسلامی مطرح میشود، اگرچه متاسفانه ما بدان عمل نمیکنیم.
در توضیحات پیشین شما اشارهای به سوال بعدی ما صورت گرفت. باوجود تمامی قوانین مذهبی، وضعیت فعلی اقتصادی در اغلب کشورهای اسلامی مناسب نیست. درآمد سرانه در اغلب کشورها پایین است. بسیاری از کشورها با رشد اقتصادی پایین دستوپنجه نرم میکنند. در بسیاری از کشورها نرخ بیکاری در سطح بسیار بالایی قرار دارد. توضیح شما برای چنین وضعیتی چیست؟
این چیزی است که فکر من را به خود مشغول کرده. من در پروژه خود از حدود 2006-2007 به این موضوع میپردازم و شاید جالبترین موضوعی باشد که در تمامی زندگی بدان پرداختهام. چرا اغلب کشورهای اسلامی عملکرد اقتصادی مناسبی ندارند؟ تمام مواردی که شما بدان اشاره کردید درست است و برای آن علل متعددی وجود دارد. به نظر من آنچه باعث موفقیت کشورها میشود، یا آنها را به وادی شکست میکشاند، برخورداری (یا عدم برخورداری) از نهادهای خوب است. این چیزی است که طی 30 تا 40 سال گذشته، اکثریت اقتصاددانها بدان اعتقاد داشتهاند. ریشه این تفکر به 250 سال قبل بازمیگردد؛ یعنی دوران آدام اسمیت. او اساساً درباره نهادها صحبت کرده است.
البته «نهاد» تعریف گستردهای دارد و عناوین متعددی را هم شامل میشود. منظور شما دقیقاً کدام نهادها هستند؟
وقتی از نهادها صحبت میکنیم، حکمرانی قانون مهمترین آنها به شمار میرود. من و شما باید همانگونه در مقابل قانون مورد قضاوت قرار بگیریم که درباره پادشاه داوری میشود. اگر شما یا من از قراردادی تخطی کردیم، قاضی باید حکمی عادلانه بدهد. حکمرانی قانون مهم است که شامل قانون اساسی کشور نیز میشود. اعتماد شکلگرفته بین مردم نیز اهمیت دارد. اینکه قوانین و مقررات اقتصاد چیستند و چگونه پایش میشوند و به اجرا درمیآیند، مهم است. وقتی به اقتصاد نگاه میکنید، در واقع مجموعهای از نهادها و قوانین است که برای عملکرد آن باید وجود داشته باشند. به عنوان مثال میتوانیم به موضوع «نفت» بازگردیم. وقتی به کشورهایی نگاه میکنیم که از درآمدهای نفتی زیادی برخوردار میشوند، ولی نهادهای خوبی دارند، مثل نروژ؛ نفت یک موهبت بزرگ است؛ چرا که در راهی به کار میرود که به مردم نفع میرساند. بدون ذکر نام میتوانیم از کشورهایی نام ببریم که نفت در آنها کشف شد؛ ولی نهادهای مناسبی نداشتند. چه اتفاقی در این کشورها افتاده است؟ مسوولان این کشورها درآمدهای نفتی را در راستای منافع، خانواده و هواداران خود استفاده میکنند. اگر نهادهای خوبی وجود داشته
باشد چه اتفاقی میافتد؟ آنها از کار خود برکنار خواهند شد. درآمدهای نفتی باید به صورت مساوی بین مردم تقسیم شود، ولی اینگونه نیست.
اگر نخواهیم وارد یک دور باطل شویم، باید این سوال را مطرح کنیم که چه چیزی باعث میشود در برخی کشورها و بهطور خاص کشورهای اسلامی، نهادهای اقتصادی توسعهنیافته باشند؟
یکی از دلایلی که نهادها در این کشورها توسعه نیافتهاند، منابع طبیعی است. دلیل دوم عدم توسعهیافتگی نهادها در کشورهایی از این دست، این است که بسیاری از کشورهای مذکور و البته نه تمامی آنها، مستعمره کشورهای دیگری هستند. اغلب کشورهای استعمارگر اروپایی هستند، اگرچه بسیاری از کشورها نیز به آمریکا وابسته هستند. قدرتهای استعماری و امپریالیستی علاقهای به وجود نهادهای خوب در کشورهای توسعهنیافته ندارند. آنها از کسی حمایت میکنند که منافع آنها را تامین کند. مورد سوم این است که تقریباً در تمامی کشورهای اسلامی، اتفاقاتی میافتد و مردم خواستار تغییر نیستند. یکی از مشهورترین تعالیم اسلام این است که در روز قیامت، ظالم، مظلوم و ناظر باید پاسخ بدهند. ظالم، برای ظلمهایی که کرده است؛ مظلوم، به این دلیل که در مقابل ظلم نایستاده است؛ و ناظر، برای اینکه کنار ایستاد و کاری نکرد. در اسلام باید حداکثر آزادی وجود داشته باشد و حاکمان توسط مردم انتخاب شوند. این در کشورهای اسلامی محقق نشده است و مردم نیز به دنبال تغییر نرفتهاند. در کشورهای اسلامی شکاف بین فقیر و غنی زیاد است؛ چرا که مردم خواستار تغییر نیستند. در عربستان سعودی، ثروت
بسیار زیادی در اختیار عده اندکی از مردم است. حاکمان دین اسلام را برای منافع خود به کار میبرند. پادشاه عربستان سعودی خود را خادمالحرمینالشریفین میداند، در حالی که برادرزادهاش را به عنوان ولیعهد منصوب میکند و پسر 29سالهاش را به عنوان نایب او. این اسلامی نیست. آنچه اتفاق افتاده این است که تقاضایی برای تغییر در کشورهایی از این دست وجود ندارد. اگر از من بپرسید احتمال یک عملکرد اقتصاد خوب در این کشورها چقدر است، خواهم گفت: بسیار اندک. اگر مردم کشورهای مسلمان به قوانینی که از قرآن استخراج شدهاند توجه کنند، موفق خواهند شد و عملکرد بسیار خوبی خواهند داشت؛ چرا که این قوانین دقیقاً همان چیزهایی هستند که افرادی مثل آدام اسمیت گفتهاند که به موفقیت خواهد انجامید و علاوه بر آن، مواردی برای اشتراک همچون زکات و صدقه را نیز شامل میشوند. این باعث میشود مردم به هم اعتماد کنند و با یکدیگر متحد شوند. اینها قوانین و نهادهایی هستند که موجب موفقیت کشورها میشوند. لذا اگر لازم باشد من فقط به یک مورد اشاره کنم، چیزی نیست جز نهادهای بد.
پادشاه عربستان سعودی خود را خادمالحرمینالشریفین میداند، در حالی که برادرزادهاش را به عنوان ولیعهد منصوب میکند و پسر ۲۹سالهاش را به عنوان نایب او. این اسلامی نیست.
در برخی کشورهای اسلامی، جدا از اینکه فقیر باشند یا برخوردار از درآمدهای بالای نفتی، میبینیم گروههای تکفیری رشد کردهاند یا اینکه حمایت از این گروهها در خارج از مرزها مورد حمایت واقع میشود. شاید بتوان گستردگی این پدیده را در کشورهای فقیر به نوعی توجیه کرد و در واقع برخی از کسانی که به این گروهها میپیوندند بدون هیچ عقیدهای و صرفاً برای کسب حداقل درآمدی عضو میشوند، اما چرا در کشورهای ثروتمند این مساله به چشم میخورد؟
اگر تاریخ اسلام را مرور کنیم و به 1400 سال پیش بازگردیم هم میبینیم همان زمانی که پیامبر (ص) و ائمه مشغول امور جاری مسلمانان بودند برخی به فکر حکومت و قدرت و ثروتاندوزی بودند. منظورم این است که همیشه چنین افرادی وجود داشته و دارند. در واقعیت امر هم میدانیم که بعد از پیامبر، حکومت امامان (ع) بسیار محدود بود و حکومت اسلامی به دست خلفایی افتاد که زندگی مسرفانه و اشرافی را در پیش گرفتند. یعنی اسلام توسط برخی از افراد برای حکمرانی بر مردم مورد استفاده قرار گرفت. آنها از مذهب به عنوان ابزاری برای کنترل کردن و حکمرانی بر کشور به منظور بهرهگیری هرچه بیشتر از منابع استفاده کردند. چرا صدام حسین به ایران حمله کرد؟ چون به دنبال منابع کشور برای خود، خانواده و طرفدارانش بود. آنچه در بسیاری از کشورها روی داده، بعد از اینکه نفت در آنها کشف شده و توسعه پیدا کردهاند، یا در کشورهایی که اصلاً نفتی در آنها پیدا نشده؛ این بوده که نقش قدرتهای خارجی کاهش پیدا کرده است. چرا قدرتهای خارجی به این کشورها میآیند و میگویند به دنبال ثبات هستند؟ هیچکس نمیتواند ثبات را نفی کند. آنها از ثبات حرف میزنند، اما منظورشان از ثبات
چیست؟ ثبات یعنی حفظ وضعیت موجود. ثبات یعنی حفظ وضعیت به همان شکلی که هست و حمایت از پادشاهان و حاکمان؛ فارغ از اینکه آنها خوب حکمرانی میکنند یا بد. چرا که آن کشورها مصالح خود را نمایندگی میکنند. حال فرض کنید در کشوری که نرخ بیکاری بالاست، فرد شغلی ندارد و حتی نمیتواند خانوادهاش را سیر کند و میبیند که پادشاه در کاخهای طلایی زندگی اشرافی دارد، به سمت فعالیتهایی متمایل میشود که شما به آن اشاره کردید و دست به اقدامات مجرمانه یا تروریستی میزند. این همان چیزی است که در قرآن هم بدان اشاره شده است؛ چرا فقر بد است؟ چرا ورشکستگی اقتصادی بد است؟ چونکه افراد را به سمت اقدامات بد سوق میدهد. قدرتهای خارجی از این حاکمان حمایت میکنند. به آنچه در مصر روی داد نگاه کنید. یک فرد میرود و یک فرد نظامی به جای او بر سر قدرت میآید و مورد حمایت قرار میگیرد؛ چرا که با خود ثبات به همراه میآورد. اینکه کشورهای مذکور شکست خوردهاند، صرفاً به خاطر نفت نبوده است؛ بلکه به دلیل قدرتهای استعماری بوده که از حاکمان حمایت کردهاند. حاکمان از مذهب برای دودستگی و حکمرانی بر مردم استفاده کردهاند. اگر به کشوری مثل فرانسه توجه
کنید، سالهای زیادی پس از انقلاب این کشور به طول انجامید تا ثبات و دموکراسی حاصل شود. در کشورهای اسلامی نیز همینطور خواهد بود. مسلمانان باید قرآن را بخوانند و نظر بدهند؛ نه اینکه عدهای به آنها بگویند مذهب چیست. باید بتوان درباره آن بحث کرد. تا زمانی که این کار انجام نشود، وضعیت اقتصادی کماکان بد باقی خواهد ماند.
همانطور که احتمالاً مطلع هستید، اخیراً در عربستان سعودی و طی مراسم حج تعداد زیادی از مسلمانان کشته شدند. بسیاری این اتفاق را نمادی از سوءمدیریت حاکمان این کشور برمیشمرند. ویژگی خاصی که در موارد مختلف به اغلب کشورهای اسلامی به ویژه در منطقه خاورمیانه و آفریقا قابل تعمیم است. یک دلیل آن نظام سیاسی نامطلوب این کشورهاست که در آن بدون برگزاری انتخابات و بدون توجه به رای و خواست مردم، حاکمانی بر مسند قدرت مینشینند که با دینی خواندن حکومت خود، قابلیت نقد و اعتراض را از مردم میگیرند و به ملت خود و دیگر ملل مسلمان پاسخگو نیستند. به نظرتان ریشه این سوءمدیریت مزمن و فراگیر چیست؟
سوال بسیار پیچیدهای است و من با توجه به تجربیات و مشاهدات شخصی خود به آن پاسخ میدهم. من زمانی که 9ساله بودم ایران را ترک کردم و البته بعد از آن به ایران بازگشتم. اما بعد از خروج از کشور در سال 1968، حدود 23 سال طول کشید تا دوباره به ایران بازگردم. من همچنین تجربیات زیادی نیز در عربستان دارم؛ چرا که مشاور وزیر دارایی این کشور بودم و سفرهای زیادی به کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس (Gulf Cooperation Council) داشتم؛ چرا که عربستان سعودی رهبر این شورا به شمار میرود. این تجربیات باعث شد رفتار افراد و شیوه مدیریت در این کشورها را از نزدیک ببینم؛ چیزی تمامی این کشورها را دربر میگرفت. آنچه من در این کشورها دیدم، نبود شایستهسالاری (Meritocracy) بود؛ شایستهسالاری به این معنا که افراد به دلیل شایستگیهایشان ارتقا یابند و شایستهترین فرد در صدر بنشیند. البته در هیچ کشوری شایستهسالاری کامل حاکم نیست. آنچه در کشورهای مذکور شاهد بودم این بود که افراد به دلیل انتساب به خانواده یا هواداری ارتقا پیدا میکردند. در عربستان، پادشاه افراد خانواده و هوادارانش را به سمتهای بالا میرساند. تمام چیزی که برای قرار گرفتن در
یک سمت بدان نیاز دارید، این است که عضوی از خانواده سلطنتی باشید یا با یکی از اعضای آن ازدواج کنید و لازم نیست چیزی بدانید. کل سیستم بر شایستهسالاری بنا نشده است و در چنین شرایطی چطور میتوان به دنبال مدیریت خوب بود؟ آنچه باید بدان پاداش تعلق گیرد، شایستگی و صلاحیت است. در عربستان سعودی، به مواردی از این دست پاداشی تعلق نمیگیرد؛ بلکه به خانواده و روابط اهمیت داده میشود. در نتیجه در این کشور شاهد سوءمدیریت هستیم.
مورد دیگر این است که به عقل و خرد توجهی نمیشود. مثلاً در اقتصاد میدانیم که وقتی عرضه پول زیاد میشود، قیمتها معمولاً افزایش مییابند. اما چندی پیش در ایران سیاستمداری در رأس دولت بود که معتقد بود میتوانید هر میزان پول داشته باشید، ولی تورم صفر باشد. این اتفاق به این دلیل روی میدهد که آنها پاسخگو نیستند. در حکومتهای دموکراسی اگر شما یک سیاستمدار باشید و عملکرد بدی از خود به جای بگذارید، با رای کنار گذاشته میشوید. چه تعداد از کشورهای اسلامی حاکمانی دارند که واقعاً بر اساس رای روی کار آمدهاند؛ همانطور که در اسلام قرار است وجود داشته باشد. در اسلام، حاکمان باید بیش از میانگین مردم به قانون پایبند باشند و به احکام قرآن و پیامبر عمل کنند؛ اما در عمل به گونه دیگری است. لذا یک پاسخ جامعتر به این سوال که چرا سوءمدیریت وجود دارد، این است که آن دموکراسی محقق نشده و ما به صلاحیتها توجه نمیکنیم. در این کشورها بیش از آنچه شما میدانید (What You Now)، مهم این است که چه کسی را میشناسید (Who You Know).
این پدیده مختص کشورهای اسلامی نیست و مثلاً در آمریکا نیز وجود دارد، ولی در برخی کشورها مثل عربستان افرادی که میشناسید بهمراتب مهمتر از چیزی است که شما میدانید. من به یاد دارم زمانی که در ایران کودک بودم، یعنی بیش از نیمقرن قبل، همه دوست داشتند به «دکتر» و «مهندس» ملقب شوند و تمام چیزی که اهمیت داشت، همین عناوین بود. آنچه شما میدانستید کمتر اهمیت داشت و عناوین بیشتر به کار میآمدند.
دیدگاه تان را بنویسید