تاریخ انتشار:
چگونه میتوان از سرمایه علمی ایرانیان خارج کشور بهره برد؟
میان بودن و نبودن
آیا میتوان اقتصاددانان جوان تحصیلکرده در دانشگاههای برتر جهان را برای بودن در ایران تشویق کرد؟ آیا نیاز است که این گروه از اقتصاددانان حتماً هیات علمی شوند یا در ارگانهای اقتصادی استخدام دائمی شوند تا بتوان از آنها بهره برد؟ آیا تاکنون این اقتصاددانان نتوانستهاند به انتقال دانش اقتصادی در ایران کمک کنند؟
آیا میتوان اقتصاددانان جوان تحصیلکرده در دانشگاههای برتر جهان را برای بودن در ایران تشویق کرد؟ آیا نیاز است که این گروه از اقتصاددانان حتماً هیات علمی شوند یا در ارگانهای اقتصادی استخدام دائمی شوند تا بتوان از آنها بهره برد؟ آیا تاکنون این اقتصاددانان نتوانستهاند به انتقال دانش اقتصادی در ایران کمک کنند؟ آیا انتقال دانش اقتصادی با بهکارگیری دائمی آنان مناسب است یا مدلی که در آن آنان بتوانند به طور مستمر با مراکز علمی دنیا در تماس باشند و در عین حال دغدغه ارتقای علمی در داخل را نیز داشته باشند؟ آیا اصولاً با توجه به شرایط کشور میتوان انگیزههای مادی و غیرمادی را برای آن آنچنان پررنگ کرد که ایشان ایران و کار در آن را به کشوری که در آن زندگی میکنند، ترجیح دهند؟ اینها پرسشهایی است که در این مقاله به دنبال ارائه پاسخی برای آن هستیم.
انگیزه مادی
ابتدا ببینیم که از نظر مادی انگیزه لازم برای بازگشت به ایران وجود دارد. اگر فرض کنیم فرد آنچنان در پی چاپ مقاله در ژورنالهای بسیار معتبر نباشد و در عین حال نسبت به داشتن کرسی در دانشگاههای خارجی و داخلی مطلوبیت یکسانی دارد، آنگاه تنها پرسشی که باقی میماند آن است که آیا حقوق و مزایای داخلی آنگونه است که اقتصاددان تحصیلکرده خارج کشور، برای ماندن ترغیب شود؟ پاسخ این است که قطعاً تنها با حقوق تدریس اینگونه نیست اما بیتردید اگر او در کار و حرفه خود موفق باشد، حقوق تدریس تنها بخشی از درآمد او را در ایران شکل میدهد و او میتواند از مشاوره گرفته تا پروژههای تحقیقاتی کسب معاش کند. با توجه به شرایط بازار کار میتوان عنوان داشت که مجموعه قدرت خریدی که او در ایران کسب میکند کم و بیش با آنچه تنها در دانشگاه برای تدریس دریافت میکند، برابری کند.
با وجود این، نباید از یاد برد که این فرد میتواند همراه با کار در کشورهای خارجی بخشی از این فعالیتهای داخل کشور را نیز انجام دهد و از آن کسب درآمد کند. به علاوه این سناریو نیز قابل تصور است که اگر او فردی زبده باشد، بتواند درآمدی چشمگیر از همین جنس کارها را برای شرکتها و موسسات خارجی انجام دهد. بنابراین با یک حساب سرانگشتی میتوان گفت اقتصاددانان دارای شغل در خارج کشور حتی اگر در دانشگاههای متوسط درس دهند میتوانند درآمدی به مراتب بالاتر از آنی داشته باشند که یک اقتصاددان عضو بهترین دانشگاه داخلی.
انگیزه علمی
اگر فرض تحلیل بالا را حذف کنیم، بدین معنی که فرد به جز مساله مالی، تمایل دارد که همچنان در سطح علم روز، به توسعه دانش خود ادامه دهد و در عین حال اقدام به چاپ مقاله در ژورنالهای برتر دنیا کند، کفه تصمیمگیری بیش از پیش بر روی زندگی در خارج سنگینی میکند. با ورود به آکادمیهای داخلی و با توجه به میزان تدریس اجباری و نوع تحقیقاتی که در این آکادمیها انجام میشود عملاً تداوم چاپ مقاله در مجلات معتبر جهانی وجود ندارد. به عبارت دیگر، نوآوری علمی برای افرادی که در داخل ایران مشغول به کار میشوند، به میزان قابل توجهی کاهش مییابد. از این رو برای آن دسته از افرادی که میخواهند در مرز علم باقی بمانند و به توسعه آن کمک کنند، آکادمیهای داخلی میتواند توقفی دائمی برای آنان باشد. این مساله در مورد آکادمیهای اقتصادی بیش از مثلاً مراکز پزشکی صادق است، لیکن در چند سال اخیر، وضعیت بهتر از گذشته شده است و اعضای هیات علمی دانشکدههای برتر داخلی این تمایل را بروز دادهاند که در تلاش برای چاپ مقالات معتبر بینالمللی هستند. اما ساختار نهادی آکادمیهای علمی هنوز مشوق این جریان نیست.
حب وطن
اما اگر دو مورد قبلی فرد را به ماندن در خارج از ایران تشویق میکند، یک عامل کلیدی وجود دارد که برای معدودی از افراد بسیار تعیینکنندهتر است. زندگی و کار در ایران به خاطر آنکه وطن توست، به خاطر آنکه در آن احساس تنهایی نمیکنی و به خاطر آنکه از تدریس برای هموطنانت رضایتی عمیق داری. البته این عامل همانطور که گفته شد بر معدودی موثر است و بسیاری بر این نظرند که با یکی دو اقامت کوتاهمدت سالانه در کشور و تدریس دورههای کوتاهمدت میتوان این احساس را داشت و وظیفهای را که به عنوان یک ایرانی داریم انجام دهیم.
انتقال علم چگونه؟
شاید به نظر رسد که بودن یک اقتصاددان جوان تحصیلکرده خارج در کشور و فعالیت آن در دانشگاه یا ارگانهای دولتی برای شهروندان سودمندتر از آنی باشد که او به طور دائمی در خارج کشور باشد. اما نگارنده بر این نظر است که اتفاقاً اگر این فرد بتواند نقش پل ارتباطی را ایفا کند و بتواند به گسترش دانش در ایران یاری رساند بسی بهتر از آن است که برای همیشه به ایران آید و از مراکز علمی دنیا به دور باشد. اکنون مدتهاست که حضور فیزیکی فرد با توجه به گسترش وسایل ارتباطجمعی کمرنگ شده است. تحصیلکردههای خارج کشور هماکنون نیز توانستهاند به انتقال دانش در ایران کمک کنند و با حضور موقت خود در کشور و همایشهای مختلف نقش موثری در گسترش آخرین دستاوردهای علمی داشتهاند. البته اگر این گروه از اقتصاددانان بتوانند در ایران حضور دائمی داشته باشند و در عین حال جایگاه خود را در مرز دانش اقتصاد حفظ کنند و بتوانند همچنان با همان سرعت فعالیت علمی خویش را ادامه دهند، ایبسا برای کشور سودمندتر خواهند بود، اما نقشی که امروز نیز ایفا میکنند با توجه به شرایط داخلی کشور، میتواند نقشی بهینه قلمداد شود. وقتی سیاستگذار درمییابد که هم از لحاظ قیود بودجهای و نهادی امکان حضور دائمی این افراد در کشور وجود ندارد و هم مطلوبتر است تا آنان همواره در ارتباط دائمی با مراکز علمی دنیا باشند، باید بر این امر تمرکز کند که چگونه میتوان از این گروه حداکثر استفاده علمی را در دورههای زمانی کوتاهمدت و همچنین با ارتباطات مجازی انجام داد. راه بینابینی که گویی در شرایط فعلی برای هر دو طرف مناسبتر است و البته برای بلندمدت شرایطی را دنبال کند که این گروه بتواند در مرزهای دانش بماند و هم از لحاظ مادی تفاوت آنچنانی میان زندگی در خارج و زندگی در ایران برایش نداشته باشد. تا آن زمان نباید آنچنان از زندگی و فعالیت علمی این گروه در خارج ناراحت بود.
انگیزه مادی
ابتدا ببینیم که از نظر مادی انگیزه لازم برای بازگشت به ایران وجود دارد. اگر فرض کنیم فرد آنچنان در پی چاپ مقاله در ژورنالهای بسیار معتبر نباشد و در عین حال نسبت به داشتن کرسی در دانشگاههای خارجی و داخلی مطلوبیت یکسانی دارد، آنگاه تنها پرسشی که باقی میماند آن است که آیا حقوق و مزایای داخلی آنگونه است که اقتصاددان تحصیلکرده خارج کشور، برای ماندن ترغیب شود؟ پاسخ این است که قطعاً تنها با حقوق تدریس اینگونه نیست اما بیتردید اگر او در کار و حرفه خود موفق باشد، حقوق تدریس تنها بخشی از درآمد او را در ایران شکل میدهد و او میتواند از مشاوره گرفته تا پروژههای تحقیقاتی کسب معاش کند. با توجه به شرایط بازار کار میتوان عنوان داشت که مجموعه قدرت خریدی که او در ایران کسب میکند کم و بیش با آنچه تنها در دانشگاه برای تدریس دریافت میکند، برابری کند.
با وجود این، نباید از یاد برد که این فرد میتواند همراه با کار در کشورهای خارجی بخشی از این فعالیتهای داخل کشور را نیز انجام دهد و از آن کسب درآمد کند. به علاوه این سناریو نیز قابل تصور است که اگر او فردی زبده باشد، بتواند درآمدی چشمگیر از همین جنس کارها را برای شرکتها و موسسات خارجی انجام دهد. بنابراین با یک حساب سرانگشتی میتوان گفت اقتصاددانان دارای شغل در خارج کشور حتی اگر در دانشگاههای متوسط درس دهند میتوانند درآمدی به مراتب بالاتر از آنی داشته باشند که یک اقتصاددان عضو بهترین دانشگاه داخلی.
انگیزه علمی
اگر فرض تحلیل بالا را حذف کنیم، بدین معنی که فرد به جز مساله مالی، تمایل دارد که همچنان در سطح علم روز، به توسعه دانش خود ادامه دهد و در عین حال اقدام به چاپ مقاله در ژورنالهای برتر دنیا کند، کفه تصمیمگیری بیش از پیش بر روی زندگی در خارج سنگینی میکند. با ورود به آکادمیهای داخلی و با توجه به میزان تدریس اجباری و نوع تحقیقاتی که در این آکادمیها انجام میشود عملاً تداوم چاپ مقاله در مجلات معتبر جهانی وجود ندارد. به عبارت دیگر، نوآوری علمی برای افرادی که در داخل ایران مشغول به کار میشوند، به میزان قابل توجهی کاهش مییابد. از این رو برای آن دسته از افرادی که میخواهند در مرز علم باقی بمانند و به توسعه آن کمک کنند، آکادمیهای داخلی میتواند توقفی دائمی برای آنان باشد. این مساله در مورد آکادمیهای اقتصادی بیش از مثلاً مراکز پزشکی صادق است، لیکن در چند سال اخیر، وضعیت بهتر از گذشته شده است و اعضای هیات علمی دانشکدههای برتر داخلی این تمایل را بروز دادهاند که در تلاش برای چاپ مقالات معتبر بینالمللی هستند. اما ساختار نهادی آکادمیهای علمی هنوز مشوق این جریان نیست.
حب وطن
اما اگر دو مورد قبلی فرد را به ماندن در خارج از ایران تشویق میکند، یک عامل کلیدی وجود دارد که برای معدودی از افراد بسیار تعیینکنندهتر است. زندگی و کار در ایران به خاطر آنکه وطن توست، به خاطر آنکه در آن احساس تنهایی نمیکنی و به خاطر آنکه از تدریس برای هموطنانت رضایتی عمیق داری. البته این عامل همانطور که گفته شد بر معدودی موثر است و بسیاری بر این نظرند که با یکی دو اقامت کوتاهمدت سالانه در کشور و تدریس دورههای کوتاهمدت میتوان این احساس را داشت و وظیفهای را که به عنوان یک ایرانی داریم انجام دهیم.
انتقال علم چگونه؟
شاید به نظر رسد که بودن یک اقتصاددان جوان تحصیلکرده خارج در کشور و فعالیت آن در دانشگاه یا ارگانهای دولتی برای شهروندان سودمندتر از آنی باشد که او به طور دائمی در خارج کشور باشد. اما نگارنده بر این نظر است که اتفاقاً اگر این فرد بتواند نقش پل ارتباطی را ایفا کند و بتواند به گسترش دانش در ایران یاری رساند بسی بهتر از آن است که برای همیشه به ایران آید و از مراکز علمی دنیا به دور باشد. اکنون مدتهاست که حضور فیزیکی فرد با توجه به گسترش وسایل ارتباطجمعی کمرنگ شده است. تحصیلکردههای خارج کشور هماکنون نیز توانستهاند به انتقال دانش در ایران کمک کنند و با حضور موقت خود در کشور و همایشهای مختلف نقش موثری در گسترش آخرین دستاوردهای علمی داشتهاند. البته اگر این گروه از اقتصاددانان بتوانند در ایران حضور دائمی داشته باشند و در عین حال جایگاه خود را در مرز دانش اقتصاد حفظ کنند و بتوانند همچنان با همان سرعت فعالیت علمی خویش را ادامه دهند، ایبسا برای کشور سودمندتر خواهند بود، اما نقشی که امروز نیز ایفا میکنند با توجه به شرایط داخلی کشور، میتواند نقشی بهینه قلمداد شود. وقتی سیاستگذار درمییابد که هم از لحاظ قیود بودجهای و نهادی امکان حضور دائمی این افراد در کشور وجود ندارد و هم مطلوبتر است تا آنان همواره در ارتباط دائمی با مراکز علمی دنیا باشند، باید بر این امر تمرکز کند که چگونه میتوان از این گروه حداکثر استفاده علمی را در دورههای زمانی کوتاهمدت و همچنین با ارتباطات مجازی انجام داد. راه بینابینی که گویی در شرایط فعلی برای هر دو طرف مناسبتر است و البته برای بلندمدت شرایطی را دنبال کند که این گروه بتواند در مرزهای دانش بماند و هم از لحاظ مادی تفاوت آنچنانی میان زندگی در خارج و زندگی در ایران برایش نداشته باشد. تا آن زمان نباید آنچنان از زندگی و فعالیت علمی این گروه در خارج ناراحت بود.
دیدگاه تان را بنویسید