تاریخ انتشار:
اقتصاد سیاسی اتحادیه اروپا
مدیریت بحران یونان
بحران ماراتنگونه یونان حداقل درسهایی را به همراه داشت. آشفتگیهای گذشته باعثشد گنجینهای از اصول اقتصادی پدیدار شوند که همانند یک کتاب درسی ارزشمند هستند.
بحران ماراتنگونه یونان حداقل درسهایی را به همراه داشت. آشفتگیهای گذشته باعث شد گنجینهای از اصول اقتصادی پدیدار شوند که همانند یک کتاب درسی ارزشمند هستند. آخرین بخش آن یعنی جنجال بر سر پایداری بدهی عظیم یونان درسهایی در مورد اقتصاد سیاسی فراهم میکند. اکنون اقتصاد ضعیف یونان خود در کانون عدم توافقات نیست بلکه کمیسیون اروپا، صندوق بینالمللی پول و دیگر نهادها هستند که نمیتوانند بر سر چشمانداز رشد اقتصادی یونان به توافق برسند. این نوع عدم توافق نهادی در اتحادیه اروپا تازه نیست بلکه از گذشته یکی از اجزای اصلی آن بود و باعث میشد روابط نهچندان محکم بین دولتها متزلزل شود. اما همانگونه که تازهترین تحولات یونان نشان میدهند نقش نهادهای اروپا طی بحران منطقه یورو تغییرات زیادی داشته است. در کمال تعجب این نهادها خود تهدیدی علیه آینده اروپا هستند. نقش نهادها همانند خود «هویت» اروپا ابهامآلود، غیرشفاف و دارای اهمیتی اغراقشده است. با وجود این نهادسازی یکی از بزرگترین نتایج اتحاد اروپا بود. از نظر اقتصاددانان، نهادها راهحلهایی برای آن دسته از مشکلات اجتماعی هستند که از حوزه قدرت بازارها و دولت خارج
میشوند. نهادهای فراملیتی اروپا صرفاً گفتمان بدون عمل یا بوروکراسی پیچیده نیستند، آنها شخصیتهایی غیر از اعضای اتحادیه اروپا هستند که هویت و فرهنگ خود را دارند. واژه «بروکسل» در پایتختهای کشورهای عضو اتحادیه به معنای یک موجود مزاحم قدیمی بین اعضای اتحادیه مانع همکاری آنها میشود. حتی در زمانی که موضوعات مورد بحث منافع دوسویه داشته باشند اگر، به عنوان مثال، رهبران فرانسه مجبور شوند در برابر رهبران آلمان کوتاه بیایند رایدهندگان فرانسوی ممکن است آنقدر عصبانی شوند که عملاً هیچ تفاهمنامهای امضا نشود. عقبنشینی و تسلیم در برابر نهادهای فراملیتی اروپا کمتر دردناک است.
بنابراین وجود بروکسل برای حل مجادلات سیاسی داخلی مفید بوده است. در کشورهایی که از قدیم سیاست تلاشهای مربوط به مهار تورم، قرار دادن بودجه در مسیری پایدار یا آزادسازی اقتصاد را خنثی میکرد، عضویت در اتحادیه اروپا تحرکات سیاسی را متحول کرد. اکنون میتوان گناه تصمیمات دشوار را بر گردن مقامات بروکسل انداخت. در کشورهایی که به دنبال عضویت در اتحادیه اروپا بودند نیز منافع حاصل از عضویت باعث شد تحمل اصلاحات داخلی آسانتر شود. از همه مهمتر، شاید معماران اتحادیه اروپا هنگام خلق نهادها فکر میکردند میتوانند در زمانی که خلأ قدرت به بحران منجر میشود بر روی این نهادها حساب کنند. به گفته ژان مونه مقام فرانسوی و بنیانگذار پروژه اروپا «اروپا در بحران فرو خواهد رفت اما خود مجموعهای از راهحل بحرانها خواهد بود». شاید در گذشته دولتهای متخاصم از روشهای دیپلماتیک یا فشار نظامی برای حل مناقشات استفاده میکردند اما در اروپای پس از جنگ طرفداران اروپا در بروکسل خلأهای قدرت را پر کردند تا بتوانند قدرت خود را به رخ بکشند.
نهادهای اروپایی سازوکاری بودند که از طریق آن جنگهای داخلی اروپا به یک فرآیند دولتسازی تبدیل شدند. الگوهای قدیمی در جریان خروج حوزه یورو از بحران درهم شکستند. طبق استدلال نویسندگان کتاب «یورو و نبرد عقاید» که سال گذشته انتشار یافت کانون تصمیمگیری از بروکسل به پایتخت کشورها، سپس به برلین و پاریس و در نهایت به برلین منتقل شد. هنگامی که در سال 2010 بحران به اوج خود رسید آشکار شد که ملاقاتهای سران دولتها یا وزرای دارایی بیشتر از آنچه کمیسیون یا پارلمان اروپا میگفت اهمیت دارد. آلمان و فرانسه از مدتها قبل تصمیم گرفتند پیش از جلسات اتحادیه اروپا بین خود به توافق برسند. این بدان معناست که کانون قدرت همچنان در پاریس و برلین باقی میماند. با فاصله گرفتن عملکرد اقتصادی و تداوم سیاسی آلمان از فرانسه این نقش دوگانه جایگاهی فردی پیدا کرد. این تحول به همراه داستانهای قدیمی مربوط به سختکوشی شمالیها و ولخرجی و عیاشی جنوبیها بار دیگر مذاکرات درون اروپا را تحت تاثیر قرار داد و به احساس همدلی در اروپا آسیب زد. در کشورهای حاشیه اروپا خط مقدم جنگ کاملاً مشخص است: یونانیها بیشتر تسلیم آنگلا مرکل صدراعظم آلمان هستند
تا اینکه به سردمداران بروکسلنشین اروپا گوش دهند. دولتهای کشورهای عضو اتحادیه اروپا با دلایلی قانعکننده بیان میکنند که سیاستهای تحمیلی اروپا بیشتر آسیبرسان بودهاند تا مفید. به عنوان مثال آنها میگویند که بدون وجود یک سیاست پولی مستقل یا واحد پولی داخلی که بتوان ارزش آن را پایین آورد اعمال سیاستهای ریاضتی نتیجهای معکوس دارد. بروکسل از یک قربانی راحت به یک موجود خنثی تبدیل شده است که توصیههای صندوق بینالمللی پول را اجرا میکند. احزاب اصلی که در گذشته همه تقصیرها را متوجه بروکسل میکردند اکنون از سوی احزابی تندرو به چالش کشیده شدهاند که تمایل دارند از زیر سلطه بروکسل خارج شوند.
متاسفانه به جای آنکه طبق امیدواری آقای مونه اروپا تلاش کند خسارتها کمتر شوند، اکنون سلطه و قدرت بروکسل زیر سوال برده میشود. بخشی از استدلال مربوط به ضرورت ورود صندوق بینالمللی پول به برنامههای منطقه یورو آن بود که باید راهی برای دورزدن پیمان «عدم نجات» ماستریخت پیدا میشد. بخش دیگر به خاطر آن بود که کشورها به نهادهای اتحادیه اروپا اعتماد نداشتند. کشورهای عضو و به ویژه آلمان بر این باور بودند که صندوق بینالمللی پول در مقایسه با کمیسیون اروپا بهتر میتواند شرایطی را بر کشورهای بدهکار تحمیل کند. پیشنهاد تشکیل یک نهاد دیگر با عنوان صندوق پولی اروپا به تصویب نرسید. تنها مورد استثنایی در میان نهادهای اتحادیه اروپا بانک مرکزی اروپاست. در جریان بحران یورو قدرت این بانک به شدت افزایش یافت. اما از آنجا که این نهاد کمترین میزان اعتماد اعضا را جلب کرده است قدرت گرفتن آن بیشتر به ضرر مشروعیت اروپا تمام میشود تا به تقویت آن.
آنگلای غمگین
اگر اتحادیه اروپا قبل از بروز بحران سابقه و قدمت بیشتری میداشت احتمال اینکه بروکسل بتواند پاسخی متمرکز و متفقالقول به بحران بدهد بیشتر میشد. اما حتی نحوه پیدایش بحران نیز سوالبرانگیز است. هیچ کشور اروپایی به اندازه دولت خانم مرکل برای حفظ انسجام اروپا تلاش نکرده است. با وجود این قاطعیت رهبر آلمان و تصمیم آن برای اعتماد به صندوق بینالمللی پول به جای نهادهای بروکسل باعث شد اقتصاد سیاسی شکننده اروپا تکان بخورد. شاید نارضایتی اروپاییان از بروکسل به خاطر قدرت بیش از اندازه آن نباشد بلکه دلیل آن ضعف بیش از اندازه بروکسل باشد.
منبع: اکونومیست
منبع: اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید