نگاهی به اقتصاد و جامعه کوبا پیش و پس از انقلاب ۱۹۵۹
از فسادخانه غرب تا عزلتکده دیکتاتور
کوبا، پس از انقلاب 1959، تحولات بسیاری را به خود دیده است. سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و بینالمللی فیدل کاسترو چهره دیگری به این کشور داد. البته، کوبا تا پیش از انقلاب، نه آنطور که حامیان رژیم باتیستا و تبعیدیهای پس از انقلاب با طرح تصاویر نوستالژیک خود ادعا میکنند، بهشتی برین بود و نه آنطور که انقلابیون میگویند کشوری فلکزده. آنچه مشخص است و تردیدی نسبت به آن وجود ندارد، این است که از فردای انقلاب، دولت مرکزی آغاز به اعمال کنترل گسترده بر رسانهها و نهادهای اقتصادی کرد. برخی کنترل دولت بر رسانهها را آغازگر سیاستهایی تبلیغاتی میدانند که در تاریخ این کشور بیسابقه بوده است. حال، مسالهای که قصد واکاوی آن را داریم این است که آیا سیاستهای اقتصادی- اجتماعی فیدل کاسترو، کوبا را از «فسادخانه غرب» به خانه خلق بدل کرده است یا خیر؟ البته اصطلاح «فسادخانه غرب» که از سوی انقلابیون برای نامیدن کوبای ژنرال باتیستا به کار میرفت چندان هم خالی از واقعیت نبود. دیوید دتزر روزنامهنگار آمریکایی پس از سفر به هاوانا نوشت: «مراکز فساد شکوفا شدهاند. مقامات حکومتی و پلیسها برای حفاظت از مراکز فساد، رشوه میگیرند.
روسپیها را در جلوی درها، در حال پرسهزنی در خیابان یا آویزان شدن از پنجره میبینید. گزارشی نشان میدهد که 11 هزار و 500 روسپی در هاوانا کار میکنند.» پیش از ورود به بحث اصلی، باید دقت کرد که دوگانه «یا باتیستا، یا کاسترو» وجود خارجی ندارد؛ نه نقد باتیستا، دلیلِ کاستروئیست بودن است و نه نقد کاسترو، نشانه حمایت از باتیستا و مداخلههای ایالات متحده در آمریکای لاتین.
اقتصاد کوبا پیش از کاسترو
تصور رایجی، به ویژه در میان کاستروئیستها، وجود دارد که کوبا در دهه 50 میلادی، از نظر شاخصهای اقتصادی و اجتماعی کشوری عقبافتاده بوده است. کاستروئیستها میگویند پیشرفتهای کوبا در زمینه بهداشت و آموزش ریشه در ماهیت سوسیالیستی حکومت کاسترو دارند. با وجود این، دادهها و پژوهشهای گوناگون نشان میدهند کوبا در میان کشورهای آمریکای لاتین، کشوری پیشرفته محسوب میشده است. همچنین، از لحاظ آمارهای کلی، کوبای کاسترو در بهترین حالت، صرفاً توانست دستاوردهای پیش از انقلاب در زمینه آموزش و بهداشت را حفظ کند. با این حال، تمرکز و انحصار امکانات آموزشی و بهداشتی در مناطق شهری و سفیدپوستنشین شکسته شد و مناطق روستایی و سیاهپوستان نیز از این امکانات بهرهمند شدند. در دیگر زمینهها، اقتدارگرایی کاسترویی هزینههای سنگینی برای کوبا داشته است.
تا پیش از انقلاب، کوبا در آمریکای لاتین از نظر درآمد سرانه در رتبه پنجم، از نظر امید به زندگی در رتبه سوم، از نظر شمار دستگاههای تلویزیون برای هر نفر در رتبه اول و از نظر مالکیت خودرو شخصی و تلفن در رتبه دوم قرار داشت. نرخ باسوادی 76 درصد بود و کوبا از این نظر در رتبه چهارم آمریکای لاتین قرار داشت. از نظر سرانه پزشک، کوبا رتبه یازدهم جهان را داشت. به گفته کییربی اسمیت و هوگو لورنس در مقالهای با عنوان «نوزایی و سقوط: مقایسه شاخصهای اجتماعی- اقتصادی در کوبای پیش و پس از کاسترو» در کوبای پیش از کاسترو، محصولات غذایی فراوان بوده است. سالنامه آماری سازمان ملل در سال 1960، کوبای پیش از انقلاب را سومین کشور در میان 11 کشور آمریکای لاتین از نظر سرانه مصرف کالری عنوان میکند. با این حال، لازم به ذکر نیست که سرانه مصرف کالری، میانگین مصرف کالری کل جمعیت است و بالا بودن آن لزوماً به معنای مناسب بودن وضعیت تغذیه در میان همه مردم نیست. شکاف گسترده در کوبا میان شهر و روستا، موید این مساله است. وضع شاخصهای اقتصادی دیگر نیز که در قالب آمار سرانه در مقاله اسمیت و لورنس و دیگر یادداشتها ارائه شدهاند، همینطور است.
آمارهای سرانه تفاوت میان وضعیت اقتصادی سیاهپوستها با سفیدپوستها و روستانشینان با شهرنشینان را نشان نمیدهد.
هاوانا پایتخت کوبا در زمان باتیستا به واسطه فروش گسترده شکر به ایالات متحده آمریکا رشد پویایی داشت. توزیع درآمد در کوبا مانند دیگر کشورهای منطقه بود. با این حال، نابرابریهای عمیقی بین شهر و روستا و بین سفیدپوستها و سیاهپوستها وجود داشت. در روستاها مردم در فقر شدید به سر میبردند. تولید شکر فصلی بود و نیشکرچینها که فقط چهار ماه از سال کار میکردند، لشگری از بیکاران بودند که دائماً مقروض بودند و صرفاً برای بقا زندگی میکردند. بسیاری از دهقانان فقیر از سوءتغذیه و گرسنگی شدید رنج میبردند. نه خدمات درمانی و نه امکانات آموزشی به دست روستاییان نمیرسید. بیسوادی در بین آنها گسترده بود و آنهایی هم که به ندرت موفق به ورود به مدرسه میشدند، نمیتوانستند به تحصیل ادامه دهند. گورستانهای پراکنده باقیمانده در حاشیههای اتوبان اصلی به سوی دامنه کوه سییرا مائسترا نشاندهنده نقاطی است که روستاییان در انتظارِ وسیله نقلیه برای عزیمت به نزدیکترین بیمارستان یا کلینیک در سانتیاگو، جان میسپردند.
نژادپرستی نیز جامعه کوبا را فلج کرده بود. باشگاههای خصوصی و سواحل این کشور ورود سیاهپوستان را ممنوع میکرد. حتی فولخنسیو باتیستا رئیسجمهور کوبا که یک دورگه بود از عضویت در بانفوذترین باشگاه هاوانا منع شد. مارک فالکوف یکی از کارشناسان تاریخ کوبا میگوید: «این وضعیت پیچیده را میتوان اینطور خلاصه کرد که مناطق شهری کوبا شبیه یک کشور در جنوب اروپا با معیارهای زندگی بالا بود در حالی که مناطق روستایی کوبا وضعیت دیگر جوامع کشاورزی را در آمریکای لاتین یا کارائیب به یاد میآورد.»
اقتصاد کوبا پس از کاسترو
سرانجام، کاسترو با پشتوانه نیروهای محروم و روستاییان توانست در جولای 1959 کنترل قدرت را تماماً در دست بگیرد. با وجود اینکه کاسترو در زمان انقلاب و تا مدتی پس از آن، ادعای کمونیست بودن نکرده بود، اما بیشتر اصلاحاتی که انجام داد واکنشی بود به نابرابریهای اجتماعی پیش از انقلاب و سلطه ایالات متحده بر کوبا. به هر حال، گرایشهای سوسیالیستی که در این اصلاحات موج میزد، با گذشت زمان افراطیتر شدند. سیاستهای اقتصادی کاسترو تا سال 1972، از چهار مرحله متفاوت عبور کرد. مرحله نخست (1963-1959)، اصلاحات کشاورزی سریعی بود که با گشایش سازمان ملی اصلاحات کشاورزی آغاز شد. اولین قانون اصلاح کشاورزی در می 1959 تصویب شد. بر اساس این قانون، مالکیت بیش از 3/402 هکتار زمین ممنوع شد؛ املاک بسیار بزرگ میبایست به صورت تعاونی اداره میشدند؛ هر کسی که زمینی تا مساحت 67 هکتار را آباد میکرد، مالک آن شناخته میشد. گام نخست سیاستهای اقتصادی کاسترو، از آنجایی بر کشاورزی متمرکز بود که شکر تنها ابزار حیاتی برای خرید ماشینآلات، سوخت و دیگر ابزارهای لازم برای نوسازی اقتصادی بود.
همچنین، شریان اصلی کوبا تولید شکر بود و دقیقاً به خاطر همین محصول، شوروی مایل به انعقاد پیمانِ دوستی با کوبا بود. مرحله دوم (1965-1963) شامل ترکیب اتکا بر شکر و تمرکزی بیشتر بر صنعتیسازی به منظور شکستن اتکا بر شکر بود. بر اساس دومین قانون اصلاحات کشاورزی (مصوب 1963) زمینهای بالاتر از 11/27 هکتار مصادره میشدند. زمینهای مصادرهشده در عوض به زمینهای دولتی بدل شدند. زمینهای دولتی جای زمینهای تعاونی را نیز گرفتند. در این زمان دولت 76 درصد از کل زمینهای کشاورزی را در مالکیت خود داشت. در سال 1963-1962 سرمایهگذاری دولتی در بخش کشاورزی از 2/29 درصد کل هزینهها به 3/24 درصد کاهش و سرمایهگذاری صنعتی از 1/23 درصد به 6/31 درصد افزایش یافت. تلاش برای صنعتیسازی مشکلات زیادی را به دنبال داشت. شکست سیاست صنعتیسازی ریشه در کمبود مواد خام و منابع دیگر و همچنین در صورتحساب وارداتی سنگین از شوروی داشت. در نتیجه، کاسترو دست از سیاست صنعتیسازی برداشت و دوباره بر افزایش تولید شکر تمرکز کرد. این سیاست نیز هزینههای سنگینی برای کوبا داشت، از جمله افول سرمایهگذاریهای اجتماعی مانند مسکن و آموزش. کاسترو میخواست به هر
وسیلهای به هدف 10 میلیون تن شکر برای سال 1970 برسد. به همین دلیل، نرخ باسوادی که پس از انقلاب رشد آرامی را تجربه کرده بود، ناگهان در دهه 1960 میلادی سقوط کرد و میانگین سالهایی که یک نفر در مدرسه میماند به زیر چهار سال رسید. در سال 1966 سرمایهگذاری در کشاورزی به 4/40 درصد کل هزینههای دولت افزایش و سرمایهگذاری صنعتی به 7/16 درصد کاهش پیدا کرد. در بخش کشت نیشکر افزایش تقاضا برای نیروی کار منجر به برنامهریزی گستردهای برای بسیج نیروی کار شد. این برنامه کارگران بخشهای دیگر، دانشآموزان دبیرستانی و زنان را تشویق به کار در مزارع نیشکر میکرد. در نهایت این برنامه نیز شکست خورد و تنها 5/8 میلیون تن شکر تولید شد. این شکست پیامدهای اقتصادی گستردهای داشت. علاوه بر ضررهای مالی بزرگ، به علت تمرکز بیش از حد بر بخش کشاورزی، در دیگر بخشهای اقتصادی خلل وارد شد. کوبا در دهه 70 میلادی، شاهد سومین مرحله اقتصادی خود پس از انقلاب 1959 بود. در این سال مجموعهای از اصلاحات اقتصادی از جمله فراهمسازی انگیزههای مادی برای کارگران، تمرکززدایی از واحدهای تولیدی و تقسیم آنها به اجزای کوچکتر، تمرکز بر رشد بخش دامپروری و تلاش
برای کارآمدی تکنولوژیک انجام شد. در دوران این اصلاحات، ساخت 300 دبیرستان در مناطق روستایی در سالهای 1971 تا 1975، به گسترش آموزش انجامید و کوبا روابط اقتصادی خود را با شوروی تقویت کرد. در سال 1972 مجموعهای از قراردادها در زمینههایی چون کمکهای مالی، تجارت و تعویق پرداخت بدهیهای کوبا، میان دو کشور امضا شد. در پایان دهه 70 قریب 40 درصد تجارت خارجی کوبا با کشورهای بلوک سرمایهداری انجام میشد. با وجود این کوبا در دهه 80 با مشکلات بسیاری روبهرو شد. در سال 1985 کاهش بهای نفت جلوی سودهایی را که کوبا از پول قوی با صادرات مجدد نفت خریداریشده از شوروی به دست میآورد، گرفت. راهبرد اقتصاد کوبا برای ترکیب کشت شکر با تلاش برای احداث صنایع مدرن، نیازمند حجم بالایی از صادرات بود. در سال 1986 کوبا کوشید درباره بدهیهایش با باشگاه پاریس (گروهی متشکل از مقامات مالی 19 اقتصاد بزرگ جهان) مذاکره کند؛ مذاکرات موفقیتآمیز نبود. کاهش ارزش اعتبار کوبا دریافت وام را برای هاوانا ناممکن کرد. با وجود این در اواخر دهه 1980 کشورهای سوسیالیستی 63 درصد از شکر، 73 درصد از نیکل، 95 درصد از مرکبات و تمامی کالاهای الکترونیکی کوبا را
میخریدند. در سالهای 1990-1989 وضعیت به شدت بحرانی بود. کشورهای سوسیالیستی همراه کوبا در اروپای شرقی، یکی پس از دیگری فرو میپاشیدند. به دنبال این وقایع مجموعهای از اقدامات ریاضتی که در اصل برای مقابله با بحرانهای ناشی از انزوای اقتصادی طراحی شده بودند، به امید سازگاری اقتصاد کشور با این اوضاع جدید و ورود دوباره به بازارهای جهانی اجرا شد. در سال 1991 این سیاستها به کاهش شدید واردات، از جمله واردات مواد غذایی، سوخت و قطعات یدکی، و همچنین افزایش جیرهبندی انجامید. به باور کییربی اسمیت و هوگو لورنس «کشاورزی کوبا، بدون کمکرسانی و واردات غذای شوروی، بر اثر کمبود درونداد، ضعف انگیزههای تولیدی و نبود سیگنالهای قیمتی مناسب فلج شد».
میراث فیدل برای رائول
انقلاب در آموزش: فیدل کاسترو کسی بود که شخصاً نهضت فراگیری را برای گسترش امکانات آموزشی در کوبا رهبری کرد. گسترش باسوادی در سرتاسر کشور، بنیان یک جامعه دانشی را بنا نهاد. کاسترو در استعفانامه خود با افتخار اعلام کرد امروزه هر کسی در کوبا حداقل 12 سال تحصیلات پایه را گذرانده است. امکانات آموزشی و همچنین خدمات درمانی تا پیش از انقلاب به شدت متمرکز بود، به طوری که روستاییان و سیاهپوستها فاقد آن بودند. اصلاحات آموزشی کوباییها را به ملتی متشکل از فارغالتحصیلان دبیرستان و کوبا را به کشور علم و پژوهش بدل کرده است. برای مثال، در رابطه با پژوهشهای زیستفناوری و داروسازی کوبا یکی از پیشرفتهترین کشورهای جهان است.
فرار مغزها: بسیاری از پژوهشگران کوبایی به مهاجرت به کشورهای غربی تمایل دارند. مهاجرت دانشمندان موضوعی داغ در آزمایشگاههای پیشرفته هاواناست. دانشمندان و پژوهشگران کوبایی در سنفرانسیسکو، پاریس یا لندن پول بهتری به دست میآورند. در واکنش به این پدیده، دولت کوبا مزایای متعددی، از جمله حق امتیاز ارزهای خارجی، آپارتمانهای زیبا و فرصتهای مطالعاتی خارجی بیشتر، در اختیار پژوهشگران گذاشته است. اما سطح زندگی در کوبا بالا نیست و کمبودهای بسیاری حتی در مورد نیازهای روزمره وجود دارد.
بوروکراتهای دولتی: در سال 2002 دولت تولید شکر را کاهش داد تا سرمایهگذاری بیشتری در تولید صنعتی مواد غذایی بکند. به باور کارشناسان کشاورزی کوبا نتیجه این اقدام، ویرانگر بود. اکثر آنها تمرکزیافتگی و بوروکراتیک بودن روندهای تصمیمگیری را مقصر میدانند. اصلاحات اقتصادی تاکنون هر چیزی را نشانه گرفته است به جز مشکل اصلی یعنی شیوه مالکیت زمین. ایدههای فیدل کاسترو به سختی میتواند چشماندازی برای جوانان کوبا بیافریند. اقتصاد تحت سلطه تضعیفکننده بوروکراتهای دولتی قرار دارد. به دنبال فروپاشی اقتصاد نیشکری، کوبا تصمیم گرفت بخشهای تولیدی جدیدی به وجود بیاورد اما نتوانست.
وابستگی به ونزوئلا: در دوران استعمار، کوبا به اسپانیا وابسته بود، پس از آن به ایالات متحده، پس از انقلاب به شوروی و در زمان حیات چاوس به ونزوئلا. ونزوئلا تامینکننده نفت کوباست. در حال حاضر 30 هزار کارشناس و متخصص کوبایی، از پزشک گرفته تا مهندس، در ونزوئلا مشغول به کار هستند. عمر اورلنی، جامعهشناس، میگوید: «بخش اعظمی از رشد اقتصادی کوبا ناشی از صادرات خدمات به ونزوئلا بوده است و پویایی بسیار کمی در اقتصاد داخلی این کشور وجود دارد.»
منابع:
1- "Pre-Castro Cuba", www.pbs.org
2- Henkel, Knut, " Cuba's Economic Crisis: Tough Challenges Ahead for Raul Castro ", http://www.spiegel.de/international/world/cuba-s-economic-crisis-tough-challenges-ahead-for-raul-castro-a-536842.html
3- Hilton-Clarke, Terence, "Cuba under Castro", http://djournalist.tripod.com/cubacastro.htm
4- Smith, Kirby and Hugo Llorens, " Renaissance and Decay: A Comparison of Socioeconomic Indicators in Pre-Castro and Current-day Cuba", the State Department's Bureau of Inter-American Affairs (State 1998)
دیدگاه تان را بنویسید