تغییرات پوشش متوقف نمیشود
معنای اجتماعی لباس پوشیدن
در سالهای نخست قرن گذشته اگر به لباس مردم با دقت نگاه میکردید میتوانستید جایگاه اجتماعی آنها را دریابید. در کشورهای صنعتی غرب این مساله به حدی بود که واژه یقهسفیدان و یقهآبیها که اینک واژههای کاربردی در مدیریت هستند، معنای اجتماعی نیز داشتند.
1- در سالهای نخست قرن گذشته اگر به لباس مردم با دقت نگاه میکردید میتوانستید جایگاه اجتماعی آنها را دریابید. در کشورهای صنعتی غرب این مساله به حدی بود که واژه یقهسفیدان و یقهآبیها که اینک واژههای کاربردی در مدیریت هستند، معنای اجتماعی نیز داشتند. تمایز منزلت اجتماعی افراد از نوع لباسی که میپوشیدند مشخص بود و مردم نهتنها به این مساله میبالیدند بلکه چارهای هم جز این نداشتند. در غیر این صورت از گروه و قومی که به آن تعلق داشتند طرد میشدند. لباس مشخصه جایگاه اجتماعی افراد بود. به تعبیر دیگر، هویت اجتماعی افراد بر بدنشان سوار بود و نحوه لباس پوشیدنشان را تعیین میکرد. در این شرایط تغییر چندانی در لباسها مشاهده نمیشد. در دنیای مد و سالنهای نمایش طرحهای جدید لباس مورد استفاده معدودی قرار میگرفت. این رابطه اما اکنون تا حد زیادی تغییر کرده است. اینک به جای اینکه لباس کاملاً مظهر جایگاه اجتماعی افراد باشد شخصیت فرد را به نمایش میگذارد. کمتر موردی را میتوان یافت که افراد در یک گروه اجتماعی یا قومی از لباسی متحدالشکل تبعیت کنند یا از هر گونه تغییر در آن بترسند. اگر چنین چیزی مشاهده
شود یا نادر است، مانند نحوه لباس پوشیدن گروه آمیشهای آمریکایی و کانادایی، یا معنایی دیگر برای آن باید جستوجو کرد. با تغییر رابطه جایگاه اجتماعی و نحوه پوشیدن لباس، در حقیقت لباس پوشیدن سبک زندگی «فردی» را نشان میدهد که از هرگونه تغییری در آن نهتنها نمیهراسد بلکه از آن لذت میبرد، به ویژه در میان جوانان.
2- جامعهشناسان نخست لباس را مظهر فرهنگ طبقه و گروه میدانستند. برای طبقات متنفذ اجتماعی لباس بهترین راه نشان دادن جایگاه و منزلت اجتماعی بود. به گفته وبلن یکی از جامعهشناسان معروف، لباس در جامعه ماقبل سرمایهداری اهمیتی نداشت چون در اجتماعات کوچک و روابط اجتماعی رودررو دیگر لازم نبود فئودال، زمیندار یا اریستوکرات با نوع لباسش نشان دهد چه منزلتی دارد. همه او را در محل میشناختند. اگر هم لازم بود نشانهای بروز دهد -به طور مثال بلند کردن ناخن توسط خانمهای اریستوکرات- برای این بود که بگوید ما کار نمیکنیم چون اریستوکراتیم. اما در اوایل قرن بیستم با پیچیده شدن جوامع و گسترش صنعتی شدن، افراد طبقات بالا از ابزارهای مصرفی به ویژه لباس برای متمایز کردن خود از دیگران استفاده کردند. این عمل را مصرف تظاهری میگفتند.
3- با رشد طبقه متوسط گروههای بیشتری میتوانستند با استفاده از چنین ابزاری موقعیت خود را به رخ دیگران بکشند. لباس ابزاری مهم در این میان بود. در این شرایط مد تبدیل به پدیدهای عمومی شد. علت امر این بود که شیوههای مختلف لباس پوشیدن در میان تمامی اقشار گسترش یافت. برخی مد را تقلید گروههای مختلف اجتماعی از نحوه پوشیدن لباس یک گروه خاص میدانستند که چون تمایلی در تمامی مردم به تقلید وجود دارد ارزش یک گروه خاص اجتماعی بدون تمایل آنها اشاعه مییابد. افراد خاص چون هنرمندان، روشنفکران و تحصیلکردهها برای تمایز قائل شدن بین خود و تودهها دائماً به تغییر شیوه لباس پوشیدن خود مشغول میشوند. به عبارت دیگر، از آنجایی که گروههای خاص میخواهند خاص باشند همواره به سوی نحوه لباس پوشیدن جدیدی فرار میکنند تا ارزشها و هویت متمایز خود را نشان دهند. بعدها جامعهشناسان دیگری گروههای خاص را عامل رشد مدگرایی در لباس معرفی کردند. گروههای خاص تمایل دارند ارزشهایشان به طرف پایین جامعه رخنه کند. از نظر تولیدکنندگان لباس این دو نظریه تفاوتی با هم نداشتند. تولیدکننده چشم به سالنهای مد و نحوه لباس پوشیدن این
گروهها میدوزد و بلافاصله تولید انبوه را آغاز میکند. طراحان نیز بلافاصله با تودهای شدن طرحها به سوی طرحهای جدیدی میروند. بوتیکها محل خرید گروههای نخبه بود و فروشگاههای زنجیرهای لباس برای مصرف تودهها. اما از دید نگهبانان ارزشها و خط قرمزهای جامعه -دولتها، رسانهها و افکار عمومی- فرق میکرد چه کسی دنبال مد است. چون آنها با ابزارهای مختلف به دنبال محدود کردن نحوه لباس پوشیدن ضدارزشی بودند. اگر معتقد به اشاعه دادن ارزشهای نخبگان میشدند آنها گروههای مرجع تودهها شناخته میشدند. تا اینجا هیچ مشکل خاصی بروز نمیکرد. اما از زمانی که وجود گروههای مرجع ثابتی به عنوان الگوی لباس پوشیدن افراد به خصوص جوانان از بین رفته است هم طراحان، هم تولیدکنندگان و هم پاسداران ارزشها به راحتی نمیتوانند به کنترل تغییرات بپردازند.
4- گروههای مرجع در جامعه دیگر گروههای ثابتی نیستند و این امر ناشی از اعمال آزادی و رشد ارزشهای دموکراتیک از جمله در حوزه لباس پوشیدن افراد است. در مورد رشد ارزشهای دموکراتیک باید گفت به طور مثال در گذشته گروهی که شلوار جین میپوشید جزو گروههای فرودست اجتماعی تلقی میشد. به خصوص مدل کهنه و رنگ پریدهاش. اما وقتی همه آن را پوشیدند دیگر نشانه فقر نبود بلکه دموکراسی و برابری شد. دموکراتیزه شدن نحوه لباس پوشیدن از چنین ایدهای شکل گرفت. در این شرایط حتی اشخاص شاخص و نخبه که در گذشته انتظار میرفت در مراسم خاص لباس رسمی بپوشند مانند سایر افراد جامعه و حتی فقرا لباس میپوشیدند مانند استیو جابز هنگام معرفی محصولات جدید اپل.
5- رشد ارزشهای دموکراتیک تغییر در کنار پدیده لباس به مثابه زبان مطرح است. بحث لباس پوشیدن به مثابه زبان یعنی اینکه این کار هم دستور و قاعده خودش را دارد. لباس روزانه، تعطیلات، تشریفات، مراسم فرهنگی از جمله دینی، از هم تفکیک میشوند و کارکرد آن هم به ترتیب کار و راحتی، زیبایی، آیینی و ملی هستند. مشکل وقتی ایجاد میشود که کارکرد این نوع لباس پوشیدن برهم میخورد و شخص به جای اینکه لباس آیینی که کارکردش فرهنگی است، بپوشد لباس تشریفاتی که زیباست میپوشد یا این دو را در هم ترکیب میکند. اگر لباس به همین نحو پوشیده میشد، لباسی مطمئن بود؛ در غیر این صورت نامطمئن بود و با چشم خیره دیگران روبهرو میشد. گروههایی که میخواهند این قواعد زبانی لباس را برهم بزنند معمولاً در میان جوانان ظهور میکنند و در حقیقت حاوی پیامی از تغییر هستند.
6- آنچه گفته شد نظریاتی است که در جامعه جدید هنوز کاربرد دارد. اما در دهههای اخیر چیزی که بیش از همه حوزه لباس و مد را تحت تاثیر قرار داده است ظهور پدیده سبک زندگی است به این معنی که افراد بدون توجه یا در کنار ارزشهای اجتماعی موجود، خردهفرهنگها، ارزشهای قومی و نژادی و طبقاتی خود دست به هویتیابی جدیدی از طریق لباس پوشیدن میزنند. ماهیت چنین سبک زندگی بیشتر شخصی، فردی و بر اساس اعمال آزادی، حق انتخاب و ذائقه است. در اینجا دیگر هویتهای اجتماعی بر بدن سوار نیستند. ویژگی دیگر سبک زندگی جدید تغییر مداوم ارزشهای آن است. به استهزا گرفتن آن نیز آسان است. درحالیکه به استهزا گرفتن لباسی که مظهر هویت قومی و طبقاتی است با واکنش سختی مواجه میشود. در این شرایط هرگونه راه حلی از جمله رجوع به سنتها یا کنترل قهری موثر نیست. نحوه لباس پوشیدن ناشی از سبک زندگی از سنتها هم استفاده میکند چون سنتها هم یک انتخاب هستند در کنار سایر انتخابها. کنترل قهری چه توسط نیروی انتظامی و چه در درون خانوادهها نیز نمیتواند مساله را حل کند و تنها ممکن است مساله را به تاخیر بیندازد. ما در جامعه جدید با دو امر
متناقض روبهرو هستیم. از یک سو حق انتخاب فرد و آزادی او را نمیتوانیم منکر شویم. از سوی دیگر نگران ضدارزشی بودن اعمال آزادی او هستیم. با تفاوتهایی، تمامی جوامع با این مساله روبهرو هستند. تنها راه حلی که فعلاً مورد بحث قرار گرفته و در برخی جوامع استفاده میشود درگیر شدن در فرآیندهای چانهزنی جمعی است؛ چه در داخل خانواده، چه در سطح جامعه. ورود قهری به مساله لباس، چه از طریق کنترل تولیدکنندگان، چه مصرفکنندگان فرآیندهای طبیعی چانهزنی را کند میکند یا از بین میبرد. چون مردم گمان میکنند نیروهای دیگری پاسدار ارزشها هستند و دیگر به وجود آنها نیاز نیست و گروههای مختلف مردم در مقابل تغییرات منفعلانه رفتار میکنند. روند طبیعی مواجهه با تغییرات پوشیدن لباس چانهزنی است. چانهزنی تنها راه حلی است که تاکنون بر سر آن وفاق حاصل شده است. چانهزنی از طریق گسترش حوزه عمومی و بحث و مفاهمه صورت میگیرد. پیشفرض پذیرفتن چانهزنی قبول حق انتخاب افراد است. اما روند آن به صورتی است که هر نوع تغییر در حوزه عمومی به بحث گذاشته میشود. تنها از این طریق به اهداف و انگیزههای تغییر میتوان پی برد و هم خطرات احتمالی این گونه
تغییرات را برای مصرفکنندگانش ترسیم کرد. در غیر این صورت تغییرات نحوه لباس پوشیدن متوقف نمیشود و تنها با تاخیر زمانی از مکان عمومی به مکان خصوصی منتقل میشود.
دیدگاه تان را بنویسید