مردی که به روش خودش میجنگید
رهبری که خفقان آورد
«من به روش خودم میجنگم». مائو زدونگ یا مائو تسهتونگ پدر جمهوری خلق چین این جمله را زمانی گفت که با به دست گرفتن رهبری حزب کمونیست و در اختیار گرفتن قدرت کامل دست به اجرای سیاستهای سیاسی و اقتصادی خودش زد.
«من به روش خودم میجنگم». مائو زدونگ یا مائو تسهتونگ پدر جمهوری خلق چین این جمله را زمانی گفت که با به دست گرفتن رهبری حزب کمونیست و در اختیار گرفتن قدرت کامل دست به اجرای سیاستهای سیاسی و اقتصادی خودش زد. سیاستهایی که در میدان سیاست به دیکتاتوری تبدیل شد و در عرصه اقتصاد به قحطی. مائو البته پیروان زیادی هم برای خود دست و پا کرد؛ پیروانی حتی در خارج از مرزهای گسترده چین. مردم کشورهایی که کمکهای مائو را دریافت میکردند تا مائوئیست شوند و در برابر مردم چین از قحطی و گرسنگی تلف شدند تا برنامههای جهانی مائو به پیش برود. مائو رهبر انقلابی چین از زمان به قدرت رسیدن در سال 1949 تا زمان مرگ خود در سپتامبر 1976 در راس حاکمیت چین باقی ماند. او چین را تبدیل به یک کشور تکحزبی و صنعت و تجارت را ملی کرد. سیاستهای مارکسیست-لنینیستی مائو بعدها با ایدئولوژیهای شخصی و استراتژیهای نظامی او ترکیب شد و به نام مائوئیسم شناخته شد.
در دوران حاکمیت مائو کشور چین رشدی سالانه برابر با 7/5 درصد را تجربه کرد. رشد سرانه 5/3درصدی در برابر نرخ رشد جمعیت2/1 درصدی چین شاید آمار بدی به نظر نیاید اما اگر این ارقام را با رشد سالانه 8/9درصدی در برابر رشد جمعیت 1/1درصدی در سالهای پس از مائو و حضور دن شیائوپنگ مقایسه کنیم، ضعف عملکرد مائو مشخصتر میشود.
کشاورزی چین که به عنوان یکی از موتورهای محرک اقتصاد چین عمل میکرد با اجرای اصلاحات ارضی و تقسیم زمین بین دهقانان به اغما فرو رفت. مساله اینکه اصلاحات ارضی با صلح و صفا نیز انجام نشد و در جریان این اصلاحات بسیاری کشته شدند. حتی دهقانان چینی نیز نتوانستند از این اصلاحات بهره ببرند چرا که دولت کشاورزان را مجبور به حضور در تعاونیها و فروش محصولاتشان به دولت کرد. اما آنچه اقتصاد چین را در دوران مائو زمینگیر کرد برنامه جهش بزرگ به جلو و ایجاد صنایع روستایی بود. این برنامه که از سال 1958 تا 1962 اجرا شد قصد داشت تولید کشاورزی چین را به طور قابل ملاحظهای افزایش دهد و صنایع کوچک را در هر روستا، مزرعه و خانهای برپا سازد. کمونها ایجاد شد و کشاورزها در کمونها سازماندهی شدند. در حیاط خانهها کورههای کوچک ذوب فلزات ساخته شد و کشاورزان هرچه داشتند را در کورهها میسوزاندند تا تولید کنند. نتیجه چیزی جز افت شدید تولید نبود. افت تولیدی که به قحطی بیسابقهای در چین انجامید و برابر برخی برآوردها حداقل 30 میلیون چینی را به کام مرگ برد.
آیا مائو رهبر بدی بود؟ او توانست تا حدودی در برقراری امنیت و یکپارچهسازی حاکمیت موفق عمل کند. اما سیاستها و طرحهای به اصطلاح انقلابی او نتیجهای جز سرکوب نداشت. نمونه بارز آن جنبش صدها گل یا بگذار صدها گل بشکفد بود که در آن اعلام کرد همه آزادند هر آنچه میخواهند بگویند و از دولت انتقاد کنند. سیاستی که تنها یک ترفند برای شناسایی و سرکوب روشنفکران و مخالفان بود. دکتر کامران دادخواه در مورد رشد اقتصادی در دوران مائو میگوید: «ایجاد یکپارچگی و امنیت میتوانست باعث پیشرفت اقتصادی چین شود اما سیاستهای خاص مائو تنها منجر به عقبماندگی چین شد. اگر سیاستهای گام بزرگ به جلو و انقلاب فرهنگی مائو انجام نشده بود چین امروز دو برابر میزان فعلی رشد اقتصادی داشت. مائو هم در سیاست و هم در اقتصاد به روش خودش جنگید؛ و احتمالاً هیچ جنگی نبوده که پیامد اقتصادی مثبتی داشته باشد.»
دیدگاه تان را بنویسید