گفتوگو با اکبر علیوردینیا مولف کتاب «جامعهشناسی کارتنخوابی»
«کارتنخوابها» قربانی ساختار اجتماعیاند
اکبر علیوردینیا، دانشیار جامعهشناسی دانشگاه مازندران است که در حوزه تخصصی «جامعهشناسی انحرافات» به عنوان محقق و مدرس فعالیت میکند. او همچنین مولف کتاب «جامعهشناسی کارتنخوابی» نیز هست که سه سال پیش منتشر شده است. علیوردینیا در این گفتوگو به ریشه و عوامل شکلگیری پدیده «کارتنخوابی» پرداخته است.
اکبر علیوردینیا، دانشیار جامعهشناسی دانشگاه مازندران است که در حوزه تخصصی «جامعهشناسی انحرافات» به عنوان محقق و مدرس فعالیت میکند. او همچنین مولف کتاب «جامعهشناسی کارتنخوابی» نیز هست که سه سال پیش منتشر شده است. علیوردینیا در این گفتوگو به ریشه و عوامل شکلگیری پدیده «کارتنخوابی» پرداخته است. او معتقد است که پدیده «کارتنخوابی» را در تهران، به عنوان شهری که بیشترین تعداد بیخانمانها را در خود جای داده است، باید در ساختار کلان اقتصادی و اجتماعی دید و عوامل متعدد را در این زمینه لحاظ کرد. این استاد دانشگاه میگوید: «هر سال برای جمعآوری بیخانمانها، گرمخانهها بزرگتر میشود چون عواملی که موجب کارتنخوابی میشود، کنترل نشده است.»
نظریه اقتصادی کارتنخوابی را به فشار اقتصادی و اجتماعی نسبت میدهند؛ به این طریق که عواملی از قبیل اندازه شهر، بازار مسکن، وضعیت اقتصادی و حتی اوضاع و شرایط محیطی میتواند موجب شیوع کارتنخوابی شود؛ از نظر شما این عوامل در اقتصاد ایران تا چه حد موجب تحریک طرف تقاضا در بیخانمانی یا کارتنخوابی میشود؟
نکته اول اینکه، به نظر من بهتر است به جای استفاده از اصطلاح نظریه اقتصادی از واژه نظریه ساختاری (کلان اجتماعی) استفاده کنیم، که کارتنخوابی را به نیروهای دولتی و اقتصادی و اجتماعی نسبت میدهد. نکته دوم این است که کارتنخوابی (بیخانمانی) یک مساله اجتماعی چندوجهی است و کارتنخوابها به علل بسیار متفاوتی به کارتنخوابی روی میآورند. اینکه عوامل اجتماعی ساختاری در اقتصاد ایران تا چه حد در بیخانمانی یا کارتنخوابی نقش دارد خود مستلزم پژوهشهایی جدی و دقیق در ایران به خصوص کلانشهر تهران است، که متاسفانه تا آنجا که من اطلاع دارم جای چنین تحقیقاتی خالی است. اما با توجه به تحقیقات صورتگرفته در کشورهای دیگر میتوان گفت مساله بیخانمانی صرفاً درکاستیهای افراد ریشه ندارد. از سوی دیگر
در تلاش برای شناخت و تبیین شرایط ساختاری که در ایران، به خصوص تهران سبب بیخانمانی میشود، هیچ عامل ساختاری واحدی برای تبیین بیخانمانی وجود ندارد، بلکه عوامل پیچیده ساختاری مانند نبود خانههایی با قیمت پایین، فقر و شرایط ضعیف اقتصادی را به عنوان عوامل بیخانمانی میتوان تلقی کرد. این عوامل شرایطی را ایجاد میکند که طی آن، برای افراد مشکل است که در اقتصاد بیثبات یا شرایط فردی خود بتوانند مسکن تهیه کنند. تحقیقات انجامشده در ایالات متحده نشان میدهد یک رابطه معنادار بین نبود خانههایی با اجاره پایین و تعداد بالای افراد بیخانمان وجود دارد و وقتی خانههایی با اجاره پایین کمتر یافت میشوند، محدودیتهای ساختاری در مقابل توانایی افراد برای یافتن و حفظ مسکن ایجاد میشود.
در واقع شما به نوعی ریشه اقتصادی در این زمینه اشاره دارید؟
بله، میتوان گفت بیخانمانی ریشه در عدم تعادل بین اجارهخانهها و درآمد خانوادهها دارد. بسیاری از محققان نسبت بیکاری را مربوط به بیخانمانی دانستهاند و معتقدند نسبت بیکاری (کوتاهمدت و بلندمدت) بر روی نسبت بیخانمانی اثرگذار است. در مجموع میتوان گفت از دیدگاه ساختاری، بیخانمانی ریشه در بازارهای مسکن، بازارهای کار و رفاه عمومی دارد؛ لذا برای بررسی محققانه کارتنخوابی در ایران بایستی چگونگی عملکردهای ساختاری در سیاست اقتصادی را بررسی کرد. باید تاکید کنم که نمیبایستی سیاستگذاران تنها بر مقولههای فردی یا روانی سوءمصرف الکل و مواد مخدر و بیماری روانی کارتنخوابها تاکید کنند بلکه باید بر عوامل ریشهای کارتنخوابی مثل فقر پایدار، شرایط اقتصادی، سطح پایین مزایای رفاهی یا عدم دسترسی به واحدهای مسکونی مناسب در مبناهای ساختاری و اجتماعی نیز توجه کنند. سیاستگذاران باید بدانند که خانوادههای بدون درآمد مهمترین گروه آسیبپذیر برای کارتنخواب شدن هستند. شناخت درست مساله کارتنخوابی، مستلزم احتساب هر دو عامل فردی و ویژگیهای ساختاری
اجتماعی است.
با این حساب آیا میتوان تعریفی از پدیده بیخانمانی داشت؟ این سوال را از آنجا مطرح میکنم که شاید پاسخ به آن بتواند الگویی در قالب اقتصاد ایران و با توجه به فاکتورهایی که در سوال پیشین مطرح شد، ارائه دهد؟
اخیراً کارتنخوابی را به معنای نداشتن اقامتگاهی اولیه در نظر میگیرند و کارتنخوابها را افرادی که در اقامتگاههای عمومی و خصوصی زندگی میکنند و سازمانهایی به صورت موقت برای آنان موقعیت اسکان فراهم میکنند. بیشتر این افراد از محیط زندگیشان فرار میکنند؛ به همین دلیل، خوابیدن در خیابان برایشان آرامشبخش است. متاسفانه در شهر تهران، کارتنخوابها زیاد به چشم میخورند. این افراد با مشکلاتی نظیر اعتیاد، مصرف الکل، بیماری ذهنی، گسیختگی خانواده، بیماری جسمی و سوءتغذیه مواجهاند و تعدادی از آنان نیز به علت سرما و تغذیه ناکافی و بیماری، جان خود را از دست میدهند.
اما در مورد سوال شما باید بگویم بیخانمانی، پدیدهای پیچیده و متفاوت است. چهره بیخانمانی مانند تعریف آن، از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. بیخانمان یا کارتنخواب کسی است که در زمان بررسی، اقامتگاهی برای سکونت نداشته باشد. بیشتر مطالعات صورتگرفته، از این تعریف بیخانمانی استفاده کردهاند. اما این تعریف از بیخانمانی شامل افراد بیخانمانی نمیشود که در خیابانها و اقامتگاههای بهزیستی و خانه دوستان یا اقوام زندگی میکنند. در حالی که، تعریف بیخانمان پناهگاهی و خیابانی شامل بیخانمانهایی میشود که از اقامتگاههای بهزیستی یا اماکن عمومی مثل ایستگاه اتوبوس یا مترو، ساختمانهای مخروبه یا خیابانها استفاده میکنند. طبق تعریف رسمی دولت آمریکا، بیخانمان به کسی گفته میشود که محل اقامت ثابتی برای شب ندارد. طبق تعریف مرکز آمار کانادا دو سطح مختلف برای بیخانمانی وجود دارد: بیخانمانی مطلق و بیخانمانی نسبی. بیخانمانی مطلق به نداشتن هیچ سقفی، حتی موقت، اطلاق میشود. بیخانمانی نسبی به سکونت در پناهگاهها، خانههای نیمهاستاندارد و خطرناک، اقامت در منزل دوستان یا اماکن موقتی مثل ماشین گفته میشود. برخی دیگر هم
بیخانمانها را کسانی تعریف کردهاند که به صورت مطلق یا دورهای یا موقتی بیسرپناهند و نیز کسانی که در آیندهای نزدیک، در معرض خطر زندگی در خیابان هستند.
ما میتوانیم کارتنخوابی را به معنای نداشتن اقامتگاهی اولیه در نظر بگیریم و کارتنخوابها یا بیخانمانها کسانی هستند که اقامتگاهی برای سکونت ندارند.
این تعاریف در ایران هم صادق است؟
در ایران، اطلاعات دقیقی درباره تعداد کارتنخوابهای مصرفکننده مواد در دست نیست. با این حال، شواهد بسیاری هست که نشان میدهد تعداد مصرفکنندگان مواد در بین جمعیتهای کارتنخواب به شدت زیاد و در واقع بیشتر از تعداد مصرفکنندگان در میان جمعیت معمولی است. برای مثال، طبق این تحقیق، بیش از ۸۰ درصد کارتنخوابهای ساکن در گرمخانههای تهران اظهار کردهاند که دچار سوءمصرف مواد بوده یا هستند. این تحقیق نشان داد بسیاری از مصرفکنندگان مواد، بیخانمان بوده یا در گذشته، تجربه بیخانمانی داشتهاند. بعضی از این کارتنخوابها، پیش از این، تحت مراقبت دوستان و خویشاوندان خود بودهاند؛ اما تعداد بسیاری از آنان نیازمند کمکهای فوری هستند. در کشور ما، اگرچه مصرفکنندگان مواد از هر دو جنس ممکن است بیخانمان شوند، بیسرپناهی در میان مردان رایجتر است؛ لذا استراتژیهای پیشگیری و فراهم کردن خدمات مربوط به بیخانمانی نیز بیشتر بر مردان تمرکز دارد؛ درحالیکه به نظر میرسد، مشکلات مربوط به بیخانمانی زنان نیز به توجه جدی نیاز دارد.
چرا در پایتخت ایران کارتنخوابی یا بیخانمانی مترادف با مصرف مواد مخدر شده است؟ آیا بین شرایط محیطی تهران و اعتیاد به مواد مخدر رابطهای ارگانیک وجود دارد؟ سوال من این است که مصرف مواد مخدر خود معلول کارتنخوابی است یا علت آن؟
به وضوح در دانستههای ما پیرامون رابطه بین سوءمصرف مواد و بیخانمانی، شکافی وجود دارد و بدون اطلاع از رابطه سوءمصرف مواد و بیخانمان شدن، نمیتوانیم چارچوب مناسبی برای پیشگیری، مداخله به موقع و خدمات حمایتی داشته باشیم. میزان سوءمصرف مواد، در میان افراد بیخانمان استفادهکننده از گرمخانههای تهران بسیار بالاست. مصرف مواد میتواند منجر به بیخانمانی شود. با این وجود، مصرفکنندگان مواد ممکن است به خاطر طیفی از عوامل به هم پیوسته بیخانمان شوند. در برخی موارد، مصرف مواد عاملی است که منجر به بیخانمانی میشود و در برخی دیگر از موارد نیز بیخانمانی سبب سوءمصرف مواد شده یا آن را تشدید میکند. با گسترش بیخانمانی و سوءمصرف مواد، افراد معتاد بیخانمان گرفتار دور باطلی شدهاند که طی آن هر عامل بر روی عامل دیگر اثر میگذارد. وانگهی، بیخانمانی و سوءمصرف مواد میتواند
موجب و تشدیدکننده مشکلات دیگری نیز باشد.
رابطه بین سوءمصرف مواد و بیخانمانی پیچیده است. اگرچه سوءمصرف مواد و الکل در میان افراد بیخانمان به خوبی ثابت شده است، اما توافق کمی بر سر ماهیت رابطه بین مصرف مواد و بیخانمانی وجود دارد. در تحقیقی که من بر روی کارتنخوابی در شهر تهران انجام دادم، تا حدودی، از مدل «انتخاب اجتماعی» یا «انحراف نزولی» که بر اساس آن سوءمصرف مواد یکی از راههای متنوع بیخانمانی است، استفاده کردم. اینکه آیا سوءمصرف مواد علت مستقیم شروع بیخانمانی است یا اینکه آیا سوءمصرف مواد عاملی است که به طور غیرمستقیم و از خلال قرار دادن افراد در معرض خطر از دست دادن محل اقامت عمل میکند، چندان روشن نیست. به عبارت دیگر، این موضوع که آیا سوءمصرف مواد به همان میزان که «عامل خطرزایی» برای آسیبپذیری در مقابل بیخانمانی است به همان اندازه نیز تعیینکننده بیخانمانی است، مورد بحث بوده و نتایج بررسیهای انجامشده مبین این است که مشکلات ناشی از سوءمصرف مواد، به همان میزانی که تعیینکننده بیخانمانی فرد است، او را در مقابل بیخانمانی نیز آسیبپذیر میکند.
در واقع، سوءمصرف مواد در تعامل با عوامل دیگر، میتواند در گذار فرد به بیخانمانی موثر باشد. برای مثال، سوءمصرف مواد تاثیری منفی بر حمایت اجتماعی و نیز توانایی فرد در حفظ علقهها و پیوندهای اجتماعی گذاشته و لذا آسیبپذیری وی در مقابل بیخانمانی به هنگام فشار روانی ناشی از مسائل اقتصادی و عاطفی افزایش مییابد. همچنین، از آنجا که موفقیت تحصیلی یا سابقه کاری خوب از جمله شرایط ضروری برای موفقیت در بازار کار است و سوءمصرف مواد نیز تاثیر منفی بر روی موفقیتها و کسب مدارج عالی تحصیلی یا سابقه کاری میگذارد، از این رو مشکل سوءمصرف مواد، خطر بیخانمانی را افزایش میدهد. همچنین، احتمال خودکشی نزد افراد بیخانمانی که دچار سوءمصرف مواد هستند نسبت به افرادی که مواد مصرف نمیکنند، بیشتر است. کسانی که در مکانهای عمومی مواد تزریق میکنند گرایش به اوردوز، تزریق مکرر، استفاده مشترک از وسایل تزریقی و سرگرم بودن به روابط نامشروع جنسی موقتی دارند. این قبیل رفتارها، آنها را در معرض خطر از بین رفتن سلامتی و مبتلا شدن یا منتقل کردن بیماریهای واگیردار قرار میدهد.
دیده شده که بسیاری از بیخانمانها، عنوان میکنند «معتاد» نیستند. عامل محرک آنها برای این کار چیست؟
افراد بیخانمان و مصرفکنندگان مواد ممکن است تمایل چندانی برای دریافت کمک از متخصصان نداشته باشند چرا که آنها نمیخواهند برچسب «منحرف» بخورند و داغ اعتیاد و بیخانمانی بر پیشانیشان زده شود. عدم تثبیت هویت به عنوان معتاد بیخانمان از جمله راهبردهای مهمی است که بایستی مددکاران اجتماعی گرمخانهها و سایر مراکزی که با معتادان سر و کار دارند بدان توجه داشته باشند. مادامی که استفادهکنندگان از مواد (مخدر) منزوی و طرد میشوند، احتمالاً فرد معتاد بیگانهتر و منحرفتر میشود.
به هر حال در جامعه هنجارهایی وجود دارد و یک معتاد همواره «طرد» شده است.
ممکن است که انزوای اجباری منحرفان ضروری باشد، اما اینکه پس از ترک اعتیاد نیز فرد معتاد از سوی جامعه طرد میشود و مورد پذیرش قرار نمیگیرد، باعث میشود وی پایگاه منحرف بودن را بپذیرد و متناسب با این پایگاه نقش خود را ایفا کند و به احتمال زیاد مجدداً به دام اعتیاد بیفتد. از این رو، مشاوران روانی و مددکاران اجتماعی میتوانند مانع از تثبیت هویت معتاد شوند و او را به کار و تلاش در جامعه تشویق کنند. در ایران، اطلاعات دقیقی پیرامون تعداد مصرفکنندگان موادی که بیخانمان شدهاند در دسترس نیست. با این حال، شواهد زیادی هست که نشان میدهد تعداد مصرفکنندگان مواد در بین جمعیتهای بیخانمان به شدت بالا و در واقع بالاتر از تعداد مصرفکنندگان در میان جمعیت معمولی است. بیش از 80 درصد افراد کارتنخواب ساکن در گرمخانههای تهران دچار سوءمصرف مواد بوده یا هستند. گرایش افراد بیخانمان به مواد مخدر را نمیبایستی از بستر اجتماعی آن در جامعه جدا کرد و درک علل گرایش افراد بیخانمان به مواد مخدر مستلزم شناخت عوامل بیرونی جامعه نیز هست. از
جمله عوامل بیرونی که میتواند نقش مهمی در تبیین تغییرات میزان گرایش نسبت به مواد مخدر در ایران داشته باشد عبارتند از: کشت وسیع و تولید انبوه مواد مخدر در افغانستان، گستردگی مرزی با پاکستان و افغانستان، میزان انسداد، استحکام و کنترل مرزهای شرقی کشور، قاچاقچیان بینالمللی و منطقهای، بازار پررونق مواد مخدر در کشورهای اروپا، آمریکا و آفریقا، مجاورت با مراکز تجاری منطقهای از جمله دوبی و بحرین و مساله تطهیر پول، وجود مشترکات قومی، فرهنگی و خویشاوندی در مرزهای شرقی کشور، سودآور بودن قاچاق مواد مخدر و سرریز شدن مواد مخدر در داخل کشور به واسطه ترانزیت آن از خاک ایران.
در مجموع، سوءمصرف مواد عامل خطرزای تشدیدکننده بیخانمانی به حساب میآید و بیخانمانی نیز عامل تشدیدکننده سوءمصرف مواد است. به عبارت دیگر، در برخی موارد، سوءمصرف مواد به بیخانمانی میانجامد و بیخانمانی نیز میتواند محرک اعتیاد یا عامل تشدیدکننده مصرف مواد باشد. افراد بیخانمان مصرفکننده مواد، مشکلات پیچیده، متعدد و به هم پیوستهای را تجربه میکنند و نیازهای حمایتی بالایی دارند. با این حال، زمانی که این افراد میکوشند به خدمات دست یابند با موانع فراوانی روبهرو میشوند.
شما در کتاب خود به مفهومی به نام «مدیکالیزه شدن مساله بیخانمانی» اشاره کردهاید. این مفهوم به چه معناست و چه تاثیری بر افزایش تعداد بیخانمانها دارد؟
«مدیکالیزه» شدن فرآیندی است که در آن، مشکلات غیرپزشکی به نوعی تعریف میشود و به گونهای با آن برخورد میشود که گویی مسالهای پزشکی است. در این فرآیند، با هویت پزشکی بخشیدن به حوزههایی که قبلاً غیرپزشکی تعریف میشد، مانند آسیبهای اجتماعی، قلمرو علم پزشکی به حوزههای غیرپزشکی زندگی نیز گسترش مییابد. در این گفتمان، به جای پرداختن به ریشههای اجتماعی، اقتصادی بیخانمانی، بر درمان پزشکی اختلالات مشاهدهشده در بیخانمانها تمرکز میشود. به عبارت دیگر، در الگوی «بیماری بیخانمانی» مدیکالیزه شدن مسائل اجتماعی، کارکرد ایدئولوژیک مشروعسازی روابط طبقاتی را ایفا میکند و به غیرسیاسی شدن موضوعی کمک میکند که از اساس سیاسی است. از این رو، در چارچوب پزشکی، مسالهای اجتماعی که به پاسخی اجتماعی نیازمند است، به مشکلی فردی تبدیل میشود که پاسخی فردی میطلبد. در حالی که الگوی اجتماعی بیخانمانی، مناسبترین راه برای درک مساله کارتنخوابی است و اینکه
این آسیب، برای چه کسانی اتفاق میافتد و چه گامهایی برای حل نیازهای این افراد باید برداشته شود. تمرکز بر بیماری در گفتمان مراقبت، در واقع تفسیرهای جانشین را محو میکند و اینگونه، با تغییر در پویاییهای گروه و جنس و نژاد، مانع پیشرفت در رفع بیخانمانی میشود. کنشهای روزمره مهمانان و کارمندان پناهگاه برای درمان بیماریها، گفتمان مسلط درباره بیخانمانی و بیخانمانها را بازتولید و تقویت میکند. این موضوع، هنگامی رنگ معضل به خود میگیرد که آژانسهای پناهدهنده، تمرکز بر درمان بیماری را در میان مراجعان بیخانمان، در دستور کار خود قرار دهند و از توجه به دیگر مسائلی که اینان با آن مواجهند، غفلت کنند. توجه به هر مسالهای، به بزرگنمایی و در نتیجه تقویت گفتمان مسلط درباره آن مساله کمک میکند.
یعنی معتقدید مدیکالیزه شدن بیخانمانی موجب نادیده گرفتن عوامل اجتماعی و اقتصادی ایجاد شدن بیخانمانی شده است؟
به دلیل مدیکالیزه شدن مساله بیخانمانی، ملاحظه میشود که این مساله اجتماعی به عنوان بیماری تلقی شده و توجه به علل اجتماعی، اقتصادی و ساختاری آن مغفول مانده است؛ لذا پاکسازی بیخانمانها از فضاهای عمومی نیز توجیه میشود. به عبارت دیگر، با تمرکز خاص بر بیماری، از تبیینهای دیگر علت بیخانمانی صرفنظر میشود و در نتیجه، تلاشهایی که برای رفع بیخانمانی صورت میگیرد، اغلب بیش از آنکه مبتنی بر عوامل اقتصادی، اجتماعی موثر یا راهحلهای ساختاری دربرگیرنده سیاستهای استخدامی و تهیه مسکن باشد، بر مداخلات پزشکی متمرکز شده است. گفتمان پزشکی، بر تثبیت فرد از طریق ابزار بیرونی (پزشکان، روانپزشکان، تجویز دارو و...) تمرکز دارد؛ در حالی که گفتمان اقتصادی، سیاسی بر رفع موانع از طریق سیاست و عمل و تغییر نگرش متمرکز است. در نهایت، گفتمان اجتماعی بر رفع موانع اجتماعی از طریق پیکرهبندی مجدد شبکههای محلی (محیط) متمرکز است، با احترام به فردی که بیخانمانی را تجربه میکند. البته سیاستگذاران
اجتماعی برای کمک به رفع مشکل بیخانمانی، سیاستهایی را گسترش دادهاند که به صورت اجتماعی طرح شده است؛ لذا اقامتگاههای پناهدهنده به کارتنخوابها از ابعاد اقتصادی اجتماعی بیخانمانی آگاهند. گفتمان اجتماعی بیخانمانی، الگوی طولانیمدتتری را برای ترمیم وضعیت بیخانمانی ارائه میدهد. این گفتمان تنها بر طرح درمان فردی برای مراجعان تکیه ندارد؛ بلکه هدفی کلی برای مبارزه با مسائل زندگی مراجعان بیخانمان دارد. این گفتمان، راه جدیدی را برای زندگی کردن و فکر کردن ارائه میدهد که به کمک آن، مراجعان بیخانمان مهارتهای زیستی را فرا میگیرند. این مهارتها به آنان در اجتماعی شدن و استقلال اقتصادی کمک خواهد کرد. در این گفتمان، آگاهی از نیاز به تغییر اجتماعی و محیطی، به اندازه نیاز به اصلاح خود شخص (مراجعهکننده بیخانمان) اهمیت دارد.
در میان دلایل کارتنخوابی، بر دلایل فردی به جای دلایل اجتماعی تاکید میشود. آیا بیخانمانی دلایل فردی دارد؟
بیخانمانی یک پدیده پیچیده و متفاوت است. نظریههای مربوط به تبیین یا فهم مسائل اجتماعی متفاوت هستند: نظریههای کارکردگرایی ساختی، ستیز، تفسیری، سیستمها، فمینیستی و غیره. مطالعات نشان میدهد عوامل مهم کارتنخوابی را میتوان به دو مقوله عمده تقسیم کرد: عوامل شخصی و اجتماعی- ساختاری. در مطالعات مربوط به کارتنخوابی، از مهمترین عوامل شخصی که منجر به کارتنخوابی میشوند، به عواملی چون بیماری ذهنی، سوءمصرف مواد مخدر و الکل، خشونت خانگی و فقدان یک شبکه حمایت خانوادگی اشاره میشود. از سوی دیگر، مهمترین عوامل اجتماعی- ساختاری ذکرشده در تحقیقات مربوط به کارتنخوابی عواملی چون فقر، شرایط اقتصادی نظیر بیکاری، کمبود مسکن مناسب برای اقشار کمدرآمد و ناکارآمدی نظام رفاه اجتماعی است. این دو دسته عوامل (شخصی و اجتماعی- ساختاری) از جمله عوامل مهم موثر در کارتنخوابی است، که مبتنی بر دیدگاههای ایدئولوژیک و نظریات متفاوت است. به طور خلاصه میتوان گفت در حوزه جامعهشناسی مجموعاً دو نوع تبیین
نظری مبتنی بر دو نوع عمده نظریههای مربوط به عوامل موثر بر افزایش کارتنخوابی وجود دارد: برخی از پژوهشهای مربوط به کارتنخوابی مبتنی بر عوامل شخصیاند و برخی دیگر از تبیینها نیز مبتنی بر عوامل اجتماعی -ساختاریاند.
شما مطالعاتی در زمینه «گرمخانهها» در پایتخت داشتهاید. با توجه به جلوگیری از فضای باز رسانهای برای بازدید از گرمخانهها، از نظر شما حمایتهای اجتماعی از زنان و مردان آسیبپذیر در شهری مانند تهران در سطح قابل قبولی است؟
متاسفانه در شهر تهران کارتنخوابها زیاد به چشم میخورند و این افراد با مشکلاتی نظیر اعتیاد، الکلیسم، بیماری ذهنی، گسیختگی خانواده، بیماریها و سوءتغذیه مواجهند و تعدادی از آنها نیز به علت سرما و تغذیه ناکافی و بیماری بعضاًَ جان خود را از دست میدهند. با توجه به اهمیت آسیبهای اجتماعی و روند رو به رشد آن در شهرهای بزرگ و خصوصاً کلانشهر تهران، مداخله در امور آسیبهای اجتماعی نیاز به جامعنگری دارد که دربرگیرنده فعالیت در سطوح مختلف پیشگیری، مراقبت و حمایت باشد. اگرچه به نظر میرسد در این زمینه چالشهای بسیاری وجود دارد، عدم شفافیت وظایف دستگاهها و سازمانهای ذیربط و همچنین ناکافی بودن قوانین و مقررات نیز به وضوح دیده میشود. موضوع طرح ساماندهی کارتنخوابها، یک طرح ملی است و مستلزم اقدام موثر سازمانها و دستگاههای مربوطه در حوزه شرح وظایف آنهاست. کارآفرینی، درمان،
کارآموزی، ترک اعتیاد و حمایتهای حقوقی در توان شهرداری نیست و انجام این مهم نیازمند همکاری سازمانهای دیگر است. به نظر میرسد شهرداری تهران در اجرای طرح ساماندهی کارتنخوابها تنها مانده است و با ادامه وضع موجود و نیز افزایش تعداد کارتنخوابها، گرمخانههای موجود پاسخگوی این نیاز روزافزون نخواهند بود. مهمترین مساله فراهم کردن شرایط و تعبیه راهکارهایی است که بتوان کارتنخوابها را، به عنوان قشری آسیبدیده، به زندگی عادی برگرداند ولی متاسفانه تلاش نظاممند و قابل توجهی در این زمینه صورت نمیگیرد. معتادان بیخانمان، کودکان خیابانی، متکدیان و دیگر افراد که در مقاطع مختلف سال جمعآوری میشوند، بعد از مدتی دوباره به خیابان برمیگردند. حرکت مثبت شهرداری تهران در ایجاد گرمخانهها در آغاز راه است و این صرفاً یکی از راهکارهای موجود برای ساماندهی کارتنخوابهاست. گرمخانه به مراکزی اطلاق میشود که امکان اقامت کوتاهمدت و شبانه افراد کارتنخواب را برای مدتی فراهم میکند و بیشتر افرادی که به گرمخانهها مراجعه میکنند، اعتیاد دارند. وجود گرمخانهها باعث میشود کارتنخوابها تا حدودی مصون از برخی آسیبهای اجتماعی باشند و
در عین حال خودشان نیز آسیبرسان نشوند. در سالهای اخیر به علت افزایش کارتنخوابها در شهر تهران اداره کل امور آسیبهای اجتماعی بر اساس مصوبه شورای عالی اداری و الزام شورای اسلامی شهر تهران جمعآوری و نگهداری موقت این افراد را در اولویت برنامههای خود قرار داده و مراکز متعددی را در این خصوص ایجاد کرده است. شهرداری تهران با جمعآوری متکدیان، کودکان بیسرپرست و افراد معتاد کارتنخواب سعی میکند این اقشار را ساماندهی کند. اما ساماندهی یعنی پروژهای درازمدت که طی آن فرد به چرخه زندگی عادی بازگردد. هر سال گرمخانهها بزرگتر و وسیعتر میشوند، چون عواملی که باعث کارتنخوابی میشود، کنترل نشده و کارتنخوابها از این چرخه خارج نشدهاند. کارتنخوابها در بسیاری از مواقع خود قربانی آسیبزایی ساختار اجتماعیاند.
دیدگاه تان را بنویسید