کتابهایی که باید خوانده شوند - ۳
قرارداد اجتماعی و اجبار دولت
در بخش قبلی این رشته نوشتارها دیدیم که مهمترین گزاره سیاسی در زمینه حقوق طبیعی انسان و ذمه این حق بر فرمانروا، در نمایشنامه آنتیگونه نوشته سوفوکل آمده.
در بخش قبلی این رشته نوشتارها دیدیم که مهمترین گزاره سیاسی در زمینه حقوق طبیعی انسان و ذمه این حق بر فرمانروا، در نمایشنامه آنتیگونه نوشته سوفوکل آمده، سقراط صورت فیلسوفانه این مفهوم را پرورانده و افلاطون با روایتی دیگرگونه بازسازیاش کرده است. روایت سوفوکل معطوف به حق بود. این نمایشنامهنویس که میتوان او را سلسلهجنبان حقوق طبیعی در جهان به شمار آورد، مشروعیت قدرت سیاسی را در گرو التزام آن به حقوق طبیعی انسانها میدانست. روایت سقراط اخلاقی بود و فرضش بر این بود که اگر حقیقتی را نتوان از خلال گفتوگو استخراج کرده و نصبالعین عمل سیاسی قرار داد، باید در درستی هر عملی و از جمله عمل سیاسی تردید کرد. علت اصلی تاکید سقراط بر گفتوگو، یافتن و رفع تناقضها و رسیدن به سازگاری و یا به قول خودش «حُسن در کل» و یا عدالت بود. افلاطون نیز با امتزاج آرای سقراط و اشکالی از تفکرات شرقی معطوف به اصالت سلسله مراتب هستی، عدالت را نتیجه التزام آدمیان به نظم کیهانی و قرار گرفتن هر چیز در جایگاه مقدر خودش به شمار آورد. در مباحث شمارههای آتی تجارت فردا خواهیم دید که این جبرگرایی افلاطونی از جنس جبرگرایی مسیحیت قرون وسطی
نبود و به هر حال حامل عناصر انتقادی هم بود؛ اما استواری نظری نظم کیهانی دوگانه او یعنی تقابل حقیقت برین و ماوراءزمینی و واقعیتهای زمینی، چنان بود که بر همه ادوار پس از او سایه انداخت و هنوز هم رگههایی از آن در پارهای از اندیشههای فلسفی انسان مدرن دیده میشود. همچنین گفته شد که افلاطون مطابق نظر منتقدانش سلسلهجنبان نظامهای سیاسی آزادیستیز است و مطابق نظر هوادارانش مروج حکومتهای فضیلتمحور و معطوف به خیر عمومی است. همانگونه که نظریههای افلاطون و آگوستین- که از جهات بسیار، شکل دینیشده اندیشههای افلاطون است- محصول روزگاران پرآشوب و تلاشی برای فائق آمدن بر گسستگیها بود، نظریه قرارداد اجتماعی نیز که موضوع بحث این نوشته است، برای توضیح دادن تلاطمهای عصر جدید پدید آمد و دست کم در سه قالب مطرح شد که از جهاتی همانند و از جهاتی دیگر متفاوتند.
1- قرارداد اجتماعی و حکومت مطلقه: توماس هابز در کتاب لویاتان که از شاهکارهای فلسفه سیاسی است با کمک گرفتن از مفاهیم آگوستینی در قالبی کاملاً متفاوت، سنگ بنای گردش تاریخی و مهمی را در زمینه نظریهپردازی سیاسی نهاد. هابز با الهام گرفتن از طبیعت و انسان و سازمانی که خداوند به اشیا داده است، دستگاه فلسفی منسجمی که مبتنی بر صناعت بود پیریزی کرد. در ادامه بحث خواهیم دید که صناعت مورد نظر هابز، معطوف به مدخلیت انسان در تقدیرش و رها کردن آن از تیرهروزی محتومی است که آگوستین قدیس برای انسان گناهکار قائل بود. جانمایه تفکر هابز چهار مفهوم است: ماهیت انسان، ماهیت دولت، ماهیت دولت مسیحی و ماهیت مملکت ظلمت.
از نظر هابز، آدمیان از نظر قوای بدنی و فکری برابر آفریده شدهاند و تفاوتهای استثنایی آنقدر نیست که کسی بتواند بر اساس آن مدعی امتیازی برای خویش شود و دیگران نتوانند ادعای همان امتیاز را داشته باشند. از همین برابری آدمیان در توانایی است که برابری در امید و انتظار برای دستیابی به اهداف ناشی میشوند. بنابراین اگر دو کس خواهان چیز واحدی باشند که نتوانند هر دو از آن بهرهمند شوند، دشمن یکدیگر میشوند و در راه دستیابی به هدف خویش که صیانت ذات و گاهی نیز کسب لذت است، میکوشند یکدیگر را از میان بردارند یا منقاد خویش سازند. در چنین حالتی که آدمیان بدون قدرتی عمومی به سر میبرند، در وضعی قرار دارند که جنگ خوانده میشود و چنین جنگی، جنگ همه علیه همه است. در چنین فضایی به حاصل هیچ کار و کوششی اطمینان نیست و در نتیجه نه تولید و تجارتی در کار است و نه دانش و معرفتی و نه شرح و گزارشی از تاریخ و نه ادبیات و هنر و جامعه و انجمنی؛ از همه بدتر اینکه در چنین اوضاع و احوالی ترس دائمی و خطر مرگ خشونتبار بالای سر آدمیان است و زندگی آنان گسیخته، محنتبار، زشت، ددمنشانه و کوتاه است.
حالات نفسانی، آدمیان را به صلح متمایل میسازند و عقل اصولی مناسب برای صلح پیشنهاد میکند که آدمیان میتوانند بر اساس آن به توافق برسند. توافق در این باب مستلزم واگذاری متقابل حق و یا انعقاد قرارداد است. قراردادی که بخواهد بشر را از وضع جنگ همه با همه نجات دهد مستلزم قدرتی عمومی است که بر طرفین قرارداد حاکم باشد و دارای حق و قدرت کافی برای اجبار آنها به اجرای قرارداد باشد. این قدرت عمومی که مسلح به حق اعمال اراده و دارایی قدرت اعمال اراده است، دولت خوانده میشود.
هابز سپس این مبحث در باب ماهیت انسان و دولت برآمده از قرارداد رابطهای را که آگوستین بین زمین و آسمان یا ناسوت و لاهوت قائل شده بود تغییر داد. از نظر آگوستین، انسان مهبوط و خاکسار حتی شایسته بخشش هم نیست و اگر خداوند از تقصیرات او بگذرد به فیضی نائل شده است که استحقاق آن را ندارد. انسان محکوم به زندگی در ظلمتکدهای است که بر اثر گناه نخستین نصیبش شده است. پس از گناه نخستین، دو قلمرو مسیحی و ظلمت پدید آمده که مسیحیان واقعی شاید به آن راه یابند. اما دیگران که متعلق به قلمرو ظلمت و تباهیاند از همین روزنه امید هم بیبهرهاند. هابز این روایت بدبینانه در باب تقدیر انسان را قدری تلطیف کرد و نسبت همه آدمیان را با خداوند، برابر خواند. مطابق تفسیر هابز، بین انسان و ملکوت پرده جهلی کشیده شده است که انسان از ورای آن چیزی به خارج از زمین نمیبیند. از آنجا که فهم آدمیان از ملکوت کمابیش برابر است، کسی نمیتواند و حق ندارد خود را واسطه فیض و همسنگ مسیح بینگارد. زمینیان با همه شقاوتها و تیرهروزیها به حال خود وانهاده شدهاند و ناگزیرند امور جهان را با ابزار زمینی، تمشیت کنند. نظریه صناعت دولت از درون همین فروض هابزی
بیرون میآید. از نظر هابز، دولت که ساخته قرارداد بشری است هیچ رسالت آسمانی ندارد، بلکه کارش ایجاد امنیت و فراهم آوردن فضای زندگی و کسبوکار برای اتباع است. از این جهت میتوان هابز را فیلسوف آزادی به شمار آورد.
مطابق این تفسیر هابز، انسان بنا به سرشت خودش و ودیعهای که خداوند در اختیارش گذاشته است، آزاد است. اما این آزادی مدام در معرض تهدید است و لاجرم باید قدرت فائقهای به نام دولت بر او حکم براند. قدرت این دولت، مطلق و بیچون و چراست و اتباع حق شوریدن بر آن را ندارند؛ هر آنچه حاکم انجام دهد درست است. زیرا درستی و نادرستی، قانونی و غیرقانونی و خیر و شر همان است که حکمران میگوید. هیچ عمل حاکم، مجوز خروج اتباع از قرارداد نیست. علیالظاهر، هابز جایی برای عصیان باقی نمیگذارد، اما مداقه در سرشت دولت هابزی، یعنی دولتی که قرار است جان و مال اتباع را از تطاول و تجاوز مصون دارد، حاوی جوازی مضمر برای عصیان هم هست. اگر حکومت از انجام تعهدش عاجز بماند، وضع طبیعی اعاده میشود و لاجرم قرارداد ملغی میشود.
بهترین منبعی که برای فهم فلسفه سیاسی هابز در ایران در دست است کتاب لویاتان است که حسین بشیریه ترجمه کرده و انتشارات نی منتشر کرده است. برای شرح بیشتر نیز میتوان به کتاب خداوندان اندیشه سیاسی رجوع کرد. این کتاب را توماس جونز و دیگران نوشتهاند و علی رامین و جواد شیخالاسلامی ترجمه کردهاند و انتشارات علمی و فرهنگی منتشر کرده است.
2- قرارداد اجتماعی و حکومت مشروطه: جان لاک دیگر فیلسوف انگلیسی مباحث توماس هابز را پی گرفت و روایت تازهای از قرارداد اجتماعی ارائه کرد. مطابق تفسیر لاک، انسان آن گرگی که هابز میگوید نیست و بنا به سرشت خود صلحطلب است. دوران موسوم به «وضع طبیعی» دورانی از زندگی بشر است که میتوان آن را «عصر زرین» نامید. در وضع طبیعی، زندگی فلاکتبار و پرمحنت نبوده است، اما وجهی از آن دوران، تشکیل دولت را به عنوان «شر لازم» ضروری مینموده است. آن وضع ناگوار و نامطلوب، عدم اطمینان در زمینه حفظ مالکیت بوده است. از نظر لاک حتی در شرایطی که مردمان با طبع صلحدوستانه و معطوف به عدالت و قبول حقوق دیگران، زندگی میکردهاند، به هر حال کسانی یافت میشدهاند که به داشتههای مشروع خود قناعت نمیکرده و در پی تعدی به اموال دیگران بودهاند. پس مردمان وارد قراردادی شده و به موجب قرارداد، نهادی را به عنوان پاسبان داراییهای خود ایجاد کرده و اداره امور جامعه را به آن سپردهاند. قدرت حکمران، مطابق نظر لاک، مطلق نیست و کاملاً مشروط به مفاد قرارداد است. در واقع دولت از نگاه لاک، برخلاف هابز، محصول قرارداد بین افراد و نهادی
به نام دولت نیست؛ بلکه قراردادی میان خود افراد جامعه برای ایجاد نهادی کارگزاری است که وکالت جامعه را در پارهای زمینهها بر عهده دارد. وجود این نهاد کاملاً مشروط است و قدرتش باید محدود باشد و به محض عدول از مفاد قرارداد، وکالتش ساقط میشود. مهمترین تفاوت نظریههای قرارداد اجتماعی هابز و لاک این است که اولی دولت را نهادی دارای قدرت مطلقه میداند که جامعه همه حقوقش را در قبال تامین امنیت به آن واگذار کرده است و دومی قدرت دولت را محدود و مشروط میداند که جامعه تنها بخشی از حقوق و آزادیهایش را به آن تفویض کرده است تا این نهاد با برخورداری از آنها از امنیت و مالکیتش پاسداری کند. همین محدودیتی که جان لاک برای قدرت دولت قائل شده، برای نظریه سیاسیاش قابلیتهایی فراوان برای حصول آزادی و حفظ آن فراهم میآورد. حکومتهای مشروطه امروزی اعم از جمهوری و پادشاهی، به نوعی بازتاب نظریه سیاسی لاک هستند. سه اثر مهم جان لاک به فارسی ترجمه شده است که برای فهم فلسفه و فلسفه سیاست او لاجرم باید خوانده شوند. این کتابها عبارتند از: جستاری در فهم بشر، نامهای در باب تساهل و رسالهای درباره حکومت.
3- قرارداد اجتماعی و اراده عمومی: نظریههای قرارداد اجتماعی هابز و لاک با وجود تفاوتهای مهم، از این جهت شباهت دارند که افراد به هر حال با واگذار کردن تمام یا بخشی از حقوق و آزادیهای خود، به امکانها و فرصتهایی برای زیستن در صلح و آرامش دست یافتهاند. اما ژان ژاک روسو، «وضع طبیعی» را وضعی ایدهآل و قرین سعادت و برابری میانگاشت و معتقد بود، همه مصائب بشر از آنجا شروع شد که از وضع طبیعی خارج شد و کسانی مالک چیزهایی شدند و برای حفظ دارایی خود به جدال با دیگران برخاستند. دو گفته معروف روسو یعنی «انسان آزاد به دنیا میآید اما همه جا در بند است» و «تیرهروزی بشر از آنجا آغاز شد که کسی تکه زمینی را محصور کرد و مال خود نامید» با اکثر آرای هابز تباین و با اکثر آرای لاک تعارض دارد. اما روسو از یک جنبه مهم با لاک قرابت دارد و این دو فیلسوف سیاسی از همین جنبه با هابز تفاوت دارند. هابز تشکیل جامعه سیاسی را منوط و موکول به واگذاری همه حقوق و آزادیهای اتباع به قدرت قاهره دولت میدانست، اما لاک و روسو معتقد بودند که نهتنها چنین تفویضی در کار نیست بلکه کار دولت یا در واقع ماموریت وکالتی دولت، پاسداری
از همین حقوق و آزادیهاست. این دو نگرش بعدها بر فرآیند دولتسازی در غرب و به تبع آن در سطح جهان تاثیر گذاشت که در ادامه بحث به آن خواهیم پرداخت. جانمایه نظریه قرارداد اجتماعی روسو این است که وقتی انسان آزادی و برابری وضع طبیعی مطلوب را از دست داد، لاجرم وارد فرآیند اجتماعی و مدنی نامطلوب شد و حال که چنین شده و انسان، آزادی خود را از دست داده و به ناچار تن به انقیاد دولت داده است، دولت فقط به شرطی مشروعیت دارد که بازتاب «اراده عمومی» و محاط در قرارداد اجتماعی باشد. این تعبیر اراده عمومی یکی از پرمناقشهترین بخشهای نظریه قرارداد اجتماعی روسو است و منتقدانش آن را مبهم میدانند. به زعم منتقدان، اراده عمومی فاقد بنیانهای قابل احصا است و نمیتوان گفت چه کسی یا کسانی به نمایندگی از چنین ارادهای سخن میگویند و چه بسا خودکامگانی که منویات و منافع خود و اطرافیانشان را به نام مصالح عمومی تعقیب میکنند. ابهام این اصطلاح وقتی بیشتر میشود که خود روسو میگوید منظورش از اراده عمومی جمع عددی ارادههای افراد نیست؛ بلکه جامعه موجودیتی متمایز از افراد و اعضایش دارد. این مباحث در دو کتاب روسو به نام قرارداد اجتماعی و
امیل واکاوی شده است. این دو کتاب به فارسی ترجمه شده است.
تاثیر سیاسی نظریات هابز، لاک و روسو
فروض اولیه هابز درباره ماهیت انسان، معطوف به آزادی بود. او با طرح نظریه «پرده جهل» میان زمین و آسمان، آمریت کلیسا را در سیاست به چالش کشید و انسانها را در زمینه امر سیاسی، برابر شمرد. طبق نظریه سیاسی هابز حکم حاکم از آن رو لازمالاتباع است که قدرت یکایک افراد جامعه به آن منتقل شده است. قدرت حاکم عاری از هرگونه پشتوانه قدسی است و اطاعت شهروندان از او محصول اراده آزاد آنهاست که در قرارداد اجتماعی تجسم یافته است. اما وجه دیگر نظریه هابز مجوز اعمال قدرت بیحد و حصر را فراهم میآورد. فرمانروا طبق فلسفه سیاسی هابز پاسخگوی هیچیک از افراد جامعه نیست و قدرتی که به او واگذار شده تفکیکناپذیر است. تنها راه خروجی که هابز تلویحاً باز گذاشته این است که اگر دولت نتواند امنیت شهروندان را تامین کند و خطر بازگشت وضع طبیعی وجود داشته باشد قهراً قرارداد بلااثر میشود. این وجه فلسفه سیاسی هابز به لحاظ نظری با دیگر اجزای نظریهاش سازگار است؛ اما در آن مکانیسم خروج افراد از قرارداد با دولت تعبیه نشده است و دولتی که به تعبیر خود هابز قدرتی مشابه لویاتان یا غول
افسانهای دارد، بعید است به صورت داوطلبانه قدرت را وانهد. از این جهت نظریه هابز را میتوان توجیهگر قدرتهای خودکامه به شمار آورد. دولتهای اروپایی تا قرن نوزدهم به نوعی تجلی بیرونی همین وجه اخیر نظریه سیاسی هابز بودند.
جان لاک برخلاف هابز، واضع نظریاتی است که اساساً معطوف به آزادی است و صدر و ذیل نظریاتش یکی است. مباحثی که لاک در باب ضرورت محدود کردن قدرت دولت مطرح کرد، بعدها دستمایه کشاکش نهادهای انتخابی اروپا با قدرت مطلقه شاهان شد و در واقع نظام مشروطهای که در انگلستان شکل گرفت و با تفاوتهایی به دیگر کشورهای اروپایی راه یافت، ترجمان آرای لاک است. نظام سیاسی آمریکا و مراقبت متقابل رئیسجمهور و کنگره بر اعمال یکدیگر نیز ملهم از آرای لاک در باب تفکیک قواست.
ژان ژاک روسو نیز در دو قالب متفاوت بر نظامهای سیاسی جهان تاثیر گذاشت. روسو از جهتی مروج اندیشه آزادی و برابری حقوق شد و بسیاری از مفسران، اعلامیه جهانی حقوق بشر را ملهم از نقدهای روسو بر رژیم خودکامه فرانسه پیش از انقلاب 1789 میدانند. اما از جهت دیگر نیز روسو واضع اشکالی از دولتگرایی و توتالیتاریانیسم انگاشته میشود. از نظر طرفداران جان لاک و نظریههای اقتصاد آزاد، روسو با نفی مالکیت، ابزار تئوریک نیرومندی در اختیار دولتها قرار داد و دولتها با تشبث به این ابزار، خود را نماینده اراده عمومی خواندند و با این ادعا به سرکوب آزادیهای فردی برخاستند. در نظامهای سیاسی امروز جهان فرانسه بیش از جاهای دیگر متاثر از آرای روسو است. اما تاثیرپذیری فرانسویان ذیل تفسیر خوشبینانه از روسو یعنی بسط آزادیهای مدنی قرار میگیرد. وجه دیگر اندیشه روسو که به انکار مالکیت مربوط میشود از طریق کارل مارکس به سوسیالیسم ختم شد و بیشتر منتقدان راستگرای روسو در واقع منتقد این وجه از اندیشه روسو هستند. این وجه اندیشه روسو ناظر به نقد جامعه تجاری و تقبیح آزادی کسبوکار است.
دیدگاه تان را بنویسید