شناسه خبر : 1077 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بررسی علل بی‌التفاتی ایرانیان به کتاب به بهانه استقبال از کتاب «چرا کشورها شکست می‌خورند»

چرا مردم این کتاب را می‌خوانند؟

استقبال گسترده کتابخوان‌ها از ترجمه فارسی کتاب «چرا کشورها شکست می‌خورند» موجب پارادوکسی در این باور عمومی مبنی بر بی‌علاقگی مردم ایران به مطالعه شده است.

استقبال گسترده کتابخوان‌ها از ترجمه فارسی کتاب «چرا کشورها شکست می‌خورند» موجب پارادوکسی در این باور عمومی مبنی بر بی‌علاقگی مردم ایران به مطالعه شده است. هر از چندی محققی یا مسوولی خبر می‌دهد که سرانه مطالعه در ایران بسیار پایین و مثلاً در حد چند دقیقه در روز است. در‌باره علل این وضع هم توضیحاتی داده می‌شود. کسی می‌گوید درآمد مردم کم است و کتاب و نشریات در سبد خریدشان آخرین انتخاب است. دیگری می‌گوید مردم چنان از کار روزانه- و در شهرهای بزرگ از ترافیک- خسته‌اند که توان مطالعه ندارند. سومی می‌گوید سانسور موجب بی‌اعتمادی به کتاب و نشریات شده و مردم آنچه را می‌خواهند در اقلام چاپی موجود نمی‌بینند و دست آخر این هم گفته شده است که ایرانیان بیشتر اهل ادبیات شفاهی و وعظ و خطابه‌اند و نیازهای فرهنگی خود را از راه‌هایی غیر از مطالعه به دست می‌آورند.
همه اینها البته درست است و هر یک گوشه‌ای از حقیقت را بیان می‌کند؛ اما وقتی جداگانه به هر یک نگاه کنیم آن را قانع‌کننده نمی‌یابیم. علت اول، نسبت در‌آمد و کتابخوانی است. حداقل دستمزد روزانه در ایران حدود 22 هزار تومان و قیمت متوسط یک جلد کتاب 300 صفحه‌ای در ایران امروز، 10 تا 12 هزار تومان یعنی حدود نصف دستمزد روزانه رایج در ایران است. در انگلستان و آمریکا که حداقل دستمزد به معنای رایج در ایران، وجود ندارد میانگین دستمزد روزانه افراد کم‌در‌آمد حدود 80 دلار در روز است و متوسط قیمت یک جلد کتاب غیر‌تخصصی حدود 35 دلار است. یعنی اینکه نسبت دستمزدها با قیمت کتاب کمابیش اندازه ایران است و چه‌بسا کتاب گران‌تر از ایران باشد.
علت دوم در باب کم بودن مطالعه در ایران، خستگی افراد از کار روزانه و ترافیک است. این علت نیز دست کم به تنهایی توانایی توضیح دادن معضل کتاب‌گریزی در ایران را ندارد. زیرا بخشی از این مشکل یعنی ترافیک، اولاً مخصوص شهرهای بزرگ است و گرفتاری همگانی نیست؛ و دیگر اینکه وضع ترافیکی شهرهای بزرگ ایران چندان بدتر از شهرهای بزرگ دیگر کشورهای جهان نیست. لندن و پاریس هم چندان رفت و آمدهای روان و راحتی ندارند اما ساکنان این شهرها کتابخوان‌های جدی هستند. دیگر اینکه قاعدتاً خستگی کار در ایران نباید بیش از جاهای دیگر به ویژه اروپا و آمریکا و ژاپن باشد. زیرا چندان نیازی به استدلال ندارد که ساعت کار مفید در بیشتر بخش‌های خدماتی و تولیدی ایران علی‌الخصوص در بخش دولتی بسیار کمتر از جاهای دیگر و استراحت حین کار در ایران بسیار بیش از جاهای دیگر است.
عللی که گروه‌های سوم و چهارم برای تحلیل چرایی مطالعه کم در ایران اقامه می‌کنند، مباحثی جدی‌تر اما باز هم ناکافی است. ممیزی کتاب در ایران در دو حوزه جدی است و مسوولان هم آن را انکار نمی‌کنند. یکی در حوزه کتاب‌های توده‌پسند است که نوعاً درام‌های عاشقانه و پلیسی و حادثه است که دستگاه‌های بررسی‌کننده کتب و نشریات، آن را از مصادیق آثار غیر‌اخلاقی و تهدید امنیت اجتماعی به شمار می‌آورند. مورد دیگر نیز مباحث دینی است که ممیزی آن البته کمتر از گروه قبلی است. اگر کسی بحث معقولی مطرح کند و با اسلوب استدلالی بنگارد- ولو اینکه نتایج مباحثش با نگاه رسمی در باب دین یکی نباشد- احتمال چاپ اثرش بیشتر می‌شود. از این حیث شاید بتوان گفت «همه کتابخوان‌ها همه انتظارات خود را» در کتاب‌ها نمی‌بینند و طبعاً اشتیاقی برای مطالعه نشان نمی‌دهند؛ اما این استدلال تنها در باب گروه قلیلی از کتابخوان‌ها درست می‌نماید. بر‌آوردی اولیه از جامعه باسوادان ایران به راحتی نشان می‌دهد که شمار مساله‌جویان دینی و فلسفی چنان زیاد نیست که ممیزی کتاب و روزنامه موجب کاهش چشمگیر سرانه مطالعه شده باشد. پس ناگزیریم به استدلال گروه چهارم رجوع کنیم که کتاب نخواندن را رفتاری فرهنگی و چه بسا بهنجار می‌دانند. ایرانیان و اعراب از دیرباز اهل شعر و مشاعره و نقالی و قصه‌گویی و روایتگری شفاهی بوده‌اند. حتی در عصر کتابت و فرهنگ و تمدن مدون هم قصه شفاهی بر گزارشگری مکتوب غلبه داشته است. این وضع را برخی به سابقه استبدادی کشور نسبت می‌دهند و کتابت‌گریزی را نقطه اشتراک حاکمان و محکومان می‌دانند. حاکمان از کتابت ابا داشته‌اند و ترجیح می‌داده‌اند اطلاعات در دفتر کاتبان دربار حبس شود و شیوع اجتماعی پیدا نکند. محکومان نیز ترجیح می‌داده‌اند کسی از حال و روز اقتصادی و مالی‌شان خبردار نشود و از مایملک‌شان دوسیه‌ای باقی نماند که حاکم یا امیری آن را مشمول مالیات کند. پس به نظر می‌رسد در میان استدلال‌های چهارگانه، استدلال چهارم جای تامل بیشتری دارد و سه استدلال دیگر را می‌توان عوامل تکمیل‌کننده علت چهارم به شمار آورد. این فرض آخری ولو اینکه کاملاً هم درست نباشد و همه واقعیت را توضیح ندهد، از جهاتی کارگشاست. زیرا عناصر و اجزای آن مهارپذیر و معطوف به حل مساله‌اند. اگر این استدلال را بپذیریم دست کم ابزاری چند وجهی برای تغییر وضع موجود به دست می‌آوریم. مثلاً می‌توانیم بگوییم:
1- شفافیت اقتصادی که یکی از مهم‌ترین ارکان تولید و تجارت است، می‌تواند مشوق مطالعه باشد. شفافیت اقتصادی به حاکمی که می‌خواهد صادقانه و عادلانه حکومت کند لطمه‌ای نمی‌زند و به شهروندی که می‌خواهد درستکارانه تولید و تجارت کند، سود می‌رساند. شرح موفقیت‌های چنین حاکم و شهروندی نیاز به ممیزی ندارد و خواندنش موجب خیر فردی و اجتماعی است. زیرا شهروندی که درآمدش را ذیل قوانین عادلانه به دست آورده است و قانون از حق مالکیتش دفاع می‌کند، نیازی به پنهان‌کاری ندارد و دولتی که در کسب‌و‌کار مردم مداخله نکرده و لقمه روا را از دهان ذی‌حق نگرفته و به ناروا در دهان غیر‌ذی‌حق نگذاشته، نیازی به پنهان‌کاری ندارد. در چنین فضایی است که مطالب خوب نوشته می‌شود و این مطالب، خوب خوانده می‌شود.
2- چنین ترتیباتی لاجرم در چارچوب حکومت قانون جریان می‌یابد. حکومت قانون در هر کشوری طبعاً مطابق عرف و سنت و دین و اعتقادات همان جامعه تعریف می‌شود. مثلاً در مغرب‌زمین، حکومت قانون ملهم از حقوق رومی و عرف انگلیسی و انقلاب فرانسه و منشور حقوق بشر تعریف می‌شود و در کشوری مانند ایران، مطابق سنن ایرانی و شریعت اسلامی. این دو دسته حقوق مبادی و مبانی متفاوت دارند، اما روایتی که هر دو از حکومت قانون ارائه می‌کنند، می‌تواند موجب جاری شدن رویه‌های همه‌شمول و پرهیز از خودسری‌ها و سلایق فردی شود.
3- مطالعه دو وجه دارد. وجه نخست آن برای تشفی روحی و برآوردن نیازهای عاطفی و احساسی است و وجه دیگرش یافتن پاسخ‌هایی برای پرسش‌های علمی و فلسفی. وجه اول، نیاز اوقات فراغت است و وجه دوم، پاره‌ای از تلاش و کار آدمیان برای فهم دقیق‌تر جهان. این دو عمیقاً با واقعیت‌های تمدنی و فرهنگی ارتباط دارند. ملتی که تولید‌کننده دانش و عرضه آن به دیگران نباشد مجالی برای اندیشیدن به اوقات فراغت ندارد و حتی اگر اوقات بیکاری‌اش زیاد باشد و حتی هنگام کار هم بیکار باشد، اوقات فراغتش به اوقات بطالت تبدیل می‌شود. چنین ملتی چون قرار نیست مساله‌ای را حل کند، پرسش هم ندارد و انسان بی‌پرسش هم نیازی به مطالعه ندارد.
نتیجه اینکه علاج معضل کتاب نخواندن ایرانیان، تنها ایجاد کتابخانه و تولید کتاب ارزان نیست. زیرا اگر این امکانات هم باشد - که اکنون هم هست- پرسشی پدید نمی‌آید که کسی در پی جوابش باشد. پرسش امر تمدنی و فرهنگی است و تاکنون هیچ قوم یا ملتی بی‌حضور سیاست و اقتصاد پر‌قدرت، تمدن‌سازی و فرهنگ‌سازی نکرده است. شاید علت یا دست کم یکی از علت‌های استقبال از کتاب «چرا کشورها شکست می‌خورند» همین باشد که این کتاب، موجب پدید آمدن پرسش‌های تمدنی شده و به خوانندگانش بشارت داده است که عقب‌ماندگی، امر محتوم و همیشگی نیست و همه ملت‌ها می‌توانند تقدیر دیگری برای خود رقم بزنند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها