کسب مشروعیت
اروپا انتخابات عمومی برگزار میکند
اگر چه اوضاع اقتصادی در سراسر اروپا ممکن است رو به بهبودی برود، اما بیداری رایدهندگان از خواب و خیال میتواند منجر به بروز یک بحران جدید شود.
اگر چه اوضاع اقتصادی در سراسر اروپا ممکن است رو به بهبودی برود، اما بیداری رایدهندگان از خواب و خیال میتواند منجر به بروز یک بحران جدید شود.
پس از پنج سال خستهکننده و فرساینده، بسیاری از شهروندان اروپا آرزو میکنند ای کاش میتوانستند کل طبقه سیاسی را به آتش جهنم و عذاب بفرستند. آنطور که پیداست، رایگیری برای انتخابات پارلمان اروپا از 22 تا 25 ماه می این گزینه را شامل نمیشود، بنابراین هیچگونه آماری در این رابطه ثبت نخواهد شد. بسیاری از رایدهندگان خواستار بازگشت پوپولیستها و افراطگرایان هستند. به طور گستردهای احتمال میرود احزاب ضداروپایی بیش از یکچهارم کرسیهای پارلمان را به خود اختصاص دهند. جبهه ملی فرانسه، حزب آزادی هلند و حزب استقلال بریتانیا به احتمال زیاد بالاترین میزان رای خود تاکنون را به دست میآورند. این مساله قیلوقال سیاسی زیادی را در داخل ایجاد میکند، اما در عین حال، نشانهای از کیفرخواست از اتحادیه اروپاست، پروژهای که میلیونها نفر از رایدهندگان با وجود سختیها و شکستها آمدهاند تا با یکدیگر متحد شوند.
رهبران سیاسی اروپا وسوسه خواهند شد به مسائل کمتوجهی کنند. اقتصاد اروپا رو به بهبود میرود. پس از یک رکود اقتصادی مخرب و سالها مبارزه با بحران یورو، رونق به اروپا بازمیگردد و بازده اوراق قرضه به شدت روبه سقوط است. این خطر که بازارهای مالی ممکن است یورو (و اتحادیه اروپا) را منفجر کرده و از بین ببرند حداقل در حال حاضر رفع شده است. نظرسنجی تحقیقاتی جدید توسط پیو در این هفته نشان میدهد که احتمال دارد میزان اعتماد در اتحادیه اروپا کمی افزایش یابد. اگر سیاستمداران فقط کمی ثابتقدم باشند، آیا یک بهبودی آهسته اما پیوسته میتواند شهروندان ناراضی را دوباره راضی کند؟
نه. ممکن است آخرین بحران از بین برود، اما این امر یک تناقض عمیق را بین نیاز به یکپارچهسازی اقتصادهای منطقه یورو و رد آن از سوی رایدهندگان در قلب اروپا ایجاد کرده است. اگر محبوبیت پوپولیسم افزایش یابد، یکی از اعضای منطقه یورو میتواند مجموعهای از دولتها را انتخاب کند که قوانین را زیر پا بگذارند و پول واحد را رد کنند. که این امر دوباره بحران یورو را تشدید میکند- و این بار کنار آمدن با ناراضیان سیاسی سختتر از ناراضیان اقتصادی خواهد بود.
بازبینی و اصلاحات
افکار واهی و پوچ رهبران اروپا با فکر کردن به مسائل اقتصادی شروع میشود. رشد اقتصادی هرچند ضعیف میتواند از نو آغاز شود. نرخ بیکاری همچنان وحشتناک باقی میماند: چرا که بیش از 26 میلیون نفر در اروپا در حال حاضر بیکار هستند. تقریباً در همه نقاط اروپا بدهی به میزان خطرناکی بالاست. با وجود بانکهای ضعیف، احتمال رشد اعتبار بسیار کم است، و بخشهایی از اروپا در آستانه کاهش ارزش قیمت هستند. منطقه یورو ممکن است همانند ژاپن در سالهای دهه 1990 به سوی یک دهه از دسترفته پیش برود. ژاپن دارای یک دولت و ملت از لحاظ اجتماعی منسجم است؛ اتحادیه اروپا با وجود عدم انسجام، به احتمال کمتری با چنین تجربهای بقا و دوام بیاورد.
اتحادیه اروپا میتواند به تقویت رشد اقتصادی کمک کند. بانک مرکزی اروپا نیز میتواند از جمله با استفاده از روشهای غیرمتعارف سیاستهای پولی را تسهیل کند؛ کمیسیون اروپا میتواند رونق تازهای به تکمیل بازار مجزا برای خدمات، فناوری دیجیتال و انرژی ببخشد، یا میتواند با یک قرارداد تجارت آزاد با آمریکا رو به جلو برود.
با این حال موج تعصب اصلاحطلبانه از سوی بروکسل نیز به سختی رایدهندگان ناراضی در اروپا را نرم میکند. تنها به خاطر اینکه اصلاحات قبل از تولید سود بلندمدت، درد کوتاهمدت ایجاد میکنند. این دلیلی است که بسیاری از دولتهای اروپایی آن را بسیار سخت دانستهاند. اما به دلایل دیگر، رایدهندگان دوست ندارند از سوی مقامات اداری اتحادیه اروپا تحت فشار قرار گیرند.
مبارزه برای نجات یورو به تمرکز قدرتها در حوزه بانکداری، مالیات و هزینهها انجامید؛ و در حالی که اکثر رایدهندگان منطقه یورو میخواهند یورو (پول واحد اروپایی) را حفظ کنند، کاملاً روشن است که آنها با اتحاد قدرتهای نفوذی در بانک مرکزی اروپا، کمیسیون اروپا و پارلمان اروپا مخالفاند. قانون اساسی متروک اتحادیه اروپا و جانشین آن، پیمان لیسبون، روی همرفته در سه مورد از شش مورد مطرحشده در رفراندوم رد شدند؛ 10 دولت اروپایی به جای اینکه رای خود را برای مرحله نهایی نگه دارند، زیر قولهای خود زدند. فرانسه که یکی از اعضای موسس اتحادیه اروپاست، امروزه بیش از سایرین و حتی بیشتر از بریتانیا که به بدبینی نسبت به اتحادیه اروپا شهرت دارد موجبات آزردگی اتحادیه اروپا را فراهم میآورد. درخواست تجدیدنظر پوپولیستها در انتخابات اروپا تا حد زیادی بر پایه افزایش خصومت به خاطر دخالت بروکسل است.
این یک مساله در رابطه با دموکراسی است و نه اقتصاد. رایدهندگان هنگامی که تنها حق انتخاب دولتی را دارند که از سوی اتحادیه اروپا به آنها معرفی شده، به هیچ وجه تحت تاثیر قرار نمیگیرند چرا که دولت جایگزین نیز به همان قوانین مالی و سیاستهای اقتصادی همتای خود ادامه میدهد. از آنجا که انتقال قدرت به مرکز در نتیجه شکستهای اقتصادی بوده، و نه بحثهای سیاسی گسترده یا موفقیت چشمگیر به دستآمده، بنابراین شانس پذیرفته شدن آن بسیار کم است.
کنار زدن قدرت
نارضایتی رایدهندگان نشان میدهد که اعاده قدرت بیشتر به پارلمان اروپا، مسیر قابل اعتمادی برای دستیابی به مشروعیت دموکراتیک نبوده است. پارلمان در استراتژی 35 ساله خود در متقاعد کردن رایدهندگان برای جدی گرفتن نقش آن با پیروزی در کسب یک نقش همواره در حال رشد با شکست مواجه شده است. سران دولتهای اروپایی باید در برابر آخرین چنگ زدنهای پارلمان با قدرت بایستند، چرا که با اخذ گروههای سیاسی اصلی برای معرفی نامزدها و امتناع از پذیرش هرگونه جایگزین، این پارلمان حق انتخاب رئیس بعدی کمیسیون اروپا را از آن خود میداند.
اگر اتحادیه اروپا در صدد کسب مشروعیت دموکراتیک است، باید این کار را نه از طریق پارلمان اروپا، بلکه از طریق پارلمانهای ملی انجام دهد. این به معنای بازگرداندن قدرت به آنها در هر زمینه ممکن از جمله در زمینه انعطاف مالی بیشتر و کنترل ملی بر سیاستهای اجتماعی و قوانین کار است، این همچنین بدان معناست که رهبران ملی به جای پنهان شدن پشت این داستان که انتخابهای دردناک از سوی افراد بد در بروکسل یا برلین به آنها تحمیل شده، باید مسوولیت اصلاحات اقتصادی را بر عهده بگیرند. تجربههای اخیر نشان میدهند کسانی که اینگونه رفتار میکنند، از کنش خود سود میبرند: کشورهایی همچون اسپانیا و پرتغال که تغییرات داخلی بیشتری اعمال کردهاند، در حال حاضر با قدرت بیشتری از دولتهایی همچون فرانسه و ایتالیا که از اصلاحات عقب ماندهاند، پیش میروند.
زمانی به نظر میرسید اروپا به طور اجتنابناپذیری به سوی «بیشترین میزان اتحاد» پیش میرود- و بسیاری از فدرالیستها امیدوار بودند بحران یورو، مانند بحرانهای قبلی، جهش رو به جلوی دیگری باشد. با این حال، در زمینهای بایر به جا مانده از بحران، رایدهندگان در حال تکان دادن دستان خود برای حمایت از مفهوم ایالاتمتحده اروپا هستند. اما به جای اینکه به دنبال گسترش نقش نهادهای اتحادیه اروپا باشند، بهتر خواهد بود به تقویت دولت-ملتها بپردازند، چرا که مشروعیت در آنجا نهفته است. جهتگیری گسترده استراتژیک اروپا باید توسط سران دولتها و نه توسط کمیسیون اروپا تعیین شود. هر چند که کمیسیون اروپا قوانین دقیقتری را پیشنهاد میکند. جایگاه پارلمان اروپا باید تنزل یابد، و کنترل دموکراتیک بیشتری در اختیار پارلمانهای ملی گذاشته شود. اگر اتحادیه اروپا قرار است بقا یابد، باید قدرت را به مردم بازگرداند.
دیدگاه تان را بنویسید