آینده سیاسی– اقتصادی بریتانیا و اتحادیه اروپا پس از جدایی در گفتوگو با مهرداد عمادی
سهطلاقه
رهبری حزب کارگر یک اشتباه تاریخی کرد که این فرصت را ندید و به نظر من این کارگران انگلیسی هستند که در سالهای آتی بهای آن را خواهند پرداخت. این نشریه و این سخنان من در دسترس خواهد بود که چند سال بعد بتوان به آن رجوع کرد؛ زمانی که منافع کارگران انگلیسی، در مقایسه با آلمان، فرانسه، اتریش یا ایتالیا بسیار کمتر شده است.
رای به خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا اتفاقی شوکآور بود. مقامات سیاسی در لندن و بروکسل اگرچه انتظار پیروزی قاطعی نداشتند اما خوشبین بودند که با اختلافی نهچندان زیاد نتیجه آرا به سود ابقا باشد، بر اساس تحلیلها و گزارشهای منتشرشده بعد از اعلام نتایج، حتی کسانی که رای به خروج داده بودند هم فکر نمیکردند که نتیجه نهایی همان رای آنها باشد. با این حال بریتانیا رای به خروج داد، نخستوزیر استعفا کرد و قرار است مذاکرات برای خروج به زودی آغاز شود. مهرداد عمادی، اقتصاددان ایرانی ساکن انگلیس که در مقاطع مختلف در مقام مشاور و محقق اقتصادی با اتحادیه اروپا و دولت بریتانیا کار کرده است، این رای مردم را نتیجه پیامهای هراسانگیز افراطیهای محافظهکار و کمکاری احزاب لیبرال و کارگر میداند. اتفاقی که هم از نظر اقتصادی و هم از منظر سیاسی وزن بریتانیا را در معادلات جهانی کاهش میدهد و همچنین اثر سویی بر آینده اتحادیه میگذارد. مهمتر اینکه پادشاهی بریتانیا اکنون در معرض تقسیم شدن قرار دارد و اسکاتلند و ایرلند که نظری متفاوت از مردم انگلستان و ولز داشتند، بسیار زود ساز جدایی را کوک کردند. مهرداد عمادی معتقد است
با روند فعلی که به جدایی قطعی اسکاتلند و احتمالی ایرلند در سه یا چهار سال آتی منجر میشود، جدایی بریتانیا از اتحادیه یک جدایی طولانیمدت و شاید همیشگی خواهد بود.
اجازه دهید سوال اول را بسیار صریح بپرسم. شما خودتان در همهپرسی برای ابقا یا جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا شرکت کردید؟
بله، شرکت کردم. من در تمام انتخاباتی که در بریتانیا شرکت کردهام در چارچوب سیاستهای حزب لیبرال دموکرات رای دادهام. در مورد ماندن بریتانیا در اتحادیه یا جدایی آن هم در دو ماه قبل در گفتوگو با شما نظرم را اعلام کردم. حزب لیبرال دموکرات هم از گذشته طرفدار نزدیکتر شدن بریتانیا به اتحادیه بوده و حتی در زمینه سیستم دفاعی و قوای نظامی هم اعتقاد دارد که بهتر است بریتانیا با بیشتر اتحادیه همسان و هماهنگ شود تا مثلاً آمریکا. من هم نهتنها رای به ماندن در اتحادیه دادم که در جمعهای خصوصی و سخنرانیهای کوچک از این گزینه دفاع کردم. در چهار ماه گذشته به ما که در پروژههای اروپایی کار میکنیم گفته شده بود که نباید در مجامع عمومی در طرفداری از ماندن در اتحادیه یا خروج از آن، سخنرانی کنیم اما در محافل کوچک و مجامع داخلی که مجوز صحبت داشتم، روی رای به ماندن بسیار تاکید کردم و از هزینههای سنگین ترک اتحادیه برای بریتانیا گفتم.
در انتخابات پارلمانی قبل در بریتانیا بحث برگزاری همهپرسی از سوی آقای کامرون مطرح شد. اینطور به نظر میرسد که او با توجه به اینکه به رای مردم به ماندن در اتحادیه خوشبین بود، قصد داشت از این طریق هم قدرت خود و حزبش را افزایش دهد و هم اینکه از پشتوانه مردمی در مذاکرات و چانهزنی با اتحادیه اروپا در مورد مسائل مورد اختلاف استفاده کند. تحلیل شما از دلایل تاکید بر همهپرسی توسط نخستوزیر چیست؟ آیا این دو دلیل را قبول دارید یا دلایل دیگری را مدنظر دارید؟
من با دو دلیلی که شما عنوان کردید کاملاً موافقم چون بر مبنای مشاهدات مستقیم من است. اما علاوه بر این، دو دلیل دیگر هم میتوان اضافه کرد که لازم است ابتدا کمی در موردشان توضیح دهم. دلیل اول اختلاف ریشهای در حزب محافظهکار است. چانهزنی بریتانیا با اتحادیه اروپا بیشتر برای استثنا کردن خودش از قوانین و مقررات پوششی و حمایتی مانند تامین اجتماعی کارگران بود. در نظر داشته باشید که کارفرمایان بریتانیایی به طور سنتی هوادار حزب محافظهکار هستند. این کارفرمایان از قواعد تحمیلی اتحادیه اروپا مانند حداقل دستمزد یا افزایش مرخصی زایمان زنان از شش هفته
به شش ماه و سپس یک سال ناراضی بودند. این نارضایتی ریشه تاریخی دارد و از زمان مارگارت تاچر شکل گرفته است. زمانی که کابینه تاچر کار خود را آغاز کرد من برای یک واحد پارلمانی کار میکردم که به طور مستقیم با خزانهداری در ارتباط بود. اتفاقاً پروژه مستقیم زیر نظر من در مورد اروپا بود. در آن زمان هنوز اتحادیه به شکل فعلی یا واحد پولی یورو وجود نداشت و جامعه اروپا پایه گذاشته شده بود. نایجل لارسن، خزانهداری بریتانیا، با خانم تاچر اختلافات زیادی در مورد حضور در جامعه اروپا داشت. خانم تاچر معتقد بود بریتانیا باید به اروپا فشار وارد کند تا بیشترین امتیاز را بگیرد و کمترین امتیاز را بدهد در حالی که لارسن معتقد بود بریتانیا باید برابر با بقیه اعضای جامعه اروپایی باشد. نظرات دوگانه اعضای حزب محافظهکار در مورد رابطه بریتانیا و اروپا از همین نقطه آغاز شد و ریشه دواند. اکنون اعضای این حزب در قبال اروپا به دو شاخه تقسیم شدهاند. یک دسته که من به آنها محافظهکار درونگرا میگویم به دنبال بیشترین فاصله با اروپا و دادن کمترین امتیاز ممکن در مورد مسائلی مانند کمک به مناطق کمدرآمد، پوششهای حمایتی کارگران یا مهاجران هستند.
شاخه دوم محافظهکاران جدید هستند که همانند نسل جوان با عمیقتر شدن پیوند با اتحادیه موافق هستند و به مواردی چون آزادی حرکت نیروی کار اهمیت میدهند. اختلاف این دو شاخه در طول زمان وخیمتر و عمیقتر شده است. آن بخش از حزب محافظهکار که خواهان دور شدن از اروپا هستند، این را دلیل کمرنگ شدن روابط تاریخی لندن با واشنگتن میدانند. انگلیس و آمریکا، طی سالها توانستهاند مسائل منطقهای در شمال آفریقا، خاورمیانه، غرب آسیا، آسیای مرکزی و حتی در آمریکای مرکزی را به نفع خودشان مدیریت کنند. شاخه منتقد اروپا در حزب محافظهکار از نزدیک شدن در مسائل نظامی، پلیسی و امنیتی با اروپا ناراضی است.
دلیل دومی که آقای کامرون به اشتباه مجبور شد به برگزاری همهپرسی تن بدهد، به عملکرد حزب کارگر در زمان قدرت برمیگردد. از شروع دوره دوم نخستوزیری تونی بلر تا پایان نخستوزیری گوردون براون نیمه شمالی انگلستان تقریباً به فراموشی سپرده شد. برای مثال هیچ طرحی برای بیکاران ناشی از تعطیلی کارخانه فولاد در شفیلد یا سفیدپوستان لستر اندیشیده نشد. آمار بیکاری جوانان 18 تا 23 سال در ریساید منچستر به 55 درصد رسید. دولت کارگر به این مسائل بیتوجهی نشان داد و در نتیجه آن در انگلیسیهای نژاد اروپایی (سفیدپوستها) نارضایتی عمیقی شکل گرفت. بیکاری درازمدت باعث شد درآمد این خانوارها به زیر 30 هزار پوند در سال (17 هزار پوند برای هر نفر) کاهش یابد. در آن زمان شاخه درونگرا یا متمایل به آمریکا در حزب محافظهکار روی این مساله دست گذاشت و به مردم میگفت کارگران مهاجر مثل ایتالیاییها باعث بیکاری آنان هستند. در حالی که گفته نمیشود کارهایی که کارگران ایتالیایی برعهده گرفته بودند بخشهایی بود که کارگران انگلیسی به آن نمیپرداختند یا اصلاً توانایی رقابت در آن را نداشتند. متاسفانه این بخش ماجرا به مردم گفته نمیشد. در واقع با استفاده
از آمار درست و تفسیر نادرست، آش شلمشوربایی درست و به خورد مردم داده شد که نظر بخشهایی از مردم را به اتحادیه اروپا و قوانین آن بسیار بدبین کرد. این بدبینی طی سالهای اخیر همچنان ادامه داشت و با فعالیت زیاد اعضای افراطی حزب محافظهکار بیشتر هم شد.
آمار منتشرشده به تفکیک سن از همهپرسی اخیر نشان میدهد که جوانان عمدتاً علاقهمند به ماندن بریتانیا در اتحادیه بودند اما افراد سالمند بیشتر رای به خروج دادهاند. این مساله به همان ریشه تاریخی و سالهای نهچندان دوری که اشاره کردید برمیگردد؟
حتماً همینطور است. این دید در میانسالان و سالمندان از سالها قبل وجود دارد که قوانین اتحادیه باعث میشود آنها کار خود را از دست بدهند و در مقابل کارگران مهاجر شغل داشته باشند. اما نکته بسیار مهم در کیفیت رای جوانان دخیل است. جوانان زیر 30 یا 35 سال دسترسی بسیار بیشتری به اطلاعات خام و بدون تفسیرهای جانبدارانه دارند. جوانان میتوانند از طریق اینترنت و ابزارهای اطلاعرسانی سایتها و روزنامههای انگلیسی دیگر کشورها مانند فرانسه، آلمان و آمریکا را مطالعه کنند. یعنی زیاد متکی به رسانههای چاپی داخلی بریتانیا نیستند و میتوانند در مورد یک موضوع تحقیق چندجانبه داشته باشند. در حالی که برای سالمندان اوضاع متفاوت است. از زمانی که رابرت مرداک با خرید بنگاه تایم وارد فضای رسانهای بریتانیا شد، دیگر فضای رسانهای مانند قبل قابل اتکا و دقیق نیست. چون مرداک به
شدت ضداروپایی و مخالف سیاستهای حمایتی اتحادیه اروپاست. افراد بالاتر از 35 سال علاوه بر اینکه دسترسی کمتری به رسانههای آزاد دیگر کشورها دارند، تحت تاثیر تحلیلها و شبکههای رسانهای دستراستی رابرت مرداک هستند. همسر من که استاد روابط بینالملل و علوم سیاسی در انگلستان است این تحلیل را ارائه داد که نتیجه همهپرسی را میتوان در روزنامههای چند ماه اخیر بریتانیا دید؛ روزنامههایی که در باشگاهها، رستورانها و کافهها و آرایشگاهها در اختیار مردم بود و سرتیتر همین روزنامهها توسط مردم به خانهها منتقل میشد. مثلاً این خبر که فقط در یک شهر کوچک در استان کمبریج ظرف دو سال 16 هزار کارگر لهستانی ورود کرده و مشغول به کار شدهاند. اما خبر همینجا تمام میشود و به این نمیپردازد که این کارگران مالیات بیشتری میپردازند و کمبود مشاغل خدماتی انگلستان را پر کردهاند. نسل میانسال و سالمند که اطلاعاتشان متکی به رسانههای داخلی و روزنامههای محلی است اغلب تحت تاثیر این فضا قرار گرفتند در حالی که جوانان با دسترسی بهتر به تحلیلهای بیطرفانه رای دادند.
موضع حزب کارگر به عنوان یک رقیب قدرتمند برای حزب محافظهکار در قبال این همهپرسی چه بود؟ با اینکه اظهارنظرهای صریحی در مخالفت با جدایی از سوی بعضی از چهرههای شاخص حزب مانند اد میلیبند، وزیر خارجه سابق بریتانیا، اعلام شد؛ جرمی کوربین، رهبر حزب، به دلیل عدم موضعگیری قاطع زیر فشار زیادی قرار گرفته است.
واقعیت این است که رهبر فعلی حزب کارگر، آقای جرمی کوربین که اتفاقاً فرد بسیار صادق و سالمی است، دید جامعی نسبت به این قضیه نداشت. حزب کارگر در دفاع از کارگران بریتانیایی با حضور کارگران مهاجر در بازار کار بریتانیا مخالف بود، همانطور که در زمان رهبری حزب و نخستوزیری هارولد ویلسون با مهاجرت افراد از جامائیکا و کارائیب مخالفت کرد. اما حزب کارگر به این خطر توجه نکرد که اگر کارگران بریتانیایی به خروج رای دهند بسیاری از قوانینی که اکنون مدافع حقوق آنهاست و از طریق اتحادیه به لندن تحمیل شده است از دست خواهد رفت. لندن هیچگاه مایل به پذیرش این قوانین نبود و در دوره جان میجر هم مقاومت زیادی در برابر این قوانین اروپایی صورت گرفت. بعد از خروج، دست حزب محافظهکار برای برداشتن این قوانین بسیار باز
خواهد بود. همچنین حزب کارگر در نظر نگرفت که با رای به خروج از اتحادیه امکان جدایی اسکاتلند در وهله اول و ایرلند شمالی در وهله دوم بسیار افزایش مییابد و با توجه به تمایلات سیاسی مردم انگلستان، احتمالاً برای سالهای متمادی حزب محافظهکار میتواند قدرت را در دست داشته باشد و بازگشت حزب کارگر به قدرت بسیار به تاخیر خواهد افتاد. تا جایی که من به خاطر دارم آقای جرمی کوربین 9 هفته مانده به همهپرسی بالاخره سخنرانی کرد و در عین اعلام این نظر که بهتر است در اتحادیه بمانیم عنوان کرد که البته خروج از اتحادیه هم زیاد بد نیست. سخنی که من بابت آن با تاسف سر تکان دادم. اینگونه حمایت نیمهجان از ابقا در اتحادیه در برابر پیامهای واهمهانگیز نایجل فاراژ، بوریس جانسون یا دانکن اسمیت اصلاً کارا نبود. رهبری حزب کارگر یک اشتباه تاریخی کرد که این فرصت را ندید و به نظر من این کارگران انگلیسی هستند که در سالهای آتی بهای آن را خواهند پرداخت. این نشریه و این سخنان من در دسترس خواهد بود که چند سال بعد بتوان به آن رجوع کرد؛ زمانی که منافع کارگران انگلیسی، در مقایسه با آلمان، فرانسه، اتریش یا ایتالیا بسیار کمتر شده است.
در صحبتهایتان اشاره کردید که با این اتفاق حزب محافظهکار مدت زمان زیادی میتواند در قدرت بماند. با توجه به اینکه آقای کامرون به عنوان رهبر حزب محافظهکار در این همهپرسی شکست خورده است چگونه حزب میتواند تا مدتها در قدرت بماند؟
بلافاصله بعد از انتخابات، وزیر اول اسکاتلند و ظرف دو ساعت بعد وزیر اول ایرلند این مساله را تکرار کردند که با توجه به اینکه مردم دو کشور رای به ماندن در اتحادیه دادهاند، ما ترجیح میدهیم در اروپا بمانیم نه در اتحادیه پادشاهی. وزیر اول اسکاتلند حتی عنوان کرد که اکنون توجیه قانونی داریم که رفراندوم دوم برای جدایی از بریتانیا را برگزار کنیم. همچنین در یک نظرسنجی تلفنی از 1700 نفر در اسکاتلند 81 درصد پاسخدهندگان عنوان کرده بودند که رای به جدایی از بریتانیا میدهند. در صورت جدایی اسکاتلند، حزب کارگر دیگر نمیتواند رای اکثریت را به دست آورد. اگر ایرلند شمالی هم از اتحادیه پادشاهی جدا شود، حزب محافظهکار در انگلیس و ولز اکثریت آرا را در اختیار دارد. این مسالهای است که خود حزب کارگر هم به آن اذعان دارد. اگر شرایط به همین ترتیب پیش رود رقابت سیاسی در آینده بین دو
جناح از حزب محافظهکار خواهد بود. بنا بر آمار موجود حزب محافظهکار در سالهای آتی اکثریت آرا را خواهد داشت.
همچنین در نظر داشته باشید که شاخه تندرو حزب محافظهکار در سیاست خارجی هم نگاه تهاجمیتری در مورد مناطق استراتژیک منافعشان دارد. این جناح مخالف اروپا، مخالف تردد آزاد کارگران، خواهان برداشته شدن نظارتها در نظام بانکی و حذف بسیاری از استانداردهای اجباری در تولید است. این جناح موفق شد با همین سخنان که مهاجران شغل ما، بیمه ما، جای کودکان ما در مهدکودکها و جای نشستن ما را در مترو گرفتهاند، مردم را ترغیب کند که به خروج رای بدهند. چهرههای این جناح حتی آمارهایی ارائه دادند که به شدت نادرست بود. خروج از اتحادیه مخالف نظر نخستوزیر است اما در راستای تفکر آن جناح افراطی محافظهکار قرار میگیرد. حزب کارگر بسیار دیر متوجه خطر شد و حزب لیبرال هم که از همان ابتدا خروج از اتحادیه را خطرناک میدانست در تبلیغ هزینههای خروج از اتحادیه کمکاری کرد. حزب محافظهکار بازنده همهپرسی نبود؛ در واقع کسانی بازنده شدند که مدافع حفظ و تقویت ارتباط با اروپا بودند.
فکر میکنید بریتانیا تا چه زمانی اتحاد خودش را میتواند حفظ کند؟
بلافاصله پس از رفراندوم و اعلام نتیجه آن حتی همان افرادی که برای خروج از اروپا فشار میآوردند، گفتند که فکر نکنید ما دیگر اروپایی نیستیم ما همچنان با اروپا هستیم. دلیلش هم مشخص بود: ترس از تنبیه توسط بازار. با این حال دیدیم که شاخص بورس لندن بسیار پایین آمد، یکی از کارشناسان بازار سهام ژاپن به من گفت که صف بزرگی برای فروش پوند در بازار شکل گرفته است. بعد از همهپرسی همه نگران شدند چون اقتصاد بر اساس شعار کار نمیکند. سران اتحادیه شوکه شدند و در برابر بریتانیا موضع گرفتند. حتی در برابر صحبتهای نخستوزیر بریتانیا مبنی بر آغاز مذاکرات خروج از سه ماه آینده واکنش نشان دادند که ماده 50 بلافاصله باید از سوی بریتانیا اجرا شود. حتی بریتانیا که از نظر قانونی هنوز عضو اتحادیه است برای نشست اخیر که در مورد خروج برگزار میشود دعوت نشد. سران اتحادیه دیگر بریتانیا را سر میز نمیپذیرند. حتی این صحبت به میان آمد که تا پایان سال جاری کمک اتحادیه به مناطق کمدرآمد در انگلستان و ولز متوقف خواهد شد و به این ترتیب زنگ خطر در اسکاتلند به صدا
درآمد. من در مورد ایرلند نمیتوانم نظر خاصی بدهم اما در مورد اسکاتلند که آگاهی مستقیم و همکارانی در دفتر وزیر اول دارم، بهتر میتوانم صحبت کنم. به نظر من در کمتر از 18 ماه آینده، مقدمات برگزاری همهپرسی در اسکاتلند آماده میشود. ضمن اینکه این بار نسبت به دفعه قبل اسکاتلند روحیه بهتری دارد. در همهپرسی پیش، اتحادیه اروپا به اسکاتلند پیغام داد که در صورت جدایی از بریتانیا، عضو اتحادیه محسوب نمیشود و باید برای حضور در اتحادیه تقاضا بدهد اما این بار این بحث در بروکسل مطرح شده است که اگر اسکاتلند از بریتانیا جدا شود حتماً در اتحادیه پذیرفته شود چون مردم اسکاتلند تمام خصوصیات اروپایی بودن خودشان را نشان دادهاند. این اتفاق باعث خواهد شد که ایرلندیها هم در کمتر از یک سال بعد از جدایی اسکاتلند دست به برگزاری رفراندوم بزنند. در صورت تحقق این اتفاقات آنچه میماند انگلیس با یک اقتصاد متوسط و ولز با یک اقتصاد فقیر خواهد بود. آن موقع وزنه انگلیس از وزنه ایتالیا هم کوچکتر خواهد بود. با تداوم این شرایط ما در کمتر از دو سال باید شاهد آغاز جدایی از اتحادیه پادشاهی باشیم.
همانطور که گفتید سران اروپایی واکنش تندی به نتیجه همهپرسی در بریتانیا نشان دادند. شواهد نشان میدهد نتیجه برای بریتانیاییها هم بسیار غافلگیرکننده بوده است. از نظر قانونی آیا این فرآیند امکان برگشت دارد؟ مثلاً اینکه قبل از پایان مذاکرات دولت تغییر کند و دولت بعدی بریتانیا بخواهد که در اتحادیه بماند؟
اخیراً گزارشی خواندم که در یک کافه با افرادی که رای به خروج داده بودند صحبت شده بود. رایدهندهها گفته بودند که فکر نمیکردند واقعاً بریتانیا از اتحادیه خارج شود و به نوعی میخواستند با این رای فقط زهرچشمی از اروپا بگیرند. متاسفانه هنوز رسوب تفکرات قدیمی که انگلستان پادشاه اروپاست در برخی از مردم وجود دارد. با این حال کسی بعد از نتیجه همهپرسی شادمانی نکرد حتی لبخند نایجل فاراژ به قول دیلی اکسپرس بسیار معنیدار بود چون لبخند شادی نبود. بوریس جانسون که مدتها مبلغ جدایی بود، بعد از همهپرسی سخنانش را با این جمله آغاز میکند که نگران نباشید ما هنوز اروپایی هستیم و با اروپا روابط تجاری خواهیم داشت. در حالی که دیگر اینطور نخواهد بود؛ با خروج از اتحادیه، بریتانیا تمام معافیتهای گمرکی و
سرمایهگذاری را از دست میدهد. بریتانیا در هر کشور اتحادیه که بخواهد سرمایهگذاری کند باید مالیات بپردازد، به هر کشوری که بخواهد کالا صادر کند باید سود گمرکی پرداخت کند. اما در پاسخ به پرسش بسیار مهم شما در مورد امکان بازگشت بریتانیا به اتحادیه اروپا باید بگویم اگر جدایی اسکاتلند و ایرلند و در نتیجه نفت شمال از بریتانیا اتفاق بیفتد، من به شخصه به اتحادیه توصیه نمیکنم که درخواست عضویت باقی ماندن بریتانیا یعنی انگلیس و ولز را بپذیرد. چون این کشورها نیازمند کمکهای زیادی به مناطق فقیرنشین خود هستند. در وهله دوم رفتار بریتانیا در اتحادیه اروپا از 2010 تا 2016 شامل کمترین همکاری و مقاومت بسیار بالا برای نقشآفرینی در مدیریت بحرانهای اروپا بوده است. آیا اتحادیه میتواند تمایلی به بازگشت این عضو داشته باشد؟ بریتانیا هر بار به بهانهای از زیر بار مسوولیت خود شانه خالی کرده است. خروج بریتانیا از اتحادیه در صورت نهایی شدن حداقل تا 15 سال آینده راهی برای بازگشت نخواهد داشت. چرا که نظر مقامات اتحادیه در بروکسل نیز نسبت به بریتانیا بسیار منفی شده است.
پس خروج بریتانیا قطعی خواهد بود؟
بله، خروج قطعی خواهد بود. در انگلیسی مثلی از طلاق موقت و طلاق دائمی داریم؛ به نظر من این طلاق دائمی خواهد بود یا همان سهطلاقه که در فارسی میگوییم.
شما برای تحلیلتان در مورد جدایی همیشگی بریتانیا از اتحادیه اروپا، فرض جدا شدن اسکاتلند و ایرلند را مطرح کردید که بسیار محتمل است. اما اگر بریتانیا پس از این شکست واضح، موفق شود یکپارچگی خودش را حفظ کند و از جدا شدن اسکاتلند و ایرلند جلوگیری کند، تحلیل شما چیست؟ راه بازگشت به اتحادیه اروپا در این صورت چه مسیری خواهد داشت؟
در آن صورت باید بگویم که بریتانیا به خاطر دریای شمال، نفت و پایگاههای نظامی روی آب در اسکاتلند همچنان دارای اهمیت خواهد بود. اگر اسکاتلند و ایرلند همچنان در اتحادیه پادشاهی بمانند آنوقت مسیر دیگری طی میشود. آن موقع نهتنها جدایی همیشگی نخواهد بود. حتی احتمالاً طی مدتی کمتر از شش سال شاهد ارائه تقاضای بریتانیا برای عضویت مجدد خواهیم بود. تقاضایی که احتمالاً مورد پذیرش قرار میگیرد اما نه با شرایطی که پیش از این بوده است. این بار اتحادیه بسیار سختگیر خواهد بود. قاعدتاً بریتانیا مانند رومانی و مجارستان باید یک دوره آزمایشی را بگذراند و به احتمال قریب به یقین یورو را به عنوان واحد پولی خود بپذیرد.
اتحادیه اروپا بدون حضور بریتانیا چه آیندهای در پیش دارد؟
این اتفاق اصلاً دستاورد خوبی برای اتحادیه اروپا نیست. اتحادیه دومین اقتصاد بزرگ خود را از دست داده است. بزرگترین بورس اروپا یعنی بورس لندن از اتحادیه جدا شده است. البته اگر شرکتهای دفاعی و نظامی را از بورس نیویورک جدا کنید، لندن بزرگترین بورس جهان و ارزش معاملات سهماههاش از بورس نیویورک هم بالاتر است. حالا این بازار از دست رفته است. همچنین بزرگترین مراکز پژوهشی، دانشگاهی، علمی و فناوری اروپا در دانشگاههایی مانند کمبریج و آکسفورد از سیستم مطالعاتی اتحادیه خارج میشود. جالب است بدانید بودجه 10 دانشگاه عمده بریتانیا برای پژوهشهای فنی و صنعتی از منابع اروپایی تامین میشود. اروپا با این هزینه مالکیت و ثبت نتایج و اختراعات را در اختیار خودش میگیرد و استفاده از آن با مجوز اتحادیه امکانپذیر است. برابر آمار 17 مورد از مهمترین نوآوریهای موفق در بین سالهای 2009 تا 2015 در اتحادیه اروپا در دانشگاههای انگلیس بوده است. خروج بریتانیا از این نظر برای هر دو طرف زیان به همراه دارد چون هم اروپا چند مرکز مهم مطالعاتی را از دست میدهد
و هم دانشگاههای انگلیس با مشکل بودجه مواجه میشود. همچنین حضور بریتانیا وزن سیاسی اتحادیه را در چانهزنی با آمریکا بالا برده بود. مساله ایران بهترین نمونه است. زمانی که صدای واشنگتن سفتوسخت در مورد اجرای طرح غذا در برابر نفت ایستاده بود، اتحادیه اروپا و بریتانیا با این کار مخالفت کردند چون معتقد بودند هزینه انسانی بالایی دارد. در مورد بازرسی تمام راههای آبی خلیج فارس هم که از طرف آمریکا مطرح شد باز حزب محافظهکار بریتانیا بود که مخالفت را آغاز کرد و اتحادیه هم با این تحریم موافقت نکرد. با خروج بریتانیا در این مسائل توان اتحادیه تحلیل میرود. تردید نداشته باشید که در اتحادیه اروپا هم نگرانی زیادی بابت خروج بریتانیا وجود دارد.
در گفتوگویی که دو ماه قبل داشتیم در مورد اینکه لندن قلب نظام بانکی اروپاست صحبت کردید. فکر میکنید بعد از خروج بریتانیا مراودات بانکی برای دو طرف چه شکلی به خود میگیرد؟ بریتانیا بیشتر متضرر میشود یا اتحادیه؟
برای کوتاهمدت هزینه جدایی در نظام بانکی برای اتحادیه بیشتر خواهد بود. اما در افق بلندمدت بریتانیا زیان بیشتری میبیند. حدود یکسوم پولی که در بازار لندن در گردش است توسط بانکهای اروپایی تامین میشود. از آنجا که لندن از نظر نظام بانکی بسیار جلوتر از بقیه اروپاست، توانسته است پول بیشتری جذب کند. بعد از خروج این پولها به تدریج به آلمان کوچ میکند. فرانکفورت سالهاست کوشش میکند که به مرکز بانکی اتحادیه تبدیل شود و اکنون این فرصت را به دست آورده است. همچنین با اطلاع میگویم که در آینده نزدیک شاهد خواهیم بود موسساتی مانند بانک میتسوبیشی ژاپن یا بازرگانی تایوان دفاتر خود را در لندن کوچکتر میکنند و مرکز اصلی فعالیت خود در اروپا را به فرانکفورت منتقل میکنند. برنده خروج بریتانیا از اتحادیه در حوزه بانکی برلین و فرانکفورت است. برلین پایتخت آلمان و فرانکفورت پایگاه بانک مرکزی این کشور است.
همچنین لندن که تاکنون مهمترین مرکز بیمه جهان بوده و بزرگترین موسسات بیمه حوادث طبیعی مانند زلزله و غیره در این شعر فعالیت میکردند با مشکل بزرگی مواجه میشود. با خروج بریتانیا انگیزه مشتریان این بیمهها از بین میرود و ما شاهد هجوم این مشتریان برای استفاده از بیمههای آلمانی و آمریکایی خواهیم بود. میتوان گفت بزرگترین بازنده در این بازار بیمه لویدز لندن است که چندی قبل هم در پیامی مخالفت جدی خود با خروج از اتحادیه را اعلام کرد.
در حوزه بازار کار و تردد آزاد کارگران در اتحادیه از جمله در بریتانیا صحبت کردیم و اینکه مساله حضور کارگران خارجی در بریتانیا، یکی از دلایل عمده رای مردم به خروج بوده است. حال بعد از خروج در بازار کار بریتانیا چه اتفاقی میافتد؟
عمده نیروی کار مهاجر فعال در بریتانیا، نیروی کار اروپایی و از کشورهایی مانند مجارستان، لهستان، استونی و لیتوانی است که نیروی کار نیمهماهر به حساب میآیند. یعنی نیروی کار فنی هستند؛ کسانی که کارهای برقی، ساختمانی، صنعتی یا کار با ماشینآلات را به خوبی انجام میدهند و علاوه بر این از انگیزه کاری بالا، انعطافپذیری مناسب و مسوولیتپذیری برخوردار هستند. نیروی کار بریتانیا که در خاک اروپا فعالیت میکند اغلب نیروهای کار ماهر با تحصیلات دانشگاهی است که در بازارهای سهام و شرکتهای عمده کار میکند و میزان دریافتی بالایی دارد. حالا جدایی بریتانیا از اتحادیه دامن هر دوی این قشر را میگیرد. حتی خود من به عنوان یک مشاور اقتصادی که بیشتر با اتحادیه و خارج از بریتانیا کار میکنم دچار مشکل میشوم. کارگران ماهر بریتانیایی دو گزینه بیشتر ندارند یا باید از کشوری که در آن کار
میکنند تقاضای تابعیت کنند یا ماندن نامحدود درخواست کنند. چون فقط در این صورت میتوان اجازه کار در اتحادیه اروپا را به دست آورد. این محدودیت مسائل بزرگی را پیش میآورد. در مقابل کارگرانی که در چهار سال اخیر به بریتانیا آمده و مالیات پرداخت نکردهاند، فراخوانده میشوند تا وضع اقامت خود را روشن کنند. فکر میکنم ما شاهد تردد معکوس بین بریتانیا و اتحادیه باشیم. دادههای آماری نشان میدهد کمتر از یکچهارم کارگران مهاجر در بریتانیا و اتحادیه به کشورهای خود بازمیگردند. به نظرم افراد تندرو و افراطی حزب محافظهکار که خواستار جدایی بودند پشیمانی از این اتفاق را بسیار زود تجربه میکنند.
در مورد نفع یا ضرر کشور ما از این جدایی چه نظری دارید؟ برخی اعلام کردهاند که این جدایی میتواند برای ایران انتفاع داشته باشد نظر شما چیست؟
ایران به عنوان یک اقتصاد مهم، در حال بازگشت به اقتصاد جهانی است. ممکن است رفراندوم خروج بریتانیا اثر مستقیم و سریعی روی اقتصاد ایران نداشته باشد اما واقعیت این است که اهمیت ایران به دلیل تامین منابع نفتی اتحادیه که با خروج بریتانیا از معافیتهای گوناگون و نفت شمال محروم میشود، افزایش مییابد. در واقع کارت ایران برای اتحادیه اروپا ارزش بالاتری پیدا میکند. در نتیجه شاهد خواهیم بود که به تدریج هیاتهای اقتصادی بیشتر و در ردههای بالاتر به ایران سفر کنند و به دنبال عقد قرارداد در حوزه تامین، صنعت و مهندسی انرژی در ایران باشند. در مقابل احتمالاً اتحادیه درهای خود را به روی کالاهای ایرانی بازتر میکند. چون دیگر نمیتواند با کارت بریتانیا بازی کند. شاید بتوان گفت که این اتفاق یک فرصت جانبی برای ایران دارد که اگر تیم دیپلماتیک و تجاری ایران، خوب کار کنند میتواند پیامدهای مثبتی برای اقتصاد ما داشته باشد.
در رابطه با بریتانیا چطور؟ با توجه به اینکه بریتانیا بزرگترین شریک تجاری خودش را از دست میدهد آیا در ارتباط با تجارت با بریتانیا هم میتوان گفت که فرصتی ایجاد شده است؟
بله، با توجه به اینکه اتکای اقتصادی بریتانیا به بازارهای اروپا کمتر میشود به نحوی اهمیت بازار ایران افزایش مییابد. البته این را در نظر بگیرید که تحولات سیاسی در بریتانیا چندان دلگرمی به این فرصت ایجاد نمیکند. تیمی که مدافع خروج بریتانیا از اتحادیه بود و همان شاخه افراطی حزب محافظهکار محسوب میشود اگر دولت را در دست بگیرد با یکی از کشورهای منطقه خاورمیانه نزدیکی بسیار بیشتری دارد. تا قبل از همهپرسی من اطلاع داشتم که لابیهای نفتی و صنعتی در گلاسکو و ادینبورو تمایل داشتند که با ایران همکاری داشته باشند اما اگر تندروهای محافظهکار قدرت را در دست بگیرند احتمالاً به دلیل نفوذی که هست روابط همکاری به سمت ایران متمایل نمیشود. البته این دلیلی برای کمکاری و بیتفاوتی ما نیست.
به عنوان سوال آخر تحلیل شما از کمپین برگزاری مجدد رفراندوم چیست؟ این کمپین چطور شکل گرفت؟
همانطور که میدانید بریتانیا قانون اساسی نوشتهشده ندارد که البته مورد عجیبی است. عدهای خوشذوق که با نتیجه رفراندوم موافق نبودند در لابهلای تاریخ این قانون را پیدا کردهاند که اگر همهپرسی مربوط به مسائل امنیتی درازمدت بریتانیا باشد، باید یک گزینه بیش از 60 درصد رای بیاورد و نرخ مشارکت در آن هم 75 درصد باشد. در غیر این صورت باید یک رفراندوم دوم برگزار شود که آیا نتیجه رفراندوم اول پذیرفته شود یا خیر. این کمپین تعداد بالایی امضا جمع کرد حتی آقای جرمی هانت و آقای سجاد جاوید در نیمکت حزب محافظهکار در مجلس (اعضای دولت) این احتمال را مطرح کردند. اما خانم آنگلا مرکل دوشنبهشب گذشته در یک نشست این گزینه را رد کرد و آب پاکی را روی دست بریتانیاییها ریخت. خانم مرکل تاکید کرد که بریتانیا نمیتواند دائم دستچین کند که چه روابطی داشته باشد و رفراندوم یعنی خروج کامل. همچنین روز سهشنبه گذشته آقای اولاند در یک سخن بسیار معنادار گفت پس از خروج بانک مرکزی انگلیس و بورس لندن دیگر موقعیت رابطه ترجیحی با بانک
مرکزی اتحادیه اروپا (clearing house status) در دسترسی به یورو نخواهند داشت. این سخن هدف پاریس را برای جانشینی لندن در داد و ستدهای یورویی نشان میدهد. به هر حال به نظر میرسد جدایی دیگر قطعی است.
دیدگاه تان را بنویسید