تاریخ انتشار:
داستان ارز
چندی است که «نرخ ارز» و سیاستهای ارزی مهمترین بازیگر صحنه اقتصاد ایران شدهاند. این امر زمانی اهمیت بیشتری یافت که دکتر مسعود نیلی، مشاور ارشد اقتصادی ریاستجمهوری، اقتصاددانان را به اظهار نظر مسوولانه در مورد سیاستهای ارزی فراخواند.
1- تنها راه تعیین بهینه نرخ ارز (قیمت یک واحد پول ملی در ازای یک واحد پول خارجی) ساز و کار بازار است. بدین مفهوم که برای بهینگی تغییر نرخ ارز هر گونه کاهش یا افزایشی باید تحت تاثیر عوامل عرضه و تقاضا در این بازار باشد. کاهش نرخ ارز زمانی دلیل اقتصادی دارد و از نظر تحلیل اقتصاد کلان بهینه است که یا نتیجه افزایش عرضه دلار باشد یا ماحصل کاهش تقاضای دلار. کاهش تقاضای دلار به دلیل موانع موجود در زمینه واردات اگرچه بعید نیست، اما دلیل خاصی وجود ندارد که در چند روز اخیر این تقاضا کاهش یافته باشد. افزایش عرضه دلار نیز تنها در صورت تغییرات پایدار در حوزه سیاست خارجی و رفع تحریمها و افزایش صادرات نفت حاصل خواهد شد. گو اینکه کاهش فعلی به هیچ یک از این دلایل نیست بلکه به تبع خوشبینی نسبی نسبت به آینده است.
2- بانک مرکزی، به عنوان بالاترین نهاد سیاستگذاری در حوزه پولی باید به شکل انحصاری در این حوزه تصمیمگیری کند و این امر یکی از وظایفی است که تئوری اقتصادی برای سیاستگذاران اقتصادی پیشبینی کرده است. بدین ترتیب، این بانک مرکزی است که میتواند با استفاده از ابزارهای سیاستگذاری خود نرخ مطلوب ارز را به منظور کاهش صدمات وارده به اقتصاد کلان تعیین کند. اما نکته مهم برای یک «سیاستگذاری مسوولانه» این است که این انحصار نباید باعث شود بانک مرکزی سیاستهایش را آشکارا به اطلاع عوامل اقتصادی نرساند، بلکه بالعکس میبایست شفافیت را سرلوحه هر نوع سیاستگذاری درست اقتصادی قرار دهد. بنابراین رویکرد بهینه دولت در زمینه سیاستگذاری ارزی این خواهد بود که «بانک مرکزی را به عنوان تنها مرجع رسمی و قابل اعتماد سیاستهای ارزی مد نظر قرار داده» و واقعگرایانه در مورد نرخ ارز تصمیمگیری کند. غرض بدبینی به شرایط حاضر نیست که بیگمان نگارنده نیز جو امید حاکم بر بازار را بیش از هر عامل دیگری در تحولات اقتصادی موثر میداند، اما از دو نکته نباید غافل شد؛ اول اینکه زمان برای تصمیمگیریهای درست و تاثیرگذار نامحدود نیست، ضمن اینکه سناریوهای بعید سیاسی نیز باید در این تصمیمگیری لحاظ شوند چرا که بدون شک هدف اصلی کاهش مضار اقتصادی در طول زمان است و نه در یک برهه خاص.
3- تردیدی نیست که نقش انتظارات را در تعیین هیچ قیمتی در اقتصاد نمیتوان نادیده گرفت، اما مساله این است که انتظاراتی که تنها بر اساس احتمال بهبود در آینده، و نه پیامد سیاستهای اجرایی باشد، تاثیری بر متغیرهای حقیقی اقتصاد نخواهد داشت و در بهترین سناریو تنها به تغییر در متغیرهای اسمی خواهد انجامید. مثال بارز نوسانات نرخ ارز در پاسخ به «خبرهای خوب» و «خبرهای بد» سیاسی و اقتصادی است که اگرچه در کوتاهمدت تن بازار را میلرزاند اما در بلندمدت تاثیر چشمگیری نخواهد داشت.
4- سوال اساسی از آن دسته از اقتصاددانان که طرفدار کاهش نرخ ارز هستند این است که: «به طور مشخص تاثیر مثبت کاهش نرخ ارز چیست؟» بر اساس کدامین تئوری و متن اقتصادی کاهش نرخ ارز به افزایش رفاه جامعه میانجامد؟ آیا صرف این ادعا که توده مردم - به اشتباه- کاهش نرخ ارز را مثبت تلقی میکنند به افزایش رفاه ایشان منجر میشود؟ در پاسخ به این گروه ذکر چند نکته راهگشا خواهد بود.
اولاً اثر کاهش نرخ ارز به سطحی پایینتر از سطح فعلی، تاثیر منفی بر قدرت رقابتی تولیدکنندگان داخلی در بازارهای بینالمللی است. این گزینه تنها کورسوی امید برای افزایش صادرات غیرنفتی و رهایی از اقتصاد تکمحصولی را از بین خواهد برد و در بلندمدت تبعات بسیار بدتری همچون گرفتار ماندن همواره در دام بیماری هلندی را برای اقتصاد ایران به همراه خواهد داشت.
گروهی معتقدند در صورت افزایش نرخ ارز، افزایش تورم و اثر منفی بر تولید نهایتاً اثر مثبت بر روی صادرات غیرنفتی خنثی شده و تاثیر معکوس بر رشد اقتصادی خواهد گذاشت. اولاً افزایش تورم، به عنوان یک متغیر پولی، حاصل افزایش نقدینگی است ولاغیر! بر اساس اعلام بانک مرکزی نرخ رشد نقدینگی در سال 1391 قریب به 32 درصد و در سهماهه اول سال 1392 نیز چیزی حدود 3 درصد بوده است. بنابراین تحلیل سطحی افزایش تورم به دلیل افزایش نرخ ارز هیچ مبنای علمی ندارد.
ثانیاً، اکثر اقتصاددانان در این نکته متفقالقولند که تورم ایران بیشتر یک تورم ساختاری است که یکی از علل اصلی آن عدم استقلال بانک مرکزی در وضع و اجرای سیاستهای پولی کشور است. بدون تردید وابستگی صنایع تولیدی به واردات نهادههای واسطهای، دلیل اصلی تاثیر نرخ ارز بر میزان تولید است؛ اما فراموش نکنیم که آنچه موجب بهبود افزایش قدرت رقابت واقعی یک تولیدکننده در بازارهای بینالمللی میشود، میزان بهرهوری نیروی کار، سرمایه و ساختار مدیریتی است؛ و اتکا بر این اصول فرصت ورود به بازارهای بینالمللی بدون نیاز به هرگونه رانتی را فراهم خواهد کرد. آیا به لحاظ اقتصادی بهینه است که قدرت رقابتی یک صنعت تولیدی تنها در گرو رانت ارزی باشد؟ و آیا چنین سیستم اقتصادی برای تخصیص ارز در بلندمدت کاراست؟ پاسخ عادلانه بر اساس اصول اولیه علم اقتصاد مسلماً منفی خواهد بود. ضمن آنکه در هر صورتی حتی اگر 99 درصد محصول داخلی کالای واسطهای وارداتی باشد باز افزایش نرخ ارز باعث میشود تا این محصول داخلی از نوع خارجیاش، ارزانتر شود، زیرا کالای خارجی 100 درصدش خارجی است.
5- برخی از اقتصاددانان گزینه دیگری را به عنوان توجیه برای طرفداری از کاهش نرخ ارز و عدم دخالت بانک مرکزی در تعیین نرخ ارز مطرح کردهاند: «وضعیت خراب اقتصادی»! اما حافظه تاریخی و تجربی سیاستگذاران پولی چیز دیگری میگوید: «حتی کشورهایی که دوران انتقال از عدم توسعهیافتگی به توسعهیافتگیها را دیروقتی است که طی کردهاند، هنوز از این گزینه بهره میجویند؛ نگاهی بیندازید به عنوان مثال به نحوه سیاستگذاری ارزی در کشورهایی مانند ژاپن و سوئیس.» ضمن اینکه به یاد داشته باشیم که بانک مرکزی به عنوان بالاترین مرجع سیاستگذاری پولی تنها وظیفهاش قانونگذاری در مورد متغیرها و سیاستهای پولی و ارزی است و نباید بار اصلاح ساختار اقتصادی را نیز بر دوش بانک مرکزی نهاد.
6- بدون شک یکی از معضلات اساسی سیاستهای ارزی «چندنرخی» بودن نرخ ارز بوده که ضمن اشاعه فساد از طریق ایجاد رانتهای هنگفت موجبات بیثباتی اقتصادی را فراهم میکند. اما این که چه زمانی این سیاست باید اجرا شود و چه پیشنیازهایی دارد، سوالی است که جواب آن بسیار ساده است: هر چه زودتر موثرتر! چرا که به عقیده نگارنده «تکنرخی شدن» ارز خود ضرورت و پیشزمینه هر گونه ثبات اقتصادی است.
تجربه سال 1381 درباره این مدعا نیز این مدعا را اثبات میکند، چرا که تاثیر تکنرخی شدن ارز بر روی تورم در سال مذکور نیز چندان چشمگیر نبوده است. ضمن اینکه در شرایط کنونی که نرخ تورم بسیار بالاست، تکنرخی شدن ارز تاثیر درخور توجهی بر متغیرهای کلان اقتصادی خواهد گذاشت. انتظار برای ثبات بازار و سپس تصمیمگیری در مورد نرخ ارز، به دلیل اینکه خود ارز چندنرخی یکی از عوامل بیثباتی است، ممکن است دور باطلی را ایجاد کند که نتیجهای جز افزایش فساد رانتی دربر نداشته باشد.
دیدگاه تان را بنویسید