تاریخ انتشار:
چالشی که میتواند یک فرصت طلایی باشد
بامداد خمار* سپیده میزند
بعد از هشت سال سیاستهای انبساطی و بریز و بپاش دولتی و عدم انضباط مالی در نتیجه یک کسری بودجه سنگین و استقراض دائمی از بانک مرکزی دوره سیاستهای انقباضی فرارسیده است. دولت جدید نه منابع لازم برای ادامه روند گذشته را دارد و نه آنقدر فاقد عقل اقتصادی است که بخواهد به هر قیمتی آن راه را ادامه بدهد.
زمانی که از بازتوزیع منابع در جامعه صحبت میشود اولین پرسشی که به ذهن بسیاری میرسد این است «چه کسی محتاجتر است؟» بحثی که این روزها در جامعه در جریان است درباره بازتوزیع عادلانه نیست بلکه درباره این است که کدام گروههای اجتماعی به حذف یارانهشان واکنش کمتری نشان میدهند. در حالی که وقتی درباره یک برنامه اقتصادی صحبت میکنیم باید شاخصهایی مانند بهرهوری و کارایی را هم در نظر بگیریم. جای سوالاتی مانند اثر برنامه هدفمندی یارانهها بر اشتغال و خوداشتغالی در مناطق روستایی، یا تاثیرش بر دستمزد تعادلی در بازار کارهای فصلی خالی است. کسی نمیپرسد آیا هدفمندی یارانهها باعث شده است حجم خوداشتغالی کاهش یابد یا نه. نکتهای که همه بر سر آن توافق دارند این است که هدفمندی یارانهها باعث افزایش تورم در جامعه شده است. ظرف کمتر از سه سال ارزش واقعی آن به یکسوم ارزش اولیهاش کاهش پیدا کرده است. همزمان تحریمها هم از منابع درآمدی دولت کاستهاند، روزهای طلایی درآمدهای هنگفت نفتی به پایان رسیدهاند و وقت اولویتبندی فرارسیده است.
به عقب برگردیم. زمانی که این برنامه به اجرا گذاشته شد نه اثرات تورمی آن جدی گرفته شد و نه حجمی که هزینههایش از بودجه نیاز داشت. در سالهای گذشته سهم هدفمندی یارانهها از بودجه از یکچهارم تا 40 درصد هزینهها بوده است. در یک دنیای ایدهآل قرار بود بدون اضافه کردن به حجم نقدینگی این برنامه اجرا و از طریق افزایش قیمت حاملهای انرژی هزینههای آن تامین شود. اما از آنجایی که سیاستمداران نه به هزینه فرصت اعتقاد دارند و نه میخواهند اعتراف کنند که نمیشود همه چیز را با هم داشت منابع مورد نیاز از طریق درآمدهای نفتی و استقراض از بانک مرکزی تامین شد. در واقع برنامهای که قرار بود ثبات به بازار قیمتها بیاورد کانالی شد برای افزایش نقدینگی در گردش و افزایش تورم و بیثباتی قیمتها.
امروز محدود شدن منابع دولت و نیاز مبرم به سرمایهگذاری در زیرساختهای اقتصادی باعث شده است بسیاری به این برنامه پرهزینه نگاه کنند و بخواهند به طریقی از هزینههای آن بکاهند. اما بهجای بحث درباره عملکرد و بهرهوری برنامه هدفمندی با بررسی گروههای اجتماعی جامعه امیدوارند که با قطع یارانه برخی گروهها بتوانند آن را در شکل فعلی برای برخی از گروههای دیگر حفظ کنند. آیا این کار عادلانه است؟ نه این کار عادلانه نیست. منطق اولیه برنامه هدفمندی یارانهها سهیم کردن همه ایرانیان بود. اصلاح هدفمندی بر اساس شاخصهای درآمدی مبهم نهتنها اشتباه بلکه غیرعادلانه است. این یارانهها از منابع ملی تامین میشوند که به همه افراد جامعه، مستقل از درآمد و سبک زندگیشان، تعلق دارند. دولت نه حق دارد و نه میتواند به بهانه درآمد این افراد منکر حق آنها از منابع ملی بشود. درباره هدفمندی یارانهها منطق دیگری هم وجود دارد و آن نگاه بازتوزیع منابع موجود در جامعه است. در این نگاه برای حمایت از اقشار آسیبپذیر در مرحله گذار اقتصادی به یک تور حمایتی احتیاج است. مطابق این نگاه برای تامین حداقل نیازهای خانوارهای آسیبپذیر پرداختهای نقدی به آنها توجیهپذیر است. ضمن آنکه این پرداختها با کاهش آسیبپذیری آنها روند اجرا و اعمال اصلاحات اقتصادی را تسهیل میکنند. مطابق این دیدگاه نباید منابع حاصل از درآمدهای نفتی را صرف هدفمندی یارانهها کرد بلکه باید با استفاده از ابزار غیرمستقیم منابع لازم برای آن را از طریق فعالیتهای اقتصادی داخل کشور تامین کرد.
اگر مبنای برنامه هدفمندی بازتوزیع منابع و حمایت از مصرفکننده باشد آنگاه منابع لازم برای اجرای هدفمندی یارانهها باید از طریق حذف یارانههای غیرمستقیم به ارز و حاملهای انرژی تامین شوند. در نتیجه در شرایطی که همه اقشار جامعه محق به دریافت یارانه نفتی هستند این برنامه با استفاده از افزایش بهای حاملهای انرژی ضمن کنترل تورم میکوشد از اقشار آسیبپذیر حمایت بیشتری کند. در این گزینه دولت نباید از درآمدهای نفتی برای تامین هزینه هدفمندی یارانهها استفاده کند و باید موظف به گزارش و تخمین اثر هدفمندی بر بازار اشتغال شود. واقعیت اینجاست که اقتصاد کشور توان ادامه هدفمندی یارانهها را به شکل فعلی ندارد. ولی این چالش میتواند به یک فرصت طلایی برای بازنگری در برنامه هدفمندی، بنیان آن و نقش اقتصادیاش تبدیل شود و با تمرکز بر بهرهوری و چرخش فعالیتهای اقتصادی کشور از اثرات تورمی آن بکاهد و بر توان حمایتیاش بیفزاید. بهجای بحث درباره آنکه چه کسی باید یارانه بگیرد بیایید از خودمان بپرسیم هدف از این هدفمندی چه بود؟ و بعد آن را اصلاح کنیم تا به مسیر اصلیاش بازگردد.
*بامداد خمار نام یک رمان پرفروش ایرانی است
این رمان داستان عبرتانگیز سیاه بختی محبوبه در زندگی با عشقش رحیم است که از همان برگهای نخست داستان آغاز میشود و همه کتاب را دربر میگیرد. با آنکه ماجرا در روزهای نخست زمامداری رضاشاه روی میدهد، جز یکی دو مورد، همچون کشف حجاب، به دیگر جنبههای سیاسی و اجتماعی زمانه هیچ اشارهای نمیشود. محبوبه، دختر بصیرالملک بافرهنگ و اشرافی عاشق یک شاگرد نجار میشود. خواستگارانش را رد میکند و در برابر خانواده آنقدر مقاومت میکند تا خانواده به ازدواج او رضایت میدهد، اما او را طرد میکند به طوری که نه او اجازه دارد به خانوادهاش سری بزند و نه در هفت سال زندگی محبوبه با رحیم، کسی از خانواده به او سری میزند. پدر محبوبه برایش خانهای کوچک میخرد و دکانی نیز برای نجاری رحیم و او را به حال خود رها میکند تا دخترک 15ساله با عشق خود، در خانوادهای که نمیشناسد، تنها زندگی بگذراند و از خودسری خود پند بگیرد. تنها دایه دختر اجازه دارد که ماهی یکبار سری به محبوبه بزند و مبلغی خرجی از سوی پدر به محبوبه برساند که همه خرج رحیم میشود. رحیم تهیدست بیفرهنگ نهتنها قدر این دختر بافرهنگ اشرافی را نمیداند، بلکه او را تحقیر میکند و حتی کتک میزند. رحیم، قدر دختر بصیرالملک را در خانهاش نمیداند و او را تا پستترین درجه نزول میدهد. دختری که در زندگیاش دست به سیاه و سفید نزده، باید ظرف بشوید و کارخانه کند.
دیدگاه تان را بنویسید