تاریخ انتشار:
اکبر ترکان، شیوه «ضدتخصص» دولت را سببساز بحرانهای اقتصادی کشور میداند
با حذف تکنوکراتها به کشور خیانت کردند
وزیر دفاع و رئیس سازمان گسترش در دولت موسوی و وزیر راه دولت هاشمی، خیانت بزرگ به کشور را زمانی میداند که به دنبال برخورد سیاسی، تکنوکراسی را معادل بیمذهبی و بیدینی گرفتند و دست به پاکسازی مدیران متخصص و توانمند در کشور زدند.
وزیر دفاع و رئیس سازمان گسترش در دولت موسوی و وزیر راه دولت هاشمی، خیانت بزرگ به کشور را زمانی میداند که به دنبال برخورد سیاسی، تکنوکراسی را معادل بیمذهبی و بیدینی گرفتند و دست به پاکسازی مدیران متخصص و توانمند در کشور زدند. از نگاه اکبر ترکان، وزیری که نه سواد دارد و نه تخصص و تنها به صرف مذهبی بودن، بزرگترین مراکز اقتصادی و تولیدی و صنعتی کشور به او سپرده میشود، درست نقطه مقابل وزرایی است که به اسم تکنوکرات، تخصص و مهمتر از همه علم و فناوری روز را به درون ساختارهای عمرانی و اقتصادی کشور آوردند. او در گفتوگوی صریحی که با تجارت فردا دارد از نگاه خود به عنوان یکی از بانیان تقویت پایگاه مدیران تکنوکرات در کشور به آسیبشناسی این جریان و اتهامات منتسب به حمایت از سرمایهداری در این بازه زمانی میپردازد.
آقای ترکان، در دهه 70 تلاش وسیعی شد تا تکنوکراتها به عنوان مدیران متخصص در بخشهای مختلف تولید و صنعت و اقتصاد حضور جدی داشته باشند و بخشهای وسیعی از رشد اقتصادی و بهبود تولید داخلی و زیرساختهای عمرانی با حضور همین افراد صورت گرفت. اما در مقابل هجمه وسیعی هم وجود داشت که تکنوکرات را به عنوان فحش سیاسی قلمداد کرده و با ادبیات و برخوردهای سیاسی تلاش در حذف این طیف مدیران از عرصه اقتصادی کشور کردند. به نظر شما چرا چنین روندی در کشور طی شد؟
مشکل اصلی وقتی حادث شد که تکنوکراسی مورد سوءاستفاده قرار گرفت. شروع به راه انداختن یک جو روانی، ادعایی و سیاسی کردند که تکنوکرات به فردی اطلاق میشود که از دین خارج است و با مذهب و سنت هیچگونه رابطهای ندارد. دقیقاً نقطه مقابل شخصیتهایی که به عنوان مدیر تکنوکرات در کابینه و تشکیلات اقتصادی و مدیریتی آن دوران حضور داشتند. در حالی که باید ذهنها را در این باره اصلاح میکردند. متاسفانه همین الان هم از چنین ادبیاتی استفاده میشود که تکنوکراتها ضددین و ضدمذهب هستند.
شاید برای اینکه عموماً تحصیلکردههای دانشگاهی از دانشگاههای خارج از کشور بودند؟
ببینید آقای هاشمیرفسنجانی رئیسجمهوری بود روحانی و قرآنشناس، اما یک قانون کلی داشت که از حضور متخصصان به خوبی استفاده کند. در بخشهای مختلف شما نگاه کنید؛ مرحوم نوربخش در اقتصاد یک فرد طراز اول بود. به قول ما در اقتصاد ملای کار بود. یک تحصیلکرده طراز اول در ایران؛ اما مگر در امور مذهبی لاییک بود؟ خیر از یک خانواده اصیل مذهبی که از قضا از مروجان اسلام و انقلاب بودند. هیچ کس هم نمیتوانست در این امر تردیدی ایجاد کند. بعد برخیها میگفتند که وای مدیر تکنوکرات غیرمذهبی؛ با همین حرفهای دروغین جو مسموم راه میانداختند. مشکل این بود که برخی نمیتوانستند این امر را بپذیرند که دولت هاشمی، یک دولت هوشمند بود. چون آقای هاشمی هدفمند کابینه را مدیریت میکرد. به همین دلیل هر کس را وارد کابینه میکرد که در حوزه خودش مرد درجه یک و طراز اول باشد. این از هوشمندی هاشمی بود که امثال نوربخش و نژادحسینیان و میرزاده و نعمتزاده و بسیاری از این مدیران توانمند را به کار گرفت. در دولت آقای خاتمی هم شاهد بودیم که تقریباً همین سیاست در پیش گرفته شد و سعی شد مدیرانی انتخاب شوند که هم تجربه کار داشته باشند و هم سواد کار؛ حداقل رئیسجمهور و رئیس کابینه با افتخار بگوید وزیر اقتصاد من از استادان طراز اول حوزه اقتصاد فلان دانشگاه است و حداقل فرضیههای علم اقتصاد را میداند. تکنوکراسی به معنی واقعی کلمه تخصصمحوری و شایستهسالاری بود.
اما در دورههای بعد به ویژه از سال 1384 به بعد یکی از شعارهای اصلی این بود که مدیران وفادار و مذهبی باید جایگزین گروهی شوند که عرق ملی ندارند.
متاسفانه همین حرفها را زدند. مدیر و وزیری که رشد اقتصادی کشور را به اوج نمودار رساند عرق ملی ندارد اما مدیری که میلیاردها تومان سرمایه کشور را به باد داد، مدیر ملی است چون از نگاه آنها مذهبیتر است. من حتی این داستان مذهبیتر را هم قبول ندارم. به بهانه اینکه از مدیران مذهبی اصیل استفاده میکنیم اقدام به پاکسازی کردند. به تخصص بیاعتنایی کردند. افرادی را گماردند که به حوزه کاریشان کمترین آشنایی را داشتند. با هر انتخاب و انتصابی به بدنه تخصصی آن بخش یک شوک وارد میشد که فلانی را به حساب کدام تجربه و سواد به این سمت انتخاب کردند؟
اما مدیران تکنوکرات با توجه به ظرفیتهایشان از توان اعتراضی خود استفاده نکردند.
چرا اعتراض هم کردند اما به نظرتان چه فایدهای داشت؟ بسیاری گفتند این چه رسمی است که به جای چشمپزشک برای جراحی چشم، کار را به یک قصاب سپردهایم؟ شما برای یک بیماری چشم، پیش بهترین قصاب هم حاضر نیستید بروید اما چطور میشود که اقتصاد 70 میلیون ایرانی را به دست متخصصش نمیدهید؟ طرف اصلاً بلد نبود و در عمرش چهار تجربه مدیریتی نداشت، به یکباره وزیر یک تشکیلات مهم اقتصادی و تولیدی میشد. متاسفانه به همین بهانهها، تیشه به ریشه تخصص در مدیریت کشور زدند.
با گذشت چند ماه هم نگوییم، حداقل چند سال از حذف تکنوکراتها، علائم این آسیب در اقتصاد و صنعت و تولید روشن شد. برخی از سیاسیون کناررفته از کابینه احمدینژاد هم میگویند پشیمان از گذشته به سمت دعوت از تکنوکراتهای دوران هاشمی و خاتمی برای حضور در کار رفتند اما چرا این تغییر رویکرد بینتیجه ماند؟
به نظر من این روایت صحیح نیست. تا الان هم از موضعشان کوتاه نیامدهاند. وقتی میروند رئیس سازمان برنامه و بودجه و بعد از آن جایگزینان وی را آدمی میگذارند که اقتصاد بلد نیست، ظلم میکنند و متاسفانه تا الان هم ندیدیم که در این ظلمی که به مردم شده تجدید نظری صورت بگیرد. عدالت یعنی وضع الشیء فی الموضع، وقتی هر چیزی در جایی که باید باشد، قرار نگیرد، ظلم رخ داده است. نتیجه کار را در همان چهار سال اول دیدند که کار خراب شد. 800 میلیارد دلار درآمد ارزی را به راحتی به باد دادند. تورم، رکود، بیکاری نتیجه صرفاً تحریم و این دست بهانهها نیست؛ وقتی کشور در سطح مدیریتی از نابلدها پر شده است طبیعی است که سرنوشت کشور به این جا برسد. من همیشه به این افرادی که تکنوکراسی را معادل یک فحش سیاسی میدانستند، میگفتم که هنر آقای هاشمی، ایجاد رابطه قوی بین مدیر متخصص و مدیر مذهبی بود. آقای نجفی یک مصداق از این سبک مدیریتی است. از بهترین دانشآموختگان دانشگاه شریف با رتبه ممتاز، شاگرد اول در زمان تحصیل در دانشگاه MIT، فردی مذهبی هم هست. اما ببینید در این دوره جای ایشان چه فردی مدیر شده است؟ آقای نعمتزاده هم به همین صورت. در تخصص و دینداری و عرق ملی، برجسته.
حضور این چهرهها به نوعی اعتبار بینالمللی را هم به همراه داشت، به نحوی که اعتماد طرفهای خارجی را برای فعالیتهای مشترک اقتصادی در ابعاد مختلف با کشور بالاتر میبرد.
من یک مثال برای شما میزنم؛ وقتی با مرحوم حبیبی به سفر خارجه میرفتیم و ایشان شروع به صحبت میکردند به عنوان یک مدیر جمهوری اسلامی افتخار میکردم که ایشان در راس هیات ایرانی هستند. به راحتی وقتی طرف مقابل میدید با وزیری در حال گفتوگوست که تحصیلکرده بهترین دانشگاههای خارجی است یا حداقل به ادبیات علمی و تخصصی آن رشته اشراف کامل دارد، تکنولوژیهای روز را میشناسد و در سطح ارشد مذاکرات را انجام میدهد هم برای ایران اعتبار بیشتری قائل میشدند و هم از موضع برابر به برقراری ارتباط اقتصادی میپرداختند. حال من دیگر حرفی نزنم بهتر است و خودتان این موضوع را در قیاس با شرایط کنونی تصور کنید.
آقای ترکان جدا از این بعد مذهب که شما مطرح کردید یکی از مواضع شدید انتقاد از تکنوکراتها از نگاه منتقدان، حمایت از اقتصاد سرمایهداری بود. به عبارتی تکنوکراسی را مساوی با حمایت از طبقه سرمایهدار قلمداد میکردند و هنوز هم میکنند.
کسی که به تکنوکرات جماعت بگوید حامی سرمایهداری، در واقع فحش داده است؛ و در حال فحاشی است و به نظر من تقوای سیاسی ندارد. کسی که به یک فرد مذهبی متدین بگوید تو میخواهی در کشور سنت کاخسازی را رواج دهی، یک بیاخلاق است که میخواهد از بیاطلاعی مردم سوءاستفاده کند و رقیبش را به بدترین و ناجوانمردانهترین شیوه ممکن زمین بزند. من نمیگویم که سرمایهداری گناه است یا دولتی که به سمت اقتصاد باز و بازار آزاد میرود، یک دولت خائن به ملت است. اما اینکه در دورهای آقایان به خاطر رقابتهای سیاسی به دور از انصاف، تکنوکرات را مساوی با سرمایهدار معرفی کرده و مدیران این سبک را حامی رشد سرمایهداری آن هم سرمایهداری که به سمت تضعیف بیشتر فقراست، تصویر میکردند، بالاتر از یک فحاشی سیاسی، به نظرم در حال خیانت به کشور بودند. اگر یک درصد هم احتمال بدهند که آن دنیا و قیامت واقعیت داشته باشد، چطور میتوانند این طور با منافع کشور رفتار کنند؟ اگر تکنوکرات به عنوان مدیر متخصص کاربلد فحش است همان بهتر این دست مدیران روی کار باشند تا کشور به وضع کنونی دچار نشود.
پس چرا چنین جوی توانایی قوی شدن پیدا کرد؟
خب، آقایان از گرد راه رسیده سیاست، برای اهداف سیاسی هر فحشی میدهند که حتی خودشان هم به آن ایمان ندارند. ببینید مدیران تکنوکرات مانند آقایان کلانتری، نوربخش، نعمتزاده، حبیبی، میرزاده، نژادحسینیان اعضای کابینه بودند. آیا اینها دنبال فقیر کردن بیشتر مردم بودند؟ یا طرفدار سرمایهداری بودند که تولید کشور را زمین میزند و بیشتر به فکر مالاندوزی برای طبقه خود است؟ به نظرم مصداقهای این حرفها را الان میتوانید پیدا کنید، نه آن دوره که مدیران کاربلد و متخصص و فنسالار روی کار بودند.
آقای ترکان، میتوانیم ادعا کنیم که این دست مدیران متخصص که شما از آنان به عنوان ناجیان اقتصاد و صنعت نام میبرید، هیچ نوع توانایی مقابله و ایستادگی و اصرار بر حضور تخصص در ارکان کشور را نداشتند. اگر چنین اتفاقی در یک کشور دیگر رخ میداد پذیرفتنی بود که مجموعه وسیعی از متخصصها بگویند دولت با ما بیمهری کرد، ما هم کلاً رها کردیم و رفتیم؟
اوایل اینطور نبود. شما نگاه کنید. اقتصاددانهای کشور چند بار به آقای احمدینژاد نامه نوشتند؟ بار اول هم از میدان به در نرفتند. نامههای متوالی و ابراز نگرانی که این شیوه مدیریتی در اقتصاد ایراد دارد. پیشبینی کردند و هشدار دادند. اعتراض کردند. نامههایی که امضاهایش زیرش، ویترینی از متخصصان، دانشگاهیان و اهل فن بود. اما آقای احمدینژاد چطور برخورد کرد؟ انگار معلم یک دبستان برای ایشان نامه نوشته است. هیچ توجهی نکرد. وزیر اقتصاد و سازمان برنامه و رئیس بانک مرکزی ایشان هم به این هشدارها و دلنگرانیها ابداً، توجهی نکردند. یک بار این نامه داده شد، جواب نگرفتند. اما باز هم دانشگاهیان بار دوم و سوم این کار را کردند. با این امید که بالاخره کارساز بیفتد و رئیس قوه مجریه و دستاندرکارانش متوجه خطاهای فاحش خود در حوزه اقتصاد شوند. اما باز بیفایده بود. همان مثالی که برای شما زدم. جراحی چشم را به دست بهترین قصاب محل میدادند.
این روایت این طرف ماجراست. اما آنها هم مدعی بودند که از وزیر صنعتشان تا وزیر اقتصاد و رئیس بانک مرکزیشان سواد دارد و تخصص، اما نمیخواهند نسخه افرادی را اجرا کنند که به قول خودشان 16 سال روی کار بودند و وضعیت اقتصادی کشور را آنگونه که سال 1384 بود، تحویل دادند.
خب خودشان بگویند 84 بهتر بود یا الان؟ از این بحثهای بیفایده در این هشت سال بسیار شده است. به هر حال تعارف نداریم، الان خود آقایان هم قبول دارند که کار آنها شیوه مبتنی بر «ضدتخصص» بود. کشور را با مدیر سیاسی اداره کردند. حتی وزیر اقتصادشان هم بیشتر وزیر سیاسی بود تا وزیر اقتصادی. حرف علما را گوش ندادند و با همه چیز برخورد سیاسی داشتند. اصلاً شما در سطح وزرا در نظر نگیرید. اینها میگفتند اگر فلان مدیر و معاون و کارشناس هم با دوره هاشمی و خاتمی کار کرده، باید پاکسازی شود. اصلاً یک مهر برداشتند و به هر کسی که کوچکترین همکاری و تجربه کاری موفق در دولتهای قبلی داشته، انگ زدند و گفتند این تکنوکرات است و باید حذف شود. والله هیچ جای دنیا تکنوکرات بودن فحش نیست و هزینهاش حذف نخواهد بود. بلکه افتخار یک تیم اجرایی است.
مجال برگشتشان هست؟
اگر کابینه بعدی تصمیم خودکشی اقتصادی نداشته باشد، صد درصد باید به سمت تکنوکراتها برگردند و از تمام این ظرفیت بلااستفاده، نهایت بهرهمندی را داشته باشند. به هر حال آقای هاشمیرفسنجانی که خودشان بانی و بنیانگذار ورود مدیران متخصص و فنسالار به عرصه اقتصادی و صنعتی هستند. ببینید یک مصداق عینی برای شما بیاورم. الان میگویند که آمریکای جنایتکار و تحریمهایش مسبب تمام بدبختیهایی است که از لحاظ معیشتی نصیب مردم میشود. من منکر این موضوع نیستم که کشور آمریکا و سردمدارانش با ایران دشمنی دارند. اما مگر زمان آقای هاشمی همین فشارها نبود؟ این فشارها وجود داشت اما آقای هاشمی تا وقتی مدیر درجه یک مانده بود سراغ مدیر درجه سوم نمیرفت. مدیران و وزرای هاشمی و خاتمی، بچههای وفادار به نظام و کاربلد بودند. من مدام سعی میکنم اسم این آقایان را نبرم اما ببینید آقای فرهاد رهبر، قبل از سازمان مدیریت کجا بودند؟ سابقه قبلیشان چه بود؟
من سعی میکنم مداراگونه صحبت کنم و اسم نبرم. اما واقعاً برخی موارد را که دیگر نمیتوانند رد کنند. آقای عزیزی چقدر سازمان برنامه را میشناختند؟ عزیزی پسر بسیار خوبی است اما هیچ چیزی از اقتصاد بلد نیست؛ با تمام احترامی که برای ایشان قائل هستم اما بعید میدانم حتی سه واحد اقتصاد کلان خوانده باشد. این معنی تکنوکراسی است؟ ما حرفمان این است که کار دست کاردان باشد. البته نه کاردان به معنی فوق دیپلم! آقایان میخواهند بروند یک قالیچه بخرند حداقل یک خبره با خودشان میبرند که کلاه سرشان نرود. اما میلیاردها دلار از کشور را وقتی دستشان میدهند بدون تجربه به راحتی مسوولیتش را میپذیرند. در حالی که این حق را ندارند.
و امیدوار به برگشت تکنوکراتها باشیم؟
ما که پیر شدیم و از ما گذشت. اما کشور پر از متخصصهای تحصیلکرده جوان است. از چهار میلیون دانشجو که نخبههای بسیاری را در بین خود دارند تا 10 میلیون فارغالتحصیل دانشگاهی؛ از این میان میتوانیم مدیرانی را بیابیم که هم تجربه کار موفق را داشته باشند و هم متخصص و مرتبط با کار باشند. حداقل دیگر اینقدر قحطی نیست که یک پسر جوان را به صرف جوان بودن رئیس سازمان جوانان کنند و بعد از آن مدیریت بزرگترین مجموعه خودروسازی کشور را به او بسپارند.
آقای ترکان، در دهه 70 تلاش وسیعی شد تا تکنوکراتها به عنوان مدیران متخصص در بخشهای مختلف تولید و صنعت و اقتصاد حضور جدی داشته باشند و بخشهای وسیعی از رشد اقتصادی و بهبود تولید داخلی و زیرساختهای عمرانی با حضور همین افراد صورت گرفت. اما در مقابل هجمه وسیعی هم وجود داشت که تکنوکرات را به عنوان فحش سیاسی قلمداد کرده و با ادبیات و برخوردهای سیاسی تلاش در حذف این طیف مدیران از عرصه اقتصادی کشور کردند. به نظر شما چرا چنین روندی در کشور طی شد؟
مشکل اصلی وقتی حادث شد که تکنوکراسی مورد سوءاستفاده قرار گرفت. شروع به راه انداختن یک جو روانی، ادعایی و سیاسی کردند که تکنوکرات به فردی اطلاق میشود که از دین خارج است و با مذهب و سنت هیچگونه رابطهای ندارد. دقیقاً نقطه مقابل شخصیتهایی که به عنوان مدیر تکنوکرات در کابینه و تشکیلات اقتصادی و مدیریتی آن دوران حضور داشتند. در حالی که باید ذهنها را در این باره اصلاح میکردند. متاسفانه همین الان هم از چنین ادبیاتی استفاده میشود که تکنوکراتها ضددین و ضدمذهب هستند.
شاید برای اینکه عموماً تحصیلکردههای دانشگاهی از دانشگاههای خارج از کشور بودند؟
ببینید آقای هاشمیرفسنجانی رئیسجمهوری بود روحانی و قرآنشناس، اما یک قانون کلی داشت که از حضور متخصصان به خوبی استفاده کند. در بخشهای مختلف شما نگاه کنید؛ مرحوم نوربخش در اقتصاد یک فرد طراز اول بود. به قول ما در اقتصاد ملای کار بود. یک تحصیلکرده طراز اول در ایران؛ اما مگر در امور مذهبی لاییک بود؟ خیر از یک خانواده اصیل مذهبی که از قضا از مروجان اسلام و انقلاب بودند. هیچ کس هم نمیتوانست در این امر تردیدی ایجاد کند. بعد برخیها میگفتند که وای مدیر تکنوکرات غیرمذهبی؛ با همین حرفهای دروغین جو مسموم راه میانداختند. مشکل این بود که برخی نمیتوانستند این امر را بپذیرند که دولت هاشمی، یک دولت هوشمند بود. چون آقای هاشمی هدفمند کابینه را مدیریت میکرد. به همین دلیل هر کس را وارد کابینه میکرد که در حوزه خودش مرد درجه یک و طراز اول باشد. این از هوشمندی هاشمی بود که امثال نوربخش و نژادحسینیان و میرزاده و نعمتزاده و بسیاری از این مدیران توانمند را به کار گرفت. در دولت آقای خاتمی هم شاهد بودیم که تقریباً همین سیاست در پیش گرفته شد و سعی شد مدیرانی انتخاب شوند که هم تجربه کار داشته باشند و هم سواد کار؛ حداقل رئیسجمهور و رئیس کابینه با افتخار بگوید وزیر اقتصاد من از استادان طراز اول حوزه اقتصاد فلان دانشگاه است و حداقل فرضیههای علم اقتصاد را میداند. تکنوکراسی به معنی واقعی کلمه تخصصمحوری و شایستهسالاری بود.
اما در دورههای بعد به ویژه از سال 1384 به بعد یکی از شعارهای اصلی این بود که مدیران وفادار و مذهبی باید جایگزین گروهی شوند که عرق ملی ندارند.
متاسفانه همین حرفها را زدند. مدیر و وزیری که رشد اقتصادی کشور را به اوج نمودار رساند عرق ملی ندارد اما مدیری که میلیاردها تومان سرمایه کشور را به باد داد، مدیر ملی است چون از نگاه آنها مذهبیتر است. من حتی این داستان مذهبیتر را هم قبول ندارم. به بهانه اینکه از مدیران مذهبی اصیل استفاده میکنیم اقدام به پاکسازی کردند. به تخصص بیاعتنایی کردند. افرادی را گماردند که به حوزه کاریشان کمترین آشنایی را داشتند. با هر انتخاب و انتصابی به بدنه تخصصی آن بخش یک شوک وارد میشد که فلانی را به حساب کدام تجربه و سواد به این سمت انتخاب کردند؟
اما مدیران تکنوکرات با توجه به ظرفیتهایشان از توان اعتراضی خود استفاده نکردند.
چرا اعتراض هم کردند اما به نظرتان چه فایدهای داشت؟ بسیاری گفتند این چه رسمی است که به جای چشمپزشک برای جراحی چشم، کار را به یک قصاب سپردهایم؟ شما برای یک بیماری چشم، پیش بهترین قصاب هم حاضر نیستید بروید اما چطور میشود که اقتصاد 70 میلیون ایرانی را به دست متخصصش نمیدهید؟ طرف اصلاً بلد نبود و در عمرش چهار تجربه مدیریتی نداشت، به یکباره وزیر یک تشکیلات مهم اقتصادی و تولیدی میشد. متاسفانه به همین بهانهها، تیشه به ریشه تخصص در مدیریت کشور زدند.
با گذشت چند ماه هم نگوییم، حداقل چند سال از حذف تکنوکراتها، علائم این آسیب در اقتصاد و صنعت و تولید روشن شد. برخی از سیاسیون کناررفته از کابینه احمدینژاد هم میگویند پشیمان از گذشته به سمت دعوت از تکنوکراتهای دوران هاشمی و خاتمی برای حضور در کار رفتند اما چرا این تغییر رویکرد بینتیجه ماند؟
به نظر من این روایت صحیح نیست. تا الان هم از موضعشان کوتاه نیامدهاند. وقتی میروند رئیس سازمان برنامه و بودجه و بعد از آن جایگزینان وی را آدمی میگذارند که اقتصاد بلد نیست، ظلم میکنند و متاسفانه تا الان هم ندیدیم که در این ظلمی که به مردم شده تجدید نظری صورت بگیرد. عدالت یعنی وضع الشیء فی الموضع، وقتی هر چیزی در جایی که باید باشد، قرار نگیرد، ظلم رخ داده است. نتیجه کار را در همان چهار سال اول دیدند که کار خراب شد. 800 میلیارد دلار درآمد ارزی را به راحتی به باد دادند. تورم، رکود، بیکاری نتیجه صرفاً تحریم و این دست بهانهها نیست؛ وقتی کشور در سطح مدیریتی از نابلدها پر شده است طبیعی است که سرنوشت کشور به این جا برسد. من همیشه به این افرادی که تکنوکراسی را معادل یک فحش سیاسی میدانستند، میگفتم که هنر آقای هاشمی، ایجاد رابطه قوی بین مدیر متخصص و مدیر مذهبی بود. آقای نجفی یک مصداق از این سبک مدیریتی است. از بهترین دانشآموختگان دانشگاه شریف با رتبه ممتاز، شاگرد اول در زمان تحصیل در دانشگاه MIT، فردی مذهبی هم هست. اما ببینید در این دوره جای ایشان چه فردی مدیر شده است؟ آقای نعمتزاده هم به همین صورت. در تخصص و دینداری و عرق ملی، برجسته.
حضور این چهرهها به نوعی اعتبار بینالمللی را هم به همراه داشت، به نحوی که اعتماد طرفهای خارجی را برای فعالیتهای مشترک اقتصادی در ابعاد مختلف با کشور بالاتر میبرد.
من یک مثال برای شما میزنم؛ وقتی با مرحوم حبیبی به سفر خارجه میرفتیم و ایشان شروع به صحبت میکردند به عنوان یک مدیر جمهوری اسلامی افتخار میکردم که ایشان در راس هیات ایرانی هستند. به راحتی وقتی طرف مقابل میدید با وزیری در حال گفتوگوست که تحصیلکرده بهترین دانشگاههای خارجی است یا حداقل به ادبیات علمی و تخصصی آن رشته اشراف کامل دارد، تکنولوژیهای روز را میشناسد و در سطح ارشد مذاکرات را انجام میدهد هم برای ایران اعتبار بیشتری قائل میشدند و هم از موضع برابر به برقراری ارتباط اقتصادی میپرداختند. حال من دیگر حرفی نزنم بهتر است و خودتان این موضوع را در قیاس با شرایط کنونی تصور کنید.
آقای ترکان جدا از این بعد مذهب که شما مطرح کردید یکی از مواضع شدید انتقاد از تکنوکراتها از نگاه منتقدان، حمایت از اقتصاد سرمایهداری بود. به عبارتی تکنوکراسی را مساوی با حمایت از طبقه سرمایهدار قلمداد میکردند و هنوز هم میکنند.
خب من سعی میکنم مداراگونه صحبت کنم و اسم نبرم. اما واقعاً برخی موارد را که دیگر نمیتوانند رد کنند. آقای عزیزی چقدر سازمان برنامه را میشناسد؟ عزیزی پسر بسیار خوبی است اما هیچ چیزی از اقتصاد بلد نیست؛ با تمام احترامی که برای ایشان قائل هستم اما بعید میدانم حتی سه واحد اقتصاد کلان خوانده باشد. این معنی تکنوکراسی است؟ ما حرفمان این است که کار دست کاردان باشد. البته نه کاردان به معنی فوق دیپلم!
کسی که به تکنوکرات جماعت بگوید حامی سرمایهداری، در واقع فحش داده است؛ و در حال فحاشی است و به نظر من تقوای سیاسی ندارد. کسی که به یک فرد مذهبی متدین بگوید تو میخواهی در کشور سنت کاخسازی را رواج دهی، یک بیاخلاق است که میخواهد از بیاطلاعی مردم سوءاستفاده کند و رقیبش را به بدترین و ناجوانمردانهترین شیوه ممکن زمین بزند. من نمیگویم که سرمایهداری گناه است یا دولتی که به سمت اقتصاد باز و بازار آزاد میرود، یک دولت خائن به ملت است. اما اینکه در دورهای آقایان به خاطر رقابتهای سیاسی به دور از انصاف، تکنوکرات را مساوی با سرمایهدار معرفی کرده و مدیران این سبک را حامی رشد سرمایهداری آن هم سرمایهداری که به سمت تضعیف بیشتر فقراست، تصویر میکردند، بالاتر از یک فحاشی سیاسی، به نظرم در حال خیانت به کشور بودند. اگر یک درصد هم احتمال بدهند که آن دنیا و قیامت واقعیت داشته باشد، چطور میتوانند این طور با منافع کشور رفتار کنند؟ اگر تکنوکرات به عنوان مدیر متخصص کاربلد فحش است همان بهتر این دست مدیران روی کار باشند تا کشور به وضع کنونی دچار نشود.
پس چرا چنین جوی توانایی قوی شدن پیدا کرد؟
خب، آقایان از گرد راه رسیده سیاست، برای اهداف سیاسی هر فحشی میدهند که حتی خودشان هم به آن ایمان ندارند. ببینید مدیران تکنوکرات مانند آقایان کلانتری، نوربخش، نعمتزاده، حبیبی، میرزاده، نژادحسینیان اعضای کابینه بودند. آیا اینها دنبال فقیر کردن بیشتر مردم بودند؟ یا طرفدار سرمایهداری بودند که تولید کشور را زمین میزند و بیشتر به فکر مالاندوزی برای طبقه خود است؟ به نظرم مصداقهای این حرفها را الان میتوانید پیدا کنید، نه آن دوره که مدیران کاربلد و متخصص و فنسالار روی کار بودند.
آقای ترکان، میتوانیم ادعا کنیم که این دست مدیران متخصص که شما از آنان به عنوان ناجیان اقتصاد و صنعت نام میبرید، هیچ نوع توانایی مقابله و ایستادگی و اصرار بر حضور تخصص در ارکان کشور را نداشتند. اگر چنین اتفاقی در یک کشور دیگر رخ میداد پذیرفتنی بود که مجموعه وسیعی از متخصصها بگویند دولت با ما بیمهری کرد، ما هم کلاً رها کردیم و رفتیم؟
اوایل اینطور نبود. شما نگاه کنید. اقتصاددانهای کشور چند بار به آقای احمدینژاد نامه نوشتند؟ بار اول هم از میدان به در نرفتند. نامههای متوالی و ابراز نگرانی که این شیوه مدیریتی در اقتصاد ایراد دارد. پیشبینی کردند و هشدار دادند. اعتراض کردند. نامههایی که امضاهایش زیرش، ویترینی از متخصصان، دانشگاهیان و اهل فن بود. اما آقای احمدینژاد چطور برخورد کرد؟ انگار معلم یک دبستان برای ایشان نامه نوشته است. هیچ توجهی نکرد. وزیر اقتصاد و سازمان برنامه و رئیس بانک مرکزی ایشان هم به این هشدارها و دلنگرانیها ابداً، توجهی نکردند. یک بار این نامه داده شد، جواب نگرفتند. اما باز هم دانشگاهیان بار دوم و سوم این کار را کردند. با این امید که بالاخره کارساز بیفتد و رئیس قوه مجریه و دستاندرکارانش متوجه خطاهای فاحش خود در حوزه اقتصاد شوند. اما باز بیفایده بود. همان مثالی که برای شما زدم. جراحی چشم را به دست بهترین قصاب محل میدادند.
این روایت این طرف ماجراست. اما آنها هم مدعی بودند که از وزیر صنعتشان تا وزیر اقتصاد و رئیس بانک مرکزیشان سواد دارد و تخصص، اما نمیخواهند نسخه افرادی را اجرا کنند که به قول خودشان 16 سال روی کار بودند و وضعیت اقتصادی کشور را آنگونه که سال 1384 بود، تحویل دادند.
خب خودشان بگویند 84 بهتر بود یا الان؟ از این بحثهای بیفایده در این هشت سال بسیار شده است. به هر حال تعارف نداریم، الان خود آقایان هم قبول دارند که کار آنها شیوه مبتنی بر «ضدتخصص» بود. کشور را با مدیر سیاسی اداره کردند. حتی وزیر اقتصادشان هم بیشتر وزیر سیاسی بود تا وزیر اقتصادی. حرف علما را گوش ندادند و با همه چیز برخورد سیاسی داشتند. اصلاً شما در سطح وزرا در نظر نگیرید. اینها میگفتند اگر فلان مدیر و معاون و کارشناس هم با دوره هاشمی و خاتمی کار کرده، باید پاکسازی شود. اصلاً یک مهر برداشتند و به هر کسی که کوچکترین همکاری و تجربه کاری موفق در دولتهای قبلی داشته، انگ زدند و گفتند این تکنوکرات است و باید حذف شود. والله هیچ جای دنیا تکنوکرات بودن فحش نیست و هزینهاش حذف نخواهد بود. بلکه افتخار یک تیم اجرایی است.
مجال برگشتشان هست؟
اگر کابینه بعدی تصمیم خودکشی اقتصادی نداشته باشد، صد درصد باید به سمت تکنوکراتها برگردند و از تمام این ظرفیت بلااستفاده، نهایت بهرهمندی را داشته باشند. به هر حال آقای هاشمیرفسنجانی که خودشان بانی و بنیانگذار ورود مدیران متخصص و فنسالار به عرصه اقتصادی و صنعتی هستند. ببینید یک مصداق عینی برای شما بیاورم. الان میگویند که آمریکای جنایتکار و تحریمهایش مسبب تمام بدبختیهایی است که از لحاظ معیشتی نصیب مردم میشود. من منکر این موضوع نیستم که کشور آمریکا و سردمدارانش با ایران دشمنی دارند. اما مگر زمان آقای هاشمی همین فشارها نبود؟ این فشارها وجود داشت اما آقای هاشمی تا وقتی مدیر درجه یک مانده بود سراغ مدیر درجه سوم نمیرفت. مدیران و وزرای هاشمی و خاتمی، بچههای وفادار به نظام و کاربلد بودند. من مدام سعی میکنم اسم این آقایان را نبرم اما ببینید آقای فرهاد رهبر، قبل از سازمان مدیریت کجا بودند؟ سابقه قبلیشان چه بود؟
من سعی میکنم مداراگونه صحبت کنم و اسم نبرم. اما واقعاً برخی موارد را که دیگر نمیتوانند رد کنند. آقای عزیزی چقدر سازمان برنامه را میشناختند؟ عزیزی پسر بسیار خوبی است اما هیچ چیزی از اقتصاد بلد نیست؛ با تمام احترامی که برای ایشان قائل هستم اما بعید میدانم حتی سه واحد اقتصاد کلان خوانده باشد. این معنی تکنوکراسی است؟ ما حرفمان این است که کار دست کاردان باشد. البته نه کاردان به معنی فوق دیپلم! آقایان میخواهند بروند یک قالیچه بخرند حداقل یک خبره با خودشان میبرند که کلاه سرشان نرود. اما میلیاردها دلار از کشور را وقتی دستشان میدهند بدون تجربه به راحتی مسوولیتش را میپذیرند. در حالی که این حق را ندارند.
و امیدوار به برگشت تکنوکراتها باشیم؟
ما که پیر شدیم و از ما گذشت. اما کشور پر از متخصصهای تحصیلکرده جوان است. از چهار میلیون دانشجو که نخبههای بسیاری را در بین خود دارند تا 10 میلیون فارغالتحصیل دانشگاهی؛ از این میان میتوانیم مدیرانی را بیابیم که هم تجربه کار موفق را داشته باشند و هم متخصص و مرتبط با کار باشند. حداقل دیگر اینقدر قحطی نیست که یک پسر جوان را به صرف جوان بودن رئیس سازمان جوانان کنند و بعد از آن مدیریت بزرگترین مجموعه خودروسازی کشور را به او بسپارند.
دیدگاه تان را بنویسید