گفتوگو با مرتضی افقه، اقتصاددان
اعزام نیروی کار فرار مغزها نیست
از نگاه مرتضی افقه، عضو هیاتعلمی دانشگاه شهید چمران اهواز اعزام نیروی کار ایرانی به خارج از کشور هرچند هزینههایی را در پی دارد اما برای اقتصاد ایران یک فرصت است؛ فرصتی موثر برای حضور در سفره جهانی اشتغال که با توجه به شرایط فعلی اقتصاد ایران اهمیت آن بیش از پیش شده است.
از نگاه مرتضی افقه، عضو هیاتعلمی دانشگاه شهید چمران اهواز اعزام نیروی کار ایرانی به خارج از کشور هرچند هزینههایی را در پی دارد اما برای اقتصاد ایران یک فرصت است؛ فرصتی موثر برای حضور در سفره جهانی اشتغال که با توجه به شرایط فعلی اقتصاد ایران اهمیت آن بیش از پیش شده است. وی که دکترای اقتصاد توسعه از دانشگاه بیرمنگام انگلستان را دارد چند سالی هم با کاریابیهای اعزام نیروی کار ایرانی همکاریهایی داشته و به همین دلیل در کنار بررسیهای علمیاش در مورد موضوع اعزام نیروی کار از نزدیک نیز شاهد این پدیده در اقتصاد ایران بوده است. به همین دلیل او در گفتوگو با تجارت فردا از چالشهای اعزام نیروی کار سخن میگوید و به نقش دولت در این پدیده نیز اشاره میکند. با وجود این، بیشترین تمرکز این گفتوگو بر این است که آیا این پدیده برای اقتصاد ایران میتواند فرصت باشد یا تهدیدی که برخی این کار را به معنای خروج سرمایههای کشور میدانند.
از نگاه شما اعزام نیروی کار به خارج از کشور برای اقتصاد ایران یک فرصت است یا تهدید؟
ببینید به طور کلی بدون تردید اعزام نیروی کار برای اقتصاد یک فرصت است. مخصوصاً برای شرایط فعلی ایران به طور قطع این پدیده میتواند یک فرصت باشد. چرا که به دلیل بیتدبیریها ما با حجم وسیعی از جوانان تحصیلکرده متقاضی کار مواجه هستیم که مدتها با رفتن به دانشگاه، شاغل شدن خود را به تاخیر انداختهاند. از میان این جوانان حتی برخی شاید علاقهای هم به تحصیل نداشتند اما به دلیل بیکاری مجبور به تحصیل شدند. طی سالهای اخیر ما حجم وسیعی از این جوانان را ناخواسته به سمت تحصیل سوق دادیم، به این امید که در سالهای بعد سرمایهگذاریهایی صورت بگیرد تا آنها بتوانند شغلی بیابند. اما بیتدبیریها و ساختارهای ضدتوسعهای موجود اجازه نداد که این اتفاق رخ دهد و با ادامه روند فعالیتهای دولت نهم و دهم به نظر میرسد سالها یا حداقل بیش از چهار سال زمان نیاز است تا جوانی به سر کار برود. بنابراین در چنین شرایطی طبیعی است که اعزام نیروی کار ایرانی به خارج از کشور میتواند یک فرصت باشد. فرصتی موثر در سفره جهانی که
میتوانیم سهم خود را از میزان فعلی افزایش دهیم.
اینکه برای این جوانان کشور سرمایههایی صرف شود و آن وقت هنگام بهرهبرداری از تخصص آنها، آنها را به خارج از کشور اعزام کنیم نمیتواند تهدیدی برای اقتصاد باشد؟
به صورت تئوریک بله، اینطور است و خروج سرمایهها از کشور میتواند تهدیدی برای اقتصاد ما باشد اما وقتی شما سرمایهای را بلااستفاده میگذارید و در افق کوتاهمدت هم برنامه و هدفی برای آن لحاظ نمیکنید طبیعی است که از این سرمایه باید به شکلی دیگر استفاده کرد. آن وقت میزان منفعت این سرمایه برای اقتصاد بیشتر خواهد بود. ببینید وقتی نیروی کاری به کشوری دیگر میرود، علاوه بر تاثیرات فرهنگی و اجتماعی، اگر هدایت شده باشد میتواند سالانه چند صد هزار دلار برای کشور ارزآوری داشته باشد و این ارزها را یا برای خانواده خود به ایران میفرستد یا اینکه اصلاً سالی چند بار هم به ایران رفت و آمد کند به نحوی وارد اقتصاد کشور میکند. این حداقل استفاده از سرمایهای است که فعلاً در ایران بدون استفاده مانده و در معرض خطاهایی از جمله اعتیاد هم هست. اگر اقتصاد ایران خودش ظرفیت بهکارگیری چنین سرمایههایی را داشته باشد و این پتانسیل در کشور ما باشد آن وقت
شاید اعزام نیروی کار یک تهدید برای اقتصاد ما شود اما در مقطع فعلی این طور نیست. البته به نظرم حتی اگر در بهترین شرایط هدفهای اشتغالزایی کشور طبق برنامه محقق میشد هم باز ما مازاد نیروی کار داشتیم. برآوردها و محاسبات برنامه چهارم این بود که ما میتوانیم سالانه 700 هزار نفر را وارد بازار کار کنیم اما در واقعیت اگر ما با تمام توان هم اشتغالزایی میکردیم، میتوانستیم سالانه 300 هزار نفر را به کار بگماریم. در بخش آمارهای اشتغال خیلی نباید به آمار و ارقام اعلامشده دولت دهم نگاه کرد که مثلاً اعلام کرده بودند بیش از یک میلیون و 500 هزار شغل طی یک سال ایجاد کرده بودند. چرا که واقعیات اقتصاد ما نشان میدهد حتی در شرایط ایدهآل هم ما نمیتوانستیم بیش از 300 هزار شغل در سال ایجاد کنیم که اگر این هم محقق میشد باز هم مازاد نیروی کار داشتیم. به همین دلیل ما باید از سالهای پیش به سمت ایجاد ظرفیت برای اعزام نیروی کار ایرانی به کشورهای دیگر حرکت میکردیم.
از بخشی از سخنان شما برمیآید که چون ما فعلاً یک کشور در حال توسعه هستیم و با ظرفیت مازاد نیرو مواجه هستیم، باید اعزام نیروی کار داشته باشیم اما میخواهم بدانم وضعیت اعزام نیروی کار در کشورهای توسعهیافته چطور است؟
در کشورهای پیشرفته هم نیروهای کار سیال است. منتها آنجا آنقدر موانع برچیده شده است که به راحتی این کار انجام میشود. اعزام نیروی کار از کشوری توسعهیافته به یک کشور توسعهیافته دیگر درست مثل این میماند که شما در اهواز زندگی کنید و برای کار به عسلویه بروید. البته در آنجا بهرغم اینکه بیکاری یک مساله خاص نیست اما شغل یافتن یک تحول بزرگ در زندگی محسوب میشود و به همین دلیل هم به راحتی میپذیرند برای کار کردن به کشوری دیگر اعزام شوند. مثلاً به یاد دارم یکی از همکلاسیهای انگلیسی من از یافتن شغلی در کشور چین بسیار خوشحال شده بود و البته در نهایت به آنجا هم اعزام شد.
کشور چین با آن جمعیت انبوهش مگر نیروی کار خارجی میپذیرد؟
بله و در عوض چینیها به دوبی یا هر کشور عربی دیگری که شرایط کار در آن فراهم باشد اعزام میشوند. جابهجایی و رقابت بین نیروهای کار کشورهای مختلف برای یافتن فرصتهای شغلی موجود در کشورهای پیشرفته بیشتر است. البته شرایط اقتصادی فعلی ما هم نیاز ما را به این موضوع بیشتر کرده است و اگر این رفتوآمدهای نیروی کار ایرانی اتفاق نیفتد و فرصت پیدا کردن شغلهای خارجی را از دست دهیم آن وقت مشکلات فعلی ما بیشتر میشود.
منظورتان از مشکلات فعلی، به صورت خاص مشکل بیکاری است؟
منظورم بیکاری است و به تبع آن مشکلات اجتماعی و سیاسی ناشی از آن.
اما حتی اگر طبق برنامه چهارم هم عمل میکردیم تنها 100 هزار نفر طی چهار سال به خارج از کشور اعزام میشدند که این رقم در مقابل سه میلیون بیکار فعلی کشور رقم ناچیزی است.
بله، درست است که البته اصلاً همین 100 هزار نفر هم اعزام نشدند. من فکر میکنم ما به تعیین اهداف بزرگ عادت کردهایم. اما با این ساختار دولتی و اداری بعضاً نگاههای نادرست به فرصت اعزام نیروی کار باعث میشود که اهداف ما در این بخش محقق نشود. مثلاً به یاد دارم در دولت نهم وقتی یکی از معاونان وزیر کار میخواست در مورد اعزام نیروی کار اظهارنظر کند در تردید بود که این پدیده فرار مغزهاست یا اینکه میتوان با اعزام نیروی کار ایرانی سهمی در سفره بازار کار جهانی داشت. آن زمان هرچند که وی را قانع کردیم این پدیده یک فرصت است اما در عمل طی سالهای اخیر طوری دیگر رفتار شد. وقتی چنین نگاههایی حاکم است به جای آن 100 هزار نفر حتی اگر تعداد کمتری هم در نظر گرفته میشد، باز محقق نمیشد. من فکر میکنم کل ساختار مربوط به اعزام نیروی کار متاثر از همین نوع نگاه به موضوع است. در صورتی که اگر هدف جدی باشد، آن وقت قویترین آدمها و بوروکراسیها در
نظر گرفته میشود اما وقتی برای شما ارزشمند نباشد طوری دیگر رفتار میکنید. اگر متاثر از همین نوع نگاه دولت در این عرصه حضور نداشته باشد، دیگر اصلاً نباید منتظر موفقیتی در اعزام نیروی کار ایرانی باشید. البته این وضعیت در کشورهایی مانند ایران است، وگرنه در کشورهای پیشرفته توافقنامههایی برای اعزام نیروی کار بین خود کاریابیها منعقد میشود که دیگر نیازی به حضور دولت نیست. اما برای کشورهایی مثل ما به خصوص در دوره احمدینژاد که تنشهای سیاسی افزایش یافت کاریابیها هم نمیتوانند در این فضا کاری کنند.
به نظر شما نقش دولت باید فراتر از انعقاد تفاهمنامه برای اعزام نیروی کار با کشورهای دیگر باشد؟
مثلاً در کشور هند دولت برای مذاکره وارد میشود و پس از برنامهریزی و ورود در سطح مدیریتی آن، دیگر کار را به کاریابیها میسپارد تا آنها اعزام نیروی کار را انجام دهند. در واقع دولت جاده را آماده و سپس اعلام میکند کاریابیها کار اعزام نیروی کار را انجام دهند. ما چنین تجربهای را در دولت اصلاحات داشتیم که دولت ایران با دولت استرالیا تفاهم اعزام دو هزار نیروی کار را منعقد کرد و این تفاهمنامه هم به خوبی اجرا شد. پیش از انعقاد آن تفاهمنامه، اتفاقی مانند اتفاق اخیر در کشور اندونزی و مرگ چندین مهاجر رخ داده بود که پس از آن، ایران و استرالیا سازوکاری را مشخص کردند که کار اعزام نیروی کار ایرانی به استرالیا انجام شود اما پس از اتمام آن تفاهمنامه دیگر استرالیا تفاهمنامهای با دولت نهم و دهم منعقد نکرد. در مجموع به نظرم دولت باید فراتر از این انعقاد هم حرکت کند.
اگر دولت توسعهخواه نباشد اجازه رشد بخش خصوصی و کاریابیها را هم نمیدهد. مثلاً در دوران سازندگی با آن خصوصیسازی که شکل گرفت مخالفتهایی ابراز شد اما نه به این دلیل که خصوصیسازی بد است، بلکه منظور این بود که وقتی دولت خودش ناتوان است نمیتواند بخش خصوصی را راهبری کند. در عمل هم دیدیم این موضوع به جایی نرسید. در کنار دولت ناتوان وقتی بخش خصوصی بخواهد شکل بگیرد رانت و فساد به وجود میآید. بنابراین جدای از آن انعقاد تفاهمنامهها، دولت باید توسعهخواه و به گونهای توانمند باشد که اجازه بدهد کاریابیها و بخش خصوصی هم رشد کنند. شاید به دلیل همین ضعف دولت است که کاریابیهای ما هم ضعیف هستند و اغلب آنها کارهای مربوط به مهاجرت را انجام میدهند.
به جز تاثیر دولت، فکر میکنید علت دیگر چیست که شکل کار این کاریابیها هم تغییر کرده است؟
دلیلش این است که توانایی انجام وظیفه تکمیلی دولت را در اعزام نیروی کار ندارند و البته دولت هم که در این راستا قدم برنمیدارد تا این کاریابیها بتوانند نقشی ایفا کنند. بالاخره در این شرایط آنها هم میخواهند ارتزاق کنند که دست به چنین کارهایی برای مهاجرتهای غیرقانونی میزنند. در مجموع میخواهم بگویم بخش خصوصی ما در کنار دولت ناتوان ما، ناتوان شده است.
در کنار ضعف کاریابیها علل دیگر کاهش نیروهای اعزامشده ایرانی به خارج از کشور چیست؟
در موضوع اعزام نیروی کار جدای از اینکه دولت تکنیکها را نمیداند و کاریابیها هم در این پدیده ضعیف هستند، خود نیروی کار ایرانی هم دچار مشکلاتی است. گاهی حتی اگر دولت هم تفاهمنامهای برای اعزام نیروی کار منعقد کند و کاریابیها هم وظایف خودشان را انجام دهند متاسفانه میبینیم نیروهای ما چون تنها به یک مدرک دانشگاهی خود اکتفا کردهاند توانایی اعزام را ندارند. در حالی که این جوانان باید بدانند ویژگیهای مکمل این مدارک، زبان و البته تخصص است. در مقطع فعلی هم یکی از معضلات ما این است که هرچند شرایط برخی مهیاست اما چون زبان نمیدانند و در مقابل کارگران کشورهای چین و فیلیپین این مشکل را ندارند در نتیجه نمیتوانند با نیروهای کار کشورهای دیگر رقابت کنند. این در حالی است که حتی شاید برای چنین متقاضیانی امکان زبانآموزی هم وجود نداشته باشد و کاریابیها هم که نمیتوانند هزینه توانمند کردن آنها را پرداخت کنند، بنابراین تنها دولت است که باید به سمت توانمند کردن این افراد حرکت کند که تاکنون به این سمت نرفته است. اما در
مجموع چالشهای اعزام نیروی کار ایرانی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد که یک بخش مربوط به نیروی انسانی و بخشی هم مربوط به دولت و بخش خصوصی است. در بخش نیروی انسانی مشکل زبان، تخصص و بعضاً مساله فرهنگی و تعلقات فرهنگی هم هست که خودش موانعی را به وجود میآورد. البته این تعلقات حتی در جابهجاییهای داخلی هم موثر است، در حالی که این تعلقات در کشورهای غربی وجود ندارد. در کشورهای غربی سیستمهای تامین اجتماعی هم وجود دارد که کار حمایت از خانواده افراد اعزامشده را میتواند انجام دهد. از طرف دیگر برخی روحیات ایرانیها باعث شده مثلاً در کشورهای خلیج فارس برخی نیروهای ایرانی را پس بزنند و در عوض با نیروهای فیلیپینی و چینی کار کنند. چرا که آنها هر کاری که بگویند انجام میدهند اما نیروی کار ایرانی این طور نیست. این هم خودش یک مانع است. موضوع دیگر بحث رفتوآمد است. اگر کسی فکر کند کاری در مثلاً کشور تایلند پیدا میکند که میتواند مثلاً هر سه ماه یک بار به ایران برگردد، بلافاصله این موضوع را میپذیرد و نهایتاً سه ماه یک بار هم به ایران برمیگردد اما در شرایط فعلی چنین روندهایی آنقدر مشکلزا شدهاند که افراد نمیتوانند
چنین مشکلاتی را حل کنند. اما در بخش دولتی هم ناکارآمدی وزارت کار و وزارت امور خارجه تاثیر دارد. معمولاً مسوولان این بخش باید با زبان آشنایی داشته باشند و بتوانند موانع را برطرف کنند اما طی سالهای اخیر مسوولان این بخشها نتوانستند موفق عمل کنند. حتی وابستههای کار ما در کشورهای مختلف هم نتوانستند اقدام خاصی انجام دهند. در صورتی که وظیفه آنها این است که در این کشورها فرصتها و نیازها را ارزیابی و زمینه را برای انعقاد تفاهمنامه آماده کنند. در کنار اینها ناکارآمدی کاریابیها هم هست که مزید بر علت شده است.
شما به هزینه زبانآموزی و توانمند کردن متقاضیان اشاره کردید که در کنار اینها ما باید هزینه مجوز کار در کشورهای دیگر را هم اضافه کنیم. با توجه به چنین هزینههایی و پذیرفتن ریسک کار در کشور دیگر فکر میکنید اشتغال در کشوری دیگر برای متقاضیان به صرفه باشد؟
این درست است که معمولاً متقاضیان توان پرداخت چنین هزینههایی را شاید نداشته باشند و در کنار این مشکلات، بحث تخصص را هم باید اضافه کرد. اما برای حل این گونه مشکلات مثلاً میتوان از سازمان فنی و حرفهای کمک گرفت تا با کمترین هزینه تخصصی را به این متقاضیان آموزش بدهد یا حتی دولت برای تخصص دادن به فارغالتحصیلان سوبسیدی را در نظر بگیرد که البته اکنون چنین امکانی فراهم نیست. در مورد هزینه مجوز کار در کشورهای دیگر نیز توجه کنید اگر مثلاً اکنون این نرخ در کشور ترکیه 1500 دلار است، یک نیروی کار ایرانی با کار کردن در کشور ترکیه میتواند پس از دریافت اولین حقوقش این هزینه را کسب کند. پس در یک افق بلندمدت این کار صرفه اقتصادی برای نیروی کار دارد. البته اگر دولت تسهیلاتی را برای اعزام نیرو در نظر بگیرد میتواند کمکی برای اعزام نیروی کار باشد.
در مورد پذیرش نیروی کار در کشورهای توسعهیافته میخواهم بپرسم آیا در مقطع فعلی همچنان کشورهایی مثل اسپانیا که نرخ بیکاری آنها رشد چشمگیری داشته نیروی کار میپذیرند؟ این را پرسیدم که بررسی کنید آیا رکود کشورهای اروپایی هم سهمی در علل کاهش اعزام نیروی کار ایرانی دارد؟
ببینید در قسمت متخصصان حتی کشورهای اروپایی که اکنون با رکود مواجه هستند هنوز نیروی کار میپذیرند. این کشورها همیشه دنبال نیروهای متخصص هستند. حتی انگلیس هم به مدت دو تا سه سال در یک اقدام عجیب اعلام کرد متقاضیان شغل دارای مدرک از لیسانس به بالا را با ویزای کار میپذیرد. هماکنون کشور کانادا هم رشته و شرایط خاص خودش را دارد و علاوه بر این، کشور دانمارک نیز نیرو میپذیرد. در مورد اثر رکود اقتصاد کشورهای اروپایی بر روند اعزام نیروی کار ایرانی به دیگر کشورها نیز باید اشاره کنم که خیر، این موضوع تاثیر خاصی نداشته است. چون نیروهایی که ما میخواهیم اعزام کنیم عمدتاً متخصص هستند و کشورهای اروپایی هم که فقط دنبال نیروی کار متخصص هستند.
اتفاقاً به همین دلیل است که پرسیدم رکود در کشورهای اروپایی باعث نشد که نیروی کار متخصص ایرانی کمتری بپذیرند؟
شاید این موضوع سهم اندکی در کاهش نیروهای اعزامشده ایرانی داشته باشد اما آنقدر نیست که بخواهیم همه مشکلات را بر دوش این بخش بیندازیم. نباید بیکفایتیهای دولت را با این بهانهها نادیده بگیریم.
آقای دکتر طی سالهای اخیر با نوسانهای رخ داده در نرخ دلار به نظر میرسید که میل به اعزام رسمی نیروی کار افزایش بیابد اما در بخش رسمی این افزایش را مشاهده نکردیم که البته شاید در بخش مهاجرتهای غیررسمی این افزایش میل بروز کرده باشد. به نظر شما چه میشود که افراد به جای خروج از مبادی رسمی از طریق کاریابیها، به صورت غیرقانونی مهاجرت میکنند؟
ببینید بخش رسمی از کارافتاده است، وگرنه کسی که میخواهد به خارج از کشور برود متقاضی خروج از مجاری رسمی است اما وقتی این طرف ضعیف است، دیگر به سمت آن نمیرود. وقتی کاریابیها نتوانند افراد را به راحتی به خارج از کشور اعزام کنند، دیگر متقاضیان به سمت خروج غیرقانونی حرکت میکنند. طی سالهای اخیر حتی مسائل غیراقتصادی باعث شده که افراد مهاجرت کنند و وقتی که انگیزهها فراتر از انگیزههای اقتصادی مانند سرخوردگیها و امثال آن شود دیگر افراد منتظر بهبود شرایط توسط کاریابیها برای اعزام رسمی نمیمانند و غیرقانونی خارج میشوند. البته در این گونه موارد اتفاقات نامبارکی مانند اتفاق اخیر در اندونزی نیز رخ میدهد.
به جز کاریابیها، بخشهایی مانند شرکتهای پیمانکاری هم طی سالهای اخیر نیروی کار ایرانی را در خارج از کشور مشغول به کار کردهاند. ارزیابی شما از این گونه اعزام نیروی کار چیست؟
وقتی شرکتهای پیمانکاری میخواهند در کشورهای دیگر فعالیت کنند اگر نیروی کار ایرانی را هم با خود ببرند، دیگر آن خلاء زبانی که اشاره کردم هم وجود نخواهد داشت. اگر در این فاصله که ما میخواهیم چنین خلأهایی را جبران کنیم به سمت اعزام نیروی کار از طریق شرکتهای پیمانکاری برویم آن وقت میتوانیم موقتاً موفق عمل کنیم. اما در همین بخش هم نیاز به دولت است که در کنار فراهم کردن شرایط حضور این پیمانکاران در کشورهای دیگر میتواند از کارفرمایان ایرانی نیز بخواهد که از نیروی کار ایرانی در پروژههای خود بهره ببرند.
شما در بخشی اشاره کردید خیلی از کشورهای پیشرفته همان طور که نیروی کار اعزام میکنند، پذیرش نیروی کار هم دارند. آیا امکان این کار برای ایران فراهم است که در قبال اعزام نیروی کار، پذیرشی هم داشته باشد؟
اگر بخواهیم در آن فضای کلی رقابتی دنیا حضور داشته باشیم باید تعرفهها و موانع تبادل نیروی انسانی در ایران برداشته شود. اما در حال حاضر در افق کوتاهمدت من این ظرفیت را نمیبینم و امکان این کار وجود ندارد. در بخش اشتغال ما اصلاً ظرفیت خالی نداریم که بخواهیم نیروی خارجی پذیرش کنیم. مگر اینکه پیمانکاران خارجی مثلاً در عسلویه پس از پذیرفتن پروژه، خودشان هم نیروی کار خارجی به کشور ما بیاورند که البته با ورود نیروهای پیمانکار خارجی احتمالاً هم تحرک در نیروهای کار خارجی رخ میدهد و هم اینکه در جاهایی که نیاز به نیروهای متخصص نباشد میتوانند از نیروی کار ایرانی استفاده کنند.
آیا این مساله هم برای توسعه ایران میتواند موثر باشد؟
در مقطع فعلی ما خیلی برای این فضا مهیا نیستیم، مگر این که از نیروهای متخصص خارجی بخواهیم بهره ببریم. چرا که پذیرش نیروهای خارجی خودش یک فرهنگ و آداب خاص نیاز دارد و حتی به آموزش نیروهای کار ایرانی که در واقع میخواهند همکار نیروی کار خارجی در برخی پروژهها شوند نیاز است. الان شرایط بازار کار ما با توجه به عرضه و تقاضای نیروی کاری که داریم به گونهای نیست که بتوانیم نیروی کار خارجی جذب کنیم. به جز کارگران افغان که کارهای سختی را انجام میدهند که کارگران ایرانی زیر بار انجام آن نمیروند. به همین دلیل است که ما سالها شاهد حضور آنها در بازار کار ایران هستیم. این که آنها از ایران نمیروند به دلیل این نیست که خودشان نمیروند، بلکه به این دلیل است که کارفرمایان ما به آنها نیاز دارند و آنها را بر نیروی کار ایرانی ترجیح میدهند.
البته مساله دیگر این است که اگر ما پذیرش نیرویی هم داریم پذیرش نیروی کار ساده است، نه نیروی کار متخصص. اما از آن طرف ما در اعزام نیروی کار خود مثلاً قصاب اعزام میکنیم. به نظر شما میتوان روی این گونه اعزام نیروی کار ساده هم کار کرد.
اتفاقاً در کشورهای پیشرفته بعضی از تخصصها که در حد فنی و حرفهای هستند هم نیاز است و از آرایشگر تا آشپز و تعمیرکار در این کشورها میتوانند مشغول به کار شوند. البته آن وقت در این بخش مشکل زبان نیروهای ساده ایرانی شدیدتر میشود. چون از فارغالتحصیلان دانشگاهی انتظار میرود حداقل زبان را آموخته باشند اما نیروی کار ساده از این نظر وضعیت چندان مطلوبی ندارد.
و مساله دیگر این است که مشکل بیکاری اقتصاد ما در نیروهای فارغالتحصیل ماست، نه نیروهای ساده.
بله، آن وقت پس از اعزام نیروی کار ساده، شاید خودمان هم دچار خلأ در این بخشهای ساده شویم. اما در مجموع اگر به سمت مراوده نیرو برویم میتوانیم قدمهای مثبتی برداریم که البته با ساختارهای موجود هنوز نمیتوان به رونق این بخش امیدوار بود.
البته این مراوده فعلاً یکطرفه است و ما تنها میزان کمی نیرو اعزام میکنیم.
ببینید در شرایطی که کشورها هر روز رابطه خود را با ما کم میکنند و موانع بیشتری را برای نیروهای کار متقاضی در نظر میگیرند، حتی اعزام چند نیرو هم میتواند مفید باشد.
بعد از اعزام نیروی کار چه توقعاتی باید از آن متقاضی داشت که بتواند برای اقتصاد ما هم مفید باشد؟
تصور من این است که کسانی که به خارج از کشور میروند باید هدف بلندمدت داشته باشند، چرا که با رفتن به کشوری دیگر فرصتهای داخلی خود را از دست میدهند. چرا که بعد از فراغت از تحصیل در ایران نهایتاً بعد از یک سال شغلی پیدا میشود اما اگر به خارج از کشور بروند و پنج سال بعد برگردند، فرصتهای ارتباطاتی خود را هم از دست دادهاند. بنابراین باید برنامه را طوری تنظیم کنند که این فرصت را از دست ندهند. مثلاً کسانی که چند دهه پیش به کشور کویت اعزام شدند مگر برگشتند؟ اینها فقط سالانه برای یک بار هم که شده به کشور برمیگردند. به همین دلیل مثلاً در کردستان هواپیمای مستقیم به کویت وجود دارد و برخی نیروهایی که از قبل از انقلاب هم به آنجا رفتهاند همچنان مثلاً شش ماه در کویت کار میکنند و بعد با خود به ایران پول میآورند. بنابراین از نگاه من، این تصور که فردی که به خارج از کشور میرود بعداً برمیگردد چندان درست نیست. ما باید شرایطی فراهم کنیم که از منافعی که آنها کسب میکنند اقتصاد کشورمان هم استفاده کند.
برخلاف این تصور که هر فردی به خارج از کشور برود فرار مغز است و غربزده میشود و از این گونه موارد، باید بگویم این افراد هرگز نمیتوانند مملکت خود را فراموش کنند. هستند کسانی که سالها پیش از ایران رفتهاند و در کشوری دیگر دارند کار میکنند اما سالانه مبالغی را برای سرمایهگذاری به ایران میفرستند. این اعزامها خیلی از تبعات مثبت فرهنگی و اجتماعی هم میتواند داشته باشد.
دیدگاه تان را بنویسید