تاریخ انتشار:
آیا سهمخواهی مردم از معادن اصالت دارد؟
سهم من کو؟
با اینکه روستایی بودند و سواد خواندن و نوشتن نداشتند و از زندگی مدرن هیچ نمیدانستند، وقتی از آنها خواسته شد تا جلای وطن کنند مقاومت کردند. آنقدر که به زور پاسبان و آژان سوار کامیونشان کردند و به جایی بردند که حمام داشت، سقف داشت و مزرعهای برای چریدن بز و مرغ و خروس. خیلی طول کشید تا مدرن شوند و زندگی زیر سقف آهنی و آجری را در خود هضم کنند.
دو بز و یک چادر. این تمام داراییشان را تشکیل میداد. تعدادشان زیاد نبود. کمی آنطرفتر قبرستانی از اجدادشان واقع شده بود. کسی نمیدانست چند سال است که در آنجا زندگی میکنند. اما وقتی متوجه شدند زیر پایشان میلیاردها دلار ثروت قرار گرفته است، به سراغشان رفتند. همان دو بز و یک چادر جای زیادی را اشغال کرده بود. آنها به حکم توسعه باید نقلمکان میکردند و عطای سرزمین اجدادیشان را به لقایش میبخشیدند.
این داستان بومیهایی است که حدود 50 سال پیش در منطقه سرچشمه کرمان میزیستند. افرادی که مجبور شدند از خیر بز و قبر پدر و مادر و نزدیکانشان بگذرند و به چند کیلومتر آنطرفتر بروند تا فضا برای عملیات استخراج میلیونها تن فلز مس باز شود.
با اینکه روستایی بودند و سواد خواندن و نوشتن نداشتند و از زندگی مدرن هیچ نمیدانستند، وقتی از آنها خواسته شد تا جلای وطن کنند مقاومت کردند. آنقدر که به زور پاسبان و آژان سوار کامیونشان کردند و به جایی بردند که حمام داشت، سقف داشت و مزرعهای برای چریدن بز و مرغ و خروس. خیلی طول کشید تا مدرن شوند و زندگی زیر سقف آهنی و آجری را در خود هضم کنند.
شاید امروز از آن بومیان کسی زنده نمانده باشد. اما مس سرچشمه هنوز زنده است و نهتنها خرج برخی کرمانیها را میدهد بلکه باعث توسعه کشور در حوزههای مختلف شده است.
از درآمدهای همین سرچشمه بود که توسعه اکتشافات معدنی برای فلز مس در سایر نقاط کشور کلید خورد. مس سونگون آذربایجان شرقی با پول مس سرچشمه ساخته شد. طرحهای مس میدوک و خاتونآباد از قِبَل سرچشمه، سرمایهگذاری شدند و به تولید رسیدند.
حال اگر محل جغرافیایی آن بومیان چند کیلومتر جابهجا شده باشد در عوض بخش بزرگی از یک کشور و مردم آن رنگ توسعه را به خود دیدهاند.
بومیان شهرهایی که ذخایر معدنی و نفتی داشتهاند، همیشه در مقابل توسعه مقاومت کردهاند و درک متقابلی از توسعهگران نداشتهاند. آنها همواره بر این باور بودهاند که عدهای سرزمین آنها را غارت کردهاند. اما آیا بومیان حق اعتراض هم دارند؟ آیا چون در جایی متولد شدهاند، خاک آنجا مربوط به آنهاست؟ آیا امروز که مردم بافق، در دل کویر ایران دست به اعتراض زدهاند و طلب توسعه از منابع ملی را دارند، محقاند؟
پاسخ به این پرسشها به سادگی امکانپذیر نیست و باید مطالعات گسترده جامعهشناسی و اقلیمی صورت گیرد. اگر امروز هزاران نفر از مردم بافق به بهانه خصوصیسازی این معدن دست به اعتراض زدهاند آیا میتوان خواسته آنها را منطقی دانست؟ ایران کشوری معدنی است و سرشار از ذخایر خدادادی. اگر قرار باشد مردم هر شهر گمان کنند منابع زیرزمینی منطقه فقط به آنها تعلق دارد و بس، سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. امروز بافقیها خود را محق میدانند و فردا هم اهالی سیرجان و چند روز بعد هم مردم رفسنجان و سنگان و اهر.
جنس اعتراضهای معدنی در ایران
اعتراضهای مردم به بهرهبرداران از معادن در ایران به سالهای پیش از انقلاب برمیگردد. آن روزها که روسها معادن زغالسنگ را برای تامین کک مورد نیاز ذوبآهن اصفهان تجهیز کردند، اتحادیههای کارگری نیز شکل گرفت. معادنی نظیر زغالسنگ البرز شرقی و مرکزی در شمال و کرمان در مرکز ایران به وجود آمدند و کارگران بسیاری را از نقاط مختلف کشور جذب خود کردند. کارگران این معادن که در سختترین شرایط به کار مشغول بودند خود را مجاز میدانستند تا دست به اعتراض بزنند و گاه و بیگاه طلب افزایش حقوق و دستمزد کنند. آن روزها شرکت سهامی ذوبآهن اصفهان که معادن زغالسنگ را در اختیار داشت، به خانه امن تودهایها تبدیل شده بود که در اوایل انقلاب هم اعتراضات کارگری در این شرکت ثبت شده است. اما کمتر پیش آمده که دامنه اعتراضها از جامعه کارگری به جامعه شهری تغییر جهت دهد. اعتراضهای ثبت شده در ایران عمدتاً رنگ و بوی کارگری داشتهاند و مردم شهر یا منطقهای که معدن در آن واقع شده به جز درخواست برای اشتغال فرزندانشان طلب دیگری نداشتهاند.
یا اینکه نسبت به وضعیت تجهیزات ایمنی و سختی کار و بیمه و... معترض شدهاند و خواستهاند تا سطح ایمنی محیط کارشان بالا برود و با امنیت بالاتری به فعالیت خود بپردازند. از سویی دیگر چون معادن در کویر و مناطق دورافتاده قرار گرفته و از زندگی شهری به دور بودهاند دامنه اعتراضها در سطح مردم روستایی باقی مانده و توسعه نیافته است چرا که توسعه معادن در این مناطق علاوه بر اینکه چنین مناطقی را از زندگی ابتدایی نجات داده باعث شده مردم آنجا از زیرساختهایی مانند راهآهن، برق، آب، جاده و... که برای معادن ایجاد شده بهره ببرند.
جنس اتفاق بافق
جنس اتفاقی که در بافق افتاده جدید است. مردم یک شهر توسعه را از معدن طلب میکنند. البته سال گذشته مردم زنجان نیز در تجمعاتی به صنایع سرب و روی این استان معترض شدند. اعتراض آنها منشاء سهمخواهی نداشت و بیشتر به جنبههای زیستمحیطی برمیگشت. از نظر آنها صنایع سرب و روی این استان که به خاطر وجود معدن انگوران ایجاد شدهاند نفس را بر اهالی این شهر تنگ کرده است. این اعتراضها سال گذشته نتیجه داد و صنایع آلاینده سرب و روی تعطیل شد. اما مردم بافق بحث دیگری دارند. آنها میبینند که سالهای سال از بهرهبرداری معادنشان گذشته اما شهرشان همانی بوده که هست و تغییری درخور نداشته است.
حال هم که در شهر زمزمه پایان عمر معدن تا 10 سال آینده پیچیده شده خود و فرزندانشان را بیپناه در برابر هجوم بیکاری میدانند و معتقدند از خیر و برکت این معادن تنها آلودگی محیط زیست و توسعهنیافتگی برایشان باقی مانده است.
شاید بهتر باشد که سازمانهای بهرهبردار که عمدتاً دولتی یا شبهدولتی هستند مردم را آگاه کنند که اگر سرمایهگذاری دولت نبود هرگز این ذخایر بالقوه بالفعل نمیشدند. آنها مثل شهروندان دیگر که تشنه سرمایهگذاری هستند باید شهر به شهر و حتی کشور به کشور به دنبال سرمایهگذارانی میگشتند که ذخایرشان را فعال کنند.
شاید باید به مردم بافق گفته میشد اگر پول نفت در کشور نبود هرگز ذوبآهن و فولاد مبارکه در ایران به وجود نمیآمد و معدن سنگآهن هرگز بازگشایی نمیشد. سرمایه خوزستاننشینان بود که به کمک کویرنشینان آمد و ذخایر معدنی آنها را فعال کرد. اگر خوزستانیها نیز بانگ اعتراض سر میدادند و سهمطلبی میکردند، بافقیها امروز بر روی چه موضوعی اعتراض سر میدادند؟
آیا سهمخواهی از منابع اصالت دارد؟
به نظر میرسد رویهای که در کشور شروع شده باید مد نظر سیاستگذاران تیزهوش قرار گیرد و قوام بیشتری به حفظ سرمایهگذاران بخشد. اگر معدن بافق را بخش خصوصی سرمایهگذاری کرده بود آیا امروز دولت خود را موظف به حمایت از مردم میدید یا سرمایهگذار؟
البته از حق نباید گذشت که خواسته مردم بافق در بخشهایی قابل اعتناست. بافق بهشت معادن ایران است و سالانه میلیونها تن از سنگآهن کشور را تامین میکند. تنها معدن زیرزمینی اورانیوم و دو معدن چادرملو و چغارت به اضافه چندین معدن سنگ تزیینی، شهرستان بافق را به قطب معدنی کشور تبدیل کرده است. مشکل بافق از دولتیسازی معادن آب میخورد. معادن دولتی عموماً اضافه بر ظرفیت خود اقدام به استخدامهای گوناگون کردهاند حال که این معادن به بخش خصوصی یا شبهدولتی واگذار شده توان تحمل افراد اضافه وجود ندارد.
اگر پایه اقتصاد ایران بر بخش خصوصی و ارزشآفرینی مالکیت بنا نهاده میشد شاید شرکت سنگآهن مرکزی ایران با چنین مشکلاتی روبهرو نمیشد. به اندازه نیرو میگرفت و با مشکل اخراج یا تعدیل نیرو مواجه نمیشد و دولت مرکزی را مدافع حق و حقوق خود میدید.
حال که همه معادن بزرگ ایران در دست دولت قرار دارد معلوم است که اعتراضات مردمی رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد و باعث ایجاد دغدغه برای دولت مرکزی میشود.
شاید بهتر باشد دولت فرمولی برای واگذاری معادن و کارخانههای بزرگ خود از نو بنویسد تا با تعامل بیشتری روند خصوصیسازی پیش رود.
دیدگاه تان را بنویسید