چرا در ایران فعالیتهای انساندوستانه در نیمهراه میمانند؟
باغ هنر بم هنوز بلاتکلیف است
هر بار که ویرانی و آواری گوشهای از سرزمین زلزلهخیز و سیلآسای ایران را میگیرد، حافظه تاریخی ما یاد زندهیاد «غلامرضا تختی» میافتد.
هر بار که ویرانی و آواری گوشهای از سرزمین زلزلهخیز و سیلآسای ایران را میگیرد، حافظه تاریخی ما یاد زندهیاد «غلامرضا تختی» میافتد. روز ۱۰ شهریور ۱۳۴۱ زمینلرزهای به قدرت 7/2 ریشتر شهرستان بویینزهرا در جنوب استان قزوین را لرزاند. در نبود رسانههای فراگیر این نقل دهانبهدهان بود که خبر حجم ویرانی و تلفات را به گوش مردم در سایر نقاط ایران رساند، میگفتند توان «شیر و خورشید» اینقدرها هم نیست، یا شاید نمیخواهد بیش از این کمک کند، میگفتند گروههای امدادی از کشورهای اروپایی همچون هلند در راه است، اما وسعت ویرانیها نگرانکننده بود و در این میان وقتی غلامرضا تختی برای کمک به زلزلهزدگان بویینزهرا آستین بالا زد همهچیز رنگ و بوی دیگری گرفت، بسیاری به این جنبش خیرخواهانه پیوستند و چنان کردند که تا همیشه در حافظه تاریخی ضعیف ایرانیها ماندگار شد. لطفالله میثمی، فعال سیاسی آن روزگار و سردبیر مجله چشمانداز درباره جمعآوری کمکهای مردمی برای مردم بویینزهرا توسط تختی میگوید: «تختی در این حادثه به صورت خودجوش توانست سیل عظیمی از کمکهای مردمی را به حادثهدیدگان زلزله برساند، که این نیز از محبوبیت او ناشی
میشد. خاطرم هست وقتی او کشکول به دست میگرفت و پول جمع میکرد، مدتی نمیگذشت که کشکول پر میشد. چرا که مردم برای کمک، سر از پا نمیشناختند. در خیابان شاهپور سابق این صحنهها مکرر خلق میشد. وقتی تختی کشکول را میچرخاند جمعیتی عظیم حول او میآمدند تا در کمکرسانی به حادثهدیدگان زلزله سهیم باشند. یک بار خانمی که خود به لحاظ مالی، استطاعتی نداشت، چادر خود را تقدیم کرد که این صحنه همه را منقلب کرد.» تختی به دلیل بیاعتمادی به سیستم کمکرسانی دولتی حتی حاضر نشد این کمکها را از طریق «شیر و خورشید» (هلال احمر امروزی) به دست زلزلهزدگان برساند و با حضور خود و همراهانش کاروانی از کمکها را به این شهر کوچک در جنوب قزوین روانه کرد. اما آیا هنوز چهرههای سرشناس و مردمی همینقدر در میان مردم محبوبیت دارند؟ آیا هنوز به سرانجام رساندن پروژههای عامالمنفعه شدنی است؟ یا اینکه بوروکراسی اداری و بخش دولتی اجازه نمیدهد بخش خصوصی و خیرین سرشناس به آسانی کارشان را انجام بدهند؟
طی سالهای اخیر بسیاری از هنرمندان ایرانی سعی کردهاند جای خالی جهانپهلوان تختی را در لحظههای حساس پر کنند، البته ورزشکارانی هم در این راه گام برداشتهاند که اتفاقاً قصد و تلاششان بازسازی همان چهره بوده، آنقدر که چند سال پیش یکی از این ورزشکاران که در رشتهای نزدیک به کشتی فعال بود اقدام به ساخت ورزشگاهی در شهر مادریش کرد، اما دستآخر نتوانست جلوی خودش را بگیرد و اسم خودش را روی سر در ورزشگاه ثبت کرد، این در حالی است که آنچه یاد و خاطره تختی را ماندگار کرده است این نکته بود که او در پی کسب شهرت از این راه نبود. با این حال در سالهای اخیر جدا از ورزشکاران این هنرمندان و اهالی سینما بودند که در امور انساندوستانه و خیریه گام برداشتهاند. از مخالفت با خونخواهی تا جمعآوری دیه برای زندانیان محکوم به اعدام تا رضایت گرفتن از خانواده مقتولی که طی یک حادثه کشته شده است و کمک به درمان قربانیان اسیدپاشی و... از جمله این فعالیتهاست. در برنامههایی از این دست هم اغلب این حضور با موفقیت همراه بوده، به نظر میرسد دلیل این موفقیت بیش از همهچیز یکباره بودن برنامه و به اصطلاح نتیجه دادن آن بدون نیاز به هماهنگی با
بخشهای دولتی و افتادن در هزارتوی بوروکراسی اداری است و این درست برخلاف رویهای است که در اغلب کشورهای پیشرفته جهان پیاده میشود، بعد از توفان کاترینا در آمریکا دولت رسماً از هنرمندانی که برای کمک به مردم توفانزده پیشگام شدند طی بیانیهای تشکر کرد، حضور در فعالیتهای بشردوستانه و جمعآوری کمکهای میلیوندلاری و ساخت بنیادهای خیریه اتفاقی دیرینه در آمریکا محسوب میشود و هنرمندان و چهرههای سرشناس بخش زیادی از اعتبار و محبوبیتشان ناشی از همین است. اما در ایران طی سالهای اخیر تجربه ثابت کرده است که بخش دولتی روی خوشی به بنیادهای مردمنهاد و پیشقدم شدن افراد سرشناس نشان نمیدهند، یکی از تجربههایی که با شکست روبهرو شد و ناکام شدنش نهتنها مردم که بسیاری از هنرمندان را دلسرد کرد، پروژه باغ هنر بم بود. محمدرضا شجریان نیز پس از آخرین کنسرتی که در ایران برگزار کرده بود، برای اجرایی زنده در تهران به منظور کمک به زلزلهزدگان اعلام آمادگی کرد. شجریان پس از برگزاری کنسرت گفت که درآمد حاصله، برای احداث بنایی که نیاز مردم منطقه بم است، خرج خواهد شد. او اظهار امیدواری کرد که با همت تعدادی از متخصصان ایرانی، ساخت
بنایی درخور را به فرجام برساند. بر این اساس بود که شورای شهر بم، طبق توافقنامهای زمینی به وسعت 14 هکتار (بخشی از پارک 22 بهمن) را برای تاسیس باغ هنر بم در اختیار شجریان قرار داد. به گفته شجریان در سال 1388، در مرحله نخست 30 هزار مترمکعب خاکبرداری و سپس عملیات ساخت سازه آغاز شد و تاکنون 3200 متر از سازه مدرسه، 1400 متر کتابخانه و 1400 متر نگارخانه (در مجموع شش هزار متر از هشت هزار متر) تکمیل شده است. اما در ادامه این ماجرا، با بحث پیمانکاری و اختلاف میان شجریان و استانداری کرمان درباره شیوه ساختوساز، اصل ماجرا زیر سوال رفت تا سرانجام در سوم خرداد سال 1388، شجریان و دوستانش رسماً از این پروژه کنار کشیده و آن را به شورای شهر بم تحویل دادند. شجریان در سال 1388 به طور رسمی از این پروژه بیرون رفت و در نامهای خطاب به مردم گفت: «ماههاست که توان ما به جای پیشبرد پروژه به رفع حاشیهها و مشکلات برخاسته از آن، معطوف شده است. من دیگر توان مقابله با این همه موانع و دشواریهای ناروای ایجادشده را ندارم. حال که مقامات استان، تمایلی برای حضور من و همکارانم ندارند، توصیه حافظ بزرگ را عمل میکنم که فرمود: ما آزمودهایم
در این شهر بخت خویش/ بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش.» با انتخابات ریاستجمهوری و انتخاب مجدد شوراهای شهر فضای پیشین جای خود را به آرامش نسبی داد. علی طاهریان رئیس شورای شهرستان بم که در شهریورماه سال جاری سکانداری شورای شهر را به دست گرفته است درباره پروژه باغ هنر بم میگوید: «این پروژه را محمدرضا شجریان بعد از زلزله شهرستان بم برای کمک به مردم آسیبدیده شروع کرد حالا امیدواریم بعد از تغییر مدیریت شورای شهر بار دیگر همراهی او را با پروژهای که خود سنگهای اولش را گذاشت شاهد باشیم.» هرچند در زمان اجرای پروژه باغ هنر بم استاد شجریان تاکید کرده بودند بم را به فراموشی نسپاریم اما انگار همه چیز دست به دست هم داد تا همه زحمات استاد و کادری که با او همکاری داشت، نادیده گرفته شود.حالا باید دید در دولت تدبیر و امید ارادهای برای جذب و همراه شدن چهرههای سرشناس برای گسترش کمکهای بشردوستانه وجود دارد.
دیدگاه تان را بنویسید