گفتوگو با رضا میرکریمی درباره فیلم «امروز» و پروژه خانه هنر «هریس»
به دنبال زنده کردن وجدان عمومی جامعه
فیلم «امروز» فیلمی محسوب میشود که فاقد مشخصههای اصلی سینمای عامهپسند است. اما چنین فیلمی با فروش غیرمنتظره و غافلگیرکنندهای مواجه شده که در نوع خود قابل توجه است. جالب است بدانید که به فیلم «امروز» در جشنواره فیلم فجر، از سوی منتقدان سینما به شدت بیتوجهی شد؛ ولی در اکران عمومی هم مردم استقبال خوبی از فیلم کردند و هم کمکم تعداد منتقدان طرفدار این فیلم بیشتر شد. نکته مهم فیلم «امروز» این است که برخلاف فیلمهای دیگر اکران عید فطر، این فیلم تنها در ۱۲ تا ۱۴ سینما اکران شده که نصف تعداد سینماهای دیگر فیلمهای اکران عید فطر است. در ایام تعطیلات عید فطر نیز، مردم حتی در سانس ۲ تا ۴ صبح به تماشای این فیلم میرکریمی نشستند تا عملاً «امروز» پرمخاطبترین فیلم متفاوت سینمای ایران در سالهای اخیر باشد.
این روزها، آخرین ساخته رضا میرکریمی کارگردان مطرح سینمای ایران، بر پرده سینماها قرار دارد. فیلمی که با استقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شده است. البته فیلم «امروز» فیلمی محسوب میشود که فاقد مشخصههای اصلی سینمای عامهپسند است. اما چنین فیلمی با فروش غیرمنتظره و غافلگیرکنندهای مواجه شده که در نوع خود قابل توجه است. جالب است بدانید که به فیلم «امروز» در جشنواره فیلم فجر، از سوی منتقدان سینما به شدت بیتوجهی شد؛ ولی در اکران عمومی هم مردم استقبال خوبی از فیلم کردند و هم کمکم تعداد منتقدان طرفدار این فیلم بیشتر شد. نکته مهم فیلم «امروز» این است که برخلاف فیلمهای دیگر اکران عید فطر، این فیلم تنها در 12 تا 14 سینما اکران شده که نصف تعداد سینماهای دیگر فیلمهای اکران عید فطر است. در ایام تعطیلات عید فطر نیز، مردم حتی در سانس 2 تا 4 صبح به تماشای این فیلم میرکریمی نشستند تا عملاً «امروز» پرمخاطبترین فیلم متفاوت سینمای ایران در سالهای اخیر باشد. قبل از اکران این فیلم، بسیاری از کارشناسان پیشبینی میکردند این فیلم نهایتاً 200 میلیون تومان فروش داشته باشد؛ ولی هماکنون که این مصاحبه را میخوانید مجموع
فروش فیلم امروز در تهران و شهرستانها به مرز یک میلیارد تومان نزدیک میشود.
آقای میرکریمی غیر از ساخت فیلم «امروز»، در یکی دو سال اخیر به همراه تبریزی و پرستویی درگیر پروژه خانه هنر هریس برای کمک به زلزلهزدگان بوده است. با او درباره فیلم امروز و پروژه خانه هنر هریس گفتوگویی کردهایم که میخوانید.
با توجه به اینکه چند هفته از اکران فیلم «امروز» گذشته است، استقبال مردم را چگونه میبینید؟
خوشبختانه ما اکران خوبی داشتیم و حداقل آمار دارد این را میگوید. البته اینکه میگویم ما اکران خیلی خوبی داشتیم، در مقایسه با اینگونه فیلمهاست والا جنس فیلم، جنس یک فیلم هنری است که نقد اجتماعی دارد. به غیر از اینکه استقبال مردم از فیلم خوب بوده است، یک اتفاق خوب و بسیار جالب برای فیلم افتاده است و آن اتفاق این بوده که غیر از مردم، بسیاری از کارشناسان خارج از سینما درباره فیلم به اظهار نظر پرداختهاند. یعنی حوزههای دیگری که سینما میتواند با آنها تعامل داشته باشد یا از آنها تاثیر بگیرد آنها هم وارد حوزه نقد این فیلم شدند و ما نقدهایی را در روزنامههای مختلف میخوانیم که از منظر جامعهشناسی و اخلاق، حقوق شهروندی و خیلی چیزهای شبیه این، به این فیلم پرداختهاند و از این منظر نقد کردهاند. این برای من خیلی جذاب است که توانسته است این حساسیت اجتماعی و عمومی را ایجاد کند که آدمهای مختلفی بیایند در این باره اظهار نظر کنند.
این فیلم یک جهانی دارد که معمولاً از یک تم اولیه یا حرف مشخصی که در یک جمله میشود خلاصهاش کرد، شروع میشود. ولی دنیایی از تمهای فرعی به آن تم اصلی اضافه میشود. هر فیلمی لزوماً یک حرف اصلی ندارد. بلکه مثل اجزای اجتماعی است که همه مسائل آن به هم مرتبط هستند. اصولاً وقتی شما درباره طلاق حرف میزنید، راجع به فاصله طبقاتی و فرهنگ هم حرف میزنید. راجع به خردهفرهنگها هم حرف میزنید. راجع به مسائل شهری هم حرف میزنید و خیلی چیزهای دیگر هم به آن اضافه میشود. در مورد قصه ما هم اینجوری است. قصه ما دعوت به یک عملگرایی بیتظاهر و در گمنامی است و دعوتی است به یک سکوت کنشمند. اشارهای دارد به وظایف و تکالیف فردی آدمها در حوزه شهروندی که معطل مانده است و در واقع پیشنهاد فیلم این است که از فضای پرهیاهو و پرسر و صدا و تزاحمهایی که در محیطهای شهری داریم، بپرهیزیم و سعی کنیم اول خودمان قدم مثبت را در اصلاح امور برداریم. یک چنین پیشنهادی اگر فرض کنیم تم اصلی فیلم باشد، قصهای که رویش بنا میشود، بسیاری از مضامین دیگر و تیترهای دیگر، در حوزه اجتماعی را شامل میشود که لزوماً ممکن است با تیتر اصلی مستقیماً مرتبط نباشد.
مثلاً مساله سقط جنین که یکی از مسالههای مهم امروز جامعه ماست یا مساله خانواده یا بحث طلاق. مباحثی مثل گذشت یا نوعدوستی، قضاوت به خصوص قضاوتهای زودهنگام و همه مواردی که ممکن است به یک حوزه مرتبط باشند. مثلاً یکی ممکن است به حوزه اخلاق مربوط باشد و یکی ممکن است مربوط به حقوق شهروندی باشد. از همه مناظر وقتی یک فیلم مورد توجه قرار بگیرد ممکن است حرفهایی برای گفتن داشته باشد. برای من به عنوان یک فیلمساز خیلی جذاب بود که همه این موارد یکییکی در حال کشف شدن هستند.
به نظر شما، فیلم «امروز» روی مردم تاثیر میگذارد؟
اولاً اینکه، فیلم حتماً روی مردم تاثیر میگذارد. البته به اندازه خودش. به اندازه ظرفی که بهش فرصت میدهد که دیده شود و تاثیر بگذارد. اصولاً وقتی میخواهی یک تاثیر جدی فرهنگی روی جامعه بگذاری، باید خیلی از پارامترها را در نظر بگیری، خیلی از رسانهها مثل تلویزیون، مطبوعات، فیلم، تئاتر و موسیقی و... باید همه با هم، دست به دست هم بدهند تا یک اتفاق شکل بگیرد و تبدیل به یک جریان شود.
قهرمانی که شما در فیلم «امروز» خلق کردهاید، به نوعی هم در کارنامه فیلمسازی شما کمیاب است و هم در سینمای ایران کمتر با چنین قهرمانی مواجه بودهایم. قهرمانی که اخلاق برایش مهم است. این شخصیت را از کجا الهام گرفتهاید؟
به نظرم قهرمانی که اخلاق برایش مهم باشد، در سینمای ایران داشتهایم و آن چیزی که به این قهرمان اضافه شده و یک مقدار کمیاب یا نایابش کرده است، گمنامی این قهرمان یا اصرار بر گمنامی است. یعنی ما قهرمانی داریم که علاقهای به اینکه کاری که انجام میدهد همراه با دفاع از خود و حقانیت خود باشد ندارد و این پیشنهاد جدیدی از سوی فیلم «امروز» است. یک شهر را به طرق مختلف میتوان کنترل کرد. یکی از این کارها این است که حس مسوولیتپذیری را در افراد تقویت کنیم. حس مسوولیتپذیری آدمها یعنی اینکه هم نسبت به تکالیف خودشان به خودشان آگاه باشند و از سوی دیگر نسبت به جامعه خودشان هم متعهد باشند. یعنی خودشان، خودشان را کنترل کنند. تازگیها نیز روانشناسان از واژه جدیدی به عنوان خودکنترلی استفاده میکنند و مرتب هم در برنامههای مختلف درباره آن حرف میزنند. واقعاً این موضوع از همین جا نشات میگیرد.
تا وقتی مردم نخواهند با انگیزه و تعهد واقعی یک کاری را انجام دهند با اضافه کردن دوربین در شهر و سر چهارراه مشکلی حل نمیشود. شما صد بار هم در اتوبان عکس بگیری که از فلان سرعت بیشتر نروید، ممکن است مردم رعایت کنند، ولی اگر یک روز برق برود همه با سرعت میروند و کار خودشان را میکنند. اینجوری نمیشود فرهنگسازی کرد. معنی این حرف این نیست که نباید سیاست کنترلی و مراقبتی باشد. منظورم این است که باید تبدیل به یک فرهنگ شود. یعنی کسی که کمربند ایمنی میبندد، وقتی این را میبندد یعنی دارد از جان خودش محافظت میکند. وقتی سبقت غیرمجاز میگیرد باید بفهمد که با این کار دارد جان یک تعداد زیادی از آدمها را به خطر میاندازد. یعنی این نوع احساس، اگر تبدیل به یک خصلت فرهنگی شود، آن موقع هزینههای کنترل شهر و یک جامعه به شدت کاهش پیدا میکند والا اگر قرار باشد همه چیز از بالا به پایین کنترل شده و یک فرهنگ سودجویانه و داد و ستدی به جای یک فرهنگ بدون چشمداشت و با ازخودگذشتگی جایگزین شود، همیشه آدمهایی هستند که راههایی را پیدا میکنند برای فرار از قانون و همیشه راههایی هست که سر هم کلاه بگذارند. همیشه یک راههایی هست
برای اینکه سودجویی بیشتری کرده و همیشه یک راههایی هست که منفعت بیشتری را کسب کنند. همه چیز وقتی شکل بهتری پیدا میکند که احساس مسوولیتپذیری در تکتک افراد جامعه زنده شود. در بحث مسوولیتپذیری، یک بحث دیگری هم پیش میآید. در یک جامعه متراکم شهری، وقتی جمعیت جامعه از یک حدی بیشتر میشود، به خصوص در جامعههای مدرن، تعریف مسوولیت هم عوض میشود. یعنی حرفهها تکثیر و تخصصیتر میشوند. وظایف محدودتر و مشخصتر و مجزاتر میشوند و هر کسی مسوول یک محدوده کوچکی از کارهای خودش است. این هم خوب است و هم بد است. هم قانونی است و هم مانع ارزش وجدان عمومی میشود. در واقع بر اساس همین تقسیم وظایف کوچک است که بعضی مواقع آدم فکر میکند که یک چیزهایی در جامعه به او ربطی ندارد. مثلاً میگوید من مسوول محدوده خودم هستم، پس اگر مثلاً همسایه من بیفتد و بمیرد، این جزو مسوولیتهای من نیست که بروم به او کمک کنم. در حالی که این احساس مسوولیت به کسی که نیازمند است در واقع یک احساس وجدانی است آن هم در وضعیتی که در قالب و فرم جدیدی از زندگی که یک قالب جدیدی است تعریفی به نام وجدان وجود ندارد. یعنی به شما این اجازه را نداده که در یک شرایط
خاصی، اجتهاد خودت را به عنوان یک انسان داشته باشی و بگویی من در این شرایط، باید این کار را کنم. حتی اگر اجتماع به من این وظیفه را نداده باشد. اصولاً یک تقابلی در زندگی مدرن، بین یک خصلت انسانی که جامعه سنتی بیشتر از آن بهره میبرد به اسم وجدان و یک تعریف جدید که ظاهراً قانونمند است به اسم وظیفه و مسوولیت، یک تعارضی بین این دو تا به وجود آمده است، این تعارض باعث میشود که طرفداران تعریف جدید، کاملاً بیتفاوت نسبت به همدیگر زندگی کنند و مثلاً اگر اتفاقی بیفتد، بگویند این شهر امداد و نجات دارد و این شهر بهزیستی دارد. این شهر کمیته امداد یا آتشنشانی دارد و فلان اتفاق به من چه ربطی دارد. بخشی از این ماجرا منطقی و درست است و ظاهراً قانون هم همین را میگوید. ولی عملاً باعث دوری انسانها از همدیگر میشود. یعنی آن عاملی که به جامعه سنتی انسجام میبخشید و اسمش وجدان بود، الان اینجا جایش را داده به مسوولیت و مسوولیت تقسیم شده و محدود شده است. در حالی که قبلاً وجدان محدوده نداشت. در شکل جدید که مسوولیتمحور است، شما میتوانید این جمله را بشنوید که مامورم و معذور. شما میتوانید کاری که خلاف میل و وجدانتان است انجام
دهید. به صرف اینکه قانون این را از تو خواسته است. به صرف اینکه سلسله مراتب این تکلیف و مسوولیت را بر عهده تو گذاشته است. در حالی که در شکل قدیمی و سنتیاش، وجدان آدمی به خود آدمی وصل بود و او را در لحظه به اجتهاد میرساند و شما در لحظه تصمیم میگرفتید که الان من باید چه کار کنم؟ فارغ از اینکه او دشمن من است، دوست من است و میشناسمش یا هر چیز دیگری. من در این لحظه، قدرت تشخیص دارم و باید این کمک را انجام دهم. این بحث وجدان و مسوولیت بحث قدیمی است و از بینوایان ویکتور هوگو وجود داشته است که ژان والژان بچه فانتینی را قانونی برداشت برد یا نه و آیا اینکه با اجتهاد وجدانیاش این کار را کرد و آیا ژاور دروغ میگوید که مسوولیت قانونی به او محول شده که ژان والژان را دستگیر کند؟ نه، قانوناً این کار به او محول شده است. به نظرم چنین بحثهایی برای جامعه امروز ما لازم است. چنین بحثهایی در فیلم ما هست. در آنجا که شخصیت «مجد» روبهروی «یونس» قرار میگیرد و میگوید: «تو فردا این مادر و دختر را کجا میخواهی پیاده کنی؟» این یعنی مسوولیت تو تا کجا ادامه دارد؟ یا جایی که مجد با یک پرستار دیگر دعوا میکند که تو چرا اینجا
ایستادهای و مسوولیت تو نیست که در اینجا بایستی! و مسوولیت دیگری است و در تعاریف جدید، تو نباید مسوولیت دیگری را بر عهده بگیری. تو فقط در محدودهای که در سازمان و سیستم برایت تعریف شده، حق عمل داری و مسوولیت کس دیگری بر عهده تو نیست. وقتی مسوولیت کس دیگری را میپذیری، در واقع داری او را تنبل میکنی برای انجام وظایف خودش و او را لاابالی بار میآوری. در حالی که با این تعریف یونس نباید بپذیرد که شوهر این زن است. چون عملاً دارد یک گناهکار را تبرئه میکند. ولی این تعریف، تعریف منطقی در جهانی است که مسوولیتمحور است. در تعریف وجدانی و انسانی، بحثهای دیگری پیش کشیده میشود مثل آبرو که اصلاً قابل تعریف نیست. اصلاً قابل محاسبه نیست. در این لحظه است که وجدان شخصی مثل یونس در فیلم امروز، اجتهاد می کند که من به خاطر آبروی این نقش دیگری را بازی میکنم و مسوولیت بزرگتری از مسوولیتی که اجتماع بر عهده من گذاشته است را ایفا میکنم. قانون برای یک راننده تاکسی چه مسوولیتی را در نظر گرفته است؟ اگر او بیماری را به بیمارستان برساند، میتواند او را در بیمارستان گذاشته و از بیمارستان خارج شود بدون اینکه کسی به او کاری داشته
باشد یا ایرادی بگیرد که این مجروح را خودت زدی یا غیره... مسوولیت او رساندن بیمار به بیمارستان بوده و از آنجا به بعد فراتر از مسوولیت خود عمل میکند و در واقع دارد یک کار بزرگتری را انجام میدهد. فیلم «امروز» به دنبال زنده کردن وجدان عمومی جامعه است. برای پذیرفتن مسوولیتهای بزرگتر است و در گمنامی. چون گمنامی خیلی واژه مهمی است. چون به انسانها یاد میدهد که در دوربین شهری هستید و در چهارراهها دیده میشوید، تخلف نکنید، بلکه حتی وقتی که برق قطع شد، تخلف نکنید.
فیلم قبلی شما «یه حبه قند» فیلم محبوبی در میان طیفهای مختلف بود. از مجیدی و حاتمیکیا و از آیدین آغداشلو تا مسجدجامعی و بنیاعتماد و... بسیاری از منتقدان این فیلم را دوست داشتند. در برخی از مطالبی که درباره این فیلم نوشته شده بود، درباره نگاه حسرتبار این فیلم به گذشته صحبت شده بود. در فیلم «امروز» هم شما گویا نگاه همراه به حسرتی با شخصیت اخلاقمحور فیلم دارید.
اصلاً حسرت گذشته خوردن، چیز خوبی نیست. یعنی یک نوستالژی کور که عمری از ما گذشت. خب، همین اتفاق ممکن است برای جوانان الان در پیری آنها اتفاق بیفتد. شما هر وقت به گذر عمرت نگاه کنی و ببینی که دورانی را سپری کردهای، یک غمی در دلت شکل میگیرد. به خاطر اینکه بیاختیار داری به نقطه پایان نزدیک میشوی. به نقطهای میرسی که فکر میکنی حالا وقت محاسبه است. که من کجا بودم و میتوانستم چی باشم؟ من با این غم کاری ندارم. من با آن نوستالژی که شما میگویید کاری ندارم. آن چیزی که من حسرتش را خیلی در فیلمهایم میخورم، رخت بر بستن احترام در میان انسانهاست. به نظرم آن چیزی که نباید در جامعه ما گم شود، کرامت انسانی است. من همیشه در فیلمهایم به
دنبال این موضوع بودهام. در فیلم «یه حبه قند» هم دغدغه من کرامت انسانی بوده است. اینکه میگویید فیلم «یه حبه قند» با استقبال گستردهای از سوی طیفهای مختلف روبهرو شده است، به خاطر همین موضوع احترام و کرامت انسانی بوده است. همه از احترام خوششان میآید و کسی از احترام بدش نمیآید.
اتفاقاً این موضوع کرامت انسانی، موضوعی است که در چند سال اخیر بسیار به آن لطمه خورد.
به نظرم کرامت انسانی از بین رفتنی نیست. چون طرفدار زیاد دارد. تقریباً هیچکس در دنیا نیست که از احترام بدش بیاید. کار دراماتیک، کاری است که شما با انسان سر و کار دارید. این رابطه یا رابطه انسان با خودش است یا در ارتباط با کس دیگری است. وقتی در این رابطه احترام وجود داشته باشد، اهمیت پیدا میکند. البته من این موضوع را فراتر میدانم. به نظرم انسان محترم انسانی است که نهتنها به انسانهای دیگر، بلکه به جهان احترام میگذارد. به طبیعت احترام میگذارد. به همه چیز احترام میگذارد. هیچکس از احترام بدش نمیآید. حتی آنهایی که بیاحترامی میکنند، راه گم کردهاند و الا اگر به خودشان احترام بگذارید، ملایمتر میشوند. من همیشه دنبال این احترام بودهام. وگرنه تعصبی به دنیای سنتی نداشتهام. به نظرم دنیای سنتی، مشکلات جدی در خودش داشته است و باورهای غلطی در آن بوده است.
آیا بحث سنت و مدرنیسم بحث مهمی برای شما بوده است؟
همیشه بحث من، بحث دوران گذار بوده است. به نظرم در دوران گذار باید در یک انتخاب درست قرار بگیریم. اگر میخواهیم این مسیر را طی کنیم، و به سلامت به یک دوره جدید برسیم، باید اخلاق را به عنوان پایه اصلی روابط خودمان حفظ کنیم. موضوعاتی مثل احترام و گذشت و نوعدوستی، اینها در همه جای دنیا جزو ارکان اصلی اخلاق هستند و لزوماً یک تعریف دینی ندارند. هر چند که در دین ما، در واقع مهمترین بخش آن کرامت انسانی است. حتی در قرآن هم آمده است که ما به انسانها کرامت دادهایم.
من همیشه در فیلمهایم به عدم شتاب و عدم تعجیل در انتخابهای پیش رو پرداختهام. همیشه ممکن است انتخابهای پیش روی ما به ظاهر جذاب باشند. اما با خودشان مسائلی را به وجود آورند و مشکلاتی را ایجاد کنند که دیگر ما نتوانیم به نقطه قبلی خود برگردیم. دنیای سنتی بهرغم برخی مشکلاتی که داشته، نکات مثبت زیادی هم داشته است که بخش مهمی از آنها اخلاق بوده است.
درباره پروژه خانه هنر هریس که شما و آقای پرستویی و تبریزی به نمایندگی از خانه سینما پیگیر آن بودید، مقداری توضیح دهید.
ما زمانی که قرار شد به نمایندگی از خانه سینما، پول جمع کنیم و یک کاری را برای زلزلهزدگان انجام دهیم، این پول بعد از رایزنیهای بسیار، چند برابرش را از جاهای دیگر تهیه کردیم و حجم آن به اندازهای شد که یک بنای ماندگار را برای آن منطقه بسازیم. بعد از اینکه یک انسان خیری در حاشیه شهر هریس، زمین خوبی را اهدا کرد، معماران بسیاری آمدند و به شکل کاملاً خیرخواهانه در مسابقه معماری خانه هنر هریس شرکت کردند و نقشهای تایید شد و پیمانکاری دیده شد و بانک کارآفرین هم به کمک ما آمد و در این مسیر خیلیها به ما کمک کردند. ولی بار اصلی این پروژه، روی دوش دو نفر بود. مهندس شادمهر راستین و امیر اثباتی. این دو نفر خیلی تلاش کردند و در واقع میتوانم بگویم به دلیل گرفتاری من و کمال تبریزی و پرویز پرستویی، اگر این دو نفر کمک نمیکردند کار به این نقطه نمیرسید. فکر کنم ما بتوانیم سال آینده در روز ملی سینما که امیدوارم دوباره به تقویم برگردد، شاهد افتتاح این خانه باشیم.
درباره هزینههای این پروژه میتوانید توضیح دهید؟
حتماً یک گزارش مالی دقیق درباره این پروژه ارائه خواهد شد. چون مردم و نهادها و اشخاص مختلف با اعتماد پول خود را در اختیار ما گذاشتند. برای اینکه این اعتماد حفظ شود، حتماً گزارش دقیقی میدهیم. البته این گزارشها را باید پرویز پرستویی بدهد. چون سرپرست گروه ما و بزرگتر ما بوده است.
به نظر میرسد در سالهای قبل، برخی پروژههای مشابه چندان موفق و عملی نبودهاند.
ما از همان اول پیش خودمان فکر کردیم، نیازهای فوری مردم، توسط نهادهایی که در واقع تواناییهای بیشتری نسبت به ما دارند، ممکن است برطرف شود و ما به این فکر بودیم که یک چیزی را به عنوان یادبود قربانیان آن زلزله، در آن منطقه به یادگار بگذاریم. چیزی که ممکن است خلأهای فرهنگی را ترمیم کند. خلأهای فرهنگی که ممکن است هر جامعهای، پس از هر مصیبتی، دچار آن شود. یک اقدام از جنس خود اهالی سینما و خانه سینما و به همین دلیل به یک کار ماندگار فکر کردیم. ما خیلی بلندپروازی نکردیم و البته در همین مقدار هم که کمک شده، خیلیها ما را همراهی کردند؛ وگرنه ما توانایی آن را به تنهایی نداشتیم.
در حوادث قبلی، هنرمندان فقط میآمدند و پول جمع میکردند و به طور مشخص کاری انجام نمیشد. مثلاً در زمینه کمکهای اولیه مثل پتو و... یا تهیه سرپناه برای افراد. ما چون فکر کردیم این کارها دارد انجام میشود و خلئی به آن شکل در این زمینه وجود ندارد، سعی کردیم یادبودی از سینمای ایران در آن منطقه باقی بگذاریم و خیلی هم بیحاشیه و بیسر و صدا و بدون نمایش، کار خودمان را پیش بردیم و بنا هم نبود که خیلی راجع به آن حرف بزنیم. برای اینکه کارهایی که شعارزده میشوند و عمل نمیشوند، آنقدر تعدادشان زیاد شده است که فکر کردیم وقتی کار به سرانجام مناسبی رسید، آن وقت آن را به نمایش بگذاریم.
این را هم باید بگویم از همین حالا تا پایان کار، ما باز به کمک خیلیها احتیاج داریم. چون بودجهای که ما تهیه کردهایم، ممکن است تا نقطهای از کار ما را پیش ببرد و برای تکمیل آنجا به کمک خیرین بسیاری نیاز داریم و رایزنیهای زیادی در این زمینه شده است. مثل مهندس کاظمیدینان از بانک کارآفرین که مسوولیت روابط عمومی و رایزنی برای جمعآوری کمک برای این اقدام خیرخواهانه را بر عهده داشتند و خیلی هم به ما کمک کردند.
من مطمئن هستم از این به بعد هم لنگ نخواهیم ماند. چون اعتقاد دارم این پروژه از ابتدا، آنقدر دارای تعریف درستی بود که به خوبی میشد از آن دفاع کرد. ما در هر جلسهای که با بنگاههای اقتصادی گذاشتیم یا با افراد خیر برگزار کردیم، طرحمان را وقتی مطرح کردیم، به شدت استقبال کردند و فیالمجلس به ما کمک کردند.
دیدگاه تان را بنویسید