گفتوگو با فریال مستوفی در مورد کار و زندگیاش
بانوی آهنین
یکی از موضوعاتی که باعثرضایت من شده این است که ما همیشه در کارهایمان قیمتشکنی کردهایم. ما پروژه فولاد ارفع را با ۱۳۲ میلیون یورو قرارداد بستیم در حالی که همین پروژه قبلاً حداقل ۲۰۰ میلیون یورو هزینه اجرا داشت.
قرارمان ساعت 9 شب است؛ خودش هم چنددقیقهای زودتر از وقت قرار به خانه رسیده و آثار خستگی از یک روز شلوغ کاری کاملاً در چهرهاش پیداست. برای همین میخواهد که 10، 15 دقیقهای را بدون اینکه خبری از رکوردر و سوال باشد بنشینیم و گپ بزنیم. کارآفرین دزفولی که امروز به همراه همسرش مدیریت چند شرکت داخلی و خارجی را بر عهده دارد، اکنون با بر عهده گرفتن مسوولیت اجرای هفت طرح از هشت طرح فولادی احتمالاً پا به یکی از سختترین دوران مدیریتی خود گذاشته است. فریال مستوفی عضو هیات نمایندگان اتاق تهران و رئیس هیاتمدیره شرکت کازرون دز دشت (KDD) است. او علاوه بر این شرکت، مدیریت چند شرکت داخلی و خارجی دیگر در انگلستان، چین و هنگکنگ را هم بر عهده دارد و در حوزه تجارت و صنعت و معدن فعالیت میکند. در شبی که مهمان او در منزلش در ساختمان آ.اس.پ هستیم تلاش کردیم تا با او از دوران کاریاش از آغاز تاکنون صحبت کنیم و از تحصیلات، فعالیتها، تجربهها، شکستها و موفقیتهایش بپرسیم تا ماحصل کار، شمایی کلی از روند کاریاش باشد. او به همراه همسرش، سیدرضا قطب، که در مسیر کار و زندگی همکار و همراهش بوده در این گفتوگو حاضر میشود و به
تفصیل از زندگی روزمره و کاری خود میگوید. از مذاکرات سخت خود با چینیها برای گرفتن فاینانس و امتیاز تامین قطعات توسط شرکتهای داخلی، سرمایهگذاری در معدن سرب و روی و اجرای خط گندلهسازی گرفته تا آخرین کتابی که خوانده و آخرین فیلمی که در سینما دیده است.
تا جایی که میدانم شما در دانشگاه اقتصاد خواندهاید. کمتر مدیری را میشناسم که رشته دانشگاهیاش اقتصاد باشد. چطور شد که اقتصاد را انتخاب کردید و برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتید؟
من از زمانی که در دوران ابتدایی و متوسطه تحصیل میکردم دنبال این بودم که برای تحصیلات دانشگاهی به خارج از کشور بروم. خانوادهام هم خواهان همین کار بود. علاقهمند بودم که به دانشگاه خوب و معتبری بروم چون دانشآموز خوبی هم بودم. دوران متوسطه را در دبیرستان ایتالیایی سهیل بودم و بعد به انگلیس رفتم چون هم زبان انگلیسی بلد بودم و هم به کشور انگلیس آشنا بودم. با توجه به اطلاعاتی که داشتم دانشگاه منچستر را انتخاب کردم.
در آن دوران رشتههای فنی و مهندسی جذابیت بیشتری داشت و اقبال به رشتههایی چون اقتصاد زیاد نبود؛ آن هم برای دختران. چرا اقتصاد را انتخاب کردید؟
من از همان ابتدا دوست داشتم کار آزاد انجام دهم. یعنی کاری در حوزه تجارت انجام دهم و کسبوکار خودم را داشته باشم. برای همین بود که تصمیم داشتم در رشتهای ادامه تحصیل دهم که در کار مدیریت و بنگاهداری به دردم بخورد. فکرم این بود که باید مدیریت بلد باشم. من اگر مدیر خوبی باشم و کارم را بلد باشم میتوانم در حوزه کارهای فنی و تخصصی مهندس استخدام کنم. این بود که به دنبال دانستن زیر و بم اقتصاد رفتم و این رشته را انتخاب کردم. این را هم بگویم که من در ریاضی بسیار قوی بودم و این عامل هم در گرایشم به سوی اقتصاد اثرگذار بود. تا جایی که در دوره فوقلیسانس گرایش اقتصاد و آمار خواندم و در درس آمار هم رتبه اول شدم و به اصطلاح مدال طلا گرفتم.
مدال طلا؟
یک نوع گواهینامهای است که وقتی از یک درس نمره کامل بگیرید به شما میدهند که طلایی است و به اصطلاح به آن گُلد مدال میگویند.
چه تفاوتی بین دانشگاههای خارجی و ایرانی وجود داشت که شما جذب آنجا شدید؟
در دانشگاههای خارجی نوع ارتباط بین استاد و دانشجو با ایران متفاوت است. لااقل در گذشته بسیار متفاوت بود. من خودم این را به عینه تجربه کردم. بعد از اینکه چند سال در دانشگاه منچستر دانشجو بودم به ایران برگشتم و حدود سه سال در دو دانشگاه به تدریس پرداختم. از آنجایی که در 16 سالگی دیپلم گرفته بودم و به دانشگاه رفتم، وقتی فارغالتحصیل شدم و تدریس را آغاز کردم از نظر سنی تفاوت چندانی با دانشجویانم نداشتم. به دلیل همسن و سال بودن با دانشجویان و آن ارتباطی که در دانشگاه منچستر تجربه کرده بودم، با دانشجویانم بسیار دوست و نزدیک شدم. برای من در اتاق یکی از استادان باتجربه میزی گذاشته بودند و من آنجا بودم. دانشجویانم پیش من میآمدند و در مورد مسائل درس و زندگی اجتماعی و مسائل مختلف با یکدیگر صحبت میکردیم. یک روز استاد هماتاق با من، بعد از رفتن دانشجویان گفت باید به شما نصیحت کنم که اینقدر با دانشجویان گرم نگیرید و اجازه ندهید آنها به شما نزدیک شوند. خب برای من این رفتار عجیب بود و با احترام در جوابشان گفتم اجازه دهید هر
کدام از ما رویه خودمان را داشته باشیم.
چرا بیش از سه سال در دانشگاه نماندید؟
به هر حال گفتم که من از همان ابتدا به فکر راهاندازی کسبوکار شخصی خودم بود. وقتی به ایران برگشتم تازه درسم تمام شده بود و هیچ تجربه کاری نداشتم. لازم بود قبل از اینکه وارد فضای کار شوم تجربه کسب کنم. از آنجایی هم که هیچ وقت دوست نداشتم رئیس بالا سر خودم ببینم دانشگاه را انتخاب کردم که آزادی عمل بیشتری داشته باشم. دانشگاهها هم به دلیل شدت گرفتن جریان انقلاب شلوغ شد و دانشجویان کاملاً درگیر فعالیتهای انقلابی شدند. دانشگاهها هم نیمه تعطیل شد و بعد از انقلاب هم که مساله تعطیلی دانشگاهها پیش آمد. من آدمی نبودم که بتوانم بیکار بنشینم و برای همین به انگلیس رفتم. البته اگر دانشگاه تعطیل هم نمیشد تدریس در دانشگاه را ادامه نمیدادم چون میخواستم کار خودم را داشته باشم.
پس احتمالاً در انگلیس هم بیکار نبودید. توانستید آنجا کسبوکار خودتان را راه بیندازید؟
بله، در آنجا یک شرکت تجاری تاسیس کردم. البته با توجه به اینکه بیشتر علاقهمند کار مدیریتی بودم سعی کردم وارد این حوزه شوم. کارهای تجاری مرا ارضا نمیکرد و بیشتر دنبال مدیریت پروژه بودم. سال 1983 بود که مساله انرژی خورشیدی به تازگی شکل گرفته بود و شرکت AEG آلمان روی آن کار میکرد. من به آلمان رفتم و با این شرکت مذاکراتی داشتم و به این موضوع بسیار علاقهمند شدم. قراردادی با این شرکت بستیم که در این حوزه کار کنیم. یکی از دلایل علاقهمندی من به کار در این حوزه هم وضعیت ایران بود که آفتاب تابان دارد و مناطق زیادی دارد که برای راهاندازی و استفاده از نور خورشید بسیار مناسب است. در برخی کشورهای خاورمیانه و آفریقا هم کارهایی کردیم. بعد از یک سال و نیم که از کار شرکت تجاری ما در انگلیس گذشته بود یک شعبه هم در پاریس راهاندازی کردیم. با این همه در طی این سالها دوست داشتم در اولین فرصتی که ایجاد شد به ایران برگردیم و در کشور خودمان کار کنیم.
کی به ایران برگشتید؟ مشکلی نداشتید؟
من البته رفتوآمد به ایران داشتم. ولی دوست داشتم بتوانم در ایران کار کنم. حتی در زمانی که تحصیل میکردم هم تمام فکرم این بود که برگردم و به ایران خدمت کنم. بعد از پایان جنگ که شرایط کار اقتصادی در ایران فراهم شد و اصطلاحاً دوران سازندگی بود ما هم برگشتیم. البته قبلش به من میگفتند که شرایط برای کار فراهم نیست و به ویژه زنان با مشکلات زیادی مواجه هستند و محدودیت دارند. ولی واقعاً هیچ دری به روی من بسته نبود؛ من برگشتم و کارم را هم شروع کردم. اکنون هم که 20 سال از تاسیس شرکت اولم در ایران میگذرد دچار مشکل نشدم.
اولین شرکتی که تاسیس کردید چه بود و چه فعالیتهایی داشت؟
چند ماه بعد از برگشتن شرکت KDD را تاسیس کردیم و با یک شرکت کویتی همکاری کردیم تا یک کارخانه تصفیه روغن خام بزنیم. پروژه دیگری هم داشتم که میخواستم در یک زمین 40 هکتاری که به صورت خانوادگی وقف کرده بودیم دانشگاه تاسیس کنم. این زمین در خوزستان در دزفول بود که سرزمین آبا و اجدادی ماست. مدتی هم صرف دویدن دنبال مجوزهای مختلف شد اما در نهایت آنقدر برو بیا، سوال و جواب و کارهای بوروکراتیک و اداری پیش آوردند که دیگر منصرف شدیم. حیف شد؛ با چند تن از دوستان میخواستیم این دانشگاه را راه بیندازیم که نشد.
تکلیف آن 40 هکتار زمین چه شد؟
آن را خانوادگی وقف کردیم. اما متاسفانه تا جایی که اطلاع داریم سرنوشت چندان خوبی نداشت.
همراه بودن آقای قطب با شما چقدر در موفقیتهایتان اثرگذار بود؟
ما نسبت فامیلی با هم داریم. فامیلی مادر من قطب بود. ما قبل از ازدواج با هم آشنا بودیم. همسر من هم مشوق بود، هم کمک و هم همکار. واقعاً فکر میکنم من غیر از ایشان نمیتوانستم همسر دیگری داشته باشم. ما با هم شرکت تاسیس کردیم و با هم کار کردیم. در برخی شرکتها من مدیرعاملم و همسرم رئیس هیاتمدیره و در برخی برعکس.
شما که دوست نداشتید رئیس داشته باشید خودتان چطور رئیسی هستید؟
این را باید از کارکنان شرکتهایم بپرسید. اما من همان رفتارهایی را که دوست نداشتم با من بشود با کارکنان در هر ردهای که بودند و هستند انجام ندادم. من اعتقاد دارم که ما در شرکت یک کار گروهی میکنیم. به هر حال هر فردی در شرکت یک تخصصی دارد و من به این تخصصها نیاز دارم. اصلاً اینطور نیست که بگویم من رئیس هستم و هر چه من میگویم. محیط شرکت من بسیار صمیمی و دوستانه است. حتی در بسیاری از جلساتی که با شرکتهای خصوصی یا دولتی دیگر داریم همه اذعان میکنند که کارکنان شرکت من بسیار وفادار به شرکت و پرتلاش هستند. حتی چند باری مدیران دولتی این را به من گفتهاند. من فکر میکنم از این جهت این رفتار شکل گرفته که بچهها شرکت را از خودشان و برای خودشان میدانند. من تلاش کردم که این احساس به وجود بیاید و هیچوقت نخواستم بگویم این شرکت من است. جالب است که بدانید گاه در مواردی که مثلاً روی پروژهای کار کردهایم اما نتوانستیم در نهایت برنده باشیم دیدهام که بچههای شرکت بسیار بیشتر از خود من ناراحت شدهاند.
چه شد که اینقدر درگیر صنعت فولاد شدید و اکنون هفت طرح فولادی بزرگ کشور به شرکت شما داده شده است؟
کار شرکت من مدیریت کردن پروژه است و در هر زمینهای این کار را انجام میدهیم اما اتفاقی و به واسطه کارهای بیشتری که در حوزه صنعت فولاد و معدن انجام دادیم خبره این کار شدیم. یعنی انتخاب نکردیم که صرفاً در حوزه فولاد کار کنیم اما پروژههای متعددی که انجام دادیم باعث شد در این حوزه فعالیت بیشتری داشته باشیم. حالا این اتفاق میتوانست در صنعت نفت و گاز یا سیمان هم روی دهد. اولین پروژه که ما در دو سال بعد از برگشتن به ایران و آغاز فعالیت برنده شدیم پروژه ککسازی زرند بود که در همین حوزه قرار میگرفت. پروژه بعدی ما هم در ذوبآهن اصفهان بود که در آن برنده مناقصه بازسازی کوره شدیم.
واهمه نداشتید که مدیریت پروژههایی را بر عهده بگیرید که در آن متخصص نیستید؟
خیر، تخصص ما مدیریت پروژه است نه اجرای کار. ضمن اینکه ما شرکای خارجی داریم که این کار را با آنها انجام میدهیم. از طرف دیگر فناوری مورد استفاده در حوزه فولاد داخلی نیست. تکنولوژی وارداتی است و ما با شرکتهایی که در این حوزه متخصص هستند همکاری و مشارکت میکنیم. کنسرسیومی داریم که وجوه مختلف کار مثل امور فنی، تامین تجهیزات امور ساختوساز را پیش میبرد. ببینید این را هم در نظر بگیرید که در این پروژهها مدیریت کار بخش مهمتر کار است. در تمام دنیا چند شرکت محدود هستند که کوره ذوبآهن تولید میکنند. پس شما با انتخابهای محدودی مواجه هستید و اینجا باید بتوانید بسیار قوی مذاکره کنید و کار را با هزینه مناسب و کارایی بالا پیش ببرید.
شما در مذاکره قوی هستید؟
راستش این تنها موردی است که میتوانم به طور قطعی در مورد خودم اظهارنظر کنم. من مذاکرهکننده خوبی هستم و کاملاً به این کار تسلط دارم. نمونههای بسیار خوبی از موفقیت در مذاکرات دارم که در طول این گفتوگو حتماً به آن اشاره خواهم کرد. من برای انجام پروژههایی که داشتم هیچگاه به مشکل برنخوردم و به راحتی توانستهام شریک خارجی پیدا کنم که در انجام و اجرای پروژهها با هم همکاری کنیم.
چطور میتوانید شریک خارجی پیدا کنید؟
بخشی از آن به سابقه کاری ما برمیگردد و ارتباطاتی که از سالهای قبل تاکنون داشتهایم. نکته دیگر اینکه من در مذاکرات و صحبتهایم کاملاً روراست و صادق هستم. هیچوقت نشده که بخواهم با حرفی که در درستی آن شک دارم شرکتی را وارد یک پروژه بکنم. ما بدون تعارف حرف میزنیم و بدون رودربایستی جواب منفی میدهیم. من همیشه وقتی وارد کاری میشوم به دنبال منافع منطقی هستم. نه دوست دارم کاری را با ضرر و زیان انجام دهم که البته ممکن است در کار پیش بیاید، نه به دنبال سودهای کلان و عجیب و غریب در پروژهها هستم. من همیشه عادت دارم واقعیت را بگویم حتی اگر به زیانم باشد. ما با کمال شجاعت نقطهضعفمان را میپذیریم و در مقابل نقاط ضعف شریک و پیمانکارهایمان را هم میگوییم؛ حتی اگر از نظرشان بسیار تلخ و تند باشد.
در پروژههای بزرگی که انجام دادید و البته به نظر میآید اغلب دولتی هم بوده، دچار مشکل نشدید؟ به این صورت که مثلاً دولت پول شما را ندهد؟
مشکل خاص و بزرگی پیش نیامده است. نه اینکه اصلاً نباشد اما به آن صورت که بزرگ باشد و به چالش تبدیل شود. کار با دولت راحت نیست چون مدیران دولتی محدودیتهای زیادی دارند. به هر حال ما چاره دیگری هم نداریم چون پروژههای بزرگ در کشور ما یا دولتی است یا شبهدولتی. ما همیشه تلاش خودمان را میکنیم. تلاش میکنیم از نظر فنی طرحی بسیار خوب و از نظر هزینهای با قیمت پایین ارائه دهیم تا بتوانیم در رقابت برای گرفتن پروژهها پیروز باشیم. البته بارها هم بوده که نتوانستهایم برنده باشیم و در رقابت شکست خوردهایم، گاهی حقمان بوده و گاهی هم مسائل دیگری دخیل بوده است.
بزرگترین پروژهای که داشتید از نظر مالی و حجم کاری چه بوده است؟
پروژه فولادسازی ارفع بزرگترین کار ما تاکنون بوده است. معمولاً اینطور بوده که ما در یک کار بزرگ یک قسمت از کار را میگرفتیم و مثلاً در بخش مهندسی یا تجهیزات کار میکردیم اما فولادسازی ارفع را به طور کامل گرفتیم و از کار مهندسی گرفته تا تامین تجهیزات و ساخت آن را بر عهده داشتیم. یعنی از هیچ شروع کردیم و کلید را تحویل کارفرما دادیم. دو پروژه بزرگ دیگر هم داریم. یکی گندلهسازی در سنگآهن مرکزی است که شامل یک خط پنج میلیون تنی است. این را بگویم که در دنیا کشورهایی که بتوانند یک خط پنج میلیون تنی گندلهسازی بزنند بسیار محدود هستند. یک پروژه گندلهسازی دیگر هم در بندرعباس داریم.
هزینه پروژه ارفع چقدر بود و چطور در مناقصه این پروژه برنده شدید؟
اول بگویم که یکی از موضوعاتی که باعث رضایت من شده این است که ما همیشه در کارهایمان قیمتشکنی کردهایم. ما پروژه فولاد ارفع را با 132 میلیون یورو قرارداد بستیم در حالی که همین پروژه قبلاً حداقل 200 میلیون یورو هزینه اجرا داشت. در زمانی که ما برای گرفتن این پروژه رقابت میکردیم شرکتهای دیگری هم بودند که در نهایت دو شرکت در دور نهایی رقابت باقی ماندیم. ما قیمت 132 میلیون یورو را داده بودیم و شرکت رقیب رقم پیشنهادیاش 175 میلیون یورو بود. با اینکه ما در زمینه تجهیزات هم بهتر عمل کرده بودیم و باید نمره فنی بیشتری نسبت به رقیب میگرفتیم. ما کوره 140 تن داشتیم در حالی که شرکت رقیب کوره 120 تن در طرح خود داشت. با این همه در همین طرح هم مدت زیادی طول کشید تا ما را برنده اعلام کنند. نمیدانم شاید خودی نبودیم. اما در نهایت ما برنده شدیم. در طول این سالهای فعالیت، شرکتهای رقیب ما هم فهمیدهاند که باید قیمتهایشان را پایین بیاورند.
شما چگونه نسبت به رقبایتان قیمت پایینتری میدهید؟
ما قیمت پایین نمیدهیم. در برابر هزینههایی که اجرای طرح دارد اتفاقاً سود عادلانه و منطقی هم میگیریم. قرار نیست در شرکتهایی که 100 کارمند دارد کار خیریه انجام دهیم. کار خیریه جای خود و زمان خود را دارد و باید از هزینه شخصی خودم انجام دهم. اما اشاره هم کردم به دنبال کسب سودهای غیرعادلانه و عجیب و غریب نیستم. این را خوشبختانه در کار هم نشان دادم و برای همین هم بوده که توانستهایم کارمان را پیش ببریم.
چطور شد که هفت طرح از هشت طرح فولادی را در اختیار گرفتید؟
هشت طرح مهم فولادی کشور که با فروش یک طرح آن اکنون به هفت طرح تبدیل شده، طرح جدیدی نیست. این طرحها قبلاً واگذار شده بود و ما هم در دو طرح برنده شده بودیم و کار را تا حدودی انجام دادیم. اما با شروع تحریمها و مشکلات ارزی و مسائل دیگری که به وجود آمد کار در این پروژهها متوقف شد. این پروژهها بین 20 تا 50 درصد پیشرفت کرده و بعد چندین سال است که ساکن مانده است. حالا دوباره اجرای این طرحها از سر گرفته شده و ما اجرای این پروژهها را با حضور همان پیمانکاران قبلی بر عهده گرفتهایم.
انتقادات زیادی به این طرحها وارد میشود. تا چه اندازه فکر میکنید این انتقادها وارد باشد؟
ببینید من هم انتقادهایی به برخی از این طرحها دارم. اما این طرحها توجیه اقتصادی دارد و از طرفی یک دلیل مهم دولت هم ایجاد اشتغال در مناطق مختلف است. مطمئناً در برخی از این پروژهها میشد تصمیمات بهتری از نظر انتخاب مکان گرفته شود اما به هر حال ما در این تصمیمها دخالتی نداشتیم و این طرحها با مشورت ما مصوب نشده است. با این حال ما تلاش کردیم تا بهترین راه را برای اجرای این طرحها انجام دهیم. ما قبلاً هم پیشنهاد دادیم که با استفاده از فاینانس چین این طرحها را تکمیل کنیم. اما مسوولان اعتقاد داشتند تمام تجهیزات و تکنولوژی این طرحها باید از اروپای غربی بیاید که امکانپذیر نبود. بعد از خوابیدن طرحها اما خودشان گفتند بیایید طرحها را انجام دهید و ببینید چگونه میشود روی این مسائل کار کرد و فاینانس از چین گرفت. ما از دو سال قبل روی این طرح کار کردیم و فاینانس گرفتیم و در حال حاضر برای پنج طرح السی باز شده است. ما تلاش خودمان را میکنیم تا این طرحها به بهترین نحو اجرا شود زیرا با اجرای این طرحها هفت
میلیون تن به ظرفیت تولید فولاد کشور افزوده میشود.
حضور چینیها در این پروژهها چگونه است؟ معروف است که شما به خوبی میتوانید از پس چینیها بربیایید؟
ببینید من قبلاً هم گفتم اهل تعارف و رودربایستی نیستم. در مقابل مذاکره با چینیها بسیار سخت است. چون هیچ وقت جواب سرراست به آدم نمیدهند. اگر بخواهند جواب منفی بدهند مدتها آدم را در انتظار میگذارند. اما من راه مذاکره و صحبت با آنها را بلدم. در همین پروژههای فولادی که از چین فاینانس گرفتیم، معمول این است که 60 درصد تجهیزات هم باید از کشور فاینانسدهنده وارد شود. با این همه ما سخت تلاش کردیم و در مذاکراتی که داشتیم این درصد را به 50 تقلیل دادیم تا 50 درصد هم در اختیار ایرانیها باشد. حتی در برخی طرحها سهم ایران را به 80 درصد تامین تجهیزات افزایش دادیم و چینیها با اینکه فاینانس دادهاند سهم 20درصدی دارند. با اینکه چنین کاری صورت گرفته و این همه تلاش انجام شده، اکنون صدای بعضیها بلند شده که انتقاد کنند و بدون ارائه مستندات از هزینههای زیاد بگویند و اتلاف منابع کشور. برای من بسیار جالب است که چگونه این حرفها را میزنند در حالی که تمام مدارک و مستندات در چند سازمان دولتی از جمله ایمیدرو
و سازمان ملی فولاد مشخص است. حتی یک نماینده مجلس گفته بود که در این طرحها سهم چینیها را تا 80 درصد بالا بردهاند در حالی که باید 60 درصد باشد. من به ایشان نامه نوشتم و گفتم این حرف شما که میگویید سهم چینیها باید 60 درصد باشد کاملاً درست است. اما باید متشکر باشی که ما این سهم را کم کردهایم و به 50 درصد و حتی 20 درصد کاهش دادهایم.
به زبان چینی آشنایی دارید؟ به هر حال در مذاکرات سخت با چینیها به کارتان میآید.
نه، زبان چینی بلد نیستم. من روی زبان انگلیسی مسلط هستم؛ فرانسه و عربی را هم تا حدودی میدانم. زمانی به زبان عربی کم و بیش صحبت میکردم اما به دلیل آنکه مدتهاست از آن زمان سپری شده است، فراموشم شده است. از زبان چینی هم چندکلمهای بیشتر بلد نیستم.
برای یک مدیر، مدیریت زمان مساله مهمی است. شما مسوولیت چند شرکت و پروژه را بر عهده دارید و در کنار این مسوولیتها در محیط کسب و کار، باید به امور زندگی شخصی هم رسیدگی کنید. صبح چه ساعتی از خواب بیدار میشوید و کار را شروع میکنید؟
ساعت بیدارباش ما، ساعت 6 یا 5/6 صبح است. اگر جلسهای نداشته باشیم، ترجیحم این است که یک یا دو ساعت اول صبح را در خانه بمانم و به امور شخصی سر و سامان دهم. در این صورت، ساعت 9 یا 5/9 عازم محل کار میشویم. البته در همان زمانی که در خانه هستیم، معمولاً تعدادی تماس تلفنی کاری داخلی یا خارجی هم داریم. ساعت کار تا ساعت چهار بعدازظهر است. اما کار من هیچگاه ساعت چهار تمام نمیشود و اگر هم تمام شود به دلیل واهمهای که از ترافیک دارم در این ساعت وارد خیابانها نمیشوم. اغلب در ساعتهای 8 یا 9 شب که حجم کار و البته ترافیک تا حدودی سبکتر میشود به خانه میآییم. گاهی هم کار تا نیمههای شب به طول میانجامد. در سفر هم که باشیم، همین وضعیت حاکم است.
از میان روزنامهها، کدام یک را مطالعه میکنید؟
از روزنامههای داخلی دنیای اقتصاد و گاهی ایران را میخوانم. هفتهنامه تجارت فردا را هم خودم میخوانم و هم همسرم به دقت مطالعه میکند. از نشریات دیگر هم تیترهایشان را مرور میکنم. البته در شرکت که هستم، وقتی برای مطالعه نیست؛ روزنامهها را به خانه میآورم. عادت دارم قبل از خواب مطالعهای داشته باشم و در این زمان نگاهی به روزنامهها میاندازم و سعی میکنم مطالب و مقالات خوب نشریات را گلچین کنم و بخوانم.
روزنامه خارجی هم میخوانید؟
بله، هرالد تریبیون و تایمز را هم از طریق اینترنت میخوانم.
با این همه مشغله اهل کتاب خواندن هم هستید؟
بله، همیشه باید کتاب برای خواندن داشته باشم. هرگاه تعداد کتابهای نخواندهام کم میشود باید به آن اضافه کنم که کم نیاورم. برای همین همیشه تعدادی کتاب دارم که باید برای خواندنشان برنامهریزی کنم.
کتابی که در حال حاضر در دست مطالعه دارید چه کتابی است؟
البته من علاقهای به کتابهای داستانی و رمان ندارم. بیشتر به کتابهای تاریخی، سیاسی و اقتصادی علاقهمند هستم. کتابی هم که اکنون در حال خواندنش هستم کتابی است با عنوان «وظیفه؛ خاطرات یک وزیر در جنگ» که کتاب خاطرات رابرت گیتس وزیر دفاع سابق آمریکاست. اتفاقاً کتاب خوبی است و خواندنش را هم توصیه میکنم. البته هنوز به فارسی ترجمه نشده و من نسخه کیندل آن را به انگلیسی دارم و میخوانم. از میان کتابهای ایرانی، کتابهای تاریخی و آنهایی را که ذبیحالله منصوری ترجمه کرده دوست دارم. خواندن برخی کتابهای فارسی به خاطر نثری که دارند برای من ثقیل است. اما این مترجم ترجمه روانی دارد و خواندن نوشتهها و ترجمههایش ساده است.
احتمالاً فیلمهایی هم که انتخاب میکنید، مضمونی سیاسی و اقتصادی دارد. درست حدس زدهام؟
بله، برای مثال آخرین فیلمی که دیدهام، فیلم «دوازده سال بردگی» بود که در یکی از سینماهای میلان به تماشای آن نشستیم. یکی دیگر از آخرین فیلمهایی که دیدهام، «ماندلا، راه طولانی آزادی» فیلمی است که در مورد زندگی ماندلا ساخته شده است. من فیلمهایی با این محتواها را دوست دارم. به خارج از ایران که سفر میکنم، اگر وقت کنم به سینما هم میروم. به جز این، معمولاً در پروازها هم میشود فیلمهای خوبی دید. اما خب، همیشه فیلمهای جدیدی را که در سینماهای جهان اکران میشود، پیگیری میکنم.
در ایران هم به سینما میروید؟
نمیروم چون وقتش را ندارم.
خاطرتان هست که آخرین بار چه زمانی در ایران به سینما رفتهاید؟
چند سال پیش، فیلم مکس را در سینما دیدم. البته گاهی هم شبها که زود به خانه میرسم، سریالهای تلویزیون را میبینم. برای مثال قسمتهایی از سریال امام علی (ع) یا یوسف پیامبر را توانستیم ببینیم. اما حوصله سریالهای ترکیهای را که همه میبینند و بسیار معروف هستند، ندارم.
ورزش مورد علاقهتان چیست؟
شنا، تنیس و اسبسواری ورزشهای مورد علاقه من هستند.
صرفاً علاقه دارید یا واقعاً هم به این ورزشها میپردازید؟
از بچگی تا همین چند سال پیش مانند کتاب خواندن، ورزش کردن هم برایم یک الزام بود. نمیتوانستم بیورزش باشم. اما شوربختانه چند سالی است که به دلیل کمبود وقت و از همه مهمتر به دلیل وجود ترافیک نمیتوانم برای ورزش وقت بگذارم. من فکر میکنم که اگر بخواهم یک ساعت تنیس بازی کنم باید چهار ساعت برای آن وقت بگذارم برای همین دیگر کمتر سراغ ورزش میروم. در آن ترافیک آنقدر خسته میشوم که از ورزش کردن میافتم. اما در سفرها که فراغت بیشتری دارم به طور حتم سراغ شنا یا بازی تنیس میروم.
مسابقات مختلف ورزشی مثل جامجهانی یا رقابتهای المپیک را هم دنبال میکنید؟
بله، خیلی هم از باخت ایران در بازیهای جام جهانی ناراحت شدم. من از طرفداران تیم برزیل هم هستم که البته این تیم هم در جام جهانی افتضاح به بار آورد. والیبال را هم دنبال میکنم و از اینکه بچهها تا این حد خوب بازی میکنند خوشحال هستم. تماشای مسابقات تنیس هم از دیگر علایق من است.
بیشتر وقت شما در محل کار سپری میشود، آیا هیچ پیش آمده است که به انجام کاری علاقه داشته باشید و نتوانید آن را انجام دهید؟ برای مثال دوست داشته باشید مانند بانوان ایرانی آشپزی کنید یا گاهی برای شیرینیپزی دست به کار شوید؟
آشپزی به نظر من یک هنر است. من به این هنر اینچنین که فقط غذایی پخته و خورده شود، نگاه نمیکنم. این نوع آشپزی از دست همه برمیآید. من میگویم باید برای آن وقت گذاشت. اما به دو دلیل، من زیاد آشپزی نمیکنم. به این دلیل که وقت آن را ندارم و دیگر اینکه، آدمی عجول هستم. بنابراین فکر میکنم نمیتوانم آشپز خوبی باشم. البته گهگاهی که آشپزی میکنم، دستپختم خوب است.
برداشت من این است که شما اگر بدانید کاری را نمیتوانید به خوبی انجام دهید از همان ابتدا دور آن را خط میکشید، درست متوجه شدهام؟
من اصولاً ایدهآلیست هستم. البته شکی نیست که هیچ کاری را نمیتوان 100 درصد خوب انجام داد. اما سعی میکنم اموری را که بر عهده دارم، عالی انجام دهم.
غذای ایرانی بیشتر مورد علاقهتان است یا غذای خارجی؟
هم غذاهای ایرانی را دوست دارم و هم غذاهای خارجی، من به تنوع علاقه دارم. در میان غذاهای ایرانی، چلوکباب یکی از غذاهای مورد علاقه من است. البته اغلب در وعده ناهار یا غذایی نمیخورم و اگر بخورم، مقدار آن کم خواهد بود. وعده اصلی من، وعده شام است.
خانم مستوفی معمولاً از چه عطری استفاده میکند؟
عطرهای مورد علاقهام عطرهای ایتالیایی است.
مارکباز هم هستید؟ یعنی برند لباسها یا کیف و کفشی که خریداری میکنید، برایتان مهم است؟
من برخلاف خانمهای دیگر که اغلب دوستدار طلا و جواهر هستند، چندان علاقهای به جواهرات ندارم. اما به خرید لباس علاقه زیادی دارم. برند مورد علاقهام در لباس جورجیو آرمانی است. من طرحهای این برند را دوست دارم و معمولاً میخرم. دلیل علاقهام به این برند علاوه بر کیفیت، سادگی لباسهای این برند است.
چند وقت است که ساکن این خانه هستید؟
قطب: ما این خانه را پیش از انقلاب خریداری کردیم. در سال 1355. چند سالی در ایران نبودیم و اینجا خالی مانده بود. این خانه را دوست داریم. هم امنیت دارد و هم امکانات مورد نیاز در دسترس است. از طرفی، موقعیت محلی که این خانه در آن واقع شده دسترسی به سایر نقاط را آسان کرده است.
خاطرتان هست در سال 1355 به چه قیمتی این خانه را خریداری کردید؟
قطب: دو میلیون تومان.
چند متر است؟
قطب: 212 متر؛ البته این را هم بگویم که زمانی که اینجا را خریداری کردیم نیمهتمام بود. آن زمان ما این ملک را متری 10 هزار تومان خریداری کردیم که تا جایی که یادم است گرانترین خانههای تهران بود. همان زمان یکی از اقوام ما نیز آپارتمانی را در خیابان گاندی خریداری کرد که قیمت آن، متری 800 تومان بود. آن زمان که کسی باور نمیکرد در تهران، خانهای وجود داشته باشد که قیمت هر متر آن، 10 هزار تومان باشد. این برج را شرکت آ.اس.پ با همکاری بانک صادرات ساختند.
خانم مستوفی چه ماشینی سوار میشوید؟
یک پژو و یک هیوندای توسان داریم. اما حقیقتاً در ایران نمیشود ماشین سوار شد. در گذشته که شرکتمان در خیابان بخارست بود گاهی پیاده به شرکت میرفتم و این پیادهروی 35 دقیقه طول میکشید اما با ماشین زمان بیشتری در راه بودم. واقعاً ترجیح میدهم در این ترافیک تهران تا میتوانم ماشین سوار نشوم.
ریسکپذیری، یکی از عناصر مهم برای فعالیت در محیط کسبوکار تلقی میشود، آیا خانم مستوفی اهل ریسک هستند؟
شدید. خیلی دوست دارم کارهایی که ریسک دارد انجام دهم.
احتمالاً به دلیل برخورداری از این روحیه در معرض شکست هم قرار گرفتهاید. بزرگترین شکستی که تاکنون در کسبوکارتان متحمل شدهاید، چه بوده است؟
قطب: شکست نه، اما مواردی که منجر به از دست رفتن مال شده باشد، بسیار رخ داده است.
مستوفی: اصطلاحی که در میان شرکتهای مقاطعهکار وجود دارد این است که میگویند، قیمتی در مناقصات پیشنهاد کنیم که بر رقبا پیروز شویم. آنها در زمان شرکت در مناقصات میدانند که با قیمتی که پیشنهاد کردهاند ضرر میکنند. اما ما هرگز دست به چنین اقدامی نمیزنیم. همواره قیمتی را پیشنهاد میکنیم که بتوانیم پروژه را با آن تکمیل کنیم. یکی از دلایلی که فکر میکنم سبب شده من به راحتی وارد این حرفه شوم، این بود که من همیشه سعی کردهام خودم باشم و تظاهر نکردهام.
شما هم مانند سایر پیمانکاران از دولت طلب دارید؟
به دلیل اینکه بیشتر فعالیتهای ما از طریق گشایش السی انجام میشود، مانند بقیه پیمانکاران درگیر مطالبه از دولت نیستیم. اما در پروژه فولاد ارفع، از دولت مطالباتی داریم که حدود یک سال از آن سپری شده است.
در حال حاضر چند شرکت تحت مدیریت شماست؟
چهار یا پنج شرکت. البته همه این شرکتها در یک سطح فعالیت نمیکنند. اما در میان این شرکتها، kdd که پروژههای فولادی را مدیریت میکند، فعالیت بیشتری دارد.
آیا همه این شرکتها در زمینه صنعت یا تجارت فعال هستند؟ شما در زمینه سرمایهگذاری هم فعالیت دارید؟
قطب: مدتی است 48 درصد سهام معدن سرب و روی مهدیآباد را خریداری کردهایم. این معدن که در مهریز یزد واقع شده است، بزرگترین معدن روی در ایران است و میتواند از لحاظ ذخیره، دومین معدن روی در دنیا باشد. البته درصد عیار روی در این معدن، پایین است و مانند معدن انگوران نیست که باعث میشود هزینه استخراج و استحصال آن بالا برود.
52 درصد سهام باقیمانده آن در اختیار چه کسی است؟
قطب: 25 درصد سهام آن را استرالیاییها خریداری کرده بودند که به عمانیها واگذار کردند. صاحب 25 درصد سهام دیگر نیز یک شرکت ایرانی-اتریشی است. دو درصد دیگر هم در اختیار دو شرکت ایرانی دیگر است اما اکثریت سهام این معدن در اختیار ماست.
بهرهبرداری از این معدن در چه مرحلهای است؟
قطب: فعالیتهای اکتشافی روی آن انجام شده است. بنابراین ذخیره آن مشخص است. اما در مراحل بعدی باید بهرهبرداری صورت بگیرد، و در کنار آن کارخانه احداث شود. اما به طور کلی بهرهبرداری از این معدن، یک میلیارد دلار سرمایهگذاری میخواهد. این منطقه، یک منطقه حفاظتشده است و بسیار تلاش کردیم تا توانستیم پروانه بهرهبرداری را از سازمان محیط زیست بگیریم. مساله آب هم مشکل بزرگی است. البته توانستیم قرارداد آب را ببندیم و باید 100 کیلومتر لولهکشی کنیم. برای احداث خطوط برق هم قرارداد امضا کردهایم. ما سهام این معدن را از سازمان خصوصیسازی خریداری کردهایم. این سهام مربوط به سازمان ایمیدرو بود.
بنابراین فعلاً در مرحله هزینه هستید؟
قطب: مرحله بهرهبرداری هم یکی از مراحل هزینهبر است و به دلیل اینکه، عیار «روی» در این معدن پایین است، برای استخراج آن باید از تکنولوژی خاصی بهره بگیریم که در دنیا محدود است.
فکر میکنید بهرهبرداری از معدن چند سال طول بکشد؟
قطب: دستکم سه سال دیگر باید هزینه کنیم تا به مرحله استحصال و تولید برسیم.
در بازار سهام هم فعالیتی دارید؟
قطب: در این بازار فعالیتی نداریم. البته امکان دارد پس از بهرهبرداری از این معدن، فعالیتهایی هم در بازار سرمایه داشته باشیم.
مستوفی: بیشتر دوست داریم فعالیتهایمان آثار ملموسی داشته باشد و درگیر کارهای عینی باشیم برای همین جذب بازار سهام و خرید و فروش سهم نشدیم.
با کدام بانکها بیشتر مراوده دارید؟
بیشتر بانک ملت و صادرات. این را باید بگویم که ما یک ریال از بانکهای ایرانی تسهیلات دریافت نکردهایم. البته از بانکهای خارج از ایران وامهایی دریافت کردهایم. جز این، تحت هیچ شرایطی از هیچ بانک ایرانی تقاضای وام نکردهایم و در آینده هم تقاضا نخواهیم کرد. اما از دوستان میشنویم که پروسه دریافت وام طولانی است. واقعیت این است که من هیچگاه به هیچ بانکی مراجعه نکردهام. شاید باور نکنید اما نمیدانم در حسابم پول هست یا نیست. این را حسابداری شرکت میداند. من بانک نمیروم.
امور چهار شرکت را از kdd مدیریت میکنید.
مستوفی: بله البته هر کدام برای خود یک مدیرعامل دارند که کارها را انجام میدهند و گزارشها را در مرحله آخر به ما میرسانند. این شرکتها اغلب توسط فامیل اداره میشود. به عنوان مثال، برادرم مدیرعامل یکی از این شرکتهاست. اما تمرکز ما بیشتر روی kdd و پروژههای آن است. شرکتهایی هم در چین و هنگکنگ و انگلستان داریم. این شرکتها کسبوکارهایی را که از قبل داشتیم، ادامه میدهند. شرکتهای واقع در چین و هنگکنگ هم پشتیبانی پروژهها در ایران را بر عهده دارند.
دیدگاه تان را بنویسید