تاریخ انتشار:
رئیس دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه دیدگاههای رایج در مورد نرخ تعادلی دلار را نقد میکند
کاهش نرخ ارز به زیان هیچکس نیست
عباس شاکری معتقد است بانک مرکزی همان طور که در مقابل افزایش نرخ ارز اقدامی صورت نداد، در خصوص کاهش نرخ ارز نیز نباید واکنش نشان دهد.
شما در چند روز گذشته فرموده بودید نرخ تعادلی دلار کمتر از نرخ فعلی بازار است. نرخ مطلوب دلار در اقتصاد کشور از طریق چه مکانیسمی به دست میآید؟
من پیش از این نیز اشاره کرده بودم که در 40 سال گذشته در اقتصاد ایران بازاری برای ارز وجود نداشته است، یعنی بازاری که قیمت علامتدهنده و مفهوم برای ارز به دست بدهد. بنابراین تعیین یک نرخ دقیق نیز به عنوان نرخ مطلوب ارز، کاری شدنی و ساده نیست که با چند رابطه ابتدایی بخواهیم نرخ تعیین کنیم. اما در خصوص رخدادهای پیرامون نرخ ارز، بیثباتی ارزی اخیر از سال 1389 و زمانی آغاز شد که بازار ارز با کمبود عرضه مواجه شد. این کمبود عرضه، سریعاً باعث شد اشخاص حقیقی و حقوقی دارای نقدینگی و به ویژه برخی از بانکهای خصوص و موسسات مالی برای خرید ارز وارد عمل شوند. در نتیجه «تقاضای سوداگرانه» گستردهای به «تقاضای معاملاتی» پیشین ارز اضافه شد. خود این «تقاضای معاملاتی» نیز به دلیل وابستگی شدیدی که اقتصاد ایران به واردات پیدا کرده بود بسیار بالا بود. تحریک شدید تقاضا به دنبال این وقایع، باعث افزایش نرخ ارز از 1200 تومان تا حتی چهار هزار تومان شد. اما نکته قابل تامل این است که در این حین، برخی از افراد بدون منطقی روشن و مستدل، مدام تاکید میکردند که نرخ ارز دارد به سمت «نرخ بازار» یا «نرخ تعادلی» حرکت میکند.
فکر میکنید افزایش نرخ ارز که تحت عنوان تعدیل نرخ از آن یاد میشود، چه نتایجی به دنبال داشته است؟
استدلال مدافعان روند افزایشی نرخ ارز این بود که افزایش قیمت، باعث مواردی مثل تقویت صادرات یا تامین بودجه دولت میشود. دولت هم شاید چون به ظاهر فکر میکرد افزایش نرخ ارز باعث کاهش کسری بودجه میشود، بعضاً به افزایش نرخ ارز دامن زد. در حالی که در فاصله سالهای 1387 تا 1390، بدهی دولت و شرکتهای دولتی به نظام بانکی به حدود 250 هزار میلیارد تومان رسید و دهها هزار میلیارد تومان نیز دولت به پیمانکاران بدهکار شد. بنابراین افزایش نرخ ارز نهتنها اثر مثبتی در تامین بودجه نداشت، که حتی شکاف آن را واگراتر کرد. رفاه جامعه نیز در عرض چند ماه به دلیل سقوط ارزش پول ملی، به نصف و حتی کمتر از نصف، تقلیل یافت. مردمی که نه اهل رانت بودند و نه دستمزد بالایی در مقایسه با حتی کشورهای همسایه داشتند در پی تضعیف ارزش پول ملی، به شدت آسیب دیدند. علاوه بر این تولید نیز از قبل وابستگی نهادهها به کالاهای سرمایهای و واسطهای، به شدت آسیب دید. در نتیجه هم تورم شدیداً افزایش یافت و هم رکود دامنگیر شد. در خصوص تقویت صادرات نیز، تا اینجای کار صادرات کشور نسبت به دوره قبلی افزایش چندانی پیدا نکرده و فقط خامفروشیها رونق یافتهاند. اما صادرات به شکل رقابتپذیر و تقویتکننده بهرهوری در اقتصاد که بر فناوری مبتنی باشد، افزایشی پیدا نکرد و با این وضع هم افزایش پیدا نخواهد کرد. در این وضعیت هنوز عدهای میگفتند نرخ فعلی مطلوب است و حتی باید بیشتر هم شود. جالب است که به این نرخهای بیثبات که از هجوم سوداگرانه برخی از موسسات و ورود گسترده نقدینگی به بازار ارز نشات گرفته بود، نرخ بازار گفته میشود. به هر نرخی نیز که مرکز مبادلات ارزی تعیین میکرد، نرخ بازاری و تعادلی گفته میشد. در حالی که هیچکدام از این نرخها نه نرخ تعادلی است و نه نرخ بازار.
همان طور که اطلاع دارید، یکی از استدلالهای اصلی مدافعان نرخهای بالاتر برای ارز این بوده که نرخ دلار با تورمهای بالای سالانه تعدیل نمیشد و نیاز بود که دلار نیز خود را با تورم داخلی تطبیق دهد. دیدگاه شما نسبت به این استدلال چیست؟
تاکید اصلی در این استدلال این بوده که قاعدتاً برای اینکه تولید داخل آسیب نبیند، باید متناسب با تفاوت تورم داخلی و خارجی، بر نرخ ارز افزوده شود. میتوان گفت این تنها استدلالی بود که برای این منظور آورده میشد و استناد آن نیز به نظریه برابری قدرت خرید نسبی یا همان روش PPP بود. حرفی نیز از روش برابری قدرت خرید مطلق که بانک جهانی با آن نرخ ارز را برای کشورها محاسبه میکند و نرخی به مراتب کمتر از نرخ فعلی به دست میدهد، نمیزنند. در روش PPP در صورت ساده آن تفاوت تورم داخلی و خارجی محاسبه شده و آن را در نرخ ارز نیز اعمال میکند تا هماهنگ با کالاهای تولید داخل، قیمتهای خارجی نیز اصلاح شود.
اما یک نکته اصلی در این استدلال این بوده که «نرخ حقیقی ارز» نباید کاهش پیدا کند تا رقابتپذیری کالاهای داخلی تضعیف نشود.
بسیار خب. گفته میشود که باید تورم تعدیل شود، اما من نکته دیگری میخواهم عرض کنم. این نظریه مبتنی بر این است که یک نرخ پایه مربوط به یک سال در نظر گرفته شود و از آنجا به بعد نرخ ارز سالهای بعد با توجه به تورم از آن دوره به بعد تعدیل شود. نکته در همین سال پایه است که چه دورهای را به عنوان سال پایه در نظر بگیریم. یعنی خود قیمت ارز در آن سال پایه باید با واقعیات اقتصادی در آن دوره هماهنگ باشد.
در حال حاضر اکثر محاسبات صورتگرفته با قرار دادن سال 1381 به عنوان سال پایه و تعیین نرخ ارز با توجه به نرخ این سال و تورم سالهای بعد انجام میشود.
این بررسیها یا بدون فکر کافی انجام شده یا به دنبال تامین منافع بخش غیرمولد اقتصاد کشور هستند. به چه دلیل سال 1381 به عنوان سال پایه در نظر گرفته شود؟ مگر در این سال چه اتفاقی افتاده است؟
گفته میشود اقتصاد ایران در این سال بعد از انجام برخی اصلاحات ساختاری، به ثباتی نسبی رسیده بود.
اصلاحات ساختاری که ارتباطی با نرخ ارز ندارد. از سال 1338 تا 1357، دلار معادل 70 ریال بود. از سال 1340 به بعد تفاوت تورم ایران و آمریکا را به این نرخ اضافه کنید، نرخ ارز در سال 1392 معادل 1200 تومان خواهد شد. در سال 1357 نرخ رسمی دلار همان 70 ریال بود اما نرخ آزاد به دلیل مسائل انقلاب معادل 140 ریال شده بود. از سال 1357 به بعد هم اگر تفاوت تورم داخلی و خارجی را محاسبه و به نرخ ارز اضافه کنید، خواهید دید نرخ ارز در سال 1392 معادل 1800 تومان میشود. حال سوال این است که چرا نرخ ارز در سال 1381 نرخ پایه باشد؟ چه اصلاحات ساختاری انجام شده بود؟ از سال 1378 سیاست این بود که به جز نرخ اختصاص یافته برای واردات کالاهای اساسی، بقیه نرخ در بازار به مبلغ 800 تومان فروخته شود. یعنی همان نرخ سال 1381 نیز مدیریتشده و دستوری بوده است. در آخر سال نیز دلارهای باقیمانده را دولت به طریق غیرمستقیم و با نرخ آزاد در بازار به فروش میرساند و ریال میگرفت. چون نرخ رسمی هنوز همان 175 تومان بود. بنابراین توجیهی ندارد که سال 1381 سال پایه باشد و اگر بنا به استفاده از این روش است، چرا به عنوان مثال از سال پایه 1357 استفاده نشود و دلار 1800 تومان نباشد؟
بنابراین در انتخاب سال پایه و دوره زمانی است که اختلاف نظر وجود دارد. برخی از مدافعان استدلالی که اشاره کردید، میگویند دورههای زمانی در نظر گرفتهشده برای استفاده از روش PPP نباید شامل تحولات بزرگ اقتصادی و ساختاری مثل انقلاب، جنگ، آزادسازی یا وقایع مشابه باشد تا حالت پیوستگی دوره از بین نرود.
سوال اینجاست که افرادی که استدلالهایی را برای افزایش نرخ ارز مطرح میکنند، در چه رسانههایی فعال هستند و تایید خود را از کجا میگیرند؟ این افراد بیش از آنکه دلسوز اقتصاد ملی و توسعه کشور باشند، سخنگوی بخش غیرمولد اقتصاد هستند. این افراد باید مسائل توسعه ایران را مجدداً مرور کنند. چرا که اگر از زاویه دید توسعه کشور به موضوعات نگاه نکنیم، باعث میشود فقط بخش غیرمولد از حرفهای ما استفاده کنند. من اینجا به یک نکته نیز میخواهم اشاره کنم که یکی از روزنامهها از قول من نوشته بود که نرخ دلار باید 1800 تومان باشد. منظور من اصلاً این نیست که سال پایه باید 1357 باشد یا استفاده از روش PPP نرخ دقیق را مشخص میکند. من هرگز نرخی را به عنوان نرخ تعادلی دقیق اعلام نمیکنم و اینگونه محاسبات را سادهانگارانه میدانم. عرض من همین بود که اگر هم میخواهید با استفاده از روش PPP به محدودهای برای ارز دست پیدا کنید، از جایی شروع کنید که در آن نرخ دلار به مدت 20 سال یک قیمت داشته است و از آنجا به بعد تفاوت تورم را تعدیل کنید. نه سال 1381 که قیمت دلار در آن هیچ مبنای استدلالی نداشت و به شکل مدیریتشده تعیین شده بود. در دو سال گذشته فقط افرادی که از منابع بانکی در سوداگری ارزی شرکت کردند و به جای افزایش کارایی نظام بانکی، آن را تضعیف کردند از افزایش نرخ ارز سود کردند. یعنی در سالهای رشد صفر و منفی اقتصاد ایران، این گروهها رشدهای صد درصدی داشتند. دوستان اقتصاددان ما در حال حاضر سخنگوی این گروهها شدهاند و قدمی برای توسعه کشور برنداشتند. از دوره برنامه اول توسعه تاکنون هم این دوستان نظریات خود را در اقتصاد اعمال کرده و برنامه ترسیم کردهاند. چطور زمانی که دلار بیمنطق بالا میرفت و فقط بخش غیرمولد از آن سود میکرد، واکنشی صادر نمیشد ولی هنگام کاهش نرخ مخالفت انجام میشود؟ ممکن بود قیمت ارز خیلی هم پایین نیاید ولی چرا جلوی روند آن گرفته شد؟ منافع چه گروههایی به خطر افتاده بود؟
البته بحث PPP و کاهش نیافتن نرخ واقعی ارز، بخشی از استدلال صورتگرفته بود و جنبه دیگری بود که کاهش نرخ هم یک نوسان است که موجب عدم تعادل بازارها میشود و باید جلوی آن را گرفت. یا اینکه بانک مرکزی از نرخهای پایینتر نمیتواند دفاع کند و نرخ فعلی قابل حمایتتر است.
با چه منطقی این استدلالها را مطرح میکنند؟
مثلاً گفته میشد بانک مرکزی مرجعی است که اطلاعات دارد و میتواند تشخیص دهد چه سطحی از قیمت قابل مدیریت است.
اگر بانک مرکزی اطلاعات داشت و اهل تحلیل بود که اقتصاد ایران وضعیت بهتری داشت. 20 سال است که با مدیریت همین بانک مرکزی و مدیریتهایی از همین دست، به طور مستمر 30 درصد رشد نقدینگی داشتهایم. تورمهایی داشتهایم که با وجود کمگوییهای انجام شده، به طور متوسط در همه دورهها در سطوح 20 درصد بوده است. ارزش پول ملی هم که به وضعیت فعلی که میبینید دچار شده است.
اما در حال حاضر حداقل ادعا این است که رویکرد جدید بر کاهش نرخ تورم و اصلاح قیمتهای کلیدی متمرکز شده است.
هنوز که زمان نگذشته است که قضاوت کنیم تورم کاهش پیدا کرده است یا خیر. اما تورمی که بوده در نتیجه همین سیاستها به وجود میآمده است. ما بسیار امیدواریم که تورم در کشور کنترل شود و دانشگاهیان نیز هر کاری که از دستشان بربیاید برای کمک به دولت در جهت بهبود اوضاع اقتصادی انجام خواهند داد. دولت در حال حاضر در زمینه دیپلماتیک هوشیاری به خرج داده و مصالح ملی را مورد توجه قرار داده است. ولی در زمینه مسائل اقتصادی، ما همچنان از برخی از تحلیلهایی که ارائه میشود، نگرانیم. مشکل اقتصاد ایران از طرز فکری است که توسعه را به عنوان یک علم و شاخهای از دانش اقتصاد نمیپذیرد و با تحلیلهای مکانیکی و ماشینی بسیار ساده و ثابت فرض کردن متغیرها و شرایطی که در عمل به هیچ عنوان نمیتوان آنها را ثابت فرض کرد، برای اقتصاد کشور نتیجه میگیرند. این رویکرد باعث شده که با صرف هزاران میلیارد تومان از منابع کشور در پنج برنامه توسعه، به هیچ توسعهای دست پیدا نکنیم. دولت قبلی که تکلیفش روشن بود. با شفافیت و سلامت اندک و بدون مطالعه و برنامهریزی کافی، اقدامات خود را انجام میداد و به جای نهادسازی، نهادهایی را نیز که موجود بود تضعیف میکرد. اما باید این را گفت که دولت احمدینژاد منویات برخی از دوستان را به نحو احسن اجرا کرد. اوج آن هم مربوط به سالهای 1389 و 1390 بود که وضعیت فعلی نتیجه آن است.
اما همین دوستان که اشاره فرمودید نیز وقایع سالهای 1389 و 1390 را به نوعی وارد کردن شوک به اقتصاد میدانند و اظهار میکنند که باید به صورت تدریجی و به ویژه از سال 1384 نرخ ارز تعدیل میشد تا چنان شکافی ایجاد نشود.
مگر نرخ ارز تثبیت شده بود که انتقاد وارد میشود که چرا تعدیل پیدا نکرد؟
فکر میکنم از سال 1381 تا 1389 نرخ دلار تنها 20 درصد افزایش یافت که در مقایسه با تورم این سالها ناچیز بود.
به دلیل اینکه اقتصاد ایران با مازاد ارزی به دلیل جهش درآمدهای نفتی مواجه شده بود.
این به همان بحث وابسته شدن اقتصاد ایران به واردات در نتیجه مازاد فروش نفتی و نرخ ارز پایین منجر نمیشود؟
این بحث به صورت وارونه مطرح شده است. ببینید، اقتصاد ایران از 1352 تا 1357 مازاد ارزی داشت. از 1357 تا 1377 تقریباً در همه سالها کمبود ارزی حاکم بود. از 1377 به بعد نیز تا همین دوره اخیر مازاد ارزی وجود داشت. یعنی دولت نرخ ارز را تثبیت کرد که پایین نرود نه اینکه جلوی افزایش طبیعی قیمت ارز را بگیرد. این هم یک خصلت برای اقتصادی است که عرضه آن از ناحیه صادرات کالاهای متنوع نباشد و از منبع یک عضو پیوندی به نام نفت، ارز آن تامین شود. بنابراین کسی نرخ ارز را تثبیت نکرده بود. اما به محض اینکه در پی تحریمها اقتصاد ایران با کمبود ارز مواجه شد، نرخ ارز با یک جهش غیرطبیعی مواجه شد.
اگر اجازه دهید از این بحث عبور کنیم. آیا به نظر شما بانک مرکزی باید اجازه میداد همانطور که افزایش نرخ دلار به وقوع پیوست، کاهش قیمت هم به روال خود ادامه میداد؟
اگر به آن وضعیت بازار میگفتند، پس دخالت هم دیگر معنایی نداشت. بنابراین باید اجازه داده میشد کاهش قیمت هم در مسیر خود طی شود. من فکر میکنم از پایین آمدن قیمت دلار هیچکس ضرر نمیکند. در مورد این موضوع هم که گفته میشود صادرکنندگان زیان میبینند، باید توجه کنید که مگر صادرکنندگان ما چقدر کالا با فناوری بالا صادر میکنند؟ تقریباً هیچ. من یقین دارم که پایین آمدن قیمت ارز فقط به زیان بخش غیرمولد تمام میشود. اما اینکه نرخ چقدر باید باشد، واقعاً موضوع پیچیدهای است و من هم تاکیدم این بود که اگر میخواهید با روش PPP نرخ ارز تعادلی را تعیین کنید، باید توضیح دهید که با چه منطقی سال ابتدایی را در محاسبات خود انتخاب میکنید.
دیدگاه تان را بنویسید