تاریخ انتشار:
چرا کتابهای اقتصادی پر فروش نیستند؟
نگرانی اقتصادینویسها
«حتی اثری از یک اقتصادینویس هم نیست.» این دغدغهای است که گریگوری منکیو اقتصاددان برجسته آمریکایی در یکی از آخرین پستهای وبلاگ شخصیاش مینویسد
مردم آنقدر که درباره اقتصاد حرف میزنند درباره آن کتاب نمیخوانند. البته این گزاره شاید در مورد دیگر حوزههای علم هم مصداق داشته باشد اما بدون شک در مورد اقتصاد وضوح و آشکاری بیشتری دارد. همچنین این گزاره نه تنها در کشور ما که در سرتاسر دنیا نیز صادق است. مردم عادت دارند در هر جمعی و در هر جایی از اشتغال، بیکاری، تورم و قیمتها سخن بگویند و آینده سرمایهگذاریهای خود را پیشبینی کنند. حرفهایی که بیشتر بر پایه اخبار کوتاه تلویزیونی، اینترنتی و چاپشده در روزنامه استوار است. اما در این بین جایگاه مطالعه کتابهای اقتصادی در کجاست؟
گریگوری منکیو که در بین 40 اقتصاددان برجسته جهان جای میگیرد در نوشته اخیر خود به مساله عدم اقبال عمومی به آثار اقتصادی میپردازد و این مساله را مطرح میکند که اقتصاددانان به اندازه کافی برای آموزش عمومی جوامع خود نکوشیدهاند و به همین دلیل در بین یکصد نویسنده آثار پرفروش قرار نمیگیرند. اما چرا امروز اقبال عمومی نسبت به کتابهای اقتصادی کمتر شده است؟ مردم کمتر کتاب میخوانند یا کمتر کتاب اقتصادی میخوانند؟ با توجه به آمار منتشرشده میتوان گفت در این روزها مردم به طور کل کمتر کتاب میخرند و با فرض اینکه تمام کتابهای خریداریشده را بخوانند باز هم مطالعه کتاب سیری کاهشی داشته است. برای مثال در آمریکا مردم در سال 2012 نسبت به سال 2010 کتاب کمتری خریدهاند. آمریکاییهایی که در سال 2010 هیچ کتابی نخریده بودند 21 درصد کل جمعیت بالای 18 سال در این کشور بودهاند. اما تعداد همین افراد با هشت درصد افزایش در سال 2012 به 29 درصد این بازه جمعیتی رسیده است. همچنین افرادی که کتاب (به تعداد مختلف) خریدهاند در سال 2010 به مراتب بیشتر از سال 2012 بودهاند که شاید یکی از دلایلش تداوم رکود اقتصادی و عدم بهبود وضعیت معیشتی مردم بوده است.
اگر به آمار خرید کتاب توسط گروههای سنی مختلف در آمریکا نگاه کنید میبینید بیشترین کتاب توسط افراد 65 سال به بالا خریداری شده است. شاید لازم به توضیح نباشد که از این شاخص نیز میتوان پی برد که چرا کتابهای اقتصادی کمفروشتر هستند. بدون تردید افراد در سنین بالا علاقه چندانی به کتابهای سختخوانش اقتصادی با مدلها و الگوهای ریاضی و چگونگی حل مساله تورم ندارند و بیشتر به فکر سرگرم شدن هستند.
این وضعیت به دیگر نقاط جهان هم قابل تعمیم است. به طور کلی در بین کتابهای پرفروش کمتر جایی برای کتابهای اقتصادی وجود دارد؛ مگر در آمار فروشهای هفتگی و ماهیانه. بیشترین فروش کتابهای اقتصادی نیز اختصاص به کتابهای درسی دانشگاهی مثل اقتصاد خرد و اقتصاد کلان دارد. در لیست پرفروشهای کتاب در کشور ما نیز، هیچگاه کتابهای اقتصادی قرار نمیگیرد. کتابهای پرفروش بازار ایران در حداقل یک دهه و نیم اخیر در اختیار کتابهای عامهپسندی چون بامداد خمار با نزدیک به 40 بار چاپ مجدد، دالان بهشت، پریچهر، شب سراب و ... است. باید خوشحال بود که لااقل کتابهایی با رگههایی از روشنفکری هم چون چراغها را من خاموش میکنم نوشته زویا پیرزاد، شازده احتجاب هوشنگ گلشیری، عزاداران بیل غلامحسین ساعدی، کلیدر محمود دولتآبادی و آثاری چون کافه پیانو، منِ او، روی ماه خداوند را ببوس، مدیر مدرسه و نیمه غایب هم در لیست 14ساله کتابهای پرفروش ایران (براساس تجدید دفعات چاپ) حضور دارند. اما در لیست کتابهای پرفروش ایران و جهان (بنا به لیست موجود در سایت آمازون) تنها جای کتابهای اقتصادی خالی نیست که دیگر علوم نیز به ویژه علوم محض جایی ندارند. از اقبال هر چند کمفروغ کتابهای علوم انسانی است که بخت بهتری در جذب مخاطب نسبت به سایر علوم داشتهاند. تاریخ، فلسفه، سیاست، علوم اجتماعی و اقتصاد در نهایت آثاری جذابتر نسبت به کتبی چون فیزیک کوانتوم و شیمی آلی هستند. اما آیا اگر قدرت خرید کاهشیافته مردم در سالهای اخیر و عدم جذابیت متون اقتصادی را جزو دلایل اصلی کمفروش بودن کتابهای اقتصادی بدانیم به این معناست که اقتصاددانان را از هرگونه غفلتی مبرا دانستهایم؟ این جایی است که خود گریگوری منکیو نیز به آن اشارهای کوتاه دارد و بالا نبودن سطح آگاهی اقتصادی مردم را به آموزش ندیدن آنها توسط اقتصاددانان مرتبط میداند. اقتصاددانان بیشتر تلاش داشتهاند تا کتابهایی دانشگاهی و آکادمیک برای استفاده در دانشگاهها و محافل علمی اقتصاد بنویسند نه برای آگاهی عموم مردم. کتابهای محدودی چون «اقتصاد در یک درس» نوشته هنری هازلیت در زمره کتابهایی است که برای جذب مخاطب عام نوشته شده است. منکیو نیز تلاش داشته تا در کتابهای اقتصاد کلان و اقتصاد خرد خود از زبان و مثالهایی ساده استفاده کند تا جذب حداکثری داشته باشد. به همین دلیل است که این کتابها در بین کتابهای اقتصادی فروش قابل توجهتری داشتهاند. اما این رویه توسط تعداد زیادی از اقتصاددانها نادیده گرفته شده و به جز کتابهای حوزه اندیشه اقتصادی که حداقل در خوانش سادهتر هستند مابقی مملو از فرمولها و مدلهایی هستند که بیتردید خواننده عام را فراری میدهند. شاید راهحل همانی باشد که منکیو میگوید. در زمان نوشتن کتاب، اقتصاددان نویسنده باید به این بیندیشد که تلاش کافی برای آموزش جامعه را انجام نداده است. شاید بهتر این باشد که در کنار کتابهای اقتصادی عامهپسند که با عناوینی چون چگونه ثروتمند شویم، چگونه سرمایه خود را چند برابر کنیم و سایر نوشتههای برایان تریسی وار، نویسندگان اقتصادی در فکر تولید آثاری برای عموم مردم باشند تا سطح پایه آگاهیهای اقتصادی مردم را بالا ببرند.
دیدگاه تان را بنویسید