تاریخ انتشار:
بازخوانی روابط ایران و چین در گفتوگو با علی خرم
شانس چشمبادامیها بیشتر است
بیش از ۱۴ سال از حضور «جیانگ زمین» رئیسجمهوری وقت چین در تهران میگذرد. این آخرین سفر چینیها در عالیترین سطح سیاسی به ایران بود. حال اینکه «امپراتور» بار دیگر سودای سرزمین پارس در سر دارد.
بیش از 14 سال از حضور «جیانگ زمین» رئیسجمهوری وقت چین در تهران میگذرد. این آخرین سفر چینیها در عالیترین سطح سیاسی به ایران بود. حال اینکه «امپراتور» بار دیگر سودای سرزمین پارس در سر دارد. ادامه ناآرامیها در خاورمیانه، لغو تحریمها و تغییر در معادلات جهانی، شرایط ویژهای رقم زده که نظر مقامات چینی را به خاورمیانه -قلب انرژی جهان- جلب کرده است. به همین بهانه از علی خرم سفیر اسبق ایران در پکن، از مقاصد و اهداف این سفر مهم پرسیدهایم. این استاد دانشگاه معتقد است اعمال سیاستهای نادرست در دولت پیشین، اجازه ورود کالای نامرغوب چینی را به ایران داده و اکنون میتوان با اتخاذ تدابیر صحیح، از یک مشتری به شریکی قدرتمند برای چینیها تبدیل شد.
شی جین پینگ رئیسجمهوری خلق چین قرار است، درصدر یک هیات بلندپایه سیاسی-اقتصادی به تهران بیاید. به عقیده شما، آیا این سفر صرفاً در پاسخ به حضور سال گذشته آقای روحانی در این کشور و گسترش مناسبات متداول بوده، یا با توجه به اجرای قطعی برجام و تحولات منطقه، مقاصدی فراتر از این در ذهن چشمبادامیها میگذرد؟
اصولاً در روابط بینالملل، هیچگاه سفری تکبعدی نبوده و همواره مقاصد و دلایل مختلفی در پس آن وجود دارد. از یک طرف میتواند به دلیل پاسخ دیپلماتیک، به سفر سال گذشته دکتر روحانی باشد و از طرف دیگر چینیها به برههای از روابط خود با ایران رسیدهاند که این ضرورت را احساس میکنند که اکنون عازم ایران شوند. چنانچه بخواهیم این ضرورت را مورد واکاوی قرار دهیم، در وهله اول برطرف شدن محدودیتهای ارتباط با ایران و لغو تحریمهای سیاسی برآمده از قطعنامهها، میتواند یکی از عوامل این ضرورت باشد. عامل بعدی، برداشته شدن تحریمهای اقتصادی و صنعتی ایران است که میتواند سبب گسترش هرچه بیشتر مناسبات تجاری بین دو کشور باشد. از سوی دیگر، به دلیل بدهکاری طولانیمدت چینیها به ایران -از اوایل انقلاب تاکنون- عمده سفرها یکطرفه و به مقصد چین بوده و مقامات عالی چین نظیر رئیسجمهور، کمتر رغبت به حضور در ایران نشان دادهاند. دلیل دیگر، وقوع تحولات جهانی و بهویژه منطقهای است؛ تحولاتی در کشورهای خاورمیانه از جمله عراق، سوریه و یمن، که موجب ایجاد نگرانی برای چینیها شده و منافع آنها را دستخوش مخاطره کرده است؛ کشورهایی که روی ذخایر عظیم انرژی استقرار یافتهاند در ناآرامی به سر میبرند. بنابراین یکی از گزینههایی که میتواند از طریق رایزنی و همکاری برای چینیها در تاثیرگذاری روی تحولات منطقه، مثمر ثمر باشد، گسترش مناسبات با قدرتی در منطقه چون ایران است. از منظر جهانی نیز، چینیها با علم به دورخیز آمریکا -که در نظر دارد مرکز ثقل نظامی و سیاسی خود را از خاورمیانه به خاور دور انتقال دهد- در صددند که در تقابل با این اقدام برآمده و از گشودن باب همکاری و مذاکره با کشورهای مستعد و همسویی نظیر ایران در پیشبرد این هدف، استفاده کنند. دلیل دیگر میتواند بر اساس ابراز تمایل پیشین ایران در پیوستن به اجلاس شانگهای باشد؛ اجلاسی که بازیگران اصلی آن روسها و چینیها هستند و رویکردی در تقابل با غرب را دنبال میکنند. به دلیل خصیصه بارز ضدغربی بودن ایران، چینیها قصد دارند از این پتانسیل در جهت پیشبرد اهداف اجلاس بهرهمند شوند و موجبات الحاق ایران به سازمان میاندولتی همکاری شانگهای را فراهم آورند. هدف بعدی چینیها از این سفر، به طور حتم ربودن گوی سبقت از رقبای اقتصادی و صنعتی خود در گسترش همکاریهای اقتصادی با ایران است. آنها به خوبی آگاهند که با اجرای برجام و رفع تحریمهای سیاسی و اقتصادی، کشورهای اروپایی، آمریکا و ژاپن، پتانسیل ورود و فعالیت در بازار ایران را خواهند داشت و به دلیل مزیت مرغوبیت کالاهای خود، سعی در کنار زدن کالاهای چینی خواهند داشت؛ بنابراین این کشور نیز درصدد استحکام جای پای خود در بازار ایران برمیآید. مجموعه این ادله و مقاصد یادشده میتواند دلیل اصلی سفر رئیس کشور چین به ایران باشد.
حال، اجازه دهید به عقبتر بازگردیم؛ زمانی که تحریمهای ظالمانه علیه کشورمان وضع و تشدید شد. کشور چین همواره مواضعی دوگانه در قبال روابط با ایران داشته است. از طرفی، با فشار آمریکا رای مثبت به تحریمها میدهد و از طرفی در اجرای آن تعلل میکند. از سویی همکاری هستهای را با کشور قطع کرده و از سوی دیگر، متعهد به هستهای شدن ایران میماند و همکاریهای اقتصادی خود را توسعه میدهد. این حضور چینیها در کنار ایران، چقدر به دلیل منافع سیاسی و چقدر در ارتباط با منافع اقتصادی این کشور بوده است؟
پرواضح است که هر کشوری بر مبنای منافع خود عمل میکند و بر این اساس، به طور حتم چینیها نیز، در ادامه روابط خود با ایران پس از وضع تحریمها، تنها رضایت خدا را مدنظر نداشتهاند. در این دوران چینیها در کنار ایران ماندند و از طرف دیگر منافع کشور خود را در قبال رابطه با ایران به حداکثر رساندند. در شرایطی که برخی از کشورها نظیر کشورهای اروپایی، روابط سیاسی و اقتصادی خود را با ایران قطع کردند، چینیها از سفر ایرانیها به کشور خود ناخرسند نبوده ولی علاقهای نیز در سفر به ایران نشان نمیدادند. از آنسو تلاش چشمبادامیها بیشتر روی صادرات کالا به ایران متمرکز بود و از اینسو کشور ما نیز از فرط ناعلاجی، ناگزیر به قبول کالاهای چینی شد؛ کالاهای عمدتاً بیکیفیت و بنجلی که در غیاب تولیدکنندگان طراز اول دنیا، بازار کشور را تسخیر و انتخاب را از مصرفکننده ایرانی سلب کرد. ضمن اینکه از منظر سیاسی نیز، چین از کارت ایران در بازی با آمریکا استفاده میکرد و از این طریق به کسب امتیاز میپرداخت. از زاویه دیگر، ایران نیز اگر کشور جایگزینی نظیر چین را در کیسه نداشت، مجبور به واردات کالا از کشورهای درجه چندم بود. بنابراین کشور ما نیز حق انتخاب چندان گستردهای در این باره نداشت. در نتیجه ایران که به دلیل اتخاذ سیاستهای نادرست دولت گذشته، در جامع بینالملل به منجلاب انزوا کشیده شده بود، به دنبال صدور قطعنامههای شورای امنیت، با موجی از تحریمها مواجه شد و تن به خرید کالای فاقد کیفیت در ازای پرداخت دلار نفتی داد؛ تحریمهایی که به مراتب بیش از یک «تکه کاغذ پاره» کشور را با بحران مواجه کرد. بنابراین در ورود چنین کالاهایی از چین، بخش عمدهای از قصور، متوجه کشور ما بوده در حالی که میشد مصرفکننده ایرانی، کالاهای باکیفیت از کشورهای طراز اول در سبد خرید خود داشته باشد؛ مانند اکنون که به جای خرید هواپیماهای ناایمن روسی و چینی، برای خرید هواپیما از شرکت ایرباس فرانسوی تلاشهایی در جریان است، بنابراین لازم است همواره توجه داشته باشیم که در صورت تکرار چنین تجربه تلخی، باز هم چنین معضلاتی دامنگیر اقتصاد کشور خواهد شد. ضمن اینکه نمیتوان یکطرفه، انگشت اتهام را به سوی چینیها نشانه گرفت. چرا که آنها از فرصت پیش آمده نهایت بهره را بردند.
چین در سال 2011 رکورد واردات 550 هزار بشکهای نفت از ایران را ثبت کرده. آیا میتوان از گفتههای شما چنین استنباط کرد که فروش کالاهای بیکیفیت چینی، در واقع باجخواهی آنها در ازای خرید نفت از ایران در نتیجه اتخاذ سیاستهای اشتباه دولت پیشین بوده است؟
همینطور است. توجه داشته باشید که نفت ایران، عمدتاً به خاور دور و جنوب آسیا صادر میشد؛ کشورهایی نظیر چین، ژاپن، کره جنوبی و هند. ضمن اینکه در ازای این صادرات نیز کشور تنها ناگزیر به ورود کالا بود؛ کالایی ارزانقیمت که در گفتار مردم با عنوان «بنجل» یاد شده و صدای اعتراض تولیدکننده کشور را نیز درآورده است. اما چنانچه باب واردات کالاهای باکیفیت اروپایی و آمریکایی به کشور گشوده شود، کشوری نظیر چین یا هند، ناگزیر به صدور کالای مرغوبتر خواهد بود تا بتواند در رقابت با این کشورها درنماند. بنابراین لازم است رویکرد ایران نیز تغییر کند، و شایسته است که با بهبود روابط با اروپا و آمریکا، به سوی بازارهای این کشورها گام برداریم تا بتوانیم بند محدودیتهای تکنولوژیک را از صنعت کشور باز کنیم. در غیر این صورت دلارهای گران موجود در کشور صرف خرید کالاهای نامرغوب خواهد شد و دو کشور چین و هند، همچنان به صادرات پرسود کالای بنجل خود ادامه میدهند؛ امری که در دوره تحریمها شاهد آن بودیم.
حال اگر در آینده، صادرات کالای بیکیفیت از چین متوقف شود، وضعیت آتی بدهی این کشور را به ایران چگونه پیشبینی میکنید و بازپرداخت احتمالی، به چه نحو خواهد بود؟
تعیین تکلیف بدهیهای آتی به چگونگی توافق دوجانبه بازمیگردد؛ ممکن است بخشی به صورت پول تحویل کشور شود، و بخشی نیز در قالب کالا. حال آنکه با وجود فشارهایی که بر چینیها وارد است و تنگ شدن عرصه رقابت، به احتمال فراوان آنها به جای کالای دست پنجم خود، کالای دست دوم و بعضاً دست اول را در ازای بدهی خود، وارد ایران خواهند کرد.
از ورود کالاهای بیکیفیت چینی در دوره تحریمها که بگذریم، آیا صادرات خدمات چینی به کشور نیز مانند این کالاها بیکیفیت بود و کشور را متضرر کرد؟ پروژههایی نظیر مترو، نیروگاهسازی، توسعه بخش نفت و گاز و امثال آن.
تصور میکنم کشور ما در زمینه همکاریهای مشترک در زمینه خدمات، در مقایسه با مصرف کالاهای چینی، ضرر بسیار کمتری را متحمل شد. اما لازم است شرایط قرارداد نیز مد نظر قرار گیرد؛ بهگونهای که عقد قرارداد در شرایط تحریم و پساتحریم (وضعیت عادی) کاملاً متفاوت است. مسلماً در وضعیت عادی و مثبت، قرارداد فیمابین دو کشور از شرایط مطلوب و مناسبی برخوردار است. البته عکس این مطلب نیز صادق است و تنگناهای حاکم، از مطلوبیت قراردادها خواهد کاست و هزینه معامله را افزایش میدهد. به طور کلی صرفنظر از مفاد قرارداد و هزینه آن، چینیها در ایفای تعهدات خود در زمان تحریم، کوتاهی قابل توجهی نداشتند و از این منظر ایران چندان مانند کالاهای وارداتی از این کشور، متضرر نشد.
با اجرای برجام، روابط سیاسی و دیپلماتیک بین دو کشور ایران و چین چگونه خواهد بود؟ آیا میتوان انتظار داشت مرتبه ایران از قالب یک مشتری کالاهای مصرفی به منزله یک شریک قدرتمند تجاری چین ارتقا یابد و در کیفیت روابط بهبود حاصل شود؟
این بستگی به انتخاب ایران دارد. تا زمانی که ایران همچنان صرفاً تمایل به پرداخت پول بابت واردات کالا دارد، مشتری کالای تولید چین خواهد بود. ولی اگر رویکرد کشور، به طراحی و توسعه تولید تغییر کند، میتوان به وقوع اتفاقات بهتر امیدوار بود. همانطور که در اواخر دهه 1970 چینیها نیز در تقابل با آمریکا عمل کردند؛ بهگونهای که با توسعه همکاری با آمریکا، به گسترش زیرساختهای تولید و بهبود تکنولوژی صنعت پرداختند و تنها به رفع نیاز از طریق واردات کالا بسنده نکردند. بنابراین اگر بهگونهای دقیق برنامهریزی صورت گیرد که از این همکاریها در جهت توسعه زیرساخت صنعت کشور استفاده شود، میتوان به گشایشهای بیشتر امیدوار بود. در غیر این صورت درآمدهای نفتی تنها خرج واردات گسترده کالا خواهد شد؛ درآمدهایی که این روزها حال و روز خوبی ندارد.
در سفر آقای پینگ به ایران، هیاتی اقتصادی نیز او را همراهی میکنند. فکر میکنید این فعالان اقتصادی، در میان خیز گسترده هیاتهای تجاری کشورهای طراز اول جهان برای ارزیابی اقتصاد ایران و بهویژه در حوزههای نفت و گاز و طرحهای زیربنایی چقدر شانس برتری دارند؟
من به سه دلیل برای چین شانس بیشتری قائل هستم. دلیل نخست توانایی بالای چینیهاست که -برخلاف دوران تحریمها که از تواناییهای درجه چندم خود در ایران استفاده میکردند- میتوانند از پتانسیلهای قویتری استفاده کنند. دلیل دوم حضور گسترده آنها در زمان تحریمهاست که به نوعی میتواند تضمینکننده مشارکت آتی چینیها در پساتحریم باشد و سوم آنکه، چین برخلاف آمریکا و کشورهای اروپایی، در تضاد سیاسی و حقوق بشر با ایران نیست و این میتواند شانس تداوم حضورشان را در ایران بالا ببرد.
اما رشد اقتصادی چین در سالهای اخیر با کاهش محسوسی همراه شده و این پیشامد تاثیر قابل توجهی بر روندها و بازارهای اقتصاد جهان گذاشته است. با وجود این نقیصه، آیا همچنان چین نیازمند نفت، فولاد و مواد خام ایران مانند سنگ آهن خواهد بود؟
کاهش در رشد اقتصادی در این کشور، از قانون و اصول اقتصاد پیروی میکند. شیب رشد در هر کشوری که شروع به توسعه اقتصادی میکند، در ابتدا از شدت بیشتری برخوردار است و تا مرحله اشباع به همین روند ادامه خواهد داد. پس از اینکه به لحاظ رشد اقتصادی اشباع حاصل شد، شروع به درجا زدن کرده و از شدت رشد کاسته میشود. به عنوان نمونه اقتصاد ژاپن که در حال حاضر رشد متوسطی حدود یک یا دو درصد دارد، روزگاری رشد تا 8 درصد را نیز تجربه کرده است، آمریکا نیز چنین روند مشابهی را طی کرده است. بنابراین چین هم از این قاعده علم اقتصاد مستثنی نبوده و اکنون که به اشباع رسیده، رشد اقتصادی کمتر از هفت درصد را محقق ساخته؛ کشوری که رشد 12 تا 13درصدی را نیز در اقتصاد خود ثبت کرده است. بنابراین کاهش مصرف فولاد و نفت چین نیز به دلیل همین مکانیسم بوده و نمیتوان علت آن را در ضعف اقتصاد چین دانست؛ البته که این کشور، همچنان به انرژی و فولاد نیازمند خواهد بود. لذا لازم است برنامهریزیها نیز مطابق با همین تحولات صورت گیرد. ضمن اینکه چین تا زمان پیدا کردن جایگزین برای نفت، همچنان به آن وابسته خواهد بود و البته نباید از یاد برد که به طور کلی در سطح جهان به علت اهمیت حفظ محیط زیست، تمامی کشورها در حال بررسی و اجرای این جایگزینی هستند.
روابط نهچندان صمیمی ایران و آمریکا برای چین تا چه زمانی سودآور خواهد بود؟
به طور کلی، وقتی ایران با قدرت نخست جهان، در سردی روابط به سر میبرد، قدرتهای دوم و سوم از این شرایط کمال سوءاستفاده را خواهند برد. حال اگر روابط اقتصادی با آمریکا گرمتر شود، قدرتهای دیگر کمتر در قبال ایران اعمال نفوذ خواهند کرد. به عنوان مثال اروپاییها دیگر نمیتوانند از موضع قدرت با کشور ما رفتار کنند و توانایی دیکته کردن مواضع خود یا گرانفروشی بیشتر را نخواهند داشت و ناگزیر بهترین کالا و خدمات خود را به ایران ارائه خواهند کرد، که البته این گزاره شامل حال چین و کشورهای دیگری چون روسیه، ژاپن، و کره جنوبی نیز خواهد شد. از طرفی اگر این سردی روابط اقتصادی همچنان میل به ادامه داشته باشد، سایر کشورها از این فرصت استفاده میکنند و شرایط بیشتر و سختتری برای معامله با ایران تعیین خواهند کرد.
مطابق با پیشبینیها، چین با پیشی گرفتن از آمریکا، بزرگترین اقتصاد جهان میشود و آمریکا در رتبه دوم قدرت قرار خواهد گرفت. ضمن اینکه چینیها با دوراندیشی در امنیت انرژی خود، مصمم به تکمیل لوله نفتی ایران-پاکستان بوده و درصدد اتصال به خطوط گازی ترکمنستان هستند. بنابراین ایران از لحاظ موقعیت ژئوپولتیک اهمیت دوچندانی برای چین پیدا خواهد کرد. در این میان، نقش ایران چگونه خواهد بود؟
تقابل بین این دو کشور، در واقع زورآزمایی بین دو قدرت برتر جهان است و همانطور که اشاره کردید پس از یک یا دو دهه، اقتصاد چین، اقتصاد آمریکا را پشت سر خواهد گذاشت. بنابراین هر کدام از این کشورها در تلاش برای شکست دادن رقیب خود در اقتصاد، از کشورهای قدرتمند دیگر به نوعی یارگیری میکنند. برای ایران مطلوبیت در این نیست که به صورت یکطرفه، یار یکی از این دو کشور باشد. در حالتی که ایران صرفنظر از روابط با آمریکا، تنها به جانبداری از چین بپردازد، چینیها باز هم در موضع قدرت قرار گرفته و با شرایط مطلوب خود با ایران رفتار میکنند. از طرف دیگر اگر روابط تهران-واشنگتن از سردی موجود خارج شود، مقامات چینی ملاحظه بیشتری در رفتار با ایران لحاظ کرده و سعی بر این خواهند داشت که به منظور همراه ساختن ایران با خود، بهترین شرایط را به ما پیشنهاد کنند.
شی جین پینگ رئیسجمهوری خلق چین قرار است، درصدر یک هیات بلندپایه سیاسی-اقتصادی به تهران بیاید. به عقیده شما، آیا این سفر صرفاً در پاسخ به حضور سال گذشته آقای روحانی در این کشور و گسترش مناسبات متداول بوده، یا با توجه به اجرای قطعی برجام و تحولات منطقه، مقاصدی فراتر از این در ذهن چشمبادامیها میگذرد؟
اصولاً در روابط بینالملل، هیچگاه سفری تکبعدی نبوده و همواره مقاصد و دلایل مختلفی در پس آن وجود دارد. از یک طرف میتواند به دلیل پاسخ دیپلماتیک، به سفر سال گذشته دکتر روحانی باشد و از طرف دیگر چینیها به برههای از روابط خود با ایران رسیدهاند که این ضرورت را احساس میکنند که اکنون عازم ایران شوند. چنانچه بخواهیم این ضرورت را مورد واکاوی قرار دهیم، در وهله اول برطرف شدن محدودیتهای ارتباط با ایران و لغو تحریمهای سیاسی برآمده از قطعنامهها، میتواند یکی از عوامل این ضرورت باشد. عامل بعدی، برداشته شدن تحریمهای اقتصادی و صنعتی ایران است که میتواند سبب گسترش هرچه بیشتر مناسبات تجاری بین دو کشور باشد. از سوی دیگر، به دلیل بدهکاری طولانیمدت چینیها به ایران -از اوایل انقلاب تاکنون- عمده سفرها یکطرفه و به مقصد چین بوده و مقامات عالی چین نظیر رئیسجمهور، کمتر رغبت به حضور در ایران نشان دادهاند. دلیل دیگر، وقوع تحولات جهانی و بهویژه منطقهای است؛ تحولاتی در کشورهای خاورمیانه از جمله عراق، سوریه و یمن، که موجب ایجاد نگرانی برای چینیها شده و منافع آنها را دستخوش مخاطره کرده است؛ کشورهایی که روی ذخایر عظیم انرژی استقرار یافتهاند در ناآرامی به سر میبرند. بنابراین یکی از گزینههایی که میتواند از طریق رایزنی و همکاری برای چینیها در تاثیرگذاری روی تحولات منطقه، مثمر ثمر باشد، گسترش مناسبات با قدرتی در منطقه چون ایران است. از منظر جهانی نیز، چینیها با علم به دورخیز آمریکا -که در نظر دارد مرکز ثقل نظامی و سیاسی خود را از خاورمیانه به خاور دور انتقال دهد- در صددند که در تقابل با این اقدام برآمده و از گشودن باب همکاری و مذاکره با کشورهای مستعد و همسویی نظیر ایران در پیشبرد این هدف، استفاده کنند. دلیل دیگر میتواند بر اساس ابراز تمایل پیشین ایران در پیوستن به اجلاس شانگهای باشد؛ اجلاسی که بازیگران اصلی آن روسها و چینیها هستند و رویکردی در تقابل با غرب را دنبال میکنند. به دلیل خصیصه بارز ضدغربی بودن ایران، چینیها قصد دارند از این پتانسیل در جهت پیشبرد اهداف اجلاس بهرهمند شوند و موجبات الحاق ایران به سازمان میاندولتی همکاری شانگهای را فراهم آورند. هدف بعدی چینیها از این سفر، به طور حتم ربودن گوی سبقت از رقبای اقتصادی و صنعتی خود در گسترش همکاریهای اقتصادی با ایران است. آنها به خوبی آگاهند که با اجرای برجام و رفع تحریمهای سیاسی و اقتصادی، کشورهای اروپایی، آمریکا و ژاپن، پتانسیل ورود و فعالیت در بازار ایران را خواهند داشت و به دلیل مزیت مرغوبیت کالاهای خود، سعی در کنار زدن کالاهای چینی خواهند داشت؛ بنابراین این کشور نیز درصدد استحکام جای پای خود در بازار ایران برمیآید. مجموعه این ادله و مقاصد یادشده میتواند دلیل اصلی سفر رئیس کشور چین به ایران باشد.
حال، اجازه دهید به عقبتر بازگردیم؛ زمانی که تحریمهای ظالمانه علیه کشورمان وضع و تشدید شد. کشور چین همواره مواضعی دوگانه در قبال روابط با ایران داشته است. از طرفی، با فشار آمریکا رای مثبت به تحریمها میدهد و از طرفی در اجرای آن تعلل میکند. از سویی همکاری هستهای را با کشور قطع کرده و از سوی دیگر، متعهد به هستهای شدن ایران میماند و همکاریهای اقتصادی خود را توسعه میدهد. این حضور چینیها در کنار ایران، چقدر به دلیل منافع سیاسی و چقدر در ارتباط با منافع اقتصادی این کشور بوده است؟
پرواضح است که هر کشوری بر مبنای منافع خود عمل میکند و بر این اساس، به طور حتم چینیها نیز، در ادامه روابط خود با ایران پس از وضع تحریمها، تنها رضایت خدا را مدنظر نداشتهاند. در این دوران چینیها در کنار ایران ماندند و از طرف دیگر منافع کشور خود را در قبال رابطه با ایران به حداکثر رساندند. در شرایطی که برخی از کشورها نظیر کشورهای اروپایی، روابط سیاسی و اقتصادی خود را با ایران قطع کردند، چینیها از سفر ایرانیها به کشور خود ناخرسند نبوده ولی علاقهای نیز در سفر به ایران نشان نمیدادند. از آنسو تلاش چشمبادامیها بیشتر روی صادرات کالا به ایران متمرکز بود و از اینسو کشور ما نیز از فرط ناعلاجی، ناگزیر به قبول کالاهای چینی شد؛ کالاهای عمدتاً بیکیفیت و بنجلی که در غیاب تولیدکنندگان طراز اول دنیا، بازار کشور را تسخیر و انتخاب را از مصرفکننده ایرانی سلب کرد. ضمن اینکه از منظر سیاسی نیز، چین از کارت ایران در بازی با آمریکا استفاده میکرد و از این طریق به کسب امتیاز میپرداخت. از زاویه دیگر، ایران نیز اگر کشور جایگزینی نظیر چین را در کیسه نداشت، مجبور به واردات کالا از کشورهای درجه چندم بود. بنابراین کشور ما نیز حق انتخاب چندان گستردهای در این باره نداشت. در نتیجه ایران که به دلیل اتخاذ سیاستهای نادرست دولت گذشته، در جامع بینالملل به منجلاب انزوا کشیده شده بود، به دنبال صدور قطعنامههای شورای امنیت، با موجی از تحریمها مواجه شد و تن به خرید کالای فاقد کیفیت در ازای پرداخت دلار نفتی داد؛ تحریمهایی که به مراتب بیش از یک «تکه کاغذ پاره» کشور را با بحران مواجه کرد. بنابراین در ورود چنین کالاهایی از چین، بخش عمدهای از قصور، متوجه کشور ما بوده در حالی که میشد مصرفکننده ایرانی، کالاهای باکیفیت از کشورهای طراز اول در سبد خرید خود داشته باشد؛ مانند اکنون که به جای خرید هواپیماهای ناایمن روسی و چینی، برای خرید هواپیما از شرکت ایرباس فرانسوی تلاشهایی در جریان است، بنابراین لازم است همواره توجه داشته باشیم که در صورت تکرار چنین تجربه تلخی، باز هم چنین معضلاتی دامنگیر اقتصاد کشور خواهد شد. ضمن اینکه نمیتوان یکطرفه، انگشت اتهام را به سوی چینیها نشانه گرفت. چرا که آنها از فرصت پیش آمده نهایت بهره را بردند.
چین در سال 2011 رکورد واردات 550 هزار بشکهای نفت از ایران را ثبت کرده. آیا میتوان از گفتههای شما چنین استنباط کرد که فروش کالاهای بیکیفیت چینی، در واقع باجخواهی آنها در ازای خرید نفت از ایران در نتیجه اتخاذ سیاستهای اشتباه دولت پیشین بوده است؟
همینطور است. توجه داشته باشید که نفت ایران، عمدتاً به خاور دور و جنوب آسیا صادر میشد؛ کشورهایی نظیر چین، ژاپن، کره جنوبی و هند. ضمن اینکه در ازای این صادرات نیز کشور تنها ناگزیر به ورود کالا بود؛ کالایی ارزانقیمت که در گفتار مردم با عنوان «بنجل» یاد شده و صدای اعتراض تولیدکننده کشور را نیز درآورده است. اما چنانچه باب واردات کالاهای باکیفیت اروپایی و آمریکایی به کشور گشوده شود، کشوری نظیر چین یا هند، ناگزیر به صدور کالای مرغوبتر خواهد بود تا بتواند در رقابت با این کشورها درنماند. بنابراین لازم است رویکرد ایران نیز تغییر کند، و شایسته است که با بهبود روابط با اروپا و آمریکا، به سوی بازارهای این کشورها گام برداریم تا بتوانیم بند محدودیتهای تکنولوژیک را از صنعت کشور باز کنیم. در غیر این صورت دلارهای گران موجود در کشور صرف خرید کالاهای نامرغوب خواهد شد و دو کشور چین و هند، همچنان به صادرات پرسود کالای بنجل خود ادامه میدهند؛ امری که در دوره تحریمها شاهد آن بودیم.
حال اگر در آینده، صادرات کالای بیکیفیت از چین متوقف شود، وضعیت آتی بدهی این کشور را به ایران چگونه پیشبینی میکنید و بازپرداخت احتمالی، به چه نحو خواهد بود؟
تعیین تکلیف بدهیهای آتی به چگونگی توافق دوجانبه بازمیگردد؛ ممکن است بخشی به صورت پول تحویل کشور شود، و بخشی نیز در قالب کالا. حال آنکه با وجود فشارهایی که بر چینیها وارد است و تنگ شدن عرصه رقابت، به احتمال فراوان آنها به جای کالای دست پنجم خود، کالای دست دوم و بعضاً دست اول را در ازای بدهی خود، وارد ایران خواهند کرد.
از ورود کالاهای بیکیفیت چینی در دوره تحریمها که بگذریم، آیا صادرات خدمات چینی به کشور نیز مانند این کالاها بیکیفیت بود و کشور را متضرر کرد؟ پروژههایی نظیر مترو، نیروگاهسازی، توسعه بخش نفت و گاز و امثال آن.
تصور میکنم کشور ما در زمینه همکاریهای مشترک در زمینه خدمات، در مقایسه با مصرف کالاهای چینی، ضرر بسیار کمتری را متحمل شد. اما لازم است شرایط قرارداد نیز مد نظر قرار گیرد؛ بهگونهای که عقد قرارداد در شرایط تحریم و پساتحریم (وضعیت عادی) کاملاً متفاوت است. مسلماً در وضعیت عادی و مثبت، قرارداد فیمابین دو کشور از شرایط مطلوب و مناسبی برخوردار است. البته عکس این مطلب نیز صادق است و تنگناهای حاکم، از مطلوبیت قراردادها خواهد کاست و هزینه معامله را افزایش میدهد. به طور کلی صرفنظر از مفاد قرارداد و هزینه آن، چینیها در ایفای تعهدات خود در زمان تحریم، کوتاهی قابل توجهی نداشتند و از این منظر ایران چندان مانند کالاهای وارداتی از این کشور، متضرر نشد.
تا زمانی که ایران همچنان صرفاً تمایل به پرداخت پول بابت واردات کالا را دارد، مشتری کالای تولید چین خواهد بود. ولی اگر رویکرد کشور، به طراحی و توسعه تولید تغییر کند، میتوان به وقوع اتفاقات بهتر امیدوار بود.
با اجرای برجام، روابط سیاسی و دیپلماتیک بین دو کشور ایران و چین چگونه خواهد بود؟ آیا میتوان انتظار داشت مرتبه ایران از قالب یک مشتری کالاهای مصرفی به منزله یک شریک قدرتمند تجاری چین ارتقا یابد و در کیفیت روابط بهبود حاصل شود؟
این بستگی به انتخاب ایران دارد. تا زمانی که ایران همچنان صرفاً تمایل به پرداخت پول بابت واردات کالا دارد، مشتری کالای تولید چین خواهد بود. ولی اگر رویکرد کشور، به طراحی و توسعه تولید تغییر کند، میتوان به وقوع اتفاقات بهتر امیدوار بود. همانطور که در اواخر دهه 1970 چینیها نیز در تقابل با آمریکا عمل کردند؛ بهگونهای که با توسعه همکاری با آمریکا، به گسترش زیرساختهای تولید و بهبود تکنولوژی صنعت پرداختند و تنها به رفع نیاز از طریق واردات کالا بسنده نکردند. بنابراین اگر بهگونهای دقیق برنامهریزی صورت گیرد که از این همکاریها در جهت توسعه زیرساخت صنعت کشور استفاده شود، میتوان به گشایشهای بیشتر امیدوار بود. در غیر این صورت درآمدهای نفتی تنها خرج واردات گسترده کالا خواهد شد؛ درآمدهایی که این روزها حال و روز خوبی ندارد.
در سفر آقای پینگ به ایران، هیاتی اقتصادی نیز او را همراهی میکنند. فکر میکنید این فعالان اقتصادی، در میان خیز گسترده هیاتهای تجاری کشورهای طراز اول جهان برای ارزیابی اقتصاد ایران و بهویژه در حوزههای نفت و گاز و طرحهای زیربنایی چقدر شانس برتری دارند؟
من به سه دلیل برای چین شانس بیشتری قائل هستم. دلیل نخست توانایی بالای چینیهاست که -برخلاف دوران تحریمها که از تواناییهای درجه چندم خود در ایران استفاده میکردند- میتوانند از پتانسیلهای قویتری استفاده کنند. دلیل دوم حضور گسترده آنها در زمان تحریمهاست که به نوعی میتواند تضمینکننده مشارکت آتی چینیها در پساتحریم باشد و سوم آنکه، چین برخلاف آمریکا و کشورهای اروپایی، در تضاد سیاسی و حقوق بشر با ایران نیست و این میتواند شانس تداوم حضورشان را در ایران بالا ببرد.
اما رشد اقتصادی چین در سالهای اخیر با کاهش محسوسی همراه شده و این پیشامد تاثیر قابل توجهی بر روندها و بازارهای اقتصاد جهان گذاشته است. با وجود این نقیصه، آیا همچنان چین نیازمند نفت، فولاد و مواد خام ایران مانند سنگ آهن خواهد بود؟
کاهش در رشد اقتصادی در این کشور، از قانون و اصول اقتصاد پیروی میکند. شیب رشد در هر کشوری که شروع به توسعه اقتصادی میکند، در ابتدا از شدت بیشتری برخوردار است و تا مرحله اشباع به همین روند ادامه خواهد داد. پس از اینکه به لحاظ رشد اقتصادی اشباع حاصل شد، شروع به درجا زدن کرده و از شدت رشد کاسته میشود. به عنوان نمونه اقتصاد ژاپن که در حال حاضر رشد متوسطی حدود یک یا دو درصد دارد، روزگاری رشد تا 8 درصد را نیز تجربه کرده است، آمریکا نیز چنین روند مشابهی را طی کرده است. بنابراین چین هم از این قاعده علم اقتصاد مستثنی نبوده و اکنون که به اشباع رسیده، رشد اقتصادی کمتر از هفت درصد را محقق ساخته؛ کشوری که رشد 12 تا 13درصدی را نیز در اقتصاد خود ثبت کرده است. بنابراین کاهش مصرف فولاد و نفت چین نیز به دلیل همین مکانیسم بوده و نمیتوان علت آن را در ضعف اقتصاد چین دانست؛ البته که این کشور، همچنان به انرژی و فولاد نیازمند خواهد بود. لذا لازم است برنامهریزیها نیز مطابق با همین تحولات صورت گیرد. ضمن اینکه چین تا زمان پیدا کردن جایگزین برای نفت، همچنان به آن وابسته خواهد بود و البته نباید از یاد برد که به طور کلی در سطح جهان به علت اهمیت حفظ محیط زیست، تمامی کشورها در حال بررسی و اجرای این جایگزینی هستند.
روابط نهچندان صمیمی ایران و آمریکا برای چین تا چه زمانی سودآور خواهد بود؟
به طور کلی، وقتی ایران با قدرت نخست جهان، در سردی روابط به سر میبرد، قدرتهای دوم و سوم از این شرایط کمال سوءاستفاده را خواهند برد. حال اگر روابط اقتصادی با آمریکا گرمتر شود، قدرتهای دیگر کمتر در قبال ایران اعمال نفوذ خواهند کرد. به عنوان مثال اروپاییها دیگر نمیتوانند از موضع قدرت با کشور ما رفتار کنند و توانایی دیکته کردن مواضع خود یا گرانفروشی بیشتر را نخواهند داشت و ناگزیر بهترین کالا و خدمات خود را به ایران ارائه خواهند کرد، که البته این گزاره شامل حال چین و کشورهای دیگری چون روسیه، ژاپن، و کره جنوبی نیز خواهد شد. از طرفی اگر این سردی روابط اقتصادی همچنان میل به ادامه داشته باشد، سایر کشورها از این فرصت استفاده میکنند و شرایط بیشتر و سختتری برای معامله با ایران تعیین خواهند کرد.
مطابق با پیشبینیها، چین با پیشی گرفتن از آمریکا، بزرگترین اقتصاد جهان میشود و آمریکا در رتبه دوم قدرت قرار خواهد گرفت. ضمن اینکه چینیها با دوراندیشی در امنیت انرژی خود، مصمم به تکمیل لوله نفتی ایران-پاکستان بوده و درصدد اتصال به خطوط گازی ترکمنستان هستند. بنابراین ایران از لحاظ موقعیت ژئوپولتیک اهمیت دوچندانی برای چین پیدا خواهد کرد. در این میان، نقش ایران چگونه خواهد بود؟
تقابل بین این دو کشور، در واقع زورآزمایی بین دو قدرت برتر جهان است و همانطور که اشاره کردید پس از یک یا دو دهه، اقتصاد چین، اقتصاد آمریکا را پشت سر خواهد گذاشت. بنابراین هر کدام از این کشورها در تلاش برای شکست دادن رقیب خود در اقتصاد، از کشورهای قدرتمند دیگر به نوعی یارگیری میکنند. برای ایران مطلوبیت در این نیست که به صورت یکطرفه، یار یکی از این دو کشور باشد. در حالتی که ایران صرفنظر از روابط با آمریکا، تنها به جانبداری از چین بپردازد، چینیها باز هم در موضع قدرت قرار گرفته و با شرایط مطلوب خود با ایران رفتار میکنند. از طرف دیگر اگر روابط تهران-واشنگتن از سردی موجود خارج شود، مقامات چینی ملاحظه بیشتری در رفتار با ایران لحاظ کرده و سعی بر این خواهند داشت که به منظور همراه ساختن ایران با خود، بهترین شرایط را به ما پیشنهاد کنند.
دیدگاه تان را بنویسید