چرا تهرانیها نسبت به کارهای تحقیقاتی بیاعتماد هستند؟
آمار نداریم؛ توسعه نداریم
آنچه میتوان در مورد همکاری نکردن مردم برای مشخص شدن برخی آمارهای لازم در علوم اجتماعی گفت این است که مردم ایران در طول تاریخ، با یک نحوه تصمیمگیری روبهرو هستند که تصمیمات از بالا گرفته میشود و به آنها اعلام میشود.
آنچه میتوان در مورد همکاری نکردن مردم برای مشخص شدن برخی آمارهای لازم در علوم اجتماعی گفت این است که مردم ایران در طول تاریخ، با یک نحوه تصمیمگیری روبهرو هستند که تصمیمات از بالا گرفته میشود و به آنها اعلام میشود. در حقیقت میتوان اینطور گفت که طبق سبکهای مدیریتی که رنسیس لیکرت (RensisLikert) عنوان میکند، در برخی موارد این تصمیمگیری از بالا صورت میگیرد و مردم آن را قبول نمیکنند. مدیریت سیستم لیکرت اینطور میگوید که ارباب به خدمتکار اعتماد دارد. این اعتماد در تمام سطوح روابط میان دو طرف وجود دارد. ولی در سیستمهای دیگری که لیکرت عنوان میکند، کارکنان اداره یا مردم جامعه تصمیم میگیرند و فرد بالایی که میتواند همان نهاد دولت باشد، بر این تصمیمات نظارت میکند. در سیستم دیگر لیکرت نیز، همه تصمیم میگیرند و همه بر خود نظارت دارند. اما سیستم مدیریت در ایران، سیستم دوم لیکرت است یعنی به سبک مدیریت پدرانه صورت میگیرد. در این سیستم مدیریتی، مدیر ارشد بیشترین تصمیمات را میگیرد و اغلب به صورت بالا به پایین و یکطرفه انجام میشود.
در این میان، چون مردم در شهرهای بزرگ با آگاهی و اطلاعات بیشتری روبهرو هستند، منطقیتر فکر میکنند و اعتماد کردن برایشان سختتر است. یعنی طبق سیستم مدیریتی لیکرت، مدیریت نظارهگر است و بر همین اساس، مردم مدام میگویند به ما چه مربوط است! این بدترین نوع مدیریت است که مردم نسبت به رویدادها و وقایعی که در سازمان یا مجموعه بزرگتری مثل جامعه انجام میشود، بیتفاوت باشند.
در کلانشهرهایی مانند اصفهان، تهران، مشهد و... چون اعتماد مردم به مردم و اعتماد مردم به دولت اندک است، طبیعی است که مردم به فعالیتهای تحقیقاتی دولت اعتماد نمیکنند. بر همین اساس دیده میشود که مردم به وسایل ارتباطی هم قدری مشکوک میشوند و در مواردی تصور امنیتی دارند. به همین خاطر است که مردم شهرهای بزرگ، کمتر مایل هستند چیزی در منازلشان نصب شود و این مساله در پایش گاز رادون و مقاومت تهرانیها برای نصب دستگاهها، به خوبی دیده شد. اما در شهرستانها اینطور نیست چرا که اعتماد به یکدیگر و حتی دولت بیشتر است و میدانند که اگر کسی چیزی میگوید، قابل اعتماد است. ضعف آماری هم ریشه در همین همکاری نکردن مردم دارد.
مشارکت مردم در گردآوری آمار علوم اجتماعی در کمترین میزان است و به همین خاطر، آمار موجود در حوزه علوم اجتماعی، با مشکل روبهروست. شاید در سطوحی این مساله دیده شود که مردم به شورایاریها و نهادهایی که بیشتر به آنها نزدیک هستند، اعتماد بیشتری دارند اما در مجموع باید گفت اعتماد مردم به تصمیمسازان اندک است. مردم شهرهای بزرگ شکاک هستند و این تصور را دارند که اگر دولت برای یک کار پژوهشی، دستگاهی را داخل خانهها نصب میکند، ممکن است فیلمهایی از زندگی خصوصیشان منتشر شود.
حالا این مساله خود را کجا نشان میدهد؟ درست در برنامهریزی. یعنی پای دولت به دلیل نبود آمار، لنگ میزند. وضع به این صورت است که مردم اعتماد نمیکنند و آمار درست به دست نمیآید. در نهایت این اتفاق به برنامهریزیهای نادرست منجر میشود. در حقیقت دولت آمار مشخص و مدونی ندارد که بتواند برای آن برنامهریزی کند. در همین برنامه پایش گاز رادون هم این مساله دیده میشود. کار تحقیقاتی خوبی از سوی دولت در حال انجام است اما واقعیت این است که دولت نمیداند در کجاها مشکل بیشتر است تا بتواند برنامهای برای بهبود آن در نظر بگیرد. در بسیاری برنامهها همچون این برنامه، باید ابتدا نیازسنجی صورت گیرد تا بر اساس آن بتوان حرکت کرد. تا زمانی که آمار درست نباشد، این نیازسنجی هم صورت نمیگیرد. این مساله تنها در پایش گاز رادون نیست که خود را نشان میدهد. در بقیه سطوح نیز به راحتی دیده میشود. چون آمار درستی در حوزههای علوم اجتماعی نداریم، برنامهریزی دقیقی هم وجود ندارد. در نتیجه کارها و فعالیتهایی که صورت میگیرد هم دقت لازم را ندارد. برخی برنامهها را به همین دلیل نمیتوان به صورت پایلوت سنجید. یعنی اگر در همین برنامه گاز
رادون، هر استانی به صورت مشخص سنجیده نشود، برنامه درستی نمیتوان برایش تدوین کرد. همانطور که آمار دولتی نشان میدهد، این گاز در برخی نقاط بیشتر و در برخی نقاط کمتر است. باید هر منطقه و شهری را به صورت جدا بررسی کرد. در حالی که دولت حالا با مانع مردم در کلانشهرها روبهرو شده است. به همین خاطر، برنامهریزی در چنین مواردی به سختی و با مشکل صورت میگیرد. در حقیقت میتوان گفت آمارهایی که شفاف اعلام نمیشود و همیشه محل بحث است هم از همین مساله ناشی میشود. همه این موارد به صورت سلسله دلایل به هم مرتبط میشوند تا در نهایت برنامهریزی درستی در حوزه علوم اجتماعی و حتی در حوزه آسیبهای اجتماعی صورت نگیرد. فرانسیس فوکویاما در این مورد معتقد است یکی از عوامل مهم سرمایه اجتماعی، اعتماد است.
درست همان چیزی که اگر دولت آن را نداشته باشد، سرمایه اجتماعی را آرام از دست میدهد. این اعتماد در سطح افقی و در سطح عمودی، یعنی بین مردم یا میان مردم و دولت اهمیت بسیاری دارد. در برنامههای پژوهش که در سالهای اخیر صورت میگرفته، این عنصر اعتماد دیده نمیشود.
وقتی به مسوولان اعتماد ندارند، سرمایه اجتماعی که باید در حالت ایدهآل پیونددهنده باشد، گسستگی ایجاد میکند. سرمایه اجتماعی پیونددهنده دربرگیرنده پیوندهای دورتر از افراد متمایل به هم است، مانند دوستان دور و همکاران. اما در چنین مواردی که اعتماد حتی میان مردم با مردم اندک باشد، این پیوندها، گسستگی ایجاد میکند. در حقیقت مقبولترین نوع سـرمایه اجتمـاعی تفکیـک آن بـه سـه نـوع سـرمایه اجتماعی محدودکننده، سرمایه اجتماعی پیونددهنده و سرمایه اجتماعی ارتباطدهنـده است که از این میان، سرمایه اجتماعی محدودکننده در میان محرومان اجتماعی شـایعتـرین اسـت کـه صـلبتـرین شبکه روابط اجتماعی را به وجود میآورد.
با این توضیحات میتوان به خوبی دریافت که از بین رفتن اعتماد چه تاثیری در لایههای مختلف سرمایه اجتماعی نیز ایجاد میکند. نکته مهمتر اینکه تا زمانی که سرمایه اجتماعی نباشد، نه میتوان صنعت را رشد داد و نه توسعه مناسب را شاهد بود. حتی کارهای تحقیقاتی مانند پایش گاز رادون هم وضعیت مشابهی پیدا میکند و آنطور که باید پیش نمیرود.
در حوزه اجتماعی، آن چیزی که بسیار میتوان یافت، نمونههایی از برنامههایی است که نبود آمار در نهایت سبب شده تا برنامه مناسبی هم صورت نگیرد. به عنوان مثال در حوزه برنامهریزیهایی که میتوان برای باروری انجام داد، اطلاعات مناسبی وجود ندارد. شاید به همین خاطر است که نهاد دولت هیچ وقت نتوانسته به برنامه درستی در این حوزه دست یابد. البته این مساله مختص یک برنامه نیست اما میتوان به وفور آن را در برنامههای اجتماعی دید. توجه به سرمایه اجتماعی، توجه به سرمایه چهارم است. این نوع سرمایه، سه سرمایه دیگر را به حرکت درمیآورد و سرمایهای پیونددهنده است.
چون در این حوزه کاری صورت نگرفته، بیشتر کارهای تحقیقی در این حوزه با شکست روبهرو میشود. یعنی هرچقدر هم که بخواهیم کاری کنیم، تا زمانی که به لایههای این بخش توجه نشود و اعتماد این بخش جدی گرفته نشود، بیفایده است. قدیم تصور میکردند که سه نوع سرمایه اهمیت دارد: سرمایه طبیعی، تکنولوژیکی و انسانی. اما سالهاست که مفهوم سرمایه اجتماعی جای خود را به این سه نوع سرمایه داده و در شرایط فعلی باید برای حفظ آن، تلاش کرد. این تلاش باید برای بهبود و حفظ اعتمادی باشد که ممکن است در برخی موارد اندک باشد اما قطعاً موتور محرک توسعه در علوم اجتماعی است.
دیدگاه تان را بنویسید