شناسه خبر : 1637 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

روزهایی که می‌رویم نفسی تازه کنیم اما نفس جنگل را می‌گیریم

جنگل مهمان نمی‌خواهد

چهارشنبه، ‌ پنجشنبه و جمعه تعطیلی نسبتاً خوبی است برای تازه کردن آب و هوا. سه ماشین می‌شوند و با خانواده به سمت جاده رهسپار می‌شوند. وسیله زیادی لازم نیست. داشتن چادر مسافرتی، گاز پیک‌نیکی، زیر‌انداز و لباس گرم کفایت می‌کند.

چهارشنبه،‌ پنجشنبه و جمعه تعطیلی نسبتاً خوبی است برای تازه کردن آب و هوا. سه ماشین می‌شوند و با خانواده به سمت جاده رهسپار می‌شوند. وسیله زیادی لازم نیست. داشتن چادر مسافرتی، گاز پیک‌نیکی، زیر‌انداز و لباس گرم کفایت می‌کند. با تصور اینکه جاده شلوغ است ساعت پنج صبح حرکت می‌کنند، ابتدای راه خوب است، کم‌کم تعداد ماشین‌ها در جاده بیشتر می‌شود و به ترافیک پیچ‌ها و سرپل‌ها می‌رسند. کنار می‌زنند، صبحانه با طلوع آفتاب همزمان می‌شود. بچه‌ها از خوردن صبحانه غرق شادی هستند و می‌گویند کاش هر روز همین طور باشد. در مسیر جاده با آفتاب گرم ظهرگاهی، بالاخره مسیری برای سکونت در محیطی دنج پیدا می‌کنند، بعد از کمی وسواس و پیدا کردن یک جای تمیز، امن و مناسب وسایل را از ماشین‌ها خالی می‌کنند. بچه‌ها خوشحال از شروع تعطیلاتی به‌یادماندنی، کشف لحظات ناب، خاطره‌سازی و... می‌دوند. اما در دل پدر و مادرها هزار تردید، ترس و نگرانی از اینکه قرار است حداقل دو شبی را در جنگل سکونت داشته باشند، می‌گذرد. نگرانی مادرها از وضعیت بهداشت بچه‌ها، دور بودن سرویس‌های بهداشتی تعبیه شده در پارک جنگلی، وجود حشرات موذی در هنگام خواب تحریک می‌شود، اما چه کنند؛ سه روز تعطیلی است و پول چندانی برای سفر به شهری دورتر، تقبل هزینه هتل و مسافرخانه را ندارند، همین که ماشینی دارند و می‌توانند دو روزی را تفریح کنند خوشحالند و شکرگزار. پدران خانواده‌ها مدام در حال شناسایی محل استقرار، وضعیت رفت‌و‌آمد به سرویس بهداشتی، محل پارک ماشین‌ها، جانمایی چادرها برای شب همه شرایط را می‌سنجند. کم‌کم تا عصر تعداد خانوارها در اطراف‌شان بیشتر می‌شود، تا شب که دیگر تقریباً چادرها در نزدیکی یکدیگر هستند و محیط صمیمی‌تر شده است. بوی دود از همه طرف پارک جنگلی به مشام می‌رسد و کم‌کم بوی غذا جای بوی مطبوع درختان و سبزه‌ها را از آن خود می‌کند. کودکان سعی دارند با پافشاری میان درختان تاب‌بازی‌ کنند، اما درخت‌ها با نگرانی به آنها خیره شده‌اند که مبادا کمرشان شکسته شود.
صدا، هیجان فضای باز برای کودکان، دود آتش و بوی غذا تا صبح همه را در پارک جنگلی نیمه‌خواب کرده است. گرچه سطل‌های بزرگی برای جمع‌آوری زباله‌ها تعبیه شده اما بازهم بوی نامطبوع در برخی نقاط به شدت فضا را غیر قابل تحمل کرده است. بازهم همان داستان، از صبح خانواده‌ها به فکر تهیه غذا برای بعد از ظهر یک روز تعطیلی، همه‌ در رفت و آمد مسیر آب برای شست‌و‌شوی ظروف‌شان هستند اما غافل از دانستن حال و روز پارک که با این حجم مهمان ناخوانده چه بلایی بر سرش می‌آید. یکی دو روزی این گونه می‌گذرد. کم‌کم هر خانواده‌ای بسته به طول راهی که طی کرده است به فکر جمع‌کردن وسایلش و بازگشت است، تا ظهر این داستان ادامه دارد، پارک جنگلی کم‌کم خالی می‌شود و جنگل می‌ماند و کوهی از پلاستیک، چوب سوخته، ته‌مانده مواد غذایی و آثار مهمانی چند روزه صدها خانوار. جاده شلوغ است، بیش از آنکه فکرش را می‌کردند. ماشین را خاموش کرده‌اند، کودکان از فرط خستگی به خواب رفته‌اند، صحبت‌های پر از خستگی زن و شوهر در ماشین، این ترافیک تا کی طول می‌کشد، چه ساعتی به خانه می‌رسیم، فردا مدرسه بچه‌ها دیر نشود، چقدر گرم است. شش ساعت است در جاده هستند. نه هنوز به خانه رسیده‌اند نه هنوز پارک جنگلی توانسته در طول این مدت نفسی تازه کند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها