گفتوگو با اصغر کفشچیانمقدم در نقد جریان اقتصاد هنر تجسمی ایران
قفلی بر اقتصاد هنرهای تجسمی
اصغر کفشچیانمقدم، عضو هیات علمی دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران که پژوهشهای متعددی در هنر و به ویژه هنرهای تجسمی انجام داده است، معتقد است لغو تحریمها نمیتواند باعث رونق گرفتن چرخه اقتصاد هنرهای تجسمی در ایران شود. چون هنرهای تجسمی در ایران از مشکلات عمیق زیرساختهای فرهنگی رنج میبرد. بنابراین در چنین وضعیتی مسوولان معاونت هنری به جای آنکه به فکر پیشروی هر چه بیشتر همین جریان ناقص اقتصاد هنر باشند که نقدهای جدی به آن وارد است و اقدام به عرضه آثار عدهای از هنرمندان ایرانی در حراجیهای خارجی میکند، بهتر است در جهت حل مشکلات زیرساختی فرهنگی قدم بردارند.
حدود 10 سال است که معاونت هنری در ایران و البته در مواقعی بخش خصوصی در قالب دلال هنری در ایران تلاش کرده که بتواند به چرخه اقتصاد هنرهای تجسمی در دنیا بپیوندد. این اقدام اغلب در قالب حضور آثار هنرهای تجسمی ایرانی در حراجیهای مطرح دنیا انجام شده است. در دورهای هم قرار بود که اقداماتی صورت بگیرد که یک شعبه از حراجی کریستی در ایران به راه بیفتد ولی این اتفاق محقق نشد و از عواملی هم که برای محقق نشدن این موضوع ذکر شد از قبیل نبودن بیمه آثار هنری، مشکلات خرید و فروش و... برخی موارد مربوط به تحریمها بود. چقدر با برداشته شدن تحریمها میتوان به رونق گرفتن مبادلات بینالمللی و البته حضور حراجیهایی مانند کریستی در ایران امیدوار بود؟
انجام مبادلات هنری در هر کشوری در وهله اول به تامین زیرساختهای فرهنگی نیاز دارد. در واقع اگر زیرساختهای فرهنگی کشور برای ورود به بحثهای اقتصادی آماده نباشد، در سر راه انجام مبادلات آن کشور مشکلاتی پیش خواهد آمد.طبعاً موضوع تحریمها در رونق نگرفتن جریان اقتصاد هنرهای تجسمی در ایران تاثیرگذار بوده است و رفع آنها هم میتواند به روند پیشرفت اقتصاد
هنرهای تجسمی کمک کند یا روند آن را تغییر دهد. ولی به نظر من رکود هنرهای تجسمی کشور خیلی درگیر مسائل تحریم نیست و به نظر میرسد در درست شکل نگرفتن جریان اقتصاد هنرهای تجسمی در ایران بیش از تحریمها، نبودن زیرساختهای فرهنگی تاثیرگذار بوده است.
درباره فراهم نبون زیرساختهای فرهنگی توضیح بدهید.
به نظر من در 30 سال گذشته وزارت ارشاد در ایران سمت و سوی هنری نداشته است و البته به موضوع اقتصاد هنر هم آنطور که باید رسیدگی نشده است. همانطور که اکنون میبینیم در وزارت ارشاد، معاونتی برای بخش اقتصادی در نظر گرفته نشده است و در بخش تجسمی نیز برنامه جامعی برای پیشبرد اهداف و برنامههای مربوط به توسعه این شاخه از هنر نداریم و در واقع برنامهریزی برای زیرساختهای فرهنگی که در نقشه 20ساله کشور تدوین شده، برای توسعه این شاخه از هنر نمیبینیم.
بنابراین اگر تاکنون هم اتفاقی در زمینه خرید و فروش آثار هنرهای تجسمی افتاده است، به نظر میرسد که این جریان از بیرون هدایت شده و از داخل کشور برنامه جامعی برای هدایت جریان اقتصاد هنر وجود نداشته است.
من تاکید میکنم که در ایران زیرساخت تولید اثر هنری و عرضه آن فراهم و در واقع فرهنگسازی نشده است. ما میبینیم که نیاز به اثر هنری در جامعه چه در بخش عمومی و چه در بخش خصوصی احساس نمیشود.
حتی دولت در همان قانون نیم درصد -قانون نیم درصد خرید آثار هنری از بودجه عمرانی ادارات و سازمانهای دولتی- هم که مجلس تصویب کرده است، هنوز نتوانسته ورود کند و این برنامه را به درستی سامان دهد.
از سوی دیگر اگر به آثار ایرانی که در کریستی فروخته میشود هم نگاهی بیندازیم، متوجه میشویم که متاسفانه با حضور آن آثار در کریستی نیز چنین نمیشود که هنرهای ایرانی وارد چرخه اقتصادی هنر در جهان شود. چنانچه میبینیم در بعضی مواقع این خرید و فروشها به خاطر مسائل سیاسی انجام میشود و برخی مواقع هم این آثار تعدادی مخاطب «خاص» دارند. بنابراین در نحوه حضور ایران در حراجیهای دنیا هم مشکلاتی وجود دارد.
به نظرم ما ابتدا خودمان در ایران در زمینه هنر، یک تحریم فرهنگی را شروع کردهایم و هنر را در سبد هزینه خانوار قرار ندادهایم که بتوانیم ابتدا روی مردم خودمان و سپس روی مردم جهان حساب کنیم و بخش اقتصادی را در هنر فعال کنیم.
عدهای با روی کار آمدن علی مرادخانی با توجه به کارنامه مدیریتی او و البته بعد از گذراندن معاونت هنری در دولت نهم و دهم نسبت به آینده هنرهای تجسمی و تقویت جریان اقتصاد هنر امیدوار شدند. شما سیاستگذاریهای مرادخانی را در زمینه اقتصاد هنر چطور تحلیل میکنید؟
به نظر من ایدههای مرادخانی در زمینه اقتصاد هنر خوب است و ضرورت دارد ولی نباید این موضوعات در قالب شعار خلاصه شود. من میخواهم از معاونت هنری وقت، بپرسم که وقتی از رونق اقتصاد هنر در ایران سخن میگوید، وضعیت خرید و فروش آثار هنرهای تجسمی در داخل ایران و در میان مسوولان چگونه است؟ و مسوولان ما چقدر حاضرند اثر هنری را در سبد هزینههای فرهنگی سالانه خود جای دهند؟ به نظر من ابتدا باید بازار داخلی برای آثار هنری ایرانی فراهم شود که اگر هنرمندی میخواهد در یک حراجی مثلاً در کریستی شرکت کند، بداند که اثر هنریاش در ایران هم مشتری دارد و در رقابت با بازار داخلی اثرش را بفروشد.
همچنین من سوال دارم که چرا در زمینه خرید آثار هنری، بانک پاسارگاد سرمایهگذاری میکند ولی مردم ما در خرید این آثار شرکت ندارند؟ چرا مردم ما نمیتوانند آثار نابی را که در ایران خلق میشود در موزههای کشور خود ببینند؟ چرا اکنون این تمایل وجود دارد که آثار هنرهای تجسمی هنرمندان ایرانی مستقیم وارد بازار جهانی شود؟ در حالی که ما نمیدانیم این آثار به کجا خواهند رفت؟ آیا اینکه فقط آثار هنری به بیرون از ایران برود کفایت میکند؟ و اگر قرار است چرخه اقتصادی هنر در ایران فعال شود آیا این کار نباید به جای خارج از ایران از داخل ایران آغاز شود؟
یعنی به طور کلی معتقدید توجه به رونق گرفتن خرید و فروش آثار هنری در داخل کشور به خارج از آن اولویت دارد؟
به نظر من ما اکنون درباره اجناسی مانند قالی، صنایع دستی و خودرو میتوانیم در اقتصاد جهان شرکت کنیم چون بازار اقتصادی آن در ایران به هر شکلی، ایجاد شده است و در واقع این آثار در ایران هم مشتری دارند. ما در زمینه ورزش هم میبینیم که بازیکنان ایرانی، بازارهای داخلی خود را دارند و مثلاً وقتی پیشنهاد بازی در تیم امارات را میگیرند، در قیاس با پیشنهادی که از سوی ایران دارند، میتوانند تصمیم بگیرند که جذب بازار آنجا بشوند یا نشوند و در واقع فرهنگ خرید و فروش در آنجا ایجاد شده است. ولی در مورد هنرهای تجسمی این وضعیت وجود ندارد و در واقع در جریان اقتصاد هنر تجسمی ایران میبینیم که آثار ایرانی بدون رقابت با آثار خارجی از کشور خارج میشوند و ما در واقع حتی نمیبینیم که سرنوشت این آثار چه میشود. اگر قرار باشد آثار هنری تجسمی در چرخه اقتصاد قرار بگیرد ابتدا باید به این آثار به عنوان یک کالا نگاه شود و نیاز آن در جامعه شکل بگیرد و مثلاً اگر در اخبار ما، قیمت بورس و سکه و.. مطرح میشود، یکبار هم
از قیمت خرید و فروش آثار هنری مثلاً در کریستی یا بنامز صحبت کنند. در چنین وضعیتی چون مردم ما شناختی روی آثار هنری ندارند روی مواردی مانند طلا، زمین و خانه سرمایهگذاری میکنند و توجهی به سرمایهگذاری روی آثار هنری ندارند. باید معاونت هنری بتواند مکانیسمی ایجاد کند که همین «قانون نیمدرصد» که قرار است از وزارتخانهها برای خرید آثار هنری صرف شود به شکل قانونی اجرا شود. اگر بتوانیم مسیر اقتصاد هنر را در ایران هموار کنیم خود به خود این مسیر در بیرون از کشور هم هدایت میشود.
باید در نظر داشت که متاسفانه اکنون بیشترین حضور ایران در چرخه اقتصاد هنر جهان نیز در حراجیها و به ویژه همین حراجی کریستی انجام میشود. همچنین از سوی دیگر نگاهی به روند خرید و فروش آثار هنری در این حراجی و سرنوشت آثار نشان میدهد که این جریان دچار مشکل است. مثلاً به خاطر رابطههای خاصی که میان این حراجی و عدهای در ایران شکل گرفته است، حضور در این حراجی هم گاهی در مسیر نادرست قرار گرفته است و افرادی هم به نادرستی به عنوان نماینده ایران در آن شرکت میکنند و وارد آن چرخه میشوند. این روند هماکنون دچار مشکلات فرهنگی و حقوقی است و ما در بسیاری از مواقع حتی نمیبینیم که این آثار چه میشوند و پول آثاری که از کشور بیرون میروند چگونه برگشت داده میشود؟
این در حالی است که آثار هنری در خارج ایران شناسنامه دارند و وقتی اثر هنری در خارج از ایران فروخته میشود، مشخص میشود که اثر در دست چه کسی نگهداری میشود و هنرمند اثر نیز همواره امتیازاتی را به عنوان خالق اثر نسبت به اثر دارد.
حدود 40 سال پیش چنین وضعیتی وجود نداشت. دولت خرید و فروشهای درستی انجام میداد و کم و بیش دستاندرکاران دولتی به خرید آثار هنری برای ادارات مبادرت میکردند. به طوری که اگر وارد هر خانه و ادارهای میشدید، آثاری از هنرمندان بزرگ در آن دیده میشد. امروز کجا چنین چیزی داریم؟
اکنون میبینیم که اغلب هنرمندان بزرگ هنرهای تجسمی کشور از نظر اقتصادی در وضعیت بدی قرار گرفتهاند. و این یعنی اینکه نتوانستهایم آثاری را به عنوان تولید فرهنگی به خوبی عرضه کنیم و مردم از آثار هنرمندانمان استقبال نمیکنند. در ایران امروز ما فقط یک موزه هنرهای معاصر داریم و گالریها و آتلیهها نیز هیچ ساماندهی ندارند و اگر کاری هم پیش میرود توسط خود گالریهاست. بررسی کنید که سالانه چقدر اعتبار برای هنرهای تجسمی صرف میشود؟ و معاونت هنری چقدر اعتبار صرف این موضوع میکند؟ وقتی اعتبار سالانه هنرهای تجسمی در کشور فقط هشت میلیارد تومان است و اقتصاد هنر تبدیل به یک قصه مضحک شده است. وقتی هنرمندان ما در 60سالگی هنوز مشکل بیمه دارند و وقتی یکی از آنها در بیمارستان مشکل پیدا میکند کسی به او توجه نمیکند به نظر میرسد که مطرح
کردن اقتصاد هنر توسط معاون وزیر را نمیتوان چندان جدی گرفت و چهبسا مطرح کردن بحث اقتصاد هنر بیشتر شبیه به یک جوک است چون اکنون به نظر میرسد در این زمینه به یک بنبست و در واقع یک قفل رسیدهایم.
نقش رسانه را در این زمینه چطور ارزیابی میکنید؟ چقدر رسانهها به وظایف خود در حوزه معرفی هنرهای تجسمی عمل میکنند؟
رسانه بسیار تاثیرگذار است. برنامههای صدا و سیما را بررسی کنید. چند درصد برنامههای صدا و سیما اخبار و ورزش است؟ در حوزه تجسمی چقدر برنامه تولید میشود؟ و چقدر از توسعه اقتصادی آن صحبت میکنیم تا سرمایهگذاران به جای سرمایهگذای در زمین و خانه در اثر هنری سرمایهگذاری کنند؟
اکنون برای سامان دادن این وضعیت معاونت هنری چه اقداماتی میتواند بکند؟
از نظر من مسوولان هم به جز تهیه نقشه کار باید بتوانند در میان افراد برای فرهنگ و هنر رغبت ایجاد کنند. باید کاری کنند که اولاً آثار تجسمی از طریق کارشناس شناخته شوند و دیگر اینکه دولت برای خریدهای مردم ضمانتهای لازم را ایجاد کند. مثلاً اگر فردی یک اثر هنری از گالری خرید و بعد مشخص شد که اثر به قیمت کمتری میارزد، پشتیبانیهای لازم را ارائه دهد و خسارت فرد خسارتدیده به او پرداخت شود. فرهنگ هنوز در ایران شکل نگرفته و در این وضعیت هم اطمینان در میان مردم ما حاصل نمیشود. اگر معاونت هنری میخواهد این مسائل را حل کند باید در ابتدا یک معاونت اقتصادی ایجاد کند و یک شورای تخصصی را هم برای تدوین یک نقشه راه فراهم کند که به وسیله آن در پنج سال آینده بتوانیم زیرساختهای اقتصاد هنرهای تجسمی را فراهم کنیم تا شرایط به گونهای شود که دانشگاهها و آتلیهها به عنوان محل تولید و گالریها به عنوان محل معرفی آثار مطرح شوند و ضمانتهای لازم هم برای فروش آثار هنری ارائه شود. از سوی دیگر باید زمینه خرید و فروش آثار هنری را با همان نیم
درصد فراهم کند و اگر این قانون اکنون خرید آثار هنری را پیشنهاد داده است به مرحلهای برسد که برای خرید آثار هنری قطعیت ایجاد کند و «میتواند» به «باید» تبدیل شود. در چنین وضعیتی بازار آثار هنری رونق میگیرد و دیگر برای کریستی دست و پا نخواهیم زد بلکه دیگر حراجیهای بزرگ دنیا هم خود تمایل خواهند داشت که به ایران بیایند.
دیدگاه تان را بنویسید