تاریخ انتشار:
تمایز بازار سنتی و بازار مدرن و کارکردهای اجتماعی و اقتصادی آن
خلاء رقابت را مداخله دولت پر کرده است
وقتی نام بازار را بر زبان میآوریم در ذهن مردم تصویر مکانی مملو از مغازه و راهروهای مسقف نقش میبندد.
کارکرد رفاهی بازار در مسیر رشد طبیعی که در اقتصاد یک کشور انجام میگیرد انتقال از یک جامعه سنتی به مدرن اینگونه تعریف میشود که نقش و کارکرد نهادها دچار دگرگونی میشود و نهادهای مدرن جایگزین نهادهای سنتی میشوند. در نتیجه کارکرد بازار تبدیل به کارکردی میشود که میتواند در سایه رقابتی که برقرار میکند رفاه بیشتری برای مردم فراهم کند.
بازار و توسعه
شاید بتوان گفت کیفیت عملکرد بازار یک نشانه و یک شاخص از مرحله توسعهیافتگی است که در آن قرار داریم. مثلاً باید ببینیم نهاد بازار در 50 سال گذشته چه نقش و کارکردی داشته و اکنون چه کارکردی دارد. همانطور که اگر به سیر نهاد دولت در ایران دقت شود به میزان تحولات آن میتوانید تحولات توسعه کشور را نیز بررسی کنید. در گذشتههای دورتر بازار یک نهاد سنتی در کشور بوده است. در مقایسه با یک اقتصاد مدرن که در آن بازاری با سازوکار مدرن تشکیل میشود، ما اقتصادی سنتی داشتیم که در آن بازار سنتی شکل گرفته بود. اگر این فاصله را مورد ارزیابی قرار دهیم آن وقت میتوانیم مرحله توسعهای که قدیم در آن قرار داشتیم و مرحله توسعه فعلی و سیر تحولات آن را بسنجیم.
همانگونه که یک جامعه در حال گذار از سنتی بودن به مدرن بودن تحولاتی را از سر میگذراند و نهادهایش دچار دگرگونی میشود و قواعد حاکم بر آن تغییر میکند، بازار هم از همین قاعده تبعیت میکند. اگر بخواهیم بگوییم که در گذشته دورتر چه تحولاتی صورت گرفته و این تحولات در نهاد بازار چگونه تجلی پیدا کرده است باید به دنبال بررسی آن عوامل باشیم. یکی از این عوامل مقیاس فعالیتهای اقتصادی است؛ به این معنی که ما کشوری داشتیم با جمعیتی بسیار کمتر از جمعیت فعلی. برای مثال در اوایل دهه 40 شمسی جمعیت حدود بیست و چند میلیون نفر بود که حدود 65 درصد آن جمعیت روستایی و تنها 35 درصد این جمعیت یعنی حداکثر چیزی حدود هشت میلیون نفر شهرنشین بودند. وقتی این جمعیت را در شهرهای موجود توزیع کنیم جدای از چند شهر بزرگ مثل تهران و اصفهان و... به شهرهایی میرسیم که جمعیتهای حداکثر 50 هزارنفری داشتهاند.
از نظر تولید ناخالص داخلی به عنوان یک شاخص از حجم اقتصاد نیز میبینیم که میزان درآمد و کالایی که در اقتصاد تولید میشده و در بازار مورد مبادله قرار میگرفته بسیار کم بوده است. وقتی حجم تولید کالا و خدمات بسیار کوچک باشد نظام مبادله و بازاری که این کالا و خدمات را پشتیبانی میکند نیز نظامی بسیار کوچک خواهد بود که مصداق بیرونی آن مکانی میشود که همه افراد شهر برای انجام مبادلاتشان به آنجا مراجعه میکنند. به اضافه این نکته که وقتی سطح درآمد جامعه در مرتبه پایینتری قرار گرفته باشد سبد کالایی مصرفی مردم هم محدود به کالاهای ضروری و اساسی است که دربرگیرنده مواد غذایی و پوشاک و نیازهای اولیه است.
لذا کالاها در مرتبههای بالاتر با تواتر کمتری خریداری میشوند. بنابراین مبادلات مردم را به طور عمده مبادلات کالاهای اولیه شکل میدهد و مبادلات کالاهای بادوام یک بار در طول زندگی انجام میگیرد. برای مثال بسیاری از مردم یک بار یخچال میخریدند و تا پایان عمر از آن استفاده میکردند. با این اوصاف در این نظام مبادله، مفاهیم اقتصاد مدرن مانند انحصار و یا رقابت به معنی امروزی که به همراه تنظیم بازار است موضوعیت پیدا نمی کند. این مفاهیم مدرن برای اقتصادی قابل تعریف است که حداقلهایی از مقیاسهای اقتصادی را داشته باشد که رقابت برای آن قابل تعریف باشد. میبینید که وقتی چنین اتفاقی روی نمیدهد و ابزارهای بازار مدرن وارد سیستم مبادله نمیشود کاستیهایی به چشم میآید.
مثل اینکه انحصار در ذات بازار سنتی وجود دارد. اگر شما 40 سال پیش میخواستید کالایی بخرید به یک نفر مراجعه میکردید نه اینکه چندین انتخاب مختلف داشته باشید. اگر امروز در اقتصاد مدرن «برند»ها را داریم که حجم عظیمی از اطلاعات را به مصرفکننده انتقال میدهد در گذشته خود افراد، نشان تجاری بودهاند. اعتبار شخصی هر فرد «برند» او بوده است. اگر امروز فردی بخواهد از سیستم بانکی وام بگیرد اعتبارسنجی میشود و ریسک وامدهی به این فرد مورد بررسی قرار میگیرد اما در گذشته فقط اعتبار فرد وامگیرنده ملاک قضاوت بوده است. در جامعهای که نهادهای مدرن هنوز ایجاد نشده و جامعه، سنتی است همه چیز تحت تاثیر خصوصیت و ویژگیهای اشخاص قرار میگیرد و نه قواعد وسازکارها. قواعد سنتی هم عمدتاً اخلاقیات است نه قواعد بازی و قواعد اقتصادی امروزی. یعنی چون مصرفکننده حق انتخاب محدودی در مراجعه به فروشنده دارد انصاف فروشنده ملاک و معیار قرار میگیرد. همین ملاک در اقتصاد مدرن جای خود را به رقابت میدهد. در قدیم «فروشنده باانصاف» بیشتر تبلیغ و اخلاقیات ترویج میشد چون در این اقتصاد و در این بازار اخلاق به مثابه یک نهاد است که حد فاصل بین مصرفکننده و عرضهکننده را تنظیم میکند. به میزانی که فروشنده پایبند به موازین اخلاقی باشد، مصرفکننده در حاشیه امن قرار میگیرد. پناهگاه مصرفکننده، اخلاقیات عرضهکننده است. این موضوع در عرصه اقتصاد است ولی مشابه این را در عرصه سیاست هم داشتیم. شهروندی که در این جامعه سنتی زندگی میکند تکیهگاهش میزان انصاف و دلسوزی سیاستمداری است که به فکر مردم باشد چون ابزار دیگری برای کنترل ندارد. بنابراین نتیجهای که میگیریم این است که در جامعه سنتی که در این مرحله از توسعهیافتگی قرار دارد بازاری که ما از آن صحبت میکنیم هنوز در مرتبه و جایگاهی قرار نگرفته که بتوان در آن قواعد مدرن را حاکم کرد. در این جامعه، بازار یک نهاد اقتصادی و فرهنگی است نه یک نهاد صرفاً اقتصادی. ویژگیهای غیراقتصادی حاکم در بازار سنتی خلاء نهادهای مدرن اقتصادی را پر میکند. به همین خاطر در بازار سنتی توصیه میکنند که فروشندهها انصاف داشته باشند و گرانفروشی نکنند. وقتی به یک اقتصاد مدرن نگاه میکنید، میبینید نسبت به اقتصاد سنتی بسیار بزرگ شده و حجم مبادلاتی که در آن انجام میگیرد بسیار بیشتر است. چون سطح درآمد مردم افزایش و سبد کالایی مردم تغییر کرده و از کالاهای صرفاً مصرفی به سمت کالاهای بادوام هم حرکت کرده است. این باعث میشود که ما تولیدکنندههای متعدد داشته باشیم و بتوانیم یک نظام رقابتی را حاکم کنیم. این نظام رقابتی اینجا تبدیل به عاملی میشود که مصرفکننده را در حاشیه امن قرار میدهد. اینجا دیگر مهم نیست که عرضهکننده چه ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی داشته باشد. این فرد اگر حقوق مصرفکننده را رعایت نکند خودِ مکانیسم بازار او را حذف میکند. در حالی که در جامعه و بازار سنتی، اخلاقیات ممکن بود کسی را حذف کند. در واقع وقتی بازار از یک اقتصاد سنتی به اقتصاد مدرن تغییر میکند حرفهای میشود. اگر اقتصاد رشد طبیعی خود را داشته باشد این تحول طبیعی است. در کنار عامل مقیاس عامل دیگری را که میتوان اضافه کرد تکنولوژی است. تکنولوژی در میانه روابط انسانها با یکدیگر و بین انسان و طبیعت به عنوان یک واسطه جدید قرار میگیرد. هر چه به سمت جوامع قبلتر حرکت و این عامل را حذف کنید رابطه چهره به چهره بیشتر میشود. در مقابل هر چه به سمت اقتصاد مدرن حرکت میکنید بین انسانها یک عامل دیگر هم قرار میگیرد و آن تکنولوژی است. برای مثال تا همین چند سال پیش وقتی شما به بانک مراجعه میکردید خودتان باید نوبت خودتان را رعایت میکردید یعنی اگر در این میان کسی زورش بیشتر بود یا کسی با کارمند بانک آشنایی داشت، میتوانست حق شما را ضایع کند. اینجا تنها ارتباط چهره به چهره افراد و اخلاقیات میتوانست تنظیمکننده روابط باشد. ولی در حال حاضر دستگاههای نوبتدهنده گذاشتهاند که چه آدمهای بد بیایند چه آدمهای خوب باید به ترتیب نوبتی که دارند به باجه مراجعه کنند. این دستگاه بین شما و بانک قرار گرفته و باعث شده تا شما با بانک یک رابطه حرفهای برقرار کنید نه یک رابطه اخلاقی.
در مسیر رشد طبیعی که در اقتصاد یک کشور انجام میگیرد انتقال از یک جامعه سنتی به مدرن اینگونه تعریف میشود که نقش و کارکرد نهادها دچار دگرگونی میشود و نهادهای مدرن جایگزین نهادهای سنتی میشوند. در نتیجه کارکرد بازار تبدیل به کارکردی میشود که میتواند در سایه رقابتی که برقرار میکند و تنظیمات اجتنابناپذیری که برای انحصارات گذاشته میشود، رفاه بیشتری برای مردم فراهم کند. وقتی شما به جامعه سنتی مراجعه میکنید میبینید به دلیل همین عواملی که چندان هم پایدار نیستند مثل اخلاقیات و موارد مشابه، این بازار در جامعه سنتی کارکردهایی فراتر از مبادله صرف کالا دارد و ممکن است کارکرد سیاسی هم داشته باشد.
چون با توجه به اینکه تجهیز منابع میکند، نوعی سازماندهی اجتماعی غیررسمی حول محور همین ارتباطات سنتی که در بین مردم وجود دارد تشکیل میدهد و چون عوامل غیراقتصادی هم همراه با این نهاد است، میتواند یک مکانیسم تجهیز منابع برای فعالیتهای دیگر هم باشد. یعنی آنچه امروزه احزاب در جوامع مدرن برای فعالیتهای سیاسی در دیگر کشورها تجهیز منابع میکنند را بازار انجام داده است. چرا؟ به دلیل اینکه در جوامع سنتی این بازار سنتی بوده که انباشت ثروت در آن شکل گرفته و چون نهادهای مالی و بازار سرمایه ایجاد نشده بود که در چارچوب یک ساز و کار رقابتی این انباشت ثروت را براساس صلاحیتها و بازده در جامعه توزیع کند، انباشت ثروت در همان بازار سنتی بوده که ممکن است صرف فعالیتهایی شده باشد که مجموعه بازار با یکدیگر بر روی آن توافق داشتهاند. از طرفی چون بازار در مقیاس کوچک گذشته عبارت بود از مکانی که افراد زیادی در آن با یکدیگر ارتباط چهره به چهره دارند امکان شکلگیری یک نوع سازماندهی حول محور همان سرمایهای که شکل گرفته بود، بسیار ساده فراهم میشد. در مقایسه با شکلی که ما امروزه مشاهده میکنیم که به صورت بسیار پراکنده و خیلی بزرگ در سراسر کشور وجود دارد.
در واقع میخواهم فرضیهای را مطرح کنم که جای بررسی بیشتری دارد. تقابل بازار سنتی با حکومت را در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 بررسی کنید. نظام سیاسی آن موقع با نهادهای اجتماعی درگیریهایی داشت که یکی از آنها نهاد اجتماعی بازار بود و تقابلهایی بین این دو وجود داشت. از اواسط دهه 40 به بعد که ما وارد سرمایهگذاریهای صنعتی شدیم، با افزایش قیمت نفت و افزایش سرمایهگذاریهای دولت دیگر آن بازار سنتی نمیتوانست با این مکانیسم همراهی کند؛ در نتیجه به طور طبیعی با این تحولات در تقابل قرار گرفت. همانند اینکه ما از یک مرحله به مرحلهای برسیم که مقاومت شکل میگیرد؛ مثل جسم ساکنی که تمایل به سکون دارد و نمیخواهد این حالت را از دست بدهد. کارکرد بازار متناسب با نیازهای همان دوران مردم بود. وقتی ناگهان کشور وارد فاز صنعتی میشود، سرمایهگذاریهای صنعتی اتفاق میافتد و اقتصاد بزرگتر میشود و دیگر شکل سنتی بازار در آن جای ندارد. در اقتصاد دهه 40، بازار سنتی نقشی فراتر از مکانیسم ساده مبادله داشته است که این نقش باید در طول زمان از بین میرفت چرا که اقتصاد بزرگ میشد و مکانیسم مبادلهاش هم باید گسترش مییافت.
پس از این تغییرات، آن نهادی که نوعی سازماندهی اجتماعی تلقی میشد و میتوانست نقشهایی فراتر از نقش خود ایفا کند، از بین رفت. نکتهای که میتوان به آن اشاره کرد و در مورد خود ما هم مصداق دارد این است که ما از آن بازار سنتی جدا شدهایم و در نتیجه قواعد بازی حاکم بر بازار سنتی دیگر کارکرد ندارد، از طرفی هنوز نهادهای مدرن هم ایجاد نشدهاند. مثلاً اینکه نظام رقابتی در نبود اخلاقیاتی که در گذشته نقش تنظیم روابط اجتماعی را برعهده داشته در بازار ما حاکم شود تا نهادهای مدرن مثل قواعد رقابت بتوانند حاکم باشند. اما ما اکنون نه آن اخلاقیات را داریم و نه رقابت را. اگر در حال حاضر به کارکرد بازار در کشورهای پیشرفته نگاه کنیم، میبینیم حقوق مصرفکننده در آن، یک حقوق کاملاً تعریفشده است. یعنی اگر عرضهکننده این حقوق را رعایت نکند از مکانیسم طبیعی بازار حذف خواهد شد. توجه داشته باشید این مکانیسم طبیعی که میگوییم به معنای بیقاعده بودن نیست و اتفاقاً به شدت قاعدهمند است و اساس و بنیان این قاعدهمندی هم رقابت است. پس رقابت در اقتصاد مدرن نهادینه شده است.
در حال حاضر رقابت در اقتصاد ما نهادینه نشده است و اخلاقیات هم به طور طبیعی ضعیفتر شده است. البته به صورت فردی و داوطلبانه هنوز وجود دارد اما به آن صورت که قبلاً یک جامعهای در چارچوب روابط چهره به چهره اخلاقیات خودش را تنظیم میکرد، نیست. این باعث شده که مصرفکننده عملاً در حاشیه امن نباشد. میخواهم از این بحث نتیجه دیگری بگیرم. وقتی این شرایط حاکم باشد که مصرفکننده به دلیل فقدان اخلاقیات گذشته و عدم ایجاد نهادهای رقابت مدرن در حاشیه امن نباشد در این خلأ به دنبال تکیهگاهی برای خود میگردد تا بتواند به آن پناه ببرد. این تکیهگاه در کشور ما دولت است. فشار اجتماعی بر روی دولت ایجاب میکند که در امور بنگاهها و قیمتگذاریها مداخله کند. به همین دلیل است که مداخله دولت در اقتصاد، که بنا بر تئوریهای اقتصادی میگوییم مخل اقتصاد است، این همه حمایت اجتماعی دارد. در واقع نبود نظام رقابتی را دولتها به شکل مداخله پر میکنند و از این عامل که همیشه برای
محبوبیت مداخله وقتی این نیاز اجتماعی در نبود نهادهای سنتی و نهادهای مدرن شکل میگیرد باعثمیشود دولتهای ما برای خودشان توجیه مداخله پیدا کنند. از طرفی چون این مداخله همیشه برای سیاستمداران ما محبوبیت به همراه داشته، هیچ وقت مایل نبودهاند این عامل را از بین ببرند و به جایش نهاد رقابت ایجاد کنند.
سیاستمداران ما هم محبوبیتآفرین بوده استفاده میکنند. سیاستمداران میخواستند به مردم بگویند اینجا ما هستیم که از شما و حقوق شما دفاع میکنیم در حالی که در کشورهای دیگر این ساز و کار رقابت است که این نقش را انجام میدهد و دولت نقش ایجاد ساز و کار رقابت را برعهده دارد. وقتی این نیاز اجتماعی در نبود نهادهای سنتی و نهادهای مدرن شکل میگیرد باعث میشود دولتهای ما برای خودشان توجیه مداخله پیدا کنند. از طرفی چون این مداخله همیشه برای سیاستمداران ما محبوبیت به همراه داشته، هیچ وقت مایل نبودهاند این عامل را از بین ببرند و به جایش نهاد رقابت ایجاد کنند. باید کنترلهای مکانیکی جای خود را به کنترلهای اقتصادی بدهد. کنترلهای اقتصادی یعنی همان انضباط در سیاستهای پولی و مالی در سطح اقتصاد کلان. این قواعد جزو بدیهیات اقتصاد است. هر عملی که ما در اقتصاد انجام میدهیم عکسالعملی تعریفشده دارد. اگر ما در چارچوب بدیهیات حرکت و رفتار کنیم، میتوانیم انتظار گشایش در شرایط موجود را داشته باشیم در غیر این صورت باید هزینههایی مثل محدودیت در تولید و ایجاد بازار سیاه را داشته باشیم. امیدواریم با تبیینهای درست و جا انداختن
بازار مدرن مفاهیم ساز و کار بازار در جامعه نهادینه شود.
دیدگاه تان را بنویسید