تاریخ انتشار:
اعتراضات خیابانی
جان اشتاین بک زمانی نوشت: یک حقیقت آشکار در سراسر تاریخ آن است که سرکوب فقط باعثتقویت و اتحاد سرکوبشوندگان میشود.
به طور میانگین، سرکوب خشونتآمیز دوران زمامداری رهبران را کاهش میدهد. خشونت فرآیندی را به جریان میاندازد که به برکناری رهبران منجر خواهد شد. اولین خطر برای حاکمان سرکوبگر آن است که سرکوب عمل نکند. سربازان و نیروهای نظامی همیشه نمیتوانند یا نمیخواهند قوانین وضعیت اضطراری را به اجرا گذارند. در این موارد آنها اغلب نافرمانی میکنند. نیروهای امنیتی نافرمان به براندازی حکومتهای فردیناند مارکوس در فیلیپین و میلوشویچ در صربستان کمک کردند. حتی هنگامی که از دستورات اطاعت شود سرکوب در نهایت به تقویت گروههای مخالف منجر خواهد شد. سرکوب و قتل عام جداییطلبان آسه در اندونزی توسط سوهارتو در سال 1989 رئیسجمهور آن زمان آتشی را فرو نشاند که یک دهه بعد با شدت و گستردگی بیشتری شعلهور شد. ژنرالهای مصری مانند تمام نظامیان دیگری که از فشردن ماشه لذت میبرند باید بدانند که خونریزی برنامه عقبنشینی معترضان را پیچیدهتر میسازد. شاه ایران تبعید شد، صدام حسین اعدام شد و معمر قذافی در گودال به قتل رسید. تنفری که به خاطر قتل تظاهراتکنندگان روسی در سال 1905به وجود آمده بود باعث شد تزار نیکلای دوم 13سال بعد سرنگون شود. اما تنها خودکامگان نیستند که وسوسه میشوند از خشونت استفاده کنند. معترضانی که در معرض گاز، ضربات چاقو یا گلوله قرار گرفتهاند تمایل زیادی دارند که به خشونت روی آورند. در موارد خاصی مانند جمهوریخواهان ایرلند شمالی، این احساس به شکلگیری یک جناح نظامی منجر شد. بمبهایی که توسط ارتش جمهوریخواه ایرلند در مناطق مختلف منفجر شدند سرانجام دولت بریتانیا را وادار کرد به مصالحه سیاسی تن دهد. اما تاریخ نشان میدهد در اغلب جنبشهای اعتراضی خشونت نتیجه معکوس دارد. کسانی که گونه دیگر خود را برمیگردانند، نافرمانی مدنی را برمیگزینند و به جای انتقامجویی نظامی به تحصن و اعتصاب روی میآورند بهترین گزینه را انتخاب میکنند. وزارت کشور و دانشگاه دنور آمریکا به تحلیل اعتراضاتی پرداختند که به قصد براندازی دولتها، بیرون راندن اشغالگران، یا عقب نشاندن دیگران بین سالهای 1900 تا 2006 سازماندهی شده بودند. تحقیقات نشان داد از سال1960به بعد مقاومت بدون خشونت رواج و موفقیت بیشتری داشته است و در مقابل مبارزات خشونتآمیز کمتر اتفاق افتادهاند. در مجموع مشخص شد احتمال موفقیت قیامهای صلحآمیز دو برابر اعتراضات خشونتبار است (هر چند اعتراضات کنونی در بلغارستان هنوز تا موفقیت راه زیادی دارند). اتحاد شرط مهم این قاعده است. اگر جنبش اعتراضی بین صلحطلبان و استفادهکنندگان از بمبهای بنزینی تقسیم شود وضعیت مطلوب برای جنایتکاران ایجاد شده است. تشویق همگان به پرهیز از خشونت مستلزم انضباط و رهبری قدرتمندی است که ماهاتما گاندی و مارتین لوتر کینگ نمونههای بارز آن هستند. هنگامی که معترضان بتوانند این کار را انجام دهند متوجه خواهند شد که تمام توجهات به دولت معطوف میشود و با وجود آسیبهای جسمی و از دست رفتن زندگی برخی افراد، معترضان حامیان بیشتری جذب میکنند. هدف پیروزی در نبرد اخلاقی (به جای مبارزات خیابانی) به فضای مجازی و تلویزیونهای ماهوارهای کشیده شده است. حتی بدون دخالت مستقیم خارجی، مقامات دولتی متوجه میشوند نمیتوانند درباره امنیت داراییهای خارجی خود یا پناهندگی به کشورهای دیگر مطمئن باشند. در این صورت احتمال کنارهگیری مقامات بیشتر میشود. خوشبختانه معترضان امروزی موارد زیادی برای تقلید و الگوبرداری دارند. از زمان قیامهای پایان دوران جنگ سرد تا صربستان سال 2000 و تا انقلاب رنگی در گرجستان و اوکراین روشها به گونهای متحول شدهاند که سوءاستفادههای حکومتها و بیگناهی معترضان را بسیار سریع آشکار میسازند. در قلب خشونت دولتی نیز نوعی حالت معماگونه دیده میشود. رژیمهای نامشروع تهدید زور را نه یک عامل موقت انحرافی بلکه اهرم اصلی قدرت میدانند. اما استفاده از آن بیانگر عدم مشروعیت آنهاست. هر چه یک رژیم برای بقای خود از خشونت بیشتری استفاده کند آن رژیم در عمل قدرت کمتری خواهد داشت. این میتواند نقطه قدرتی برای معترضان باشد اگر آنها از آن عاقلانه بهره گیرند.
دیدگاه تان را بنویسید