داستان زندگی جوردن بلفورت تازهترین اثر سینمایی درباره والاستریت است
گرگ والاستریت
قایق بادی، هواپیما، زن، مواد مخدر؛ جوردن بلفورت دلال همه اینها را داشت و به یکباره از دست داد.
قایق بادی، هواپیما، زن، مواد مخدر؛ جوردن بلفورت دلال همه اینها را داشت و به یکباره از دست داد. مردی که در والاستریت و بازار سهام به همه چیز رسید و همه چیز را از دست داد. کسی که در گرداب ثروت افسانهای خود غرق شد. بلفورت زمانی به اشتباهات بزرگ خود پی برد که دادگاه فدرال او را به دادگاه کشاند و به زندان انداخت. میلههای زندان بود که به بلفورت فهماند نمیتوان برای مدتی طولانی با سرمایه دیگران خوشگذرانی و عیاشی کرد؛ حتی اگر در بازار پول و سرمایه نابغه باشی. سرمایهگذار نابغه نهتنها پول درآوردن که باید حفظ پول را نیز بداند. زندان یا حداقل بدهی سنگین به بلفورت آموخت که باید راه دیگری در پیش گیرد.
جوردن بلفورت در نهم جولای 1962 به دنیا آمد. پدر و مادر او، ماکس و لیا بلفورت، حسابدار بودند. در دهه 90، جوردن یک شرکت دلالی به نام استراتون اوکمونت (Stratton Oakmont) تاسیس کرد که به عنوان یک مرکز مبادلات تلفنی (Boiler Room) فعالیت میکرد. این شرکت نوعی سبک زندگی مبتنی بر عیش را گسترش داد که شامل اعتیاد شدید به مواد مخدر نیز میشد. استراتون اوکمونت بیش از هزار دلال را استخدام کرد و در مسائل سهامی به ارزش بیش از یک میلیارد دلار، از جمله تامین سهام عام برای شرکت کفش استیو مادن (Steve Madden) فعالیت داشت. این شرکت در سال 2000 موضوع فیلم Boiler Room به کارگردانی بن یانگر شد. کمیسیونر بازارهای سهامی آلاباما، جوزف بورگ، پس از اینکه دفتر او مملو از شکایاتی از فعالیتهای دلالی شد، دادخواستی چندایالتی را پیش برد که به پیگرد قانونی استراتون اوکمونت انجامید. بلفورت در سال 1998 به خاطر فریب بازارهای سهامی و پولشویی محکوم شد. او پس از همکاری با افبیآی، به 22 ماه حبس در زندان فدرال محکوم شد. این حکم به زیان 200 میلیوندلاری سرمایهگذاران انجامید. بلفورت مجبور شد
100 میلیون دلار از پولهایی را که از دلالان گرفته بود، بازگرداند.
بن یانگر فیلم Boiler Room را بر اساس گفتوگوهایی که در طول دو سال با چندین دلال انجام داده بود ساخت. جیوانی ریبسی، فن دیزل، نیا لانگ، بن افلک، نیکی کات، اسکات کان، تام اورت اسکات، ران ریفکیل و جیمی کندی از جمله بازیگران این فیلم هستند. طرح داستان فیلم اینچنین است: در سال 1999، ست دیویس 19ساله، دانشجوی کویینز کالج، پس از ترک تحصیل، یک کازینوی غیرمجاز در آپارتمان خود اداره میکند. با وجود اینکه او در کار خود موفقیت کسب میکند، بارها مورد سرزنش پدرش، مارتی، که قاضی فدرال نیویورک است، قرار میگیرد. یک شب، دوست قدیمی ست، آدام، همراه با شریک ثروتمندش، کرگ واینشتاین، به کازینو میآید تا بلکجک بازی کنند. هرچند ست دیویس از درآمدهای کازینو راضی است، به خاطر سرزنشهای مارتی و ریسک تعطیلی کاسبیاش پس از دستگیری، دلسرد شده است. در شبی دیگر، کرگ از ست میخواهد به جیتی مارلین، یک شرکت دلالی در نزدیکی آزادراه لانگ آیلند بپیوندد. ست پیشنهاد کرگ را قبول میکند. در جیتی مارلین، ست در یک مصاحبه گروهی شرکت میکند و از جیم یانگ، یکی از بنیانگذاران شرکت، میآموزد چگونه
میتواند میلیونر شود. تکنیکهای فروش شرکت بیشتر شامل تماس غیرمنتظره (cold calling) با سرمایهگذاران برای فروش سهام میشود. ست دیویس که به عنوان یک کارآموز دلالی وارد شرکت شده، باید40 حساب را نهایی کند تا بتواند کار مستقل خود را آغاز کند. او در کار جدید خود موفق میشود. ست با ابی هربرت، منشی شرکت و نامزد سابق کرگ، وارد رابطه عاطفی میشود. از سوی دیگر، جیتی مارلین زیر نظر افبیآی قرار دارد که سعی میکند فعالیتهای غیرقانونی شرکت را فاش کند. جیتی مارلین از دلالهای خود برای ایجاد تقاضای مصنوعی در بازار استفاده میکند. وقتی شرکت تمام سهامهای بازار را ببلعد، سرمایهگذاران کسی را ندارند که سهامشان را به او بفروشند و قیمت سهام سقوط میکند. ماموران افبیآی تصمیم میگیرند با توجه به هوش بالای ست و وفاداری شکنندهاش به شرکت، او را زیر نظر داشته باشند. ست پس از آغاز کار مستقل خود در جیتی مارلین، با هری ریناردز، مدیر خرید شرکت غذایی گورمت، تماس میگیرد و به او صد واحد سهام بیارزش میفروشد. وضعیت مالی هری به دنبال خرید این سهام بحرانی میشود، خانهای که قصد
داشت بخرد از دستش خارج میشود و خانوادهاش او را ترک میکنند. ست دیویس که از تصمیمش برای کلاهبرداری از هری دلسرد شده، اعتماد خود را به جیتی مارلین به عنوان یک شرکت قانونی از دست میدهد. سرانجام، ست توسط افبیآی بازداشت میشود. افبیآی به او پیشنهاد میدهد که اگر در دادگاه علیه جیتی مارلین شهادت دهد مشمول بخشش فدرال میشود. ست و ماموران به توافق میرسند. ست شبانه آزاد میشود و روز بعد برای کپی کردن اطلاعات و فایلهای سرمایهگذاران روی یک فلاپی به شرکت میرود. کمی بعد افبیآی به ساختمان حمله میبرد و همه دلالان شرکت را دستگیر میکند.
گرگ والاستریت
از سال 1998، دو کتاب خاطرات بلفورت، «گرگ والاستریت» و «به دنبال گرگ والاستریت» در 40 کشور منتشر و به 18 زبان ترجمه شده است. بلفورت دلالهای جوان و تشنه پول را استخدام میکرد. برخی از آنها حتی مدرک اتمام دبیرستان هم نداشتند. تمام چیزی که باید انجام میدادند، ابراز وفاداری به بلفورت و خواندن نوشتههای او پشت گوشی تلفن بود. با این شیوهها، هر کسی در استراتون اوکمونت ثروتمند میشد. این دلالها پول زیادی صرف مواد مخدر، مشروبات الکلی گرانقیمت و میهمانیهای پرزرق و برق میکردند. یکی از جالبترین بخشهای زندگی بلفورت، زندگی شخصی جنونآمیز او بوده است. او میگوید پس از مصرف مواد مخدر، هلیکوپتر خود را میرانده، قایقسواری میکرده و در حالی که دختر سهسالهاش کمربند ایمنی ویژه نبسته بوده، با سرعت بالا به سمت در گاراژ رانندگی میکرده است. بلفورت میگوید در دوران اوج اعتیاد خود، همزمان 22 ماده مختلف مصرف میکرده است. تام لئونارد در یادداشت خود درباره بلفورت در تلگراف مینویسد: «آیا میتوان تصویر
متقاعدکنندهتری از جوردن بلفورت برای نمایش سویه تاریک و سیاه سرمایهداری مدرن پیدا کرد؟» بلفورت، به عنوان یک دلال مولتی میلیونر 31ساله، هلیکوپترش را در مزرعه پشت خانهاش مینشاند و قایق موتوری
167فوتیاش را ناگهان به اقیانوس توفانی دریای مدیترانه میکشاند. جوردن بلفورت، معروف به گرگ والاستریت، وقتی مواد نمیکشید یا با زنان سرگرم نبود، مدیریت شرکتی را بر عهده داشت که 200 میلیون دلار دارایی سرمایهگذاران را با فریبکاری از چنگ آنها بیرون کشیده بود. خود بلفورت میگوید: من بچه خیلی باهوشی بودم. فروشنده بزرگی بودم و میخواستم پول دربیاورم. آن داراییها و سرمایهها، خدادادی بودند. اما من با ضررها و زیانهای خدادادی هم روبهرو شدم، زیرا از نظر احساسی و عاطفی نابالغ و نامطمئن بودم. الگوهای نقشی من شخصیت مایکل داگلاس، گوردون گکو، در فیلم «والاستریت» و ریچارد گری در فیلم « زن زیبا» بود. او از هر نظر بهترین بود: ثروتمندترین مرد والاستریت. با این حال، به نظر نمیرسد شخصیت ریچارد گری در چنان انبوهی از کوکائین به خواب رفته باشد که نقش بالش را برای او ایفا کند، یا حتی گکوی رشوهخوار با عمه پیر همسر خود برای قاچاق پول به خارج از ایالات متحده همکاری کرده باشد. بلفورت هر دو این کارها را انجام داد. او از اولین سود والاستریتی خود برای خرید یک فراری سفید
استفاده کرد زیرا دون جانسون را دیده بود که یکی از این ماشینها را در میامی وایس رانده است. یک بار هم 700 هزار دلار در یک هتل خرج کرد. بلفورت که اکنون 45 سال دارد در یک خانه سهخوابه در ساحل منهتن، یک منطقه نسبتاً گرانقیمت لسآنجلس، زندگی میکند. رفتارهای مصرفی، تجملی و عیاشانه او اصلاح شده است. به جز ساعت طلایی بولگاری 9هزار دلاری که روی مچ خود دارد و یک نقاشی از قایق موتوری که پیشتر از آن کوکو شانل بود، چیزی از دوران گذشته برایش باقی نمانده است. 50 درصد از هر آنچه او به دست آورد، به سرمایهگذاران فریبخورده بازگردانده شد. پس از پنج سال 14میلیون دلار از 110میلیون دلاری را که بدهکار بوده، برگردانده است. او از نادین، که یک مدل تبلیغاتی بود، طلاق گرفته اما آن دو همچنان به عنوان دو دوست در نزدیکی هم زندگی میکنند. آنها با هم از دو کودک خود نگهداری میکنند. عکسهایی از او به همراه فرزندانش در گوشه و کنار خانه کماثاثیهاش دیده میشود. بر روی میز قهوهخوری بزرگ و خالی، که زمانی برای استعمال کوکائین از آن استفاده میشده، دیویدی فیلم کودکانه The
Goonies و پیکره چینی کوچکی از ناپلئون و ژوزفین قرار دارد. او میگوید این پیکره هدیه نادین بوده است.
اکثر افرادی که در جایگاه بلفورت بودهاند، ممکن است درباره پیش کشیدن گذشتهشان تردید و دودلی نشان بدهند؛ اما بلفورت گذشته خود را در قالب کتاب خاطراتش به تصویر کشیده است. او قصه ظهور و سقوط خود را در این کتاب به نمایش گذاشته است. پیشبینی میشد که خاطرات بلفورت مورد توجه سینماگران هالیوود قرار بگیرد. مارتین اسکورسیزی، لئوناردو دیکاپریو و نویسنده The Sopranos همگی درگیر ساخت فیلمی بر اساس کتاب «گرگ والاستریت» شدند. در این فیلم، دیکاپریو نقش جوردن بلفورت را بازی میکند. مارتین اسکورسیزی، کارگردان معروف آمریکایی که ساخت فیلمهایی از جمله «هوگو»، «جرج هریسون: زندگی در جهان مادی»، «شاتر آیلند»، «ویکتوریای جوان» و چندین فیلم دیگر را در کارنامه خود دارد، کارگردانی فیلم را بر عهده دارد. ترنس وینتر فیلمنامه آن را نوشته است. «گرگ والاستریت» پانزدهم نوامبر 2013 در آمریکا اکران خواهد شد.
در استراتون اوکمونت، بلفورت یادداشتی ساده به دلالان جوان و تشنه پول میداد و از آنها میخواست پشت تلفن از روی آن برای سرمایهگذاران بخوانند. بلفورت یک شعار مخصوص به خود داشت: «هیچ کس نباید تلفن را قطع کند تا اینکه سرمایهگذار یا سهام بخرد یا بمیرد.» بسیاری از مشتریان اولی را ترجیح میدادند، در حالی که استراتون طرح «افزایش ناگهانی و کاهش ناگهانی» (pump and dump) را پیش میبرد. این طرح، یک طرح دلالی کلاسیک بود. بر اساس این برنامه، دلالان استراتون اوکمونت قیمت سهامها را بالا میبردند، سپس بلفورت و شرکایش بستههای سهامی بزرگی را که در اختیار داشتند میفروختند. این امر به کاهش ناگهانی قیمت سهام و زیان سنگین مشتریان استراتون میانجامید.
بلفورت ادعا میکند هم کسبوکار و هم زندگی خصوصیاش به این دلیل از مسیر خارج شد که معیارهای بهانهآوری اخلاقی خود را باز و بازتر میکرد. او میگوید: «این باعث شد نتوانم تشخیص دهم چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. اولین باری که مجبور به بازپرداخت نقدی شدم، عصبی بودم. این مبلغ تنها پنج یا 10 هزار دلار بود، در حالی که تا پیش از آن میلیونها دلار به دست آورده بودم. من کار خودم را اینطور توجیه میکردم که هر کسی در والاستریت این کار را میکند.»
در سال 1991، مجله فوربس بلفورت را یک رابینهود وارونه خواند که پول را از ثروتمندان میگیرد و به خودش و دار و دسته دلالان اطرافش میدهد. اما برخی از سرمایهگذاران ثروتمند نبودند و زندگیشان به کلی نابود شد. بلفورت سالانه 50 میلیون دلار درآمد داشت. یک بار گزارش شد که در سه دقیقه، 12 میلیون دلار پول درآورد. گفته میشود مافیا افرادی را به استراتون میفرستاد تا کار یاد بگیرند. جوردن بلفورت، به عنوان پیشگام ارتقای فعالیتهای سهامی اداری، بر این عقیده بود که اگر کارکنان شرکت با هم روابط جنسی داشته باشند، روحیه کاریشان افزایش مییابد. علاوه بر روابط جنسی در اوقات استراحت، مصرف مواد نیز وجود داشت. اکثر کارکنان استراتون شدیداً به کوکائین معتاد بودند. مخدر مورد علاقه بلفورت کوالودز (Quaaludes) بود؛ یک مخدر تفریحی قوی که در بسیاری از کشورها ممنوع بود. بلفورت و همسرش بیشتر دوران زندگی مشترکشان را صرف ناسزاگویی به هم کردند.
بلفورت در سال 1999 پس از پذیرش اتهام پولشویی و فریبکاری در فعالیتهای سهامی، به خاطر فریب مشتریان، از انجمن ملی فعالان بازار سهامی (NASD) اخراج شد. بلفورت فقط 22 ماه از حکم چهار سال حبس خود را گذراند. در کتاب خاطرات بلفورت چیز زیادی درباره علل تصمیم او برای پشت کردن به دوستانش وجود دارد. زندان برای بلفورت ثمربخش بود. همبندانش او را تشویق کردند که کتابی درباره زندگی بنویسد. کتاب «آتشبازی بیهوده» نوشته تام ولف الهامبخش او بود. تام لئونارد میگوید ماجرای بلفورت، جدای از جرائم مالی او، نشان میدهد وقتی جوانان به یکباره ثروتمند میشوند چه میتواند رخ دهد. داستان بلفورت مانند ماجراهای شخصیای است که حول فوتبالیستهای انگلیسی شکل گرفته است. بلفورت میگوید مشکل دیگر این است که پول چگونه به دست میآید. «شما این همه پول را به دست میآورید، اما این پول به هیچ جایی وصل نیست. شما از پول خود برای خرید و فروش نبوغ افراد استفاده میکنید.» چنین پولی تهی است. بنابراین بانکداران و دلالان میکوشند این خلأ را با مالکیت مادی پر کنند و هنگامی که این مالکیت کفایت نمیکند، رو
به مخدر میآورند.
در حال حاضر، او به عنوان مشاور امور مالی به کشورهای مختلف میرود و سخنرانیهای پرشوری انجام میدهد. او همچنین موسسهای در زمینه آموزش سازمانی و راهبردهای فروش و کسب ثروت تاسیس کرده است. این موسسه به شرکتها و سرمایهگذاران مختلف از هر کجای جهان آموزش میدهد چگونه میتوانند خودشان را برای کسب ثروت و دستیابی به موفقیت کاری آماده و توانمند سازند. بلفورت اکنون در حال نوشتن کتاب طنزی درباره بحران وامهای مسکن است. در نهایت، باز هم باید به این پرسش مهم فکر کرد که آیا تیپ شخصیتی جوردن بلفورت، به عنوان مدیر استراتون مارلین، نشانگر سویه سیاه سرمایهداری مدرن نیست؟
منابع:
1- http://www.telegraph.co.uk/news/features/3635727/Jordan-Belfort-Confessions-of-the-Wolf-of-Wall-Street.html
2- http://en.wikipedia.org/wiki/Jordan_Belfort
3- http://en.wikipedia.org/wiki/Boiler_Room_(film)
4- http://www.cnbc.com/id/21114268
5- http://www.imdb.com/title/tt0993846/?ref_=nm_flmg_wr_1
6- http://usa.jordanbelfort.com/about-jordan
دیدگاه تان را بنویسید