فشار روی نانآوران خانوار ناشی از چیست؟
غم نان
لابهلای سخنان مسعود نیلی در یک شبکه تلویزیونی به شاخصی اشاره شد که شاید طی این سالها کمتر به آن توجه و پردازش کافی شده است؛ شاخصی به نام «نرخ بار تکفل» یا «نرخ سربار» که در علم اقتصاد به منظور سنجش میزان فشار بر جمعیت شاغل به کار میرود.
لابهلای سخنان مسعود نیلی در یک شبکه تلویزیونی به شاخصی اشاره شد که شاید طی این سالها کمتر به آن توجه و پردازش کافی شده است؛ شاخصی به نام «نرخ بار تکفل» یا «نرخ سربار» که در علم اقتصاد به منظور سنجش میزان فشار بر جمعیت شاغل به کار میرود. مشاور اقتصادی رئیسجمهور با ارائه نموداری مربوط به سال 1393، اظهار کرد که در این سال، از میان جمعیت 76میلیونی کشور، تنها 21 میلیون نفر شاغل بودهاند. با یک ت قسیم ساده میتوان گفت بهطور متوسط هر نفر شاغل با درآمد خود، معیشت بیش از سه نفر را تامین میکرده؛ به عبارت دیگر نرخ بار تکفل در سال 1393، به میزان حدود 6 /3 رقم خورده است. حال اگر جمعیت کشور در سال 1395 را 80 میلیون نفر فرض بگیریم، با توجه به حدود 23 میلیون نفر شاغل فعلی، این نرخ همچنان از عدد سه تجاوز میکند. اما این اعداد چه پیامی دارند؟ شاید بتوان در مقایسه با ارقام مربوط به سایر کشورها و متوسط جهانی، درک و تفسیر بهتری از این میزان نرخ تکفل ارائه داد. با مراجعه به آمار مربوط به جمعیت کل و تعداد شاغلان کشورهای مختلف ملاحظه میشود که این نرخ در سال 2015 برای کشورهای عضو اتحادیه اروپا، به میزان 3 /2 ثبت شده است.
در سال یادشده همچنین نرخ بار تکفل برای کشورهایی نظیر کانادا 9 /1، آمریکا 1 /2، ترکیه 9 /2، مالزی 1 /2، اندونزی 2 /2، ژاپن 2 و کره جنوبی 9 /1 قابل محاسبه است و بهطور متوسط در جهان، هر شاغل، نانآور 2 /2 نفر به شمار میرود.
از مقایسه این اعداد و ارقام با نرخ بار تکفل در کشور، این نتیجه حاصل میشود که نسبت به متوسط جهان، فشار قابل ملاحظهای روی دوش شاغلان ایرانی به سبب تامین افراد تحت تکفل خود وجود دارد. با نگاهی به اطلاعات منتشرشده از سوی مرکز آمار، نمودهای این گزاره محسوس است؛ چنانکه بر اساس این آمارها، ملاحظه میشود که سهم شاغلانی که بیش از 49 ساعت در هفته کار میکنند به 8 /40 درصد در تابستان سال جاری رسیده که سهم مردان 2 /46 درصد و سهم زنان 3 /15 درصد محاسبه شده است. در برآوردهای دیگر نیز سهم شاغلان روستایی که بیش از 49 ساعت در هفته کار میکنند به 7 /38 درصد در تابستان رسیده و این در حالی است که سهم شهریها 41 درصد منظور شده است.
در جریان زندگی روزمره نیز این واقعیتها قابل مشاهده است؛ چه بسیار دیده یا شنیدهایم که برخی از صبح تا عصر در سازمانی یا کارخانهای مشغولند و پس از ساعت کاری رو به امور دیگری نظیر مسافرکشی، فروشندگی و... یا حتی کارمندی و کارگری در شیفتهای دوم و سوم روز میآورند. دلیل را هم اگر بپرسی، میگویند «دخل و خرج جور درنمیآید»، «زندگی خرج دارد» یا «عائلهمندم». اما علت ریشهای این فشار چه میتواند باشد؟ آیا میتوان علت بروز چنین پدیدهای را تنها به بالا بودن نرخ بیکاری نسبت داد، یا مسائل دیگر اجتماعی و فرهنگی نیز در این میان دخیل هستند؟ افزایش خیرهکننده نرخ مشارکت طی یک سال اخیر چه تاثیری در این مساله داشته است؟ و اینکه چگونه میتوان بار مضاعف روی شاغلان را کاهش داد؟ اینها پرسشهایی است که در پرونده مطرح شده و به تفصیل مورد واکاوی قرار گرفتهاند.
دیدگاه تان را بنویسید