تاریخ انتشار:
محمد درویش از پیامدهای معامله بر سر محیط زیست میگوید
ذبح محیط زیست به پای مصالح اقتصادی
محمد درویش میگوید: اکنون ۴۳ مدرسه طبیعت وجود دارد که بدون مساعدتی از سوی دولت ساخته شده و فعالیت میکند. این مدارس درواقع برگ برنده ما برای پرورش نسلهای آینده است؛ نسلی که برخلاف گذشتگان خود، بر سر مواهب طبیعی و سرمایههای محیط زیست، معامله نمیکند.
«هرجا حال محیط زیست خوب است؛ حال مردم خوب است.» این جمله را زندهیاد محمدعلی اینانلو، فعال محیط زیست، با آن صدای اعجابانگیزش که به «صدای طبیعت» شهره بود، بر زبان میآورد. اکنون اما حال محیط زیست چندان مساعد به نظر نمیرسد و همواره مسائل زیستمحیطی، فدای آنچه ما توسعه اقتصادی مینامیم، میشود. به بهانه سخنانی که وزیر صنعت، معدن و تجارت از مانعتراشی سازمان حفاظ محیط زیست بر سر بهرهبرداری از معدنی در منطقه بهرام گور بر زبان رانده است، با محمد درویش، مدیرکل دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست گفتوگو کردیم. او در این گفتوگو از دولتمردانی انتقاد میکند که همواره منافع کوتاهمدت اقتصادی را بر ملاحظات بلندمدت زیستمحیطی ارجح میدانند.
دولتها برای دستیابی به رشد و توسعه، اهداف و برنامههای مختلفی را پیریزی میکنند. اما چرا این برنامهها عمدتاً در کشورهای در حال توسعه به تخریب محیط زیست میانجامد؟
دلیل اصلی که میتوان در توضیح این مساله بیان کرد آن است که معمولاً در کشورهای در حال توسعه، هنگام برنامهریزی و سیاستگذاری، مفهوم حسابداری سبز مورد توجه قرار نمیگیرد و ارزش واقعی منابع طبیعی به ارز رایج آن کشور تبدیل نمیشود؛ درنتیجه در هزینه-فایدههایی که صورت میگیرد ملاحظات محیطزیستی معمولاً مورد توجه قرار نمیگیرد. در صورت اجرای ماده 59 برنامه چهارم توسعه یا احیای ماده مشابه آن در برنامه پنجم، دولت موظف به اعمال حسابداری سبز و ملاحظه ارزش واقعی منابع طبیعی میشود. به عنوان مثال باید این ملاحظه مدنظر قرار گیرد که ارزش جنگلها به مراتب بیشتر از کارخانههای کاغذسازی است. در واقع تا زمانی که نتوانیم به زبان اقتصاد با ترویجدهندگان توسعه صحبت کنیم، همیشه ملاحظات محیطزیستی به پای مصلحتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ذبح میشود.
حسابداری سبز به این معنا که سیاستگذاران و دولتمردان باید تاثیرات زیستمحیطی حاصل از فعالیتهای عملیاتی خود را نیز به حداقل برسانند؟
حسابداری سبز در واقع، محاسبه ارزش منابع طبیعی را ممکن میسازد. اجازه دهید با ذکر یک مثال درباره این مفهوم توضیح دهم؛ به عنوان مثال برای محاسبه ارزش یک درخت 50ساله ملاحظات متعددی رعایت میشود. از جمله اکسیژنی که تولید میکند یا دیاکسیدکربنی که جذب میکند، آشیانههایی که برای پرندگان ایجاد کرده و تنوع زیستی را حفظ میکند، خاکی که مورد حفاظت درخت قرار میگیرد و جلوگیری از فرسایشی که میتواند سیل احتمالی و خسارات جدی به اراضی کشاورزی و ساختمانها را ویرانگرتر کند. همچنین شرایطی که سبب افزایش نفوذ عمودی آب در خاک و متعاقباً پر شدن آبخوانها و چشمهها میشود، و مواردی از این دست. حال با توجه به این ملاحظات و فواید متعدد یک درخت، فرض کنیم که میخواهیم یک سد مانند سد شفارود بسازیم که به ازای ساخت آن لازم است حدود یک میلیون درخت قطع شوند. سپس در توجیه آن میگوییم در صورت ساخت سد، فرضاً برای 200 نفر میتوان اشتغالزایی کرد یا آب بسیاری از ساکنان از جمله کشاورزان تامین میشود. اما اصلاً متوجه این نیستیم که ارزش درختهایی که باید قطع شود، شاید 100 برابر دستاوردهای ساخت سد باشد. در واقع حسابداری سبز سبب این میشود که
چنین خطاهای فاحشی صورت نگیرد. این نوع حسابداری هنگام احداث زیرساختهایی نظیر جاده، تونل، پل، سد، یا کارخانه میتواند بسیار راهگشا باشد و بر این اساس مشخص میشود که چنین طرحهایی با توجه به مسائل زیستمحیطی آیا توجیهپذیرند یا خیر؟ به عنوان مثال گفته میشود اگر پل شهید کلانتری احداث شود، فاصله میان دو شهر کمتر میشود، مسیر عبوری مردم، ایمنی بیشتری مییابد یا در مصرف سوخت صرفهجویی صورت میگیرد. اما متاسفانه این مساله مورد توجه قرار نمیگیرد که بابت این دستاوردهای مثبت، دریاچهای به نام دریاچه ارومیه رو به نابودی میگذارد و سونامی نمک رخ میدهد که به دنبال آن بیم مهاجرت پنج میلیون نفر مطرح میشود. اگر چنین مسائلی پیشبینی میشد، هرگز ساخت چنین پلی توجیه پیدا نمیکرد؛ چراکه اساساً حسابداری سبز در این طرح جایی نداشت.
متاسفانه اکنون افرادی همچنان مسوول و تصمیمگیر هستند که برایشان نفع کوتاهمدت مهمتر از نفع درازمدت است.
فکر میکنید این رویکرد اکنون تا چه حد در نگرش سیاستمداران کشور جای دارد؟
متاسفانه حسابداری سبز عملاً هیچ جایی در نگرش دولتمردان ندارد و در قعر جدول اولویتها به سر میبرد. اگرنه چگونه است که این رویکرد طی دو برنامه پنجساله چهارم و پنجم به صراحت جزو تکالیف دولت قرار میگیرد اما در عمل هیچ اتفاقی رخ نمیدهد و هیچگونه ارزشگذاری اقتصادی در منابع طبیعی کشور صورت نمیگیرد. از طرفی کسی هم نیست که سازمان محیط زیست را مورد بازخواست قرار دهد که به چه علت بر اساس تعهدات خود به برنامههای توسعه کشور عمل نکرده است.
آیا میتوان این انگاره را مطرح کرد که اساساً توسعه اقتصادی و حفظ محیط زیست، دو قطب مخالف یکدیگرند؟
به هیچ عنوان اینگونه نیست. محیط زیست اساساً ضامن پایداری توسعه است. تجربه نشان داده هر کجا که به امر توسعه فارغ از ملاحظات محیط زیست توجه شده، در نهایت شکست جبرانناپذیری به وقوع پیوسته است. به عنوان مثال در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه، اکنون دولت مجبور به پرداخت رقمی در حدود 15 هزار میلیارد تومان است تا بتواند توسعهای را جبران کند که بدون توجه به ملاحظات محیطزیستی رقم خورده است. مثال دیگر آن اقدامات بیرویهای است که در توسعه میدانهای نفتی و گازی صورت گرفته است. مصداق آن هورالعظیم به عنوان بزرگترین تالاب استان خوزستان است که خشک شد تا نفت بیشتری استخراج شود. همچنین بدون ارزیابی اثرات زیستمحیطی، سدهای بسیاری احداث شد و طرحهای انتقال آب متعددی در خوزستان به اجرا درآمد. اکنون نیز یک تنش بزرگ به دنبال شکلگیری بحرانی به نام ریزگردها ایجاد شده که سبب شده بسیاری از مردم این استان به فکر مهاجرت باشند. دریاچه بختگان نمونه دیگری است که به بهانه توسعه کشاورزی، سدهای ملاصدرا، سیوند و درودزن بر روی رودخانههای تغذیهکننده آن احداث شد و نابودی این منبع طبیعی و ارزشمند کشور را سبب شد. نتیجه آن شده که هماکنون
ساکنان اطراف دریاچه 140 هزار هکتاری بختگان با دشواریهای شدید معیشتی روبهرو هستند. روزگاری میناب به عنوان قطب تولید خرمای ایران و خاورمیانه شناخته میشد که به دلیل اصرار بر سدسازی و طرحهای انتقال آب، این روزها، حال و روز خوشی ندارد. یا در اصفهانی که اکنون به قطب تولید صنعتی و کشاورزی کشور تبدیل شده، زایندهرود دیگر آبی ندارد و مردم این شهر دچار افسردگی شدهاند. حتی سازه ارزشمند سی و سه پل نیز در معرض ترک قرار گرفته و به نوعی تمدن فرهنگی این شهر در مخاطره قرار گرفته است. بنابراین در هر موقعیتی که بدون توجه به ملاحظات زیستمحیطی، توسعه صورت گرفته، معضلات جبرانناپذیری حاصل شده است.
شما بر این عقیده هستید که توسعه در تقابل حفظ محیط زیست قرار ندارد؛ اما به چه دلیل هرگاه سیاستگذاران و دولتمردان، قدمی برای رشد و توسعه اقتصادی برداشتهاند، محیطزیست را تخریب کردهاند؟
آنچه تاکنون رخ داد، عمدتاً به دلیل ناآگاهیهای بومشناختی بوده است. به این دلیل که رشد و منافع برخی از جناحها و صاحبان قدرت در این است که اساساً مردم آگاه نباشند. دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا، اکنون نماینده همین تفکر است. او اکنون با میدان دادن به کارتلهای بزرگ نفتی، به دنبال صدور مجوز به منظور حفر چاههای بیشتر نفت بدون توجه به ملاحظات زیستمحیطی در این کشور است. اگرچه در کوتاهمدت عواید قابل توجهی برای اقتصاد آمریکا خواهد داشت و افزایش قدرت ترامپ را سبب میشود. اما اگر رویکردی درازمدت مد نظر قرار گیرد و منافع ملی و توسعه پایدار اولویت پیدا کند، آنگاه چنین خطاهای راهبردی اساساً رخ نمیدهد.
اکنون ۴۳ مدرسه طبیعت وجود دارد که بدون مساعدتی از سوی دولت ساخته شده و فعالیت میکند. این مدارس درواقع برگ برنده ما برای پرورش نسلهای آینده است؛ نسلی که برخلاف گذشتگان خود، بر سر مواهب طبیعی و سرمایههای محیط زیست، معامله نمیکند.
فکر میکنید چرا سیاستمداران ما ارزیابی درستی از محیط زیست ندارند؟
من فکر میکنم، هرگز فضا برای ورود افرادی که دغدغه مسائل زیستمحیطی دارند، به صحنه رقابتهای انتخاباتی در شورای شهر، مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری فراهم نشده است. همواره فعالان محیط زیست به چشم افراد مرفه بیدردی نگریسته شدهاند که دلشان برای یک بز یا یک کل میسوزد. اما به تازگی ایرانیان در حال پی بردن به این مساله هستند که عدم توجه به محیط زیست میتواند چه تبعات اجتماعی و اقتصادی جبرانناپذیری را به بار آورد. حال آنکه، سیاستمدارانی که امروز بر کشور حکومت میکنند، فرزند مکتبی هستند که در آن مکتب، محیط زیست پشیزی نمیارزد.
با اینکه به تدریج پیامد تصمیماتی که سیاستگذاران بدون توجه به ملاحظات زیستمحیطی اتخاذ کردهاند، پدیدار شده است؛ اما مشاهده میشود که سیاستمداران کهنهکار یا تازهنفس باز هم در تحلیل هزینه-فایده پروژههای اقتصادی، هزینههای زیستمحیطی را در نظر نمیگیرند. چه راهکاری برای رفع این معضل وجود دارد؟
وقتی که ما پیشنهاد ارزیابی زیستمحیطی برای پروژههای اقتصادی را در مجلس نهم مطرح کردیم، عدهای استدلال کردند اگر این ارزیابی مورد تصویب قرار گیرد، به معنای تعطیلی تمامی صنایع و کشاورزی، و نیز توقف در طرحهای راهسازی و جادهسازی است. متاسفانه اکنون افرادی همچنان مسوول و تصمیمگیر هستند که برایشان نفع کوتاهمدت مهمتر از نفع درازمدت است. ما باید نسلی را پرورش دهیم که لازم نباشد برای آنها اثبات کنیم که روز روشن است و شب تاریک. در واقع اینکه در کوتاهمدت و بهصورت ضربتی مشکلات محیطزیستی قابل حل باشد، یک سراب و خیال است. چندان هم تفاوتی نمیکند که اکنون تفکرات دولت آقای احمدینژاد حاکم باشد یا هر دولت مدرن دیگری. چرا که با یک گل بهار نمیشود و در حال حاضر نیاز به تحول و روشنگری وجود دارد تا مردم به اهمیت مساله محیط زیست آگاه شوند. آنگاه میتوان امید داشت افرادی با دغدغه محیط زیست وارد شورای شهر، مجلس و نظیر آن شوند. اکنون اگر وعدههای نمایندگان مجلس را پیش از انتخاب آنها بررسی کنید، ملاحظه میکنید که حل مشکلاتی نظیر بیکاری، مسکن، تورم و نرخ ارز مورد تاکید آنها قرار گرفته است. کدام نماینده را سراغ دارید که گفته
باشد به من رای دهید تا بیابانزایی را مهار کنم، تا از نشست بیش از پیش زمین جلوگیری کنم، تا معضل آلودگی هوا را برطرف کنم؟ در واقع همه ما در شکلگیری این وضعیت مقصر هستیم و البته دولت مقصرتر است؛ چراکه شرایط لازم را برای تحول نظام آموزشی، برای ارتقای دانش مردمان کشور فراهم نکرده است.
اخیراً آقای نعمتزاده وزیر صنعت، معدن و تجارت در اظهاراتی قابل تامل عنوان کرده که وجود چهار گورخر در منطقه بهرام گور نباید مانع معدنکاوی در این منطقه شود، که البته با واکنشهای متفاوتی همراه بود. معنای سخنان آقای نعمتزاده چیست؟
آقای نعمتزاده خود یک سیاستمدار است و تفاوتی با سایرین ندارد. اما این سخنان از زبان کسی مطرح میشود که دانشآموخته مقطع کارشناسی ارشد محیطزیست است؛ این اظهارنظر البته نشان میدهد تا عشق نباشد، تخصص هم نمیتواند دردی را دوا کند. آقای نعمتزاده بهخوبی میداند که اولاً در منطقه بهرام گور، بیش از 500 گورخر وجود دارد و ثانیاً این گورخرها endemic هستند.
به این معنا که آنها تنها در ایران وجود دارند که این نادر بودن گونه، خود میتواند برای کشور درآمد ارزی ایجاد کند. اکنون هزاران نفر مشتاق هستند تا این زیستگاه را از نزدیک ببینند. مهمتر آنکه وقتی حال گورخرها خوب باشد، یعنی حال آن زیستگاه خوب است. در واقع این زیستگاه سالم میتواند مانند یک سپر حفاظتی عمل کرده و اجازه ندهد تا چشمههای تولید گرد و خاک از سوی بخش جازموریان وارد استان فارس شده و دمای این منطقه را افزایش دهد. افزایش دمایی که به حتم کیفیت زندگی را برای مردم در مناطق نیریز، استهبان و شیراز با مشکلاتی مواجه خواهد کرد. حال آنکه آقای نعمتزاده خود در این حوزه متخصص است و به خوبی از این مسائل آگاهی دارد. اما گویا منافع صنعت و وزارتخانه متبوعش برای ایشان اهمیت بیشتری دارد و شاید به همین دلیل است که ملاحظات محیطزیستی در برابر ملاحظات اقتصادی وزارتخانه ایشان قربانی میشود.
آقای نعمتزاده بهخوبی میداند که اولاً در منطقه بهرام گور، بیش از ۵۰۰ گورخر وجود دارد و ثانیاً این گورخرها endemic هستند. به این معنا که آنها تنها در ایران وجود دارند که این نادر بودن گونه، خود میتواند برای کشور درآمد ارزی ایجاد کند.
به این معنا که آنها تنها در ایران وجود دارند که این نادر بودن گونه، خود میتواند برای کشور درآمد ارزی ایجاد کند. اکنون هزاران نفر مشتاق هستند تا این زیستگاه را از نزدیک ببینند. مهمتر آنکه وقتی حال گورخرها خوب باشد، یعنی حال آن زیستگاه خوب است. در واقع این زیستگاه سالم میتواند مانند یک سپر حفاظتی عمل کرده و اجازه ندهد تا چشمههای تولید گرد و خاک از سوی بخش جازموریان وارد استان فارس شده و دمای این منطقه را افزایش دهد. افزایش دمایی که به حتم کیفیت زندگی را برای مردم در مناطق نیریز، استهبان و شیراز با مشکلاتی مواجه خواهد کرد. حال آنکه آقای نعمتزاده خود در این حوزه متخصص است و به خوبی از این مسائل آگاهی دارد. اما گویا منافع صنعت و وزارتخانه متبوعش برای ایشان اهمیت بیشتری دارد و شاید به همین دلیل است که ملاحظات محیطزیستی در برابر ملاحظات اقتصادی وزارتخانه ایشان قربانی میشود.
با این وصف فکر میکنید، تفسیر دولتمردان از محیط زیست تا چه حد با واقعیتهای این حوزه سازگاری دارد؟
به نظر میرسد، این سازگاری به بیش از 10 درصد نرسد. به خاطر دارم آقای نهاوندیان در زمان معارفه خانم ابتکار عنوان کرد که حوزه محیط زیست، مانند حوزه اقتصاد، حائز اهمیت است و محیط زیست را به عنوان محور توسعه برشمرد. اما این توصیف نادرست است؛ چرا که محیط زیست محور توسعه نیست، بلکه بستر توسعه است؛ یعنی نباید محیط زیست را با اقتصاد، سیاست و فرهنگ مقایسه کرد. اگر محیط زیست در یک سرزمین، دچار وضعیت نگرانکنندهای شود، حتی اگر این سرزمین مملو از پول باشد نیز کسی حاضر نیست آن پولها را جمعآوری کند. اکنون در خوزستان، احتمالاً بخش اعظمی از مردم به صرافت مهاجرت افتادهاند، حال آنکه خوزستان، ثروتمندترین استان کشور به شمار میرود. این اتفاق در استانی رخ داده که امکان رانندگی مدرنترین خودروها با ارزانترین قیمت و بدون پرداخت حتی یک درصد گمرکی در آن وجود دارد. در استانی که بزرگترین تولیدکننده کشاورزی بوده و حائز بیشترین منابع نفت و گاز کشور است. با این حال اما کیفیت آموزشوپرورش این استان در بین 31 استان کشور رتبه سیویکم را دارد. شش هزار نفر از معلمها از این استان مهاجرت کردهاند و شش هزار نفر دیگر نیز در فکر مهاجرت
هستند. این واقعیتهای قابل تامل، خود نشاندهنده آن است که تا چه حد تفسیر دولتمردان از محیط زیست با واقعیتهای این حوزه سازگاری دارد.
سخنان شما از رویکرد دولتمردان و سیاستمداران در حوزه محیط زیست، تا حدود زیادی ناامیدکننده بود. آیا مردم میتوانند به داد محیط زیست برسند؟ با وضعیتی که ما اکنون در شبکههای اجتماعی میبینیم و مشارکتی که به واسطه وجود این شبکهها رو به افزایش گذاشته، فکر میکنید که مردم میتوانند در آگاه کردن تصمیمسازان از پیامدهای تصمیماتشان بر محیط زیست موثر واقع شوند؟
مطمئناً نقش مردم بسیار موثر خواهد بود؛ سال گذشته همین مردم و سازمانهای مردمنهاد در حوزه محیط زیست، پویشی را به نام «سهشنبههای بدون خودرو» راه انداختند. این پویش از اراک و به ابتکار جوانی به نام محمد بختیاری آغاز شد و چنان گسترده شد که ما با اتکا به این پویش طی سال گذشته توانستیم شرایطی را فراهم کنیم که شهرداران در 14 شهر ایران، حدود 765 کیلومتر مسیر ایمن دوچرخهسواری ایجاد کنند. در بسیاری از کلانشهرها از جمله تهران، رشت، اصفهان، همدان و مشهد اکنون پیادهراه ایجاد شده است. در واقع این مردم بودند که چنین تغییراتی را ایجاد کردند. سال گذشته در همین سازمان محیط زیست تنها یک مدیر وجود داشت که سهشنبهها بدون خودرو به محل کار میآمد، اما اکنون این تعداد به هفت مدیر و 280 کارمند رسیده است. این تغییر رفتار را مدیران و دولتمردان ایجاد نکردند، بلکه مردم از کف خیابان آغازگر آن بودند. هر جا که مردم آگاهانه رفتار کردند و پای مطالباتشان ایستادند، به مقصود خود رسیدند. ما موفق شدیم به کمک مردم، معدن سنگآهن بافق را تعطیل کنیم. چنان که بیش از 100 نفر در ارتفاع 3800متری و در زیر لودرها دراز کشیدند و دولت مجبور شد که
فعالیت معدن را متوقف کند. یا در دولت آقای احمدینژاد، وقتی مردم در اعتراض به آلودگیهای ناشی از صنایع سرب و روی زنجان به خیابانها ریختند، استاندار چارهای جز تعطیل کردن این کارخانهها نیافت. بنابراین نقش پررنگ مردم غیرقابل انکار است. اکنون 43 مدرسه طبیعت وجود دارد که بدون مساعدتی از سوی دولت ساخته شده و فعالیت میکند. در این طرح وزارتخانه آموزش و پرورش، هیچگونه همکاری نداشته و این مردم بودند که خود خواستند، زمین در اختیار قرار دادند، سرمایهگذاری کردند و به خواستهشان رسیدند. این مدارس درواقع برگ برنده ما برای پرورش نسلهای آینده است؛ نسلی که برخلاف گذشتگان خود، بر سر مواهب طبیعی و سرمایههای محیط زیست معامله نمیکند. اکنون نیز نباید در انتظار یک قهرمان ناجی نظیر دولت نشست. قهرمان خود ما مردم هستیم و لازم است با خودباوری، اساساً از خود شروع کنیم. تصمیم بگیریم دیگر از کیسههای پلاستیکی استفاده نکنیم، یک روز در هفته گوشت میل نکنیم، تا آنجایی که امکان دارد سوار خودرو شخصی نشویم، دوچرخه برانیم و به این ترتیب این رفتارها را به دیگر هموطنانمان نیز تعمیم دهیم. شهری که مردم آن با دوچرخه حرکت کنند، هیچ وزیر و
وکیلی جرات نمیکند با ماشین در آن شهر تردد کند. مردم باید شروع کنند.
دیدگاه تان را بنویسید