تاریخ انتشار:
رفتار مصرفی خانوار ایرانی چرا و چگونه تغییر کرده است؟
دگرگونی در الگوی مصرف خانوار
با توجه به تورم و تغییرات زیاد در شاخصهای قیمتی در طی سالها در کشور، بررسی روند مصرف خانوار ایرانی در گروههای مختلف کالایی و سنجش اثرات تغییرهای احتمالی در الگوی مصرف امری ضروری است.
با توجه به تورم و تغییرات زیاد در شاخصهای قیمتی در طی سالها در کشور، بررسی روند مصرف خانوار ایرانی در گروههای مختلف کالایی و سنجش اثرات تغییرهای احتمالی در الگوی مصرف امری ضروری است. در این نوشتار برای پاسخ به اینکه آیا تئوریهای اقتصاد خرد در مورد مصرف در ایران صادق است یا خیر، از دادههای مصرف و جمعیت منتشره ازسوی مرکز آمار ایران استفاده شده است.
اگر شاخص قیمت خوراکیها که اطلاعات آن در سایت مرکز آمار از سال 13۸۱ به تفکیک خانوار شهری و روستایی در دسترس است مورد بررسی قرار گیرند، تورم بالای بخش خوراکیها مشهود است (جدول یک).
عمده این افزایش در سالهای 13۸۹ تا 13۹۲ و سالانه به صورت متوسط حدود ۴۰ درصد رخ داده است. این بدان معناست که خوراک برای خانوار ایرانی شهری افزایش قیمت چشمگیر داشته است. اگر همین تغییرات در شاخص قیمت خوراکیها برای خانوار روستایی سنجیده شود، افزایش شاخص در این بخش بیشتر از خانوار شهری مشاهده میشود. با توجه به محدود بودن مصارف خوراکی در روستاها نسبت به شهرها و نیز کمتر بودن درآمدهای خانوار روستایی، اختلاف میان دو شاخص قیمتی در روستاها و شهرها حکایت از افزایش قیمت بیشتر در بخش خوراکیهای ضروری دارد چون مصارف خوراکی خانوار کمدرآمد بیشتر روی خوراکیهای ضروری تمرکز دارد. شاخص قیمت گروه مصارف غیرخوراکی خانوار در سال 13۸۱ از ۵ /۲۸ برای خانوار شهری و ۱ /۲۹ برای خانوار روستایی به ۶ /۲۰۴ و ۲۱۳ رسیده است. مطالعه افزایش قیمتها در گروه غیرخوراکی حدود هفت برابر شدن قیمتها را در دوره مذکور نشان میدهد. از مقایسه روند افزایش دو شاخص قیمت مصرفکننده برای گروه خوراکی و غیرخوراکی، افزایش بیشتر در گروه خوراکیها به معنای وجود تورم بیشتر در اقلام خوراکی است و حال باید دید روند مصرفی خانوار از این افزایشهای ناهمگون متاثر
بوده یا خیر.
روند مصرف خوراکی و غیرخوراکی
آمار متوسط هزینه خوراکی خانوارهای شهری و روستایی به تفکیک از سال 13۶۱ موجود است ولی به چند دلیل باید آن آمار تعدیل شده و شاخص جدیدی برای بررسی روند مصرف مورد استفاده قرار گیرد. اولاً به علت تغییر بعد خانوار طی زمان که در سال 13۶۳ برای خانوار شهری ۸ /۴ نفر بود، و در سالهای 13۶۹ و 13۷۰، به ۱ /۵ نفر رسیده و پس از آن روند کاهشی را تا عدد ۴۶ /۳ نفر در سال 13۹۴ داشته است باید هزینههای مصرفی را در بعد فردی و با تقسیم خانوار بر تعداد متوسط افراد در خانوار در محاسبات لحاظ کرد. دوم با توجه به تغییرات زیاد قیمتی طی زمان هزینهها را باید با توجه به شاخصهای قیمتی در هر گروه تعدیل کرد. در جدول ۲ اعداد تعدیلشده قیمتی هزینههای خوراکی و غیرخوراکی به تفکیک فرد شهری و روستایی با توجه به سالهایی که آمار موجود بوده ارائه شده است. در بخش هزینه خوراک تعدیلشده با شاخص قیمت، یک فرد شهری از ۹۷ هزار ریال در سال 13۸۱ تا سال 13۸۴ روند افزایشی را تا ۱۱۶ هزار ریال داشته است. از آن پس این شاخص با کاهشهای سالانه به عدد ۷۱ هزار ریال رسیده است. نسبت کوچکترین عدد (سال 13۹۴) به بزرگترین عدد (سال 13۸۴) برابر با ۶۲ درصد بوده و این
نشان میدهد مصرف مواد خوراکی یک فرد شهری طی 10 سال حدود ۳۸ درصد کاهش داشته است. بررسی مشابه برای روستانشینان نشان میدهد در شروع دوره بررسی (سال 13۸۱) هزینه برابر با ۹۸ هزار ریال، بیشینه عدد برابر با ۱۲۲ هزار ریال (سال 13۸۴) و کمینه عدد با حفظ روند کاهشی از سال 13۸۴ در سال 13۹۴ برابر با ۶۳ هزار ریال بوده است. طی این دوره ۱۰ساله مصرف به ۵۲ درصد این میزان در قبل کاهش یافته و میزان کاهش هزینه مصرف خوراکی فرد روستایی به مراتب بیشتر از فرد مشابه شهری بوده است. از مقایسه اعداد فوق این نتیجه حاصل میشود که کاهش مصرف و تغییر الگوی تخصیص بودجه در خانوار صورت گرفته است ولی برای ارائه نمایی از الگوی فوق نیاز به بررسی روند مشابه در هزینه کل و درآمد نیز هست. همچنین در جدول ۳ شاخصهای هزینه کل و درآمد کل که با توجه به شاخص قیمت کل کالاها و خدمات مصرفی و نیز بعد خانوار طی سالها برای دو گروه مجزای روستایی و شهری تعدیلشده نشان داده شده است (اعداد سال 13۹۱ به علت اینکه به نظر دارای خطا هستند از جدول حذف شدهاند). بر این اساس درآمد در دوره زمانی ۱۴ساله در شهر به میزان ۲۸ درصد و در روستا به میزان ۱۸ درصد افزایش یافته است.
انجام بررسی مشابه روی هزینههای کل برای هر فرد شهری ۱۴ درصد افزایش و در روستا پنج درصد کاهش را نشان میدهد. افزایش در هزینه کل خانوار شهری به نسبت خانوار روستایی با توجه به قیمتهای ثابت سال 1390 را میتوان به افزایش قیمت مسکن و هزینههای مرتبط با مسکن طی دوره بررسی نسبت داد.
بررسی الگوی مصرف
برای بررسی الگوی مصرف ترکیب مصرف در دو گروه خوراکی و غیرخوراکی با قیمتهای ثابت سال 13۹۰ در طی دوره را باید مورد بررسی قرار داد. سهم هزینههای خوراکی در شهر در طول دوره ۱۴ساله با داشتن روند کاهشی از ۳۲ به ۲۰ درصد کاهش و در روستا از ۵۳ به ۳۶ درصد کاهش یافته است. از آنجا که اعداد مورد محاسبه با توجه به بعد خانوار و شاخص قیمتی با قیمت ثابت سال 13۹۰ تعدیل شدهاند بنابراین از مقایسهها به صورت قطعی میتوان به این نتیجه رسید که وزن مصرف اقلام خوراکی در سبد مصرفی خانوار کاهش یافته است. انجام بررسیهای مشابه با توجه به دادههای بودجه خانوار بانک مرکزی که اقلام مصرفی را با وزن اعلام میکند به نتایج مشابه منجر میشود. در مورد اقلام غیرخوراکی دقیقاً روند معکوس برقرار بوده و سهم هزینههای غیرخوراکی در شهر از ۶۸ درصد در ابتدای دوره به ۸۰ درصد و در روستا از ۴۷ به ۶۴ درصد افزایش یافته است. زمانی که گفته میشود از کل هزینههای مصرفی فرد ساکن شهر در سال 13۹۴، ۲۰ درصد در بخش خوراکی و ۸۰ درصد در بخش غیرخوراکی است و این درصدها در ابتدای دوره سال 13۸۴ برابر با ۳۲ و ۶۸ درصد بودهاند یعنی مصرف خوراکی هر فرد ۱۲ درصد کاهش یافته
است. در کنار این واقعیت باید توجه داشت که شاخص قیمتی گروه خوراکی افزایش ۱۲برابری و گروه غیرخوراکی افزایش هفتبرابری داشته است. این نتایج، این مفهوم را میرساند که مقدار فیزیکی خوراکی مصرف شده کاهشی بیش از ۱۲ درصد داشته است. اگر محاسبات مشابه را روی آمار منتشره از بانک مرکزی هم در نظر بگیریم به این نتیجه میرسیم که مصرف هر عضو خانوار ایرانی به کیلوگرم در 10 سال اخیر ۱۴ درصد کاهش داشته که با نتایج ارائهشده در این نوشتار همخوان است.
عاملشناسی
از جمله عواملی که در بررسی علت این تغییرات باید لحاظ کرد متوسط سن جمعیت کشور و بررسی نیازهای خوراکی در طی دوره است. مقدار کالری مورد نیاز در روز برای زنان در دامنه ۱۶۰۰ تا ۲۴۰۰ کالری و برای مردان از دو تا سه هزار کالری است. از بدو تولد مقدار کالری مورد نیاز در زنان و مردان تا حدود ۲۰سالگی روند افزایشی و سپس کاهشی دارد. با توجه به روند افزایشی متوسط سن افراد در کشور که در دوره مورد بررسی حدود سه سال افزایش داشته و در حال حاضر در مرز ۳۰سالگی است مصرف کالری متوسط برای هر فرد در بخش نزولی خود قرار میگیرد و این میتواند یکی از عوامل کاهش سهم مصرف خوراکیها در سبد خانوار باشد. نظریه چرخه مصرف مودیگیلیانی مهمترین نظریه مرتبط با تغییرات مصرف است که ارتباط تنگاتنگ مصرف با ساختار جمعیت را انکارناپذیر میداند. با تعمیم این نظریه در سطح کلان میتوان اذعان کرد با تغییر ساختار سنی در طول زمان، درآمد، مصرف و پسانداز در جامعه، دچار تغییر شود. طبق نظریه مودیگیلیانی، هزینههای مصرف علاوه بر درآمد، تابعی است از ساختار سنی. ساختار سنی علاوه بر اثرگذاری بر کل هزینههای مصرف بر الگوی هزینههای مصرفی یا به عبارت بهتر ترکیب
مصرفی خانوار نیز موثر است. در جامعه با خانوارهای جوان، قشربندی اجتماعی سبب مصرفگرایی بیشتر میشود. طبق نظریات اجتماعی در بین جوانان تمایل بیشتری وجود دارد که انواعی از کالاهای مصرفی را انتخاب کنند تا بتوانند روش و هویت زندگی خود را از بقیه به صورت مجزا تعریف کنند. روزنبری در تئوری مصرف خود با دو مفهوم اثر نمایشی و اثر چرخدندهای مصرف را در قالب رویکرد جامعهشناختی تعریف میکند. بر مبنای مفهوم اثر نمایشی، میزان و ترکیب مصرف افراد در جامعه، تنها مبتنی بر درآمد شخص نیست و به میزان و ترکیب مصرف سایر افراد در جامعه نیز بستگی دارد. با توجه به تخصیص منابع درآمدی محدود بین انواع مختلف مصرف با تکیه بر مفاهیم تئوری روزنبری، افراد از سهم مصارف خوراکی خود که در نهان مصرف میشود با هدف افزایش سهم غیرخوراکی که در ظاهر و در معرض دید دیگران مصرف میشود، کم میکنند. در ایران نیز عوامل فرهنگی-اجتماعی و تغییرات صورتگرفته در دهههای اخیر در جامعه ایرانی، اهمیت مصارف غیرخوراکی را در بین جمعیت متوسط جوان کشور بیشتر کرده است. رقابتهای ظاهری و تئوریهای مبتنی بر اهمیت وضعیت ظاهری میتواند سبب افزایش سهم مصارف غیرخوراکی در
ایران باشد. تغییر ترکیب خانوار در دوره مطالعه و بررسی نیز یکی از عوامل اثرگذار بر تغییر الگوی مصرف است. با توجه به رابطه اعضای خانوار با سرپرست، پنج ترکیب خانوار به صورت زیر قابل تعریف است: خانوار تکنفره، خانواده زن و شوهر بدون فرزند، خانواده زن و شوهر با فرزند ازدواج نکرده، خانواده تکوالد، خانواده گسترده. همانطور که آمارها نشان میدهند در طی زمان در ایران ترکیبهای اول و دوم رو به افزایش است. کاهش سهم خانوادههای گسترده به کمتر از نصف و افزایش دو برابری خانوارهای تکنفره و افزایش دو برابری خانوارهای زن و شوهر بدون فرزند قطعاً سبب تغییرات عمده در الگوی مصرف خانوار ایرانی به صورت متوسط خواهد شد. خانوارهای مستقل تکبعدی و دوبعدی در سالهای اخیر اولویتدهی بیشتری به خرید خودرو، لوازمخانگی، پوشاک و کفش، تفریحات و سرگرمی، سفر و... به نسبت هزینههای خوراکی قائل هستند. متغیر دیگر اثرگذار بر الگوی مصرف خانوار، سن سرپرست خانوار است. خانوارهای جوان سرپرست در طول زمان از هزینههای خوراکی کم کرده و بر سهم هزینههای غیرخوراکی میافزایند. در دوره مورد بررسی تعداد خانوارهای جوان که اولویتهای مصرفی متفاوتی به نسبت
خانوارهای با سرپرستان میانسال و پیرتر دارند اضافه شده و روند افزایشی تعداد خانوارهای جوان سرپرست را میتوان یکی از عوامل کاهش مصارف خوراکی برشمرد. کاهش بعد خانوار و افزایش تعداد خانوارها در دوره مورد بررسی سبب افزایش هزینههایی از قبیل مسکن، حملونقل و... که همگی در دستهبندی مصارف غیرخوراکی گنجانده میشود، شده است. افزایش در بخش هزینههای غیرخوراکی مربوط به بخشهای مسکن، بهداشت و درمان و ارتباطات از مهمترین موارد سهم مصارف غیرخوراکی است. با توجه به محدود بودن منابع مالی در دسترس افراد لزوم افزایش سهم هزینههای غیرخوراکی از طریق کاهش سهم مصارف خوراکی امکانپذیر میشود. کاهش آمار تولد و زاد و ولد در دوره مورد بررسی سبب کاهش تعداد کودک در خانوارها شده است. در اولویتبندی مصارف، مصرف خوراکی کودکان در بین افراد دیگر خانواده معمولاً اهمیت بیشتری داشته و کاهش کودک در خانوار سبب کاهش اولویت کلی مصارف خوراکی در خانوار به نسبت هزینههای غیرخوراکی میشود. روند مهاجرت از روستا به شهر که در دهههای اخیر صورت گرفته نیز یکی از عوامل تغییر الگوی مصرف به خصوص در میان متوسط خانوارهای شهری میشود. به صورت خلاصه باید گفت
دورههای جمعیتی در شکلگیری دورههای اقتصادی و اجتماعی موثر است، بنابراین شناسایی دورههای متفاوت از نظر رشد جمعیت، تغییرات باروری، ساختار سنی، ساختار خانواده و... میتواند در تبیین پیامدهای اقتصادی و اجتماعی مفید و کارآمد باشد، الگوی مصرف از جمله مهمترین رفتارهای اقتصادی است که تبیین آن در قالب دورههای جمعیتی مناسبتر است. در بررسی مصارف خوراکی و غیرخوراکی ایرانیها آنچه مسلم است تغییر کاهشی در مصرف مواد خوراکی و افزایش در مصرف مواد غیرخوراکی است. این سوال را که چرا مصرف خوراکی خانوارها کاهش یافته است، باید با توجه به ابعاد اقتصادی، جمعیتی، فرهنگی و اجتماعی پاسخ داد. مسائل فرهنگی و تغییر نسل و دوره و تغییرات عمده در تکنولوژیهای مورد استفاده میتواند زمینهساز کاهش اولویت مصارف خوراکی به نسبت مصارف غیرخوراکی باشد. اگرچه نسلهای مختلف با الگوهای مصرفی یکسان در گذشته وجود داشته ولی در حال حاضر در نسل جدید ترجیح مصرفی افراد در مقایسه با نسلهای قدیم متفاوت است. نقش ایجاد تمایزات اجتماعی و مصرف کالاهایی که تعلق به گروه و طبقه خاصی را در ذهن افراد متبادر میکند، در نسل جدید پررنگتر است. اثر تمایل به مشابهت
با طبقات خاص در طبقات متوسط و فقیر سبب کاهش مصارف خوراکی با امید به افزایش سهم مصارف غیرخوراکی میشود. بررسی زمانی الگوی مصرف در ایران حکایت از تغییر مصرف خانوار ایرانی و گرایش بیشتر به مصارف غیرخوراکی دارد. در کنار این مساله در ایران و در سالهای اخیر، تغییرات جمعیتی بیسابقهای رخ داده که سبب تغییرات اقتصادی و اجتماعی زیادی شده است. متوسط سن جمعیت ایران، نرخ باروری، تغییر ترکیب خانوارها، افزایش تعداد خانوارها و مخصوصاً خانوارهای جوان سرپرست، کاهش بعد خانوار و کاهش تعداد خانوارهای گسترده، پررنگ شدن اهمیت رقابت و نمایش ظاهر و... همه و همه عواملی هستند که سبب تغییر الگوی مصرف خانوار شده است.
دیدگاه تان را بنویسید