تاریخ انتشار:
بررسی چرایی هیاهوی منتقدان در گفتوگو با مهدی مطهرنیا
دو نیمرخ از یک رخ کامل
مهدی مطهرنیا شعار «نقد منصفانه و دفاع معقولانه» را بهترین راهکار برای انتقاد از مسائل میداند. این استاد دانشگاه میگوید: «من معتقدم شعار نقد منصفانه و دفاع معقولانه را باید مطرح کرد و آنگاه دو نیمرخ از یک رخ کامل نشان داد. من امروز اگر از دولت اصلاحات یا فردا از دولت اصولگرا یا روزی دیگر از دولت اعتدالی با زبان نقدی سخن میگویم که هم حمایت در آن وجود دارد و هم مخالفت، خروجی رفتار من، اصلاح عملکردها یا تعامل متقابل برای ایجاد ادراک تعاملی بیشتر بین جامعه و آن افراد یا نهادها یا آن دولتها خواهد بود.» این آیندهپژوه سیاسی با برشمردن مزایای انتقاد و تحرک داشتن مخالفان هر دولتی عنوان میکند: «اگر آزادی نقادان از سوی حکومتها و دولتها در قالب احترام به مخالفانش شکل و محتوای جدی و رسمی پیدا کند، بیش از همگان همان دولتی که مورد نقد قرار میگیرد میتواند به عنوان فرصت از آن بهره ببرد و اشتباهات خود را بفهمد و نقطه ضعفهای خود را از زاویه دید رقبای خود مورد توجه قرار دهد و به بازسازی آن بپردازد.» به گفته او، چالشبرانگیزی موجب آن میشود که افراد یا دولتها یا نهادهای قدرتمند بتوانند از آنها به عنوان فرصت
به نفع قدرتمندتر شدن خود بهره ببرند. با این حال این فعال سیاسی توضیح میدهد که نقد باید چگونه باشد و نقادان چطور میتوانند با انتقادهای خود به بهبود امور کمک کنند. اما از سوی دیگر مطهرنیا از چرایی پشت سر گذاشتن مرزهای اخلاق دینی و سیاسی از سوی برخی منتقدان سخن میگوید و متذکر میشود: «اگر ریشهیابی کنیم بسیاری از موضعگیریهای جناحهای سیاسی به جای اینکه متکی بر یک تفکر حزبی و جناحی باشد، متکی بر منافع شخص یا اشخاص خاصی در آن جناح حزبی است.»
بحث ما در مورد نحوه نقد منتقدان و مخالفان دولت است. در چند ماه اخیر شاهد بودیم که دولت یازدهم به واسطه دو موضوع قراردادهای جدید نفتی و FATF مورد نقد بسیاری قرار گرفت. هرچند این دو موضوع سرانجام یکی در شورای نگهبان و دیگری در شورای امنیت (مشروط) تصویب شد اما تا پیش از این شاهد شدیدترین انتقادها به واسطه این دو موضوع بودیم. برخی حتی قراردادهای جدید نفتی را به قرارداد دارسی تشبیه و برخی هم تبعات آن را وحشتناک توصیف کردند. سوال این است که مرز بین منافع ملی و اختلافهای سیاسی چیست و این جنس نقدها برای اثرگذاری بیشتر چگونه باید مطرح شوند؟
مرز میان مواضع سیاسی و منافع ملی اساساً در چند لایه به همپیوسته مشخص میشود. در ادبیات سیاسی این مرز را قانون مشخص میکند. قانون تشکیل احزاب و گروههای سیاسی، جناحهای گوناگون و فعالیتهای مختلف صنفی و اتحادیهها و جبههها و تشکلها، اساساً در قوانین سیاسی و حقوقی یک کشور تا حدود زیادی مشخص هستند. از طرف دیگر در ادبیات سیاسی مفهومی به اسم اخلاق سیاسی وجود دارد. اخلاق سیاسی در نهایت کارکرد خود را در ترجیح منافع ملی بر منافع گروهی و منافع گروهی بر منافع فردی به نمایش میگذارد. حتی در کشورهایی که لیبرالیستی هستند و بر اساس نگرشهای لیبرالیستی، اصالت فرد را مورد تاکید قرار میدهند، منافع ملی را بر منافع فردی رجحان میبخشند. چرا که به این باور رسیدهاند که منفعت فرد نیز در آن است که بتواند به منافع ملی احترام بگذارد. این قاعده به عنوان یک امر اخلاقی در کشورها و ملتهای جهان پذیرفته شده است. از طرف دیگر غیر از مساله قانون در ادبیات حقوقی-سیاسی و مساله اخلاق سیاسی در ادبیات سیاسی-امنیتی ما شاهد آن هستیم که در نظام جمهوری اسلامی، شریعت اسلام به عنوان شریعت محمدی صلیالله علیه و آله و سلم مدعی تکمیل مکارم
اخلاقی است. فلذا اگر مرز قانون و اخلاق سیاسی از منظر ادبیات سیاسی وجود دارد، در ادبیات دینی خروجی دین، اخلاق است و پیامد آن سالمسازی محیط زندگی در ابعاد گوناگون سیاسی، حقوقی، فرهنگی، اجتماعی، امنیتی و موارد دیگر خواهد بود. اگر در جامعهای مانند جامعه ایران ما شاهد موضعگیریهایی باشیم که به جای توجه به منافع ملی و در نظر داشتن مسائل حقوقی در ادبیات سیاسی و مسائل اخلاقی در حوزه دینی، موارد دیگری را مدنظر دارد، چه باید بگوییم؟ آیا نباید بگوییم که نوعی ماکیاولیسم نقابدار چهره نشان میدهد؟ ماکیاولیسم اساساً مکتب اصالت قدرت است و بر این باور است که برای رسیدن به هدف شرعی میتوان از هر ابزاری استفاده کرد. از اینرو اگر هدف مشروع تلقی شود، استفاده از هر ابزاری برای رسیدن به آن هدف مشروع است. این آموزه ماکیاولیستی است و ما در پشت ارزشها و اصالتها و اصول و ارزشها پنهان شده و به جای انجام رفتارها و کنشهای سیاسی متکی بر اخلاق دینی و در حوزه ادبیات سیاسی خود را مجاز میدانیم که چون منافع گروهی و حتی فردی خود را در قالب اصول و ارزشهای دینی بیان میکنیم، از هر ابزاری در جهت نفی رقبای خود استفاده کنیم. این در
واقع بزرگترین ظلم است. چرا که به نام دین و ارزشهای دینی و اصول دینی، انسان به اعلام مواضعی روی میآورد که اساساً نتایج آن پشت سر گذاشتن مرزهای اخلاق دینی و سیاسی است.
در این دورهها شکل انتقادها به صورت فردی بوده یا اینکه میتوان به گروه یا حزب خاص سیاسی نسبت داد؟ البته ما مثلاً شاهد انتقادهایی از سوی اعضای هیات علمی برخی دانشگاهها بودیم اما نمیشد این افراد را نماینده یک طیف فکری خاص دانست.
نقد منصفانه و دفاع معقولانه باید دو نیمرخ از رخ تمام محسوب شده و خود دولت مانند کشورهای دموکراتیک پیشرفته اجازه تحرک مخالفان را صادر کرده و امنیت حرکت آنها را تضمین کند.
این، روایت نقشهای کاذب است. بسیاری استاد دانشگاه هستند اما دانشگاهی نیستند. بسیاری مدیر اجرایی هستند اما ادبیات اجرایی را در حوزه مدیریتی خود پاس نمیدارند و قس علیهذا. من معتقدم که اصلیترین موضوع در این زمینه مسائل فردی است اما این مسائل فردی به واسطه فقدان احزاب یا انجمنها یا جبههها یا تشکلهای خودجوش مردمی در قالب گروهها و جناحها مطرح میشود اما در نهایت به منافع فرد یا افرادی خاص منتهی میشود. به این معنا که مخالفتها در قالب جناحی و حزبی صورت میپذیرد. اما همان جناح و حزب نیز در نهایت به واسطه نوعی جوشش منفعت فردی در قالب یک تحزب در واقع تاسیسی نه تکوینی، شکل گرفته است. فلذا اگر ریشهیابی کنیم بسیاری از موضعگیریهای جناحهای سیاسی به جای اینکه متکی به یک تفکر حزبی و جناحی باشد، متکی به منافع شخص یا اشخاص خاصی در آن جناح حزبی است. این برمیگردد به آن آموزهای که علی ابن ابیطالب در خطبه شقشقیه میفرماید بسیاری از این تفکرها و رویکردها به جای آنکه افراد را به حق بسنجد، حق را به افراد میسنجد؛ و به جای اینکه منافع را در حالت گروهی بسنجد، منافع گروهی را در قالب منفعت فردی به سنجش میگذارد.
علت آن به نبود حزبهای واقعی در کشور برمیگردد یا اینکه احزاب ما ابزارهای قوی برای بیان مسائل مدنظر خود را ندارند؟
احزاب سیاسی در ایران در سابقه تاریخی خود بیش از آنکه احزاب تاسیسی و درونجوش از طبقات گوناگون و تفکرات متفاوت باشند، بیشتر محصول تحرک تاسیسی حکومتها و دولتهای مختلف بودهاند. به همین جهت است که احزاب ما، بیشتر احزاب موسمی هستند و هماکنون نیز ما حزب به معنای واقعی کلمه کمتر در تاریخ مدرن ایران پس از انقلاب اسلامی میبینیم. از اینرو است که جناحهای سیاسی مطرح میشوند نه احزاب سیاسی و در دوران جناحهای سیاسی گاه به گاه یک حزب میدرخشد. لذا ما امروز در ایران حزب اصولگرا یا اصلاحطلب نداریم، بلکه جناح اصولگرا و اصلاحطلب داریم. در خود جناح اصولگرا و جناح اصلاحطلب هم شاهد اتفاقهایی بوده و هستیم که محصول نوعی شکاف میان جناح چپ و راست است که در یک عرصه دیگر خود را نشان میدهد و در آینده، هم جناح اصلاحطلب و هم جناح اصولگرا از متن به حاشیه میرود و جناح تحولگرا و محافظهکار شکل میگیرد. هماکنون شما بارقههای همین معنا و خطبندی را میبینید. امروز اصلاحطلبان در درون خودشان بسیاری از اصولگرایان اصلی دهه گذشته را جای دادهاند و به تبع آن، باید بگوییم که اصلاحطلبان امروز مجموعه بسیار وسیعتری از اصلاحطلبان
قدیمی و اصلاحطلبان جدید را شامل شدهاند که از زاویه اصولگرایی معتدل به جناح اصلاحطلب پیوند خوردهاند و در مجموع تحولگرایان را به وجود میآورند. در جناح چپ احمدینژادیستها را میبینید؛ کسانی که طرفداران محمود احمدینژاد تلقی میشوند، بسیاربسیار گزارههای چپگونه را در ادبیات سیاسی مطرح میکنند، تمام وضع موجود را زیر سوال میبرند و بعد در جناح راست قرار میگیرند. این در واقع نوعی از همپاشیدگی در جناح اصولگرا و نوعی گسترش فضای جناح اصلاحطلب را نشان میدهد. به گونهای که ما اکنون در ایران دو جناح داریم؛ هم جناح تحولگرایان و هم جناح محافظهکاران.
نحوه برخورد منتقدان با سیاستهای پیشنهادی و اعمالی دولتها چه تاثیری بر روند کار اجرایی کشور میگذارد؟ آیا ممکن است اعتماد به نفس سیاستگذار را کاهش دهد یا برای تقویت اعتماد به نفس سیاستگذاران میتواند مفید باشد؟
ببینید انتقاد خوب است. من معتقدم ائمه جمعه و جماعت هم باید با آگاهی، دانش، مطالعه دقیق مسائل و مراجعه به متخصصان درباره مسائل موضع بگیرند. اساساً رسالت یک انسان سیاسی به ویژه یک انسان مسلمان سیاسی آن است که موضعگیری و نقد کند، اما باید نقد متکی بر دانایی و با جهتگیری منصفانه باشد. لذا نقد داناییمحور منصفانه و از طرف دیگر، دفاع آگاهیبخش معقولانه باید صورت بپذیرد. ما نه دارای دفاع معقولانه هستیم و نه دارای نقد منصفانه و معیارهای استانداردی برای این موضوع نداریم. هر جناحی درباره دولت متناسب با خود که در صحنه دارد نقد منصفانه را رها میکند و تنها به دفاع غیرمعقولانه و گاه معقولانه میپردازد و میبینیم که سیستمهای مختلف حکومتی با نزدیکی یک دولت به خود مدافع آن دولت میشوند و با کمی دوری دولت از درون نظام حکومتی، به منتقدان آن دولت تبدیل میشوند. این نشاندهنده آن است که ما استانداردهای دوگانه در برخورد با مسائل سیاسی، احزاب، تشکلها و جبههها داریم و این کمکم اعتماد مردم را از همه جناحها و احزاب بار دیگر میگسلد و زمینههایی را برای دگرگونی عظیمتر به وجود میآورد.
منظور شما از دگرگونی عظیمتر مواردی مثل کاهش سرمایه اجتماعی است؟
کاهش سرمایههای اجتماعی که در واقع خروجی آن است. پیامد آن ممکن است تقابل با سرمایههای اجتماعی و نهادهای سیاسی در یک مقطع خاص سیاسی را به وجود بیاورد و منشأ طغیانهایی شود.
فکر میکنید نوع واکنش دولت و البته حامیان دولت در این طور مواقع چیست؟ به نظر نمیرسد در اینگونه مواقع دولت و حامیانش یک نقش واحد را باید ایفا کنند.
نقد اساساً هم حمایت را دربر دارد و هم مخالفت توامان را. نقد یک منشور چندوجهی از حمایت و مخالفت است. چرا که نقاد باید نقاط مثبت را بگوید و در پرتو نگاه مثبت به حرکتهای ایجابی و صحیح موضوع مورد نقد یا شخصیت مورد نقد یا دولت مورد نقد، مسائل و چالشهای فرارو و بحرانها و عملکردهای نادرست را زیر سوال ببرد و سعی کند با مخالفت خود وضعیت اصلاح شود. یک نقاد، ضرورتاً و هویتاً باید یک اصلاحگر باشد. فلذا اگر میگوییم نقادان دولت یا حکومت، نقادان به معنای مخالفان و نفیکنندگان نیستند بلکه وجدانهای بیداری هستند که بر اساس رسالت تاریخی خود و ادراکات علمی خویش، یک موضوع، یک دولت یا یک حکومت را به نقد میکشند. چون میخواهند اشتباهات را محدود، آسیبها را محصور و فرصتها را افزایش و نقاط قوت را عمق و ارتفاع بیشتری بخشند. لذا در اینجاست که من معتقدم شعار نقد منصفانه و دفاع معقولانه را باید مطرح کرد و آنگاه دو نیمرخ از یک رخ کامل نشان داد. من امروز اگر از دولت اصلاحات یا فردا از دولت اصولگرا یا روزی دیگر از دولت اعتدالی با زبان نقدی سخن میگویم که هم حمایت در آن وجود دارد و هم مخالفت، خروجی رفتار من، اصلاح عملکردها یا
تعامل متقابل برای ایجاد ادراک تعاملی بیشتر بین جامعه و آن افراد یا نهادها یا آن دولتها خواهد بود. فلذا نقد منصفانه و دفاع معقولانه باید دو نیمرخ از رخ تمام محسوب شده و خود دولت مانند کشورهای دموکراتیک پیشرفته اجازه تحرک مخالفان را صادر کرده و امنیت حرکت آنها را تضمین کند. اخیراً یکی از مهمترین فعالیتهای مثبت دولت یازدهم صدور مجوز برای سفرهای استانی رئیسجمهور سابق بود که تمامقد خود و حامیانش در مقابل دولت کنونی صفآرایی کرده بودند. سفر اخیر رئیسجمهوری سابق به گرگان نمونه همین معناست. لذا باید اجازه داد مخالف وارد صحنه شود و نقدهای خود را مطرح کند و زمینههای نقد مثبت خود را نیز فراهم سازد. بنابراین اگر امروز میتوان نقدی به عملکرد دولت آقای احمدینژاد داشت و شما شاهد نوعی خبرهای بسیار جدی و گزارههای بسیار تاثیرگذار در جامعه در جهت مصلحت نبودن حضور ایشان در انتخابات آینده هستید، محصول همین فرآیند است. لذا باید بگوییم که اگر در عین حال این معانی مورد توجه قرار بگیرد و آزادی نقادان از سوی حکومتها و دولتها در قالب احترام به مخالفانش شکل و محتوای جدی و رسمی پیدا کند، بیش از همگان همان دولتی که مورد نقد
قرار میگیرد میتواند به عنوان فرصت از آن بهره ببرد و اشتباهات خود را بفهمد و نقطه ضعفهای خود را از زاویه دید رقبای خود مورد توجه قرار دهد و به بازسازی آن بپردازد. دولتهای پیشرفته دموکراتیک جهان مخالفان خود را بیش از هرکسی مورد حمایت قانونی خود قرار میدهند تا آنها بتوانند نغمههای مخالف و گزارههای جدی رودررویی با آنها را تولید و به آنها به مثابه چالش نگاه کنند. چالشبرانگیزی موجب آن میشود که افراد یا دولتها یا نهادهای قدرتمند بتوانند از آنها به عنوان فرصت به نفع قدرتمندتر شدن خود بهره ببرند.
دفاع معقولانه مدنظر شما دفاع در چه سطحی از دولت است؟ مثلاً در مورد قراردادهای نفتی وقتی انتقادها مطرح شد رئیسجمهور باید شخصاً وارد میشد یا اینکه اجازه میداد این بحث در همان سطح وزیر نفت یا معاونان او باقی میماند؟
نمیتوان یک دستورالعمل ثابت در یک جمله برای این موضوع صادر کرد. چرا که باید مناسب و متناسب با موضوع، برای محورهای نقد، روشهای نقد و جایگاه نقادان، سناریوهای بدیل را طراحی کرد. به طور مثال ماجرای FATF وقتی مطرح شد، به هر ترتیب یک موضوع کارشناسانه بود اما فضای گفتمانی حاکم بر این موضوع به هرتقدیر در سطح افکار عمومی نخبگان و تودهها وارد شده بود. لذا باید اجازه دهیم همگان راجع به آن صحبت کنند، اما در عین حال باید مسیر قانونی تصویب آن طی شود که دولت هم اجازه طی شدن این مسیر را داد. در این چارچوب بعضی از کارشناسان و مسوولان در ردههای دوم و سوم وارد پاسخگویی شدند و خود رئیسجمهور چندان به آن نپرداخت. چرا که اساساً موضوع نیازمند ورود رئیسجمهور نبود و این موضوع قبلاً به تصویب مجلس رسیده و به شورای نگهبان ارائه شده و سپس در یک مسیر قانونی خود در بازگشت مجدد به صحن مجلس و تصویب آن باقی مانده بود. در این شرایط به شورای امنیت ملی ارجاع داده شد و شورای امنیت ملی نظر خود را به مقام معظم رهبری عرضه کرد تا در باب آن تصمیمپذیری صورت پذیرد. در اینجاست که شما میبینید به واسطه پذیرش نقد و صبوری در باب نقد و پاسخگویی
معقولانه و متناسب، آرام آرام این موضوعات از متن به حاشیه میرود و مسیر خود را در حوزه عملیاتی شدن بازمییابد.
ما پیش از این در دورههایی شاهد خط قرمز شدن برخی موضوعات در رسانهها به واسطه نقدهایی که در مورد آن موضوع میشد، بودیم. فکر میکنید اتخاذ چنین تصمیمهایی میتواند به حل مساله کمک کند یا اینکه چنین رفتاری خود آسیبهای دیگری در پی دارد؟
ببینید در دنیای آزاد کنونی که من تئوری اتاق شیشهای را برای آن مطرح میکنم، دیگر جهان یک دهکده کوچک هم نیست، حتی یک خانه شیشهای هم نیست، بلکه به یک اتاق سه در چهاری تبدیل شده است که باید آن را اتاق شیشهای خواند. دیگر نمیتوان اطلاعات را از دید مردم پنهان کرد یا دروازهبانی خبر انجام داد یا با مردم بر مبنای صداقت و اخبار درست رفتار نکرد. چرا که تکثر مراکز اطلاعرسانی و گسترش سریع یک خبر از این سو به آن سوی دنیا، نوعی شفافیت جبری در عملکرد سیاسیون را به پیش میکشد. امروز حتی جابهجایی یک ریال در جغرافیای کشور ایران یا یک دینار در جغرافیای کشورهای عربی قابل ردیابی و سندسازی برای افکار عمومی است. فلذا دیگر نمیتوان در آینده نزدیک با گسترش شبکه جهانی ارتباطات و انتقال آن از اینترنت به اوترنت بگوییم ما در دهکده جهانی زندگی میکنیم. دهکده جهانی برای قرن بیستم میلادی بود و ما در قرن بیست و یکم میلادی در اتاق شیشهای زندگی میکنیم و هیچ کس نمیتواند از نورافکنهای شفافبخش رسانهای گریز داشته باشد و دیر یا زود در زیر نورافکنهای شفافبخشی رسانههای جهانی باید پاسخگوی عملکردهای خود و پنهانکاریهای خویش باشد. لذا
در این فضا شما چگونه میتوانید بگویید که ما مسائل را در حوزه ملی نباید مطرحشده ببینیم؟ اما روش برخورد با این موضوعها در حوزه افکار عمومی و رسانهها باید کمکم تمرین شود و نه به صورت جبری که به صورت ایجاد یک تفکر مشترک و گسترش سواد رسانهای باید به معنای واقعی و تخصصی در جامعه برای این روزها و روزهای بسیار سختتر آینده در این زمینه آماده شد. من معتقدم باید جامعه را کاملاً آزاد گذاشت تا به بیشترین حد اخبار و اطلاعات دستیابی داشته باشند و پنهانکاری صورت نگیرد، مگر در مواردی بسیار خاص و ویژه و در عین حال به جامعه بیش از تزریق اطلاعات، سواد رسانهای و آموزش صحیح در جهت حیات مدرن و زندگی فرامدرن امروز داده شود.
دیدگاه تان را بنویسید