تاریخ انتشار:
گفتوگو با سهیلا ترابیفارسانی درباره توسعهطلبی امیرکبیر
توسعه آمرانه در سایه سنت قائممقامی
«سهیلا ترابیفارسانی» نویسنده کتاب «تجار مشروطیت و دولت مدرن» و استادیار تاریخ در دانشگاه آزاد نجفآباد در این گفتوگو به تفکیک فعالیت های امیرکبیر و تشریح سیاست های توسعه طلبی او پرداخته است.
در شرایطی که جامعه ایران نظام اقتصادی و کشاورزی عقبافتادهای داشت و از صنعت جدید بیبهره بود، امیرکبیر قصد داشت با ایجاد صنایع جدید، پیشرفت کشاورزی و توسعه بازرگانی داخلی و خارجی راه پیشرفت ایران را هموار کند. برخی میگویند امیرکبیر مطرحترین سیاستمدار توسعهگرای تاریخ ایران است. آیا این ادعا درست است؟
پاسخ به این پرسش بدون طرح یک مقدمه، کمی دشوار است و من میخواهم حتماً این مقدمه را در ابتدای گفتارم طرح کنم. ایران در دوره امیرکبیر نظام اقتصادی عقبماندهای داشت و به شکل غیرقابل تصوری از صنعت جدید بیبهره بود. بازار ایران به تسخیر کالاهای خارجی در آمده بود و در مجموع اقتصاد ایران وضعیت مناسبی نداشت. امیرکبیر در چنین فضایی به قدرت رسید و در بستری پرورش یافت که من اسم آن را میگذارم «سنت قائممقامی». در دربار عباسمیرزا، این قائممقامها بودند که نگرش توسعهگرایانه و اصلاحگرایی را آغاز کردند و از آنجا که امیرکبیر هم در چنین فضایی پرورش یافته بود، در اندیشه پیشرفت و توسعه کشور بود. شاید بیراه نباشد اگر آغازگر تفکر توسعه و پیشرفت را «عباسمیرزا» بدانیم چرا که خود عباسمیرزا نخستین بار بعد از شکستی که ایران در جنگهای ایران و روس متحمل شد، اصلاحات نظامی را آغاز کرد. در واقع این اصلاحات پاسخی به ضرورت و نیاز آن زمان برای تغییرات بوده است. اما پس از آن، امیرکبیر در سفری که همراه با شاهزاده خسرومیرزا برای مذاکره در مورد قتل گریبایدوف به روسیه رفت، با مدرسه نظام روسیه و شیوه آموزش مدرن آشنا شد. در واقع ایدههای توسعه ایران را امیرکبیر در دیدارهایش از روسیه و پس از آن، عثمانی به دست آورد. به هر حال روسیه در آن دوران خیلی از ایران پیشرفتهتر بود و عثمانی هم زودتر از ایران، اصلاحات را آغاز کرده بود. مثلاً در کشور عثمانی روزنامه منتشر میشد و این کشور در زمینه آموزش و تشکیل ارتش از ایران پیشرفتهتر بود. به این ترتیب امیرکبیر ایدههای توسعه و پیشرفت کشور را در سفر به این کشورها میگیرد و تلاش میکند تا این روند را در ایران هم اجرایی کند.
فکر میکنید امیرکبیر از قائممقام فراهانی عملگراتر بود؟
فکر میکنم عملگراتر بود هرچند الگوی اصلی امیر در توسعه کشور، یکی از مهمترین عوامل تاثیرگذار بر ایدههای امیر، قائممقام بود. اما به هر حال دوره امیرکبیر با دوره ناصرالدین شاه همزمان است و این نکته که شاه با امیرکبیر همراه بوده، حتماً در پیشبرد فعالیتهای صدراعظم اصلاحطلب موثر بوده است.
یعنی بستر بیشتر فراهم بود؟
بله اما باید بر این نکته تاکید کنیم که بستر تغییر بیشتر از گذشته فراهم بود و نه اینکه کاملاً فراهم شده باشد. نکته دیگری که میتوان به آن اشاره کرد این است که امیرکبیر پیش از تکیه زدن بر مسند صدارت، در پستها و ردههای پایینتری فعالیت کرده بود و به خوبی با ایرادهای نظام سنتی حکومت و ساختار سیاسی ایران آشنایی داشت. مثلاً میدانست که شاهزادگان و درباریان، نقطه مقابل هرگونه تغییر هستند. او شاهزاده نبود و قدرت پشت پردهای نداشت. او باید محاسبه درستی از واکنش مخالفان و قدرت خود میداشت اما چنین نبود و اصلاحات مورد نظر او زمینگیر شد.
فهرست اقدامات امیرکبیر زیاد است و شاید اگر این را در نظر بگیریم که ایران در دوره او خیلی عقبمانده و سنتی بود، به هر حال هر اقدامی میتوانست آوانگارد و پیشرو باشد. سوالی که میخواهم مطرح کنم این است که کدام اقدام امیرکبیر مهمتر بود و حداقل اینکه کدام فعالیت او زمینهساز توسعه به شمار میرفت؟
اگر بخواهم فعالیتهای امیرکبیر را ردهبندی کنم باید این توضیح را بدهم که او فردی تمرکزگرا بود. یعنی میشود گفت شیوه مدیریت او تمرکزگرایانه بود. با چنین رویهای در مدیریت، ابتدا مسائل مالی دربار و کشور را حل و فصل کرد. مثلاً به بودجه کشور نظم بخشید، وصول مالیاتها را قاعدهمند کرد. هزینهها را کاهش داد. چون کشور با کمبود منابع مالی مواجه بود بنابراین مقرری درباریان و اشراف و اعضای حرمسرا را به شدت کاهش داد. چنین اقداماتی البته با مخالفت درباریان مواجه شد و عکسالعملهای زیادی در پی داشت. با این حال امیرکبیر در حوزه نظامی سعی کرد اصلاحات نظامی عباسمیرزا را ادامه دهد. ایجاد ارتش منظم به سبک اروپایی، طراحی یونیفورم نظامی و تاسیس کارخانه اسلحهسازی (قورخانه) جزو اقدامات او بود و سعی کرد مقرری سربازان و افسران را نظم بخشد. فنون نظامی اروپایی را ایجاد کرد و کتب و رسالههایی را ترجمه کرد و برای استفاده ارتش در اختیار قرار داد. نتیجه این اقدامات در یک کلمه، تلاش برای تشکیل دولتی منظم و منضبط بود. در کنار این اقدامات، امیرکبیر تلاش کرد ایران را در مسیر صنعتی شدن قرار دهد. مثلاً برنامههایی برای احداث کارخانههایی در مازندران، تهران و اصفهان تدارک دید و در همین زمینه افرادی را برای یادگیری امور فنی حرفهای به اروپا و روسیه فرستاد. نمایشگاه محصولات صنعتی دایر کرد و صاحبان حرف و اصناف را به حمایت و تشویق تولید و مصرف کالاهای وطنی فراخواند و زمینههایی برای رشد فعالیتهای تولیدی و صنعتی فراهم کرد. شاید دشوارترین کار امیرکبیر، مبارزه با رشوهخواری و فساد اداری در حکومت قاجار بود و حتی حقوق شاه را به شدت کاهش داد. در همین زمینه نظام اداری را نظم بخشید و حق و حقوق افراد را مشخص و دست شاهزادگان را از اموال حکومتی کوتاه کرد. فهرست اقدامات امیرکبیر طولانی است و آنچه اشاره کردم تنها نمونههایی از فعالیتهای موثر او در دوران کوتاه صدارت به شمار میرود در حالی که باید به این فهرست، ایجاد مدرسه دارالفنون را هم اضافه کنم و اینکه روزنامه «وقایع اتفاقیه» هم با حمایت او منتشر شد.
در میان این همه تلاش و فعالیت امیرکبیر اما تنها اقدامات فرهنگی او ماندگار شد. فکر میکنید به چه دلیل؟
بله. بعد از عزل امیرکبیر آنچه ماندگاری بیشتری داشت، بخش فرهنگی فعالیتهای او بود و افرادی که از مدرسه دارالفنون فارغالتحصیل شدند طیف روشنفکرانی بودند که در حوادث و اتفاقات آینده ایران نقش قابل توجهی داشتند. اما بعد از درگذشت امیرکبیر بخش عمدهای از اقدامات او در بخش نظامی، مالی و اداری به رویه سنتی سابق بازگشت. در بخش اقتصادی ایجاد چند کارخانه یا حمایت از پیشهوران و صنایع در حالت کلی خیلی تاثیرگذار نبود به خاطر اینکه تداوم نداشت یعنی در واقع میتوانیم بگوییم اصلاحات امیرکبیر بر اساس نیازها و ضرورتهای آن روز جامعه و بسیار مسالمتجویانه دنبال شد اما چون شخصی و فردی بود تداوم پیدا نکرد و ایراد دیگر اقدامات این بود که روش عملیاتی کردن اصلاحات، تمرکزگرایانه و آمرانه بود. یعنی میشود گفت نوع نگرش امیرکبیر مستبدانه و نگاه او مطلقگرایانه بود و انعطاف و مدارا نداشت و چون همراه با نوعی بیاعتمادی و بدبینی به اطرافیان بود، نمیتوانست همراه با تقسیم کار و طلب مشارکت دیگر افراد باشد. نتیجه مدیریت تمرکزگرایانه امیرکبیر این بود که با عزل او خیلی از اقداماتش متوقف شد و دنباله نداشت. من فکر میکنم یکی از نقاط ضعف فرآیند اصلاحگری امیرکبیر این بود که نهادسازی نکرد و زمینهای فراهم نساخت که اصلاحات او را تداوم بخشد. او حتی کوشش نکرد تا گروهی را برای حمایت از خود تشکیل دهد؛ بنابراین اقدامات او عقیم ماند و اصلاحات او متوقف شد.
آیا اصلاحات امیرکبیر مبتنی بر برنامهای جامع بود؟
من فکر میکنم بدون برنامهریزی بود. به نظر میرسد اقدامات او حسی و آنی بود یعنی مبتنی بر برنامهریزی مشخصی نبود که بر اساس آن، اقدامات اصلاحیاش را دنبال کند. در واقع اگر برنامهریزی مشخص و مدونی داشت میتوانست اولویت کارهایش را مشخص و درجهبندی کند. طبعاً اهداف او میتوانست اولویتبندی شود اما چنین چیزی از برنامههای او برداشت نمیشود. او به اهدافی که در سر داشت به صورت موضوعی مطلق و غیرقابل تغییر نگاه میکرد و با اینکه تجربه قائممقامی را داشت اما کلیه رویههای سنتی را نادیده گرفت و به مناسبات بیتوجه بود. به این ترتیب مخالفان زیادی پیدا کرد. شاید اگر اصلاحات مورد نظر امیرکبیر اولویتبندی میشد، برخی اقدامات او ریشهدارتر بود و ماندگاری بیشتری پیدا میکرد. مثلاً میتوانست اصلاح امور حرمسرا و شاهزادگان قاجار را به تعویق اندازد و به جای آن کارهای ریشهای در حوزه اقتصاد انجام میداد. چنین نرمشهایی در رفتار امیرکبیر دیده نمیشد بنابراین مخالفان او در مدت زمانی اندک زیاد شدند و او مجبور شد در چند جبهه بجنگد. در نظر داشته باشید که او تنها بود و یکتنه و دنکیشوتوار به جنگ دیوانیان و شاهزادگان رفت. من فکر میکنم آن دسته از کارهای امیرکبیر که مبتنی بر نهادسازی بود، ماندگار شد مثل دارالفنون که تا حدودی نهادی و ساختاری بود و به فرد وابستگی نداشت و بعد از درگذشت امیرکبیر ادامه پیدا کرد به گونهای که میرزاآقاخان نوری که پس از او سکان صدارت را در دست گرفت با وجود تکاپوی بسیار، نتوانست جلوی فعالیتهای آن را بگیرد. بنابراین فکر میکنم ماندگارترین فعالیت امیرکبیر تاسیس مدرسه دارالفنون بود که به وسیله آن افرادی تربیت یافتند و وارد جامعه شدند که بعدها نقش مهمی در اداره کشور ایفا کردند.
به درستی نمیتوان برای تفکرات امیرکبیر خاستگاه و جایگاه مشخص پیدا کرد. اما به نظر من امیرکبیر بیشترین اثرگذاری را از قائممقام فراهانی داشت. البته میدانیم که امیرکبیر دستور داد تا کتابهایی ترجمه شود. مثلاً میدانیم زندگی ناپلئون را در آن دوره ترجمه کرده بودند و امیرکبیر با زندگی او که امپراتوری مقتدر و توانمند بود و قصد داشت یکتنه جهان را فتح کند آشنایی داشت. به هر حال امیرکبیر فردی با اندیشه تمرکزگرایی بود اما اطلاعی در دست نیست که این اندیشه را از بیسمارک یا ناپلئون گرفته بود.
پیش از امیرکبیر، قائممقام فراهانی گام در مسیر توسعه گذاشته بود و اشاره کردید که عباسمیرزا هم در پی ایجاد اصلاحات در قوای نظامی ایران بود. حتی بعد از امیرکبیر هم توسعهطلبی به شدت رواج داشت و افرادی نظیر صنیعالدوله و امینالضرب و خیلیهای دیگر، تلاش زیادی برای پیشرفت ایران کردند. سوال من این است که چرا نام امیرکبیر در تاریخ زندهتر از دیگران است؟ به هر حال امیرکبیر نخستین اصلاحطلبی نبود که اندیشه توسعه و پیشرفت را در سر داشت اما چرا نام امیرکبیر با اصلاحطلبی و توسعه عجین شده و حتی امروز که میخواهند مصداق توسعهطلبی را مشخص کنند، از امیرکبیر نام میبرند؟
به نظر من طبیعی است به خاطر اینکه امیرکبیر حیطه عمل بهتری داشت و خیلی از کارها را برای نخستین بار در ایران انجام داد. او از درون حاکمیت قاجار بیرون آمد و به بالاترین مقام سیاسی پس از شاه رسید اما محمدحسن امینالضرب در واقع یک بازرگان بخش خصوصی بود که حیطه عمل محدودتری داشت. یعنی بخش مهمی از آنچه امیرکبیر انجام داد مربوط به اختیاراتی بود که شاه به او داده بود. در مقایسه امیرکبیر با دیگر چهرههای مطرح دوره قاجار باید این را هم اضافه کنیم که او، توسعهگرایی ملی را تبلیغ میکرد و سرمایهداران را به ایجاد کارخانه و تولید تشویق میکرد. شکست ایران از روسیه و جدا شدن قفقاز از ایران در این دوران زنگ خطری بود که خیلیها را بیدار کرد. پرسش اصلی این بود که خارجیها چه دارند که ما نداریم. در این دوره، بازرگانان و روشنفکران، در سفر به فرنگ به دنبال چرایی رشد و توسعه کشورهای اروپایی بودند و میخواستند ببینند در فرنگ چه خبر است. اتفاقاً نخستین کارآفرینان نیز کسانی بودند که ایدههای خود را از خارج گرفتند. بنابراین باید نخستین کارآفرین را امیرکبیر بدانیم که سعی در ایجاد کارخانه داشت. امیرکبیر تجربه عثمانی را مدنظر قرار داد و خیلی به تولید ملی اهمیت میداد. خیلی اصرار داشت که دستگاههای حکومتی از تولید ملی استفاده کنند مثلاً به این افتخار میکرد که یونیفورم سربازان ایرانی با پارچه تولید داخل دوخته شود. رگههای وطنپرستی امیر قوی بود و حتی ارتباط دیوانیان و برخی طبقات اجتماعی را با سفارتخانهها ممنوع کرد. به هر حال چنین ویژگیهایی باعث شده است که نام امیرکبیر به عنوان اسطورهای نیکسرشت از نسلی به نسلی دیگر منتقل شود.
اما همچون بسیاری از چهرههای سرشناس تاریخ ایران، همین اسطوره شدن امیرکبیر، مانع نقد او در دورانهای مختلف شده است.
بله، اصولاً اسطوره شدن افراد مانع از این میشود که عملکرد آنها آسیبشناسی شود. اما خوشبختانه اخیراً نگرش انتقادی به تاریخ مطرح شده است و در بسیاری از نشریهها و آثار نوشتاری، نقد اسطورهها رواج یافته است. به هر حال این مهم است که ما بتوانیم از عملکرد بزرگان و گذشتگان تجربه بیاموزیم و نقاط ضعف و قدرت آنها را بشناسیم و از آن برای حل مسائل امروز استفاده کنیم.
این واقعاً یک سوال است که با وجود اینکه در آن دورهای که امیرکبیر فعالیت داشت، دنیا داشت به سمت صنعتی شدن پیش میرفت. با وجود اینکه او پایهگذار آموزش مدرن بود اما پایههای محکمی برای توسعه صنعتی ایجاد نکرد. به این ترتیب با وجودی که او نخستین فردی بود که خیلی از کارخانهها را برای نخستین بار به ایران آورد اما او را پایهگذار صنعت ایران نمیدانند. چرا امیرکبیر گام در راه صنعتی شدن نگذاشت؟
امیرکبیر پایههای صنعتی شدن ایران را ایجاد کرد اما سه سال زمان مناسبی برای پایهریزی سرمایهداری ملی و صنعتی شدن یک کشور نیست. امیرکبیر از سال 1264 تا 1267 قدرت را در دست داشت و در این مدت کارهای زیادی کرد اما واقعاً چنین زمانی برای پایهریزی اقتصاد صنعتی کافی نیست. اما در هر صورت او پایهگذار صنعتی شدن ایران بود. او به اندازه داشتههای ایران در آن دوره، تلاش کرد تولید و صنعت را پایهگذاری کند. به هر حال مشخص است که امیرکبیر نگاه توسعهگرایانه داشت و تلاش زیادی کرد تا ایران را صنعتی کند. اگر به گذشته نگاه کنید میبینید امیرکبیر بنیانگذار تولید قند و شکر و نخریسی و نساجی در ایران است اما این رویه لااقل در دورهای پس از او متوقف ماند و پیش از این هم اشاره کردم که اقدامات او به این دلیل عقیم ماند که بستری برای تداوم اصلاحات مورد نظر او وجود نداشت. اشاره کردم که امیر فردی خشک و مغرور بود و با وجود سابقهای که در حکومت قاجار داشت، از شناختش در خصوص روابط موجود بر ساختار سنتی دربار نتوانست در جهت اقداماتش استفاده کند و بر اساس برنامهای مدون حرکت نکرد. یعنی میتوانم بگویم که سیاستمدارانه برخورد نمیکرد برای همین باعث شد که خیلی سریع کنار گذاشته شود و نتواند اصلاحات مورد نظر خود را به سرانجام برساند. ولی نکتهای که به نظر مهم میرسد این است که امیر فردی توسعهگرا بود و در مقایسه با دیوانیان و شاهزادگان فاسد آن دوره، فردی پیشرو بود. بنابراین اگر بخواهیم او را با چهرههای همعصر او مقایسه کنیم، حتماً او را سرآمد و قابل احترام میبینیم. زمانه امیر اقتضا میکرد که او با دولتهای مدرنتر و قویتری مثل روسیه و عثمانی ارتباط برقرار کند و شرایط دربارهای پیشین که با قبایل و خاننشینان مجاور ارتباط داشتند، متفاوت بود. این موضوع هم نشان میدهد امیر درک درستی از تغییرات زمانه داشته است و به نظر من یکی از نکاتی که او را ماندگار و برخلاف همدورهایهایش او را پیشرو میکند، نگاه واقعبینانه به تحولات زمانه است. او میدانست که همسایگان ایران به سرعت دارند قدرتمند میشوند و اگر قرار است ایران از این روند باز نماند، باید بتواند قدرتمند باشد و در مسیر توسعه گام بردارد. این را هم اشاره کنم که در مسیر صنعتی کردن ایران، خیلی به دنبال نهادینه کردن آموزش و مهارت بود و در کنار تشکیل دارالفنون، مقدمات راهاندازی مجمعالصنایع را فراهم کرد. مجمعالصنایع مثل دارالفنون در دوره او راهاندازی نشد اما بعدها در آن حجرههای ساعتسازی، زردوزی، خیاطی، ملیلهدوزی و نقاشی راهاندازی شد. یکی دیگر از اقدامات قابل توجه او ایجاد نمایشگاه کالاهای صنعتی ایران بود. در این نمایشگاه کالاهای ساخت داخل به نمایش گذاشته میشد. به هر حال سیاست ترقی اقتصادی امیرکبیر که بر پایه ایجاد صنایع جدید، پیشرفت کشاورزی و توسعه بازرگانی داخلی و خارجی بنا شده بود، چهره جدیدی به اقتصاد ایران داد و در این زمینه باید امیرکبیر را سرآمد افرادی بدانیم که دغدغه رشد و پیشرفت ایران را داشتند.
پاسخ به این پرسش بدون طرح یک مقدمه، کمی دشوار است و من میخواهم حتماً این مقدمه را در ابتدای گفتارم طرح کنم. ایران در دوره امیرکبیر نظام اقتصادی عقبماندهای داشت و به شکل غیرقابل تصوری از صنعت جدید بیبهره بود. بازار ایران به تسخیر کالاهای خارجی در آمده بود و در مجموع اقتصاد ایران وضعیت مناسبی نداشت. امیرکبیر در چنین فضایی به قدرت رسید و در بستری پرورش یافت که من اسم آن را میگذارم «سنت قائممقامی». در دربار عباسمیرزا، این قائممقامها بودند که نگرش توسعهگرایانه و اصلاحگرایی را آغاز کردند و از آنجا که امیرکبیر هم در چنین فضایی پرورش یافته بود، در اندیشه پیشرفت و توسعه کشور بود. شاید بیراه نباشد اگر آغازگر تفکر توسعه و پیشرفت را «عباسمیرزا» بدانیم چرا که خود عباسمیرزا نخستین بار بعد از شکستی که ایران در جنگهای ایران و روس متحمل شد، اصلاحات نظامی را آغاز کرد. در واقع این اصلاحات پاسخی به ضرورت و نیاز آن زمان برای تغییرات بوده است. اما پس از آن، امیرکبیر در سفری که همراه با شاهزاده خسرومیرزا برای مذاکره در مورد قتل گریبایدوف به روسیه رفت، با مدرسه نظام روسیه و شیوه آموزش مدرن آشنا شد. در واقع ایدههای توسعه ایران را امیرکبیر در دیدارهایش از روسیه و پس از آن، عثمانی به دست آورد. به هر حال روسیه در آن دوران خیلی از ایران پیشرفتهتر بود و عثمانی هم زودتر از ایران، اصلاحات را آغاز کرده بود. مثلاً در کشور عثمانی روزنامه منتشر میشد و این کشور در زمینه آموزش و تشکیل ارتش از ایران پیشرفتهتر بود. به این ترتیب امیرکبیر ایدههای توسعه و پیشرفت کشور را در سفر به این کشورها میگیرد و تلاش میکند تا این روند را در ایران هم اجرایی کند.
فکر میکنید امیرکبیر از قائممقام فراهانی عملگراتر بود؟
فکر میکنم عملگراتر بود هرچند الگوی اصلی امیر در توسعه کشور، یکی از مهمترین عوامل تاثیرگذار بر ایدههای امیر، قائممقام بود. اما به هر حال دوره امیرکبیر با دوره ناصرالدین شاه همزمان است و این نکته که شاه با امیرکبیر همراه بوده، حتماً در پیشبرد فعالیتهای صدراعظم اصلاحطلب موثر بوده است.
یعنی بستر بیشتر فراهم بود؟
بله اما باید بر این نکته تاکید کنیم که بستر تغییر بیشتر از گذشته فراهم بود و نه اینکه کاملاً فراهم شده باشد. نکته دیگری که میتوان به آن اشاره کرد این است که امیرکبیر پیش از تکیه زدن بر مسند صدارت، در پستها و ردههای پایینتری فعالیت کرده بود و به خوبی با ایرادهای نظام سنتی حکومت و ساختار سیاسی ایران آشنایی داشت. مثلاً میدانست که شاهزادگان و درباریان، نقطه مقابل هرگونه تغییر هستند. او شاهزاده نبود و قدرت پشت پردهای نداشت. او باید محاسبه درستی از واکنش مخالفان و قدرت خود میداشت اما چنین نبود و اصلاحات مورد نظر او زمینگیر شد.
فهرست اقدامات امیرکبیر زیاد است و شاید اگر این را در نظر بگیریم که ایران در دوره او خیلی عقبمانده و سنتی بود، به هر حال هر اقدامی میتوانست آوانگارد و پیشرو باشد. سوالی که میخواهم مطرح کنم این است که کدام اقدام امیرکبیر مهمتر بود و حداقل اینکه کدام فعالیت او زمینهساز توسعه به شمار میرفت؟
اگر بخواهم فعالیتهای امیرکبیر را ردهبندی کنم باید این توضیح را بدهم که او فردی تمرکزگرا بود. یعنی میشود گفت شیوه مدیریت او تمرکزگرایانه بود. با چنین رویهای در مدیریت، ابتدا مسائل مالی دربار و کشور را حل و فصل کرد. مثلاً به بودجه کشور نظم بخشید، وصول مالیاتها را قاعدهمند کرد. هزینهها را کاهش داد. چون کشور با کمبود منابع مالی مواجه بود بنابراین مقرری درباریان و اشراف و اعضای حرمسرا را به شدت کاهش داد. چنین اقداماتی البته با مخالفت درباریان مواجه شد و عکسالعملهای زیادی در پی داشت. با این حال امیرکبیر در حوزه نظامی سعی کرد اصلاحات نظامی عباسمیرزا را ادامه دهد. ایجاد ارتش منظم به سبک اروپایی، طراحی یونیفورم نظامی و تاسیس کارخانه اسلحهسازی (قورخانه) جزو اقدامات او بود و سعی کرد مقرری سربازان و افسران را نظم بخشد. فنون نظامی اروپایی را ایجاد کرد و کتب و رسالههایی را ترجمه کرد و برای استفاده ارتش در اختیار قرار داد. نتیجه این اقدامات در یک کلمه، تلاش برای تشکیل دولتی منظم و منضبط بود. در کنار این اقدامات، امیرکبیر تلاش کرد ایران را در مسیر صنعتی شدن قرار دهد. مثلاً برنامههایی برای احداث کارخانههایی در مازندران، تهران و اصفهان تدارک دید و در همین زمینه افرادی را برای یادگیری امور فنی حرفهای به اروپا و روسیه فرستاد. نمایشگاه محصولات صنعتی دایر کرد و صاحبان حرف و اصناف را به حمایت و تشویق تولید و مصرف کالاهای وطنی فراخواند و زمینههایی برای رشد فعالیتهای تولیدی و صنعتی فراهم کرد. شاید دشوارترین کار امیرکبیر، مبارزه با رشوهخواری و فساد اداری در حکومت قاجار بود و حتی حقوق شاه را به شدت کاهش داد. در همین زمینه نظام اداری را نظم بخشید و حق و حقوق افراد را مشخص و دست شاهزادگان را از اموال حکومتی کوتاه کرد. فهرست اقدامات امیرکبیر طولانی است و آنچه اشاره کردم تنها نمونههایی از فعالیتهای موثر او در دوران کوتاه صدارت به شمار میرود در حالی که باید به این فهرست، ایجاد مدرسه دارالفنون را هم اضافه کنم و اینکه روزنامه «وقایع اتفاقیه» هم با حمایت او منتشر شد.
در میان این همه تلاش و فعالیت امیرکبیر اما تنها اقدامات فرهنگی او ماندگار شد. فکر میکنید به چه دلیل؟
بله. بعد از عزل امیرکبیر آنچه ماندگاری بیشتری داشت، بخش فرهنگی فعالیتهای او بود و افرادی که از مدرسه دارالفنون فارغالتحصیل شدند طیف روشنفکرانی بودند که در حوادث و اتفاقات آینده ایران نقش قابل توجهی داشتند. اما بعد از درگذشت امیرکبیر بخش عمدهای از اقدامات او در بخش نظامی، مالی و اداری به رویه سنتی سابق بازگشت. در بخش اقتصادی ایجاد چند کارخانه یا حمایت از پیشهوران و صنایع در حالت کلی خیلی تاثیرگذار نبود به خاطر اینکه تداوم نداشت یعنی در واقع میتوانیم بگوییم اصلاحات امیرکبیر بر اساس نیازها و ضرورتهای آن روز جامعه و بسیار مسالمتجویانه دنبال شد اما چون شخصی و فردی بود تداوم پیدا نکرد و ایراد دیگر اقدامات این بود که روش عملیاتی کردن اصلاحات، تمرکزگرایانه و آمرانه بود. یعنی میشود گفت نوع نگرش امیرکبیر مستبدانه و نگاه او مطلقگرایانه بود و انعطاف و مدارا نداشت و چون همراه با نوعی بیاعتمادی و بدبینی به اطرافیان بود، نمیتوانست همراه با تقسیم کار و طلب مشارکت دیگر افراد باشد. نتیجه مدیریت تمرکزگرایانه امیرکبیر این بود که با عزل او خیلی از اقداماتش متوقف شد و دنباله نداشت. من فکر میکنم یکی از نقاط ضعف فرآیند اصلاحگری امیرکبیر این بود که نهادسازی نکرد و زمینهای فراهم نساخت که اصلاحات او را تداوم بخشد. او حتی کوشش نکرد تا گروهی را برای حمایت از خود تشکیل دهد؛ بنابراین اقدامات او عقیم ماند و اصلاحات او متوقف شد.
آیا اصلاحات امیرکبیر مبتنی بر برنامهای جامع بود؟
من فکر میکنم بدون برنامهریزی بود. به نظر میرسد اقدامات او حسی و آنی بود یعنی مبتنی بر برنامهریزی مشخصی نبود که بر اساس آن، اقدامات اصلاحیاش را دنبال کند. در واقع اگر برنامهریزی مشخص و مدونی داشت میتوانست اولویت کارهایش را مشخص و درجهبندی کند. طبعاً اهداف او میتوانست اولویتبندی شود اما چنین چیزی از برنامههای او برداشت نمیشود. او به اهدافی که در سر داشت به صورت موضوعی مطلق و غیرقابل تغییر نگاه میکرد و با اینکه تجربه قائممقامی را داشت اما کلیه رویههای سنتی را نادیده گرفت و به مناسبات بیتوجه بود. به این ترتیب مخالفان زیادی پیدا کرد. شاید اگر اصلاحات مورد نظر امیرکبیر اولویتبندی میشد، برخی اقدامات او ریشهدارتر بود و ماندگاری بیشتری پیدا میکرد. مثلاً میتوانست اصلاح امور حرمسرا و شاهزادگان قاجار را به تعویق اندازد و به جای آن کارهای ریشهای در حوزه اقتصاد انجام میداد. چنین نرمشهایی در رفتار امیرکبیر دیده نمیشد بنابراین مخالفان او در مدت زمانی اندک زیاد شدند و او مجبور شد در چند جبهه بجنگد. در نظر داشته باشید که او تنها بود و یکتنه و دنکیشوتوار به جنگ دیوانیان و شاهزادگان رفت. من فکر میکنم آن دسته از کارهای امیرکبیر که مبتنی بر نهادسازی بود، ماندگار شد مثل دارالفنون که تا حدودی نهادی و ساختاری بود و به فرد وابستگی نداشت و بعد از درگذشت امیرکبیر ادامه پیدا کرد به گونهای که میرزاآقاخان نوری که پس از او سکان صدارت را در دست گرفت با وجود تکاپوی بسیار، نتوانست جلوی فعالیتهای آن را بگیرد. بنابراین فکر میکنم ماندگارترین فعالیت امیرکبیر تاسیس مدرسه دارالفنون بود که به وسیله آن افرادی تربیت یافتند و وارد جامعه شدند که بعدها نقش مهمی در اداره کشور ایفا کردند.
دلایل شکست امیر امیر فردی خشک و مغرور بود و با وجود سابقهای که در حکومت قاجار داشت، از شناختش در خصوص روابط موجود بر ساختار سنتی دربار نتوانست در جهت اقداماتش استفاده کند و بر اساس برنامهای مدون حرکت نکرد. یعنی میتوانم بگویم که سیاستمدارانه برخورد نمیکرد برای همین باعثشد که خیلی سریع کنار گذاشته شود و نتواند اصلاحات مورد نظر خود را به سرانجام برساند.
در زمان امیرکبیر بحثهای زیادی در مورد بهترین شیوه توسعه ایران مطرح بود اما این الگوها ایرانی و بومی نبودند و اکثراً برگرفته از مدلهای خارجی بودند. مثلاً برای برخی کشورها، الگوی بیسمارک مطرح بود. سوال این است که مدل مورد نظر امیرکبیر برگرفته از چه الگویی بود؟به درستی نمیتوان برای تفکرات امیرکبیر خاستگاه و جایگاه مشخص پیدا کرد. اما به نظر من امیرکبیر بیشترین اثرگذاری را از قائممقام فراهانی داشت. البته میدانیم که امیرکبیر دستور داد تا کتابهایی ترجمه شود. مثلاً میدانیم زندگی ناپلئون را در آن دوره ترجمه کرده بودند و امیرکبیر با زندگی او که امپراتوری مقتدر و توانمند بود و قصد داشت یکتنه جهان را فتح کند آشنایی داشت. به هر حال امیرکبیر فردی با اندیشه تمرکزگرایی بود اما اطلاعی در دست نیست که این اندیشه را از بیسمارک یا ناپلئون گرفته بود.
پیش از امیرکبیر، قائممقام فراهانی گام در مسیر توسعه گذاشته بود و اشاره کردید که عباسمیرزا هم در پی ایجاد اصلاحات در قوای نظامی ایران بود. حتی بعد از امیرکبیر هم توسعهطلبی به شدت رواج داشت و افرادی نظیر صنیعالدوله و امینالضرب و خیلیهای دیگر، تلاش زیادی برای پیشرفت ایران کردند. سوال من این است که چرا نام امیرکبیر در تاریخ زندهتر از دیگران است؟ به هر حال امیرکبیر نخستین اصلاحطلبی نبود که اندیشه توسعه و پیشرفت را در سر داشت اما چرا نام امیرکبیر با اصلاحطلبی و توسعه عجین شده و حتی امروز که میخواهند مصداق توسعهطلبی را مشخص کنند، از امیرکبیر نام میبرند؟
به نظر من طبیعی است به خاطر اینکه امیرکبیر حیطه عمل بهتری داشت و خیلی از کارها را برای نخستین بار در ایران انجام داد. او از درون حاکمیت قاجار بیرون آمد و به بالاترین مقام سیاسی پس از شاه رسید اما محمدحسن امینالضرب در واقع یک بازرگان بخش خصوصی بود که حیطه عمل محدودتری داشت. یعنی بخش مهمی از آنچه امیرکبیر انجام داد مربوط به اختیاراتی بود که شاه به او داده بود. در مقایسه امیرکبیر با دیگر چهرههای مطرح دوره قاجار باید این را هم اضافه کنیم که او، توسعهگرایی ملی را تبلیغ میکرد و سرمایهداران را به ایجاد کارخانه و تولید تشویق میکرد. شکست ایران از روسیه و جدا شدن قفقاز از ایران در این دوران زنگ خطری بود که خیلیها را بیدار کرد. پرسش اصلی این بود که خارجیها چه دارند که ما نداریم. در این دوره، بازرگانان و روشنفکران، در سفر به فرنگ به دنبال چرایی رشد و توسعه کشورهای اروپایی بودند و میخواستند ببینند در فرنگ چه خبر است. اتفاقاً نخستین کارآفرینان نیز کسانی بودند که ایدههای خود را از خارج گرفتند. بنابراین باید نخستین کارآفرین را امیرکبیر بدانیم که سعی در ایجاد کارخانه داشت. امیرکبیر تجربه عثمانی را مدنظر قرار داد و خیلی به تولید ملی اهمیت میداد. خیلی اصرار داشت که دستگاههای حکومتی از تولید ملی استفاده کنند مثلاً به این افتخار میکرد که یونیفورم سربازان ایرانی با پارچه تولید داخل دوخته شود. رگههای وطنپرستی امیر قوی بود و حتی ارتباط دیوانیان و برخی طبقات اجتماعی را با سفارتخانهها ممنوع کرد. به هر حال چنین ویژگیهایی باعث شده است که نام امیرکبیر به عنوان اسطورهای نیکسرشت از نسلی به نسلی دیگر منتقل شود.
اما همچون بسیاری از چهرههای سرشناس تاریخ ایران، همین اسطوره شدن امیرکبیر، مانع نقد او در دورانهای مختلف شده است.
بله، اصولاً اسطوره شدن افراد مانع از این میشود که عملکرد آنها آسیبشناسی شود. اما خوشبختانه اخیراً نگرش انتقادی به تاریخ مطرح شده است و در بسیاری از نشریهها و آثار نوشتاری، نقد اسطورهها رواج یافته است. به هر حال این مهم است که ما بتوانیم از عملکرد بزرگان و گذشتگان تجربه بیاموزیم و نقاط ضعف و قدرت آنها را بشناسیم و از آن برای حل مسائل امروز استفاده کنیم.
این واقعاً یک سوال است که با وجود اینکه در آن دورهای که امیرکبیر فعالیت داشت، دنیا داشت به سمت صنعتی شدن پیش میرفت. با وجود اینکه او پایهگذار آموزش مدرن بود اما پایههای محکمی برای توسعه صنعتی ایجاد نکرد. به این ترتیب با وجودی که او نخستین فردی بود که خیلی از کارخانهها را برای نخستین بار به ایران آورد اما او را پایهگذار صنعت ایران نمیدانند. چرا امیرکبیر گام در راه صنعتی شدن نگذاشت؟
امیرکبیر پایههای صنعتی شدن ایران را ایجاد کرد اما سه سال زمان مناسبی برای پایهریزی سرمایهداری ملی و صنعتی شدن یک کشور نیست. امیرکبیر از سال 1264 تا 1267 قدرت را در دست داشت و در این مدت کارهای زیادی کرد اما واقعاً چنین زمانی برای پایهریزی اقتصاد صنعتی کافی نیست. اما در هر صورت او پایهگذار صنعتی شدن ایران بود. او به اندازه داشتههای ایران در آن دوره، تلاش کرد تولید و صنعت را پایهگذاری کند. به هر حال مشخص است که امیرکبیر نگاه توسعهگرایانه داشت و تلاش زیادی کرد تا ایران را صنعتی کند. اگر به گذشته نگاه کنید میبینید امیرکبیر بنیانگذار تولید قند و شکر و نخریسی و نساجی در ایران است اما این رویه لااقل در دورهای پس از او متوقف ماند و پیش از این هم اشاره کردم که اقدامات او به این دلیل عقیم ماند که بستری برای تداوم اصلاحات مورد نظر او وجود نداشت. اشاره کردم که امیر فردی خشک و مغرور بود و با وجود سابقهای که در حکومت قاجار داشت، از شناختش در خصوص روابط موجود بر ساختار سنتی دربار نتوانست در جهت اقداماتش استفاده کند و بر اساس برنامهای مدون حرکت نکرد. یعنی میتوانم بگویم که سیاستمدارانه برخورد نمیکرد برای همین باعث شد که خیلی سریع کنار گذاشته شود و نتواند اصلاحات مورد نظر خود را به سرانجام برساند. ولی نکتهای که به نظر مهم میرسد این است که امیر فردی توسعهگرا بود و در مقایسه با دیوانیان و شاهزادگان فاسد آن دوره، فردی پیشرو بود. بنابراین اگر بخواهیم او را با چهرههای همعصر او مقایسه کنیم، حتماً او را سرآمد و قابل احترام میبینیم. زمانه امیر اقتضا میکرد که او با دولتهای مدرنتر و قویتری مثل روسیه و عثمانی ارتباط برقرار کند و شرایط دربارهای پیشین که با قبایل و خاننشینان مجاور ارتباط داشتند، متفاوت بود. این موضوع هم نشان میدهد امیر درک درستی از تغییرات زمانه داشته است و به نظر من یکی از نکاتی که او را ماندگار و برخلاف همدورهایهایش او را پیشرو میکند، نگاه واقعبینانه به تحولات زمانه است. او میدانست که همسایگان ایران به سرعت دارند قدرتمند میشوند و اگر قرار است ایران از این روند باز نماند، باید بتواند قدرتمند باشد و در مسیر توسعه گام بردارد. این را هم اشاره کنم که در مسیر صنعتی کردن ایران، خیلی به دنبال نهادینه کردن آموزش و مهارت بود و در کنار تشکیل دارالفنون، مقدمات راهاندازی مجمعالصنایع را فراهم کرد. مجمعالصنایع مثل دارالفنون در دوره او راهاندازی نشد اما بعدها در آن حجرههای ساعتسازی، زردوزی، خیاطی، ملیلهدوزی و نقاشی راهاندازی شد. یکی دیگر از اقدامات قابل توجه او ایجاد نمایشگاه کالاهای صنعتی ایران بود. در این نمایشگاه کالاهای ساخت داخل به نمایش گذاشته میشد. به هر حال سیاست ترقی اقتصادی امیرکبیر که بر پایه ایجاد صنایع جدید، پیشرفت کشاورزی و توسعه بازرگانی داخلی و خارجی بنا شده بود، چهره جدیدی به اقتصاد ایران داد و در این زمینه باید امیرکبیر را سرآمد افرادی بدانیم که دغدغه رشد و پیشرفت ایران را داشتند.
دیدگاه تان را بنویسید