در تاریخ توسعه ایران میرزاتقیخان امیرکبیر جایگاهی ستودنی و ممتاز دارد. گرچه عباسمیرزا به دنبال شکستهایش از ارتش روسیه اولین شاهزاده ایرانی بود که متوجه نیاز به اصلاحات شد اما میرزاتقیخان اولین دولتمرد ایرانی است که فرآیند توسعه در ایران را فرآیندی همهجانبه میدید.
علی دادپی/ استاد اقتصاد در دانشگاه کلایتون
عباسمیرزا قشون نوین میخواست ولی میرزاتقیخان میدانست قشون قدرتمند بدون مالیه قوی و دیوانسالاری منظم ممکن نیست. معجزهای بود در آن دوران آشوبزده که فردی ایرانی مانند میرزاتقیخان توانسته بود مهارت و تجربه لازم را جهت تحقق رویاهایش کسب کند. کسی که مهد علیا با تحقیر از او به عنوان یک شاگرد آشپز یاد میکرد راهی طولانی را در کسب تجربه و فراگیری سیاست روز گذرانده بود. برای ما که همواره محو سه سال آخر حیات امیرکبیر بودهایم یادآوری فرآیند آموزش او ضروری است. او در مکتب فرزندان قائممقام فراهانی وزیر کارآمد عباسمیرزا و صدراعظم نگونبخت محمدشاه تعلیم دیده بود و در محضر مرد خوشنامی چون امیرنظام گروسی به پختگی رسیده بود. شرکت او در مذاکرات ارزروم برای تعیین سرحدات غربی ایران با عثمانی باعث شد او تجربهای دست اول از دیپلماسی قدرتهای بزرگ استعماری و اهداف آنها در فلات ایران به دست بیاورد. سفرش به سنت پترزبورگ فرصت دیگری بود برای میرزاتقیخان تا نظم و قدرت دستگاه تزاری را از نزدیک مشاهده کند و باور کند که امور ایران را هم میتوان نظم داد. به قدرت رسیدن او بعد از مرگ محمدشاه یکی از آن لحظات نادر تاریخ معاصر
است که تقدیر دریچهای رو به ترقی و اعتلا را برای ایرانزمین گشود؛ دریچهای که دروازه نشد و بهدست مردمی بسته شد که او قدرتمندیشان را آرزو میکرد. ایرانی که میرزاتقیخان صدارت دولتش را پذیرفته بود هنوز بر آسیای مرکزی فرمان میراند، در هرات و کابل صاحب ادعا بود و بلوچستانش را یک کارگزار بریتانیایی شقه نکرده بود. شکست خورده بود ولی آنقدر بود که بتواند تهدیدی برای امپراتوری تازه متولد بریتانیا در هند باشد و اگر نفسش را پیدا کند سدی باشد بین روسیه و آبهای گرم خلیج فارس. آن فرصت مانند بسیاری از فرصتهای صد سال بعد از دست رفت. سزای آن آرزوهای بلند عزلی تحقیرآمیز و تبعیدی رنجآور به کاشان بود و پایانی خونین در حمام. تراژدی زندگی میرزاتقیخان امیرکبیر که روزی با عنوان اتابک اعظم رتق و فتق امور ایران را در دست داشت در مرگش در حمام فین کاشان به اوج میرسد ولی پایان نمییابد و هنوز پایان نیافته است. 40 سال بعد از مرگ امیرکبیر ناصرالدینشاه که میخواست ولیعهد میانسالش را در تبریز نصیحت کند به مظفرالدین میرزا نوشت «قدر نوکر خوب را بدان، من 40 سال پس از امیرنظام خواستم از چوب آدم بتراشم و نشد». برای پادشاه کشور،
بلندپروازترین دولتمرد ایران قجری چیزی بیش از یک نوکر نبود؛ و دربار قجری هرگز در نوکران کمبودی نداشت که بخواهد نگران یکی کمتر یا بیشتر باشد. در برابر تفکری که بقای نوکران را وابسته به میل قبله عالم میدانست و در نهایت قتل آنها را «اشتباه دوران جوانی» میخواند از دست بزرگمردی چون امیرکبیر هم کار چندانی برنمیآمد. میرزاتقیخان بهترین دولتمردی بود که نظام قجری پروراند، ولی حتی آن نظام هرگز او را به عنوان یک عضو کامل دستگاه نپذیرفت. شاهزادگان قجری او را نوکری میدانستند که از شاگردی آشپزخانه به قدرت رسیده است و خانوادههای باسابقه دیوانی مانند میرزآقاخان نوری و مستوفی همراهی با او را دون شأن خود میدانستند. اقدامات اصلاحی امیرکبیر که تیولداری مرسوم در دربار و انحصارات شخصیتهای مختلف را به خطر میانداخت این نفرت را بیشتر و بیشتر میکرد. در این میانه شاید بزرگترین اشتباه محاسباتی امیرکبیر این بود که در برابر نهادهای موجود دربار و دیوان به شخص شاه تکیه کرد، شاهی جوان و خام و دمدمیمزاج با آرزوهای بلند و غافل از ابزار تحقق آن آرزوها. نهاد سلطنت میرزاتقیخان را هم نوکر میدانست و هم نوکر میخواست. نمیشود از
قبله عالم خوشتر درخشید و رشک و غبطه جوانکی را که محصول یک خانواده درهم شکسته بود برنینگیخت.
تلخ است اما فرآیند قتل میرزاتقیخان با تبعیدش به کاشان آغاز نشد، بلکه روزی آغاز شد که شاه جوان و وزیرش عازم تهران شدند. بیچاره میرزاتقیخان اگر نخواسته بود ایرانی بسازد که ایران باشد چهبسا مانند بسیاری دیگر از رجال قجری عمری طولانی میکرد. اینجا و آنجا هم کارهای نیکی میکرد که نامش را قابل ذکر میکردند. از زمان او سنت سرزمین خادمکش ما تغییری نکرد. راهی را که میرزاتقیخان رفت سایر رجال ایران هم که آرزوی بزرگی ایران را داشتند پیمودند. گویی خدمت به این سرزمین با مرگ او بدیمن شد. واقعیتی است که بسیاری فراموش میکنند اما ایرانیان تنها نظارهگر مرگ او بودند، کسی برای حفظ او نکوشید گرچه همه، حتی شاه که فرمان قتلش را داده بود بر او گریستند. کاری که بسیاری از اروپاییان ناآشنا با ایران درک نمیکردند و آن را بهانه تحقیر بیشتر ایرانیان میکردند. کنت دوگوبینو سفیر فرانسه در ایران چند سال پس از مرگ امیر مکالمهای را برای تاریخ ثبت کرد که گویای آن افسوس رقتبرانگیز بود: به مردی که از فقدان میرزاتقیخان ابراز تاسف میکرد، گفتم «اگر شاه میرزاتقیخان را نمیکشت، شما ایرانیها او را میکشتید، چون او مخالف دزدی بود و شما
همه دزد هستید.» گفت «شما راست میگویید، ولی ما از صدراعظم فعلی (میرزاآقاخان نوری) بیشتر متنفریم چون او دزدی را منحصر به خود و خانوادهاش کرده است». بیش از 160 سال بعد از مرگ امیر هنوز نهادسازی اصلیترین چالش همه مصلحان اجتماعی و تلاشگران توسعه اقتصادی است و رفتارهای انحصارطلبانه مهمترین مانع روند توسعه اقتصادی در ایران.
دیدگاه تان را بنویسید