تاریخ انتشار:
نحوه رسیدن به اجماع اقتصادی در گفتوگو با موسی غنینژاد
ابزارهای کسب اجماع
آیا برای حل مشکلات فعلی اقتصاد ایران به همگرایی و اجماع نیاز است؟ دامنه این اجماع برای چه محدودهای است؟ آیا تنها دولت منظور است یا باید اجماع در تمام مجموعههای حاکمیت شکل بگیرد یا اینکه وسیعتر از آن باید در کل جامعه بر سر مسائل اصلی اجماع شود؟ موسی غنینژاد، کارشناس اقتصادی در پاسخ به این سوالها اشاره میکند که «موفقیت دولت در گرو انسجام است و اگر این طور نباشد، اقدامات دولت به نتیجه نمیرسد.»
آیا برای حل مشکلات فعلی اقتصاد ایران به همگرایی و اجماع نیاز است؟ دامنه این اجماع برای چه محدودهای است؟ آیا تنها دولت منظور است یا باید اجماع در تمام مجموعههای حاکمیت شکل بگیرد یا اینکه وسیعتر از آن باید در کل جامعه بر سر مسائل اصلی اجماع شود؟ موسی غنینژاد، کارشناس اقتصادی در پاسخ به این سوالها اشاره میکند که «موفقیت دولت در گرو انسجام است و اگر این طور نباشد، اقدامات دولت به نتیجه نمیرسد.» وی همچنین از مشکلات نبود اجماع میان مجموعههای درون حاکمیت سخن میگوید و سپس تصریح میکند: هرچند باید در حاکمیت و بین تصمیمگیران اجماع وجود داشته باشد اما دولت نباید انرژی خود را صرف قانع کردن کسانی کند که به عنوان اپوزیسیون عمل میکنند، چرا که اصلاً آنها نمیخواهند قانع شوند، بنابراین تلاش برای اجماع درست کردن در این سطح اتلاف انرژی است. پس از این غنینژاد در مورد نهاد متولی برقراری این انسجام سخنانی میگوید و ابزارهای رسیدن به یک سیاست منسجم را مطرح میکند. به گفته او، یکی از این ابزارها داشتن یک تیم همفکر در کابینه دولت است که برای تحقق آن رئیسجمهوری میتواند به گزینه اصلاح کابینه فکر
کند.
به نظر شما آیا برای حل مشکلات فعلی اقتصاد ایران به همگرایی و اجماع نیاز است؟ مشکلات اقتصاد ایران چه ویژگیهایی دارند که برای حل آنها باید اجماع صورت بگیرد؟
ابتدا باید مشخص شود که منظور از اجماع و همگرایی چیست. البته همگرایی و اجماع با هم تفاوت دارند. توجه کنید که این دو مفهوم نزدیک به هم هستند اما عیناً یکی نیستند. همگرایی یعنی اینکه گرایشها به سمت یکسانی باشند اما اجماع یعنی اینکه همه روی یک موضوع به توافق کامل برسند. اگر قرار باشد بیشتر تاکید خود را بر اجماع بگذاریم، باید اشاره کنم که بحث اجماع در دو سطح قابل طرح است؛ یکی در سطح جامعه و دیگری در سطح دولت. در سطح جامعه اجماع عملاً هیچوقت در هیچ موردی وجود ندارد. شاید در کمتر موردی باشد که همه با هم به یک اجماع برسند و آن اجماع هم تنها میتواند حرفهای کلی باشد. وقتی که وارد بحث جزییات و اجرای یک برنامه اقتصادی میشویم معمولاً هیچ وقت اجماعی در جامعه به وجود نمیآید. چرا که اقتصاددانها گرایشها و دیدگاههای متفاوتی دارند، بنابراین فقط در مورد موضوعهای کلی به توافق میرسند که از آن موضوعهای کلی هم شما نمیتوانید نتایجی برای سیاستگذاری استخراج کنید. اما یک بار هم است که میخواهیم این اجماع را در خود دولت مطرح کنیم. در واقع بگوییم درون مجموعه سیاستگذار باید اجماع باشد که این سخن درستی است. یعنی وقتی یک تیم
به عنوان کارشناسهای اقتصادی دولت یا به عنوان مجموعه وزرا و مقامهای اجرایی دولت میخواهند برنامهای را جلو ببرند حتماً باید اجماع داشته باشند تا دولت به عنوان یک سازمان متولی سیاستهای اقتصادی بتواند به موفقیت برسد. دولت هم مثل هر سازمانی برای اینکه به اهدافش برسد باید یک سری ابزارها را انتخاب کند و برای کارآمد عمل کردن و تحقق اهدافش باید در درون خود اجماع داشته باشد. این اجماع باید هم ناظر بر هدفها باشد و هم وسایل رسیدن به آن هدفها. مثل هر سازمان دیگری، موفقیت دولت در گرو این انسجام است. اگر این طور نباشد، اقدامات دولت به نتیجه نمیرسد.
منظور شما تنها خود دولت و قوه مجریه است یا فراتر از آن و مجموعه نهادهای حاضر در حاکمیت را مدنظر دارید؟
یکی از ابزارهای رسیدن به یک سیاست منسجم این است که مجموعه تیمی که عهدهدار تدوین استراتژی و سیاستگذاری کلی اقتصادی است با هم هماهنگ و همفکر باشند. شما آدمهای با گرایشهای مختلف را نمیتوانید دور یک میز جمع کنید و از آن جلسه، نتیجه واحدی بگیرید.
وقتی ما میگوییم دولت به طور کلی منظور مجموعه متولی سپهر عمومی جامعه است یعنی همان مجموعه نهادها و نیروهای حاضر در حاکمیت. باید توجه کرد که در حوزه حاکمیت هم وضعیت همینطور است. یعنی مجموعه باید به یک حداقلهایی از توافق و اجماع رسیده باشد تا بتواند یک سیاست را پیش ببرد. مثلاً دولت (به معنای خاص کلمه یعنی هیات دولت و قوه اجراییه کشور) وقتی میخواهد سیاستی را به اجرا بگذارد، باید قوه مقننه و دیگر نهادها را هماهنگ کند، چرا که اگر دولت نتواند مجلس را قانع کند و مجلس سیاستهایی خلاف آن سیاستهای مدنظر دولت تصویب کند، آن وقت دولت نمیتواند به آن اهداف و سیاستگذاریهایی که تعیین کرده است، برسد. یا قوه قضائیه هم اگر با آن سیاستهای مدنظر و آن برنامههای اجرایی دولت همگرا نباشد، آن وقت در آنجا هم دولت پشتیبانی مناسبی نخواهد داشت و بنابراین به احتمال زیاد، آن سیاستهای دولت به نتیجه نخواهد رسید. بنابراین وقتی درباره دولت به عنوان قوه اجرایی بحث میکنیم، باید توجه کنیم که در درون این متولی سیاستگذاری اقتصادی کشور باید اجماع وجود داشته باشد. اگر آن اجماع وجود نداشته باشد، طبق تعریف معمول آن، به سازمانی تبدیل خواهد
شد که استراتژی غیرمنسجمی را میخواهد پیش ببرد و بنابراین در این شرایط احتمال موفقیت آن کم است. فراتر از آن، اگر درباره مجموعههای درون حاکمیت هم بخواهیم بحث کنیم، من اشاره کردم قوه مجریه برای موفقیت خودش یکی از ابزارهای راهبردی که در اختیار دارد این است که باید بتواند مجموعه حاکمیت را با خودش همگرا کند. اگر دولت نتواند این کار را انجام دهد و در این زمینه موفق نشود میزان و احتمال موفقیت برنامههایش کاهش مییابد. چون پشتیبانی لازم را که دو قوه دیگر باید از آن انجام دهند نخواهد داشت و در این شرایط شانس موفقیت برنامهها کاهش مییابد.
درباره اجماع در جامعه نسبت به مسائل مختلف چه دیدگاهی دارید؟
جدای از بحث دولت (به عنوان قوه مجریه) و حاکمیت که درباره اجماع در درون آنها بحث کردیم، اگر بخواهیم به سطح جامعه بنگریم باید اشاره کنم که مثلاً در جامعه دانشگاهیان یا احزاب یا فعالان اقتصادی یا اقتصاددانها، اینکه ما از اجماع حرف بزنیم، به نظر من درست نیست. به دلیل اینکه فرض کنید اقتصاددانهایی که اپوزیسیون محسوب میشوند و قصد دارند دولت تغییر کند و گروه دیگری قدرت را به دست بگیرد، واضح است که با بدنه کارشناسی دولت به اجماع نخواهند رسید. آنها حتی ممکن است به صورت غیرمنصفانه دولت را نقد کنند و در همه کشورهای دنیا هم همینطور است. شما مثلاً انگلستان را که مشاهده کنید همینطور است. مثلاً حزب کارگر در انگلستان از سیاستهای اصلی حزب حاکم دفاع نمیکند بلکه ممکن است از برخی سیاستهایش که جنبه خیلی کلی، عام و عمومی دارد، حمایت کند. مثلاً در بحث برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) هر دو حزب محافظهکار و کارگر کشور انگلستان از ماندن این کشور در اتحادیه اروپا حمایت کردند اما حزب کارگر در سیاستهای اقتصادی اجرا شده، هیچوقت از سیاستهای حزب محافظهکار حمایت نمیکند و متقابلاً هم همینطور است. وضعیت در کشورهایی
مانند آمریکا و فرانسه هم به همین شکل است. اصرار ما بر اجماع نباید در سطح کل جامعه و همه کارشناسان و احزاب باشد. چون در آنجا نه ممکن است که ما به اجماع برسیم و نه اصلاً مطلوب است. چون به اجماع رسیدن در آن سطح معلوم میکند که یک جای کار اشکال دارد. شما یک طرز فکری را میخواهید عملی کنید، خب با آن طرز فکر یک عده مخالف هستند و این هم طبیعی است و حضور اپوزیسیون سیاسی در جامعه طبیعی به نظر میرسد و اتفاقاً ضامن سلامت جامعه است. چرا که باعث میشود آن حزب حاکم سیاستهایش را اصلاح کند یا در برخی موارد زیادهروی نکند. اما تصور میکنم مشکل ما در ایران این است که از نظر صاحبان دغدغه اجماع، منتقدان مصلحت عمومی را در نظر نمیگیرند. این موضوع هم میتواند درست باشد، یعنی نقدهای غیرمنصفانه میکنند و این در حالی است که افکار عمومی باید آماده شود تا روی حداقلها و منافع عمومی به توافق برسد تا دولت بتواند کارهای خودش را انجام دهد. اما خب، در ایران این اتفاق میافتد که معمولاً نقدها غیرمنصفانه بیان میشود و معمولاً هم منتقد راهحل نمیدهد. مثلاً از وقتی که دولت آقای روحانی بر سر کار آمده است، در خصوص مثلاً برجام یا اخیراً
قراردادهای نفتی یا سایر سیاستهای اقتصادی دولت، منتقدان فقط نقد میکنند و راهحل عملی ارائه نمیدهند. یعنی انتقادهای آنها سازنده نیست. اگر منظور کسانی که از اجماع حرف میزنند این باشد، این حرف آنها درست است که میخواهند منتقدان غیرمنصف را وادار کنند نقد منصفانه کنند اما به نظر من، دولت نباید انرژی خود را صرف قانع کردن کسانی کند که به عنوان اپوزیسیون عمل میکنند. چرا که اصلاً آنها نمیخواهند قانع شوند، بنابراین تلاش برای اجماع درست کردن در این سطح اتلاف انرژی است. اما در داخل خود دولت یا در مجموعهای که با سیاستهای کلی این دولت موافق هستند، باید حتماً اجماع ایجاد کرد که بتوان به اهداف مدنظر رسید.
ما تا پیش از این هم در اقتصاد کشورمان با مشکلات متعددی مواجه بودیم اما فکر میکنید چرا در این مقطع چنین نسخهای مطرح است که باید برای حل مشکلات اقتصادی کشور یک اجماعی صورت بگیرد؟
پاسخ این سوال را باید کسانی بدهند که از اجماع سخن میگویند. من پاسخم را از این جهت دادم که صورت مساله مشخص شود که وقتی از اجماع حرف میزنیم، منظور از اجماع در چه دامنه و بین چه افرادی است. آیا اجماع بین دولت و مسوولان اجرایی مدنظر است یا بین همه اقتصاددانان و کل افراد جامعه و حتی اپوزیسیون منظور نظر است؟ به نظرم اگر بتوانیم این را تفکیک کنیم بهتر میتوانیم به نتیجه برسیم.
با این سخنان شما میتوان گفت که ما به این نتیجه رسیدیم که بخش سیاستگذاران کشور باید اجماعی داشته باشند. به نظر شما کدام نهاد یا بخش حاضر در مجموعه حاکمیت، این وظیفه را بر عهده دارد که بتواند اجماع میان همه ارکان سیاستگذار کشور به وجود بیاورد؟
اگر منظور شما در دوران فعالیت دولت فعلی است، من فکر میکنم دولت یازدهم ستاد هماهنگی اقتصادی دارد یا یک ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی دارد که معاون اول رئیسجمهور، رئیس آن است. اینها باید بین خودشان به اجماع برسند که آیا منظور همه آنها در دولت از اقتصاد مقاومتی یک مفهوم است یا مفاهیم متعددی را در بر میگیرد. باید در آنجا به یک نتیجه و یک مفهوم مشخص برسند و به استراتژی منسجمی دست پیدا کنند و آن را مبنای عمل خود قرار دهند. به نظر میرسد اکنون این اجماع وجود ندارد، یعنی بعضی وزرای اقتصادی دولت یکحرفی میزنند و بعضی دیگر حرف متفاوتی را بیان میکنند. مثلاً آن کاری که وزارت صنعت، معدن و تجارت انجام میدهد با آن کاری که بانک مرکزی میخواهد انجام دهد تفاوت دارد یا در بخشهای دیگر اقتصاد، اقداماتی انجام میشود که با توصیههای مشاور اقتصادی رئیسجمهوری همخوانی ندارد. باید برای این تفاوتها فکری شود و در آنجا باید به اجماع برسند. این دیگر نیاز به کشاندن بحث در سطح جامعه ندارد. یعنی ابتدا باید در داخل قوه مجریه به توافق رسید و بعد از اینکه در آنجا به توافق رسیدند باید دیگر نهادهای مجموعه حاکمیت را قانع کنند. اما در
مجموع به نظر من نباید انرژی خود را برای قانع کردن افرادی که اپوزیسیون دولت هستند صرف کنند، چون فایدهای ندارد.
در یک سال اخیر هم که این پیشنهاد اجماع مطرح شده ما میبینیم هنوز در مجموعه حاکمیت این وفاق به وجود نیامده است. فکر میکنید علت به اجماع نرسیدن تاکنون چه بوده است و چه موانعی در این مورد وجود دارد؟
این موضوع را من از بیرون نگاه میکنم و اطلاعاتی از درون مجموعههای موجود در حاکمیت ندارم. اما حتی در خود دولت دیده میشود که دیدگاهها متاسفانه در برخی موارد متفاوت است.
منظور شما این است که هنوز در خود دولت اجماعی ایجاد نشده که بعد بخواهیم بر سر اجماع در مجموعه حاکمیت بحث کنیم؟
بله، هنوز در خود دولت به معنی قوه مجریه اجماع ایجاد نشده است، برای اینکه در ارائه راهحل مسائل اقتصادی دیدگاهها متفاوت ابراز میشود. مثلاً عدهای معتقد هستند یارانههای نقدی حتماً باید پرداخت شود و عدهای اعتقاد دارند پرداخت این یارانههای نقدی باید محدود شود و اصلاح اساسی صورت بگیرد و دادن آن از نظر اقتصادی کار درستی نیست. یا فرض کنید عدهای موافق اصلاح قیمت انرژی هستند و عدهای دیگر موافق این اصلاح قیمتی نیستند. حالا ممکن است دلیل آنها هم اقتصادی نباشد و عدهای آن را به دلیل حفظ پایگاه اجتماعی دولت مطرح کنند اما به هر صورت دیدگاه واحدی در این باره وجود ندارد. این در حالی است که بالاخره باید یک نظر واحد در مورد یک مساله ارائه شود تا بتوان به راهحل مشخصی رسید. مسوولیت نهایی و موظف کردن اعضای دولت در رسیدن به اجماع بر عهده رئیسجمهور و معاون اول رئیسجمهور در سطوح بالاست. آنها باید بالاخره بقیه را وادار کنند که همه بر سر یک دیدگاه و یک منظر فکری توافق کنند و آن را بپذیرند و اجرا کنند. وگرنه نمیشود که شما دو یا سه دیدگاه مختلف اقتصادی داشته باشید و این سه دیدگاه بخواهند در یک استراتژی منسجم گنجانده شوند،
این امکانپذیر نیست.
ما مثلاً شاهد بودیم که تاکنون چند مرتبه رئیسجمهوری و معاون اول رئیسجمهور از تلاش برای حل معضل بیکاری به عنوان یکی از اولویتها سخن گفتهاند. اما آیا به نظر شما دیگر قوا هم به گونهای رفتار کردهاند که نشان دهند مثلاً همین مساله تلاش برای حل بیکاری در اولویت آنهاست؟
ببینید اجماع را نباید به این شکل مطرح کرد. وقتی ما در خصوص سیاستهای اقتصادی سخن میگوییم باید توجه کنیم که این سیاستهای اقتصادی شامل یک بسته و مجموعه استراتژی اقتصادی میشود که جنبههای مختلفی دارد و در آن مسائل مختلف مانند بیکاری و تورم وجود دارد و کل نظام اقتصادی را دربر میگیرد.
فکر میکنید بر سر حل کدام مسائل باید اجماع ایجاد شود؟
این استراتژی مورد اشاره جنبه سیاست اقتصاد کلان، سیاستگذاری در عرصه تجاری، سیاستگذاری در سطح بنگاهها و موارد دیگری دارد و به نوعی باید روی این مجموعه به توافق رسید. فقط اینکه شما مثلاً بگویید حل مساله بیکاری اولویت اول است، امکان دارد که برای عدهای سوءتفاهم ایجاد شود که به هر قیمت ممکن ما میخواهیم تعداد شاغلان را افزایش دهیم و آن وقت به طرحهایی مانند بنگاههای زودبازده و طرح ضربتی اشتغال روی بیاوریم که در گذشته اجرا شده و شکست خورده است. این در حالی است که چنین طرحهایی به نتیجه نمیرسد، چون در داخل دولت، یک سیاستگذاری کلی منسجم و یک بسته سیاستی تعریف نشده است. ما باید یک بسته سیاستی را تعریف کنیم و در آنجا همه بر سر مواردی به توافق برسند و به آن عمل هم کنند تا در نهایت اهداف ما محقق شوند.
فکر میکنید با توجه به شرایط فعلی که شما هم بخشی از آن را اینگونه توصیف کردید که به نظر میرسد اختلافنظرهایی حتی در خود دولت وجود دارد، آیا اجماع بر سر حل مشکلات اقتصادی امکانپذیر است؟
امکانپذیر که همیشه هست اما عملی کردن آن، مهم است و باید دید که آیا از عهده مسوولانی که دستاندرکار هستند برمیآید یا نه. من هم پاسخی برای این سوال ندارم و امیدوار هستم که به نتیجه مثبتی برسیم. چون اگر به نتیجه نرسیم شاهد ادامه همین وضع موجود خواهیم بود.
با توجه به اختلافنظرهایی که به نظر میرسد در خود دولت وجود دارد، میتوان مثلاً تغییر اعضای کابینه دولت را به عنوان یک راهکار برای رسیدن به اجماع در خود بدنه دولت مطرح کرد؟
بله، به نظر من یکی از ابزارهای رسیدن به یک سیاست منسجم این است که مجموعه تیمی که عهدهدار استراتژی و سیاستگذاری کلی اقتصادی است با هم هماهنگ و همفکر باشند. شما آدمهای با گرایشهای مختلف را نمیتوانید دور یک میز جمع کنید و از آن جلسه، یک نتیجه واحدی بگیرید. این امکانپذیر نیست. بنابراین یکی از گزینههای مهم برای رسیدن به اجماع در بدنه دولت شاید همین اصلاح کابینه دولت باشد.
اگر بخواهید ابزاری دیگر برای کسب این اجماع حداقل در بدنه دولت معرفی کنید، چه مواردی را توصیه میکنید؟
ابزار دیگر مسائل داخلی خود دولت است که باید ببینید آن نگاههای اقتصادی آیا به صورت ریشهای با هم متفاوت هستند یا اینکه اختلافات جزیی و قابل حل است؟ چرا که اگر تفاوتها به صورت ریشهای باشد، باید آن وقت حتماً اصلاح کابینه صورت بگیرد. یا اینکه ممکن است تنها سوءتفاهمهایی وجود داشته که میتوان با رفع آنها، به یک توافق رسید. به هر حال دیگر این مسائل را ما نمیدانیم، چون در داخل بدنه دولت حضور نداریم و تنها میتوانیم از بیرون دولت را ارزیابی کنیم. اما به طور کلی میتوان گفت اگر دیدگاههای فکری اقتصادی در بدنه دولت آنقدر متفاوت است که با هم نمیتوانند به توافق برسند به نظر من، آقای رئیسجمهور باید یک انتخاب جدید انجام بدهد و کابینه را اصلاح کند. اما اگر این مسوولان اقتصادی میتوانند با هم به نتیجه برسند که دیگر باید تاکید را بر این گذاشت که برای به نتیجه رسیدن تلاش کنند.
به نظر شما نزدیکی به انتخابات ریاستجمهوری و محدود بودن فرصت زمانی دولت تا زمان برگزاری انتخابات نمیتواند دست دولت را برای این تغییر کابینه ببندد؟
بله، معمولاً در سال آخر دولتها از نظر منطق سیاسی اصلاح کابینه انجام نمیشود. معمولاً اینطور است و این موضوع فقط مختص ایران هم نیست. اما به طور کلی نظرم این است که چون در چشمانداز ما آقای روحانی در انتخابات پیشرو رقیب جدیای ندارد و به احتمال زیاد در دور دوم هم رئیسجمهور خواهد شد، برای مصلحت جامعه و مصلحت ملی نیاز است که اصلاحاتی در کابینه خود انجام دهد. حداقل در آغاز فعالیت دور دوم این دولت باید آن اصلاحات حتماً انجام شود و آقای روحانی در خصوص تبلیغات انتخاباتی هم میتواند روی این موضوع تاکید کند که سیاست اقتصادی دولت در چهار سال بعدی چه خواهد بود و چه مسیری را به طور منسجم دنبال خواهد کرد تا وقتی هم که پیروز شد و آن چهار سال بعدی ادامه پیدا کرد، آن قولهایی را که در مقطع انتخابات داده است، اجرا کند که احتمالاً یکی از آنها میتواند اصلاح کابینه باشد.
دیدگاه تان را بنویسید