شناسه خبر : 13181 لینک کوتاه

محمدمهدی بهکیش می‌گوید مردم اهمیت دارایی‌های فکری را متوجه شده‌اند، اما دولت نه

دولت از مردم جا ماند

درباره «مالکیت فکری» و اهمیت اقتصادی آن با محمدمهدی بهکیش گفت‌وگو کرده‌ایم. این اقتصاددان ایرانی معتقد است «رشد و توسعه در سال‌های پیش رو بیشتر بر دارایی‌های فکری متکی خواهد بود و قیمت دارایی‌های فیزیکی رو به کاهش می‌رود»، اما در عین حال می‌گوید: «در اقتصاد ما تقاضای موثری برای دارایی‌های فکری به صورت جدی وجود ندارد.» به اعتقاد دبیرکل کمیته ایرانی اتاق بازرگانی بین‌المللی(ICC) که به تازگی در تهران میزبان سمینار مقابله با نقض مالکیت فکری بوده، «مردم ایران این تغییر فاز به «دوران تمدنی جدید» را به خوبی متوجه شده‌اند، ولی دولت ما آن را درک نکرده است».

درباره «مالکیت فکری» و اهمیت اقتصادی آن با محمدمهدی بهکیش گفت‌وگو کرده‌ایم. این اقتصاددان ایرانی معتقد است «رشد و توسعه در سال‌های پیش رو بیشتر بر دارایی‌های فکری متکی خواهد بود و قیمت دارایی‌های فیزیکی رو به کاهش می‌رود»، اما در عین حال می‌گوید: «در اقتصاد ما تقاضای موثری برای دارایی‌های فکری به صورت جدی وجود ندارد.» به اعتقاد دبیرکل کمیته ایرانی اتاق بازرگانی بین‌المللی (ICC) که به تازگی در تهران میزبان سمینار مقابله با نقض مالکیت فکری بوده، «مردم ایران این تغییر فاز به «دوران تمدنی جدید» را به خوبی متوجه شده‌اند، ولی دولت ما آن را درک نکرده است».
اصولاً اهمیت اقتصادی «مالکیت فکری» در چیست؟
برای پاسخ به این سوال لازم است مقدمه‌ای را مطرح کنم. مراحل توسعه در دنیا به شکل‌های مختلفی تبیین شده و جامعه‌شناسان، سیاسیون و اقتصاددانان هر یک به نوعی دست به طبقه‌بندی مراحل توسعه زده‌اند. من با توجه به اهمیت مالکیت فکری و تمرکز سازمان‌های بین‌المللی روی این مساله، قصد دارم توسعه را از این دیدگاه تقسیم‌بندی کنم. به نظر من تاریخ معاصر بشر مشتمل بر دو نوع تمدن بوده است: یکی تمدن متکی بر دارایی‌های فیزیکی و دیگری تمدن متکی بر دارایی‌های فکری. در دورانی که دنیا بر دارایی‌های فیزیکی متمرکز بود، آنچه منافع را تبیین می‌کرد، سرمایه، ملک، طلا و امثال آن بود که نشانه ثروت و پشتوانه رشد و توسعه به حساب می‌آمد. اما از اوایل قرن هجدهم، چهره توسعه در اقتصاد جهان تغییر کرد. بدین ترتیب که در سال 1709 انگلیسی‌ها -که معمولاً شروع‌کننده چنین حرکت‌هایی در اروپا بوده‌اند- قانون کپی‌رایت را ایجاد کردند. این اولین و احتمالاً مهم‌ترین اقدامی بود که به بازار علامت می‌داد «اگر به جای مالکیت فیزیکی، مالکیت فکری هم ایجاد شود، دولت از آن پشتیبانی می‌کند و تعلق آن به فرد یا سازمان خاص را مورد حمایت قرار می‌دهد». به دلیل وجود چنین قانونی، انگیزه برای اختراعات و اکتشافات و مهم‌تر از آن زمینه ارزش‌گذاری و تعلق آن به فرد یا سازمان به وجود آمد و با اختراع ماشین بخار، انقلاب صنعتی قرن نوزدهم میلادی رقم خورد. زمینه‌ساز همه تغییرات و پیشرفت‌های تکنولوژیک قرن‌های بعد هم همین قانون بود. بدین ترتیب اقتصاد به جای اتکا بر زمین و طلا، بر دارایی‌های فکری متمرکز شد و تمدنی شکل گرفت که دارایی‌های فکری قابل مبادله در آن حرف اول را می‌زد. برای روشن‌تر شدن بحث، مثالی می‌زنم: شرکت‌هایی که دو سه قرن پیش -و حتی 50 سال قبل- جزو 10 بنگاه بزرگ دنیا بودند، اغلب نفتی یا فولادی یا امثال آن بودند، اما امروز شرکت‌های داده‌پردازی جزو بنگاه‌های بزرگ اقتصاد جهان قرار گرفته‌اند. امروز «اپل» جزو 10 بنگاه بزرگ دنیاست؛ بنگاهی که کار خود را از گاراژ کوچک «استیو جابز» شروع کرد و حالا سالانه 234 میلیارد دلار فروش دارد. فراموش نکنید به‌جز بزرگ‌ترین بنگاه جهان (شرکت «والمارت» که 482 میلیارد دلار گردش مالی دارد) سایر شرکت‌های بزرگ جهان گردش مالی‌ای زیر 300 میلیارد دلار دارند و اپل هم یکی از آنهاست. برای درک بزرگی این ارقام، خوب است مقایسه‌ای داشته باشیم: بزرگ‌ترین بنگاه اقتصادی ایران «ایران‌خودرو» است که فروش سال آینده خود را شش میلیارد دلار پیش‌بینی کرده است. بنابراین بخش بزرگی از اقتصاد امروز جهان حول محور دارایی فکری می‌چرخد و دوران اقتصاد متکی بر نفت، معادن و طلا در حال رنگ باختن است. البته این حرف به معنی آن نیست که دارایی‌های فیزیکی محو می‌شوند، بلکه نکته آن است که رشد و توسعه در سال‌های پیش رو بیشتر بر دارایی‌های فکری متکی خواهد بود. به همین دلیل قیمت دارایی‌های فیزیکی رو به کاهش خواهد گذاشت و برعکس دارایی‌های فکری ارزش بیشتری پیدا خواهند کرد.

در ایران چطور؟
به نظر من مردم ایران این تغییر فاز به «دوران تمدنی جدید» را به خوبی متوجه شده‌اند، ولی دولت ما آن را درک نکرده است. حتی در دورافتاده‌ترین روستاها، مردم قالی زیر پای خود را می‌فروشند تا فرزندانشان را به مدرسه و دانشگاه بفرستند. یعنی یک دارایی فیزیکی را به دارایی فکری تبدیل می‌کنند، چون می‌دانند فرزندشان از طریق تحصیلات، بهتر می‌تواند درآمد ایجاد کند تا از طریق ارزشی که یک قالی یا ملک در آینده برای او فراهم می‌کند. اما کسی که باید بستر درآمدزا شدن این دارایی‌ها و تجاری‌سازی آنها را در کشور ایجاد کند، یعنی حاکمیت، هنوز متوجه موضوع نشده است. ایران در میان کشورهای منطقه بیشترین تعداد تحصیل‌کردگان دانشگاهی را دارد؛ با این حال طبق آمارهای رسمی نیمی از جوانان تحصیل‌کرده ما بیکار هستند و بخش بزرگی از نیمه دیگر هم در مشاغل مرتبط با رشته تحصیلی خود کار نمی‌کنند. این نشان می‌دهد که دولت نتوانسته راه را برای استفاده از دارایی‌های فکری موجود باز کند.

منظور از «راهی که باید باز شود» چیست؟
اجرای قانون کپی‌رایت و پیوستن به کنوانسیون‌های بین‌المللی مرتبط. بدیهی است که دارایی‌های فکری از طریق تجاری‌سازی به سطح اهمیت کنونی در جهان دست یافته‌اند. اگر این دارایی‌ها تجاری نمی‌شدند، منافعی بر آنها مترتب نمی‌شد و انگیزه‌ای هم برای حرکت به سمت آنها وجود نداشت. بنابراین دولت باید با مقررات‌گذاری مناسب دو جریان را به هم متصل کند: اول ایجاد دارایی‌های فکری و دوم تجاری‌سازی آنها. از سوی دیگر، مقیاس رشد دارایی‌های فکری محدود به یک کشور نیست و بسیاری از اوقات اندازه کشورها جوابگوی محصولی که تولید می‌شود، نیست.
مردم قالی زیر پای خود را می‌فروشند تا فرزندانشان را به مدرسه و دانشگاه بفرستند؛ یعنی یک دارایی فیزیکی را به دارایی فکری تبدیل می‌کنند… اما کسی که باید بستر درآمدزا شدن این دارایی‌ها و تجاری‌سازی آنها را در کشور ایجاد کند، یعنی حاکمیت، هنوز متوجه موضوع نشده است.
همان‌طور که ما در تولید محصولات وابسته به نفت و گاز بسیار توانمند هستیم، اما همه آن را خودمان مصرف نمی‌کنیم و دست به صادرات می‌زنیم، در حوزه دارایی‌های فکری هم شرایط به همین ترتیب است. بنابراین اگر دولت بخواهد به تجاری‌سازی این دارایی‌ها کمک کند، باید ضوابط حمایت واقعی از دارایی‌های فکری در داخل کشور را فراهم کند و در عین حال به بازار جهانی نیز بپیوندد. جمع‌بندی کنم: شاید ایران به جز نفت و گاز، دارایی فیزیکی مهم دیگری نداشته باشد، اما با توجه به شمار تحصیل‌کردگان دانشگاهی، یا آنان که در بستر تجربه متخصص شده‌اند، پتانسیل گسترده‌ای برای ایجاد دارایی فکری دارد. البته مساله کیفیت را هم نباید فراموش کرد. آموزش‌های دانشگاهی ما در برخی موارد فاقد کیفیت لازم است که دلیل آن هم تجاری نشدن دارایی‌های فکری است. به عبارت دیگر زمانی که تخصص خریدار مناسب ندارد یا تنها به عنوان دکور از آن استفاده می‌شود، چگونه می‌توان انگیزه رشد آن را گسترش داد؟
اگر افراد هنگام تحصیل بدانند که رقابت آینده بر سر کیفیت خواهد بود و در صورت داشتن دانش بیشتر، درآمد بیشتری نصیب آنها خواهد شد، انگیزه بیشتری برای ارتقای کیفیت آموزش خود خواهند داشت. اما امروز چون کیفیت تحصیلات به درآمد متصل نمی‌شود، افراد برای دسترسی به چیزهای دیگری اقدام به تحصیل می‌کنند؛ پرستیژ اجتماعی یا ارتقا در رده‌بندی سیستم اداری بر اساس مدرک.

من از صحبت‌های شما این‌طور برداشت می‌کنم که آنچه ما در حال حاضر داریم، نیروی انسانی تربیت‌شده دارای مدرک دانشگاهی است، اما این نیروی انسانی هنوز نتوانسته چیزی تحت عنوان دارایی ایجاد کند. فرق نیروی انسانی تربیت‌شده با دارایی فکری چیست؟ آیا مدرک دانشگاهی هم می‌تواند به عنوان دارایی فکری به حساب آید؟
مدرک تحصیلی نیروی انسانی آموزش‌دیده، سندی برای دارایی‌های فکری او به حساب می‌آید. اما مساله این است که در ایران این سند، معتبر و ارزشمند محسوب نمی‌شود؛ چراکه در عالم واقع نتوانسته ارزش افزوده‌ای جدی ایجاد کند. در کشورهای توسعه‌یافته، کسی که دکترا می‌گیرد، می‌تواند در حد مدرک دکترای خود برای اقتصاد یا بنگاهی که در آن کار می‌کند، «تولید» داشته باشد. اما در ایران چنین «تولید»‌ی محدود است یا وجود ندارد، زیرا پروسه تجاری‌سازی دارایی‌های فکری نیمه‌کاره مانده است. مردم اهمیت موضوع را درک کرده‌اند و برای تحصیل فرزندانشان هزینه کرده‌اند، اما دولت به اهمیت این موضوع واقف نشده و زمینه تبدیل این پتانسیل به ارزش را فراهم نکرده است.

چرا دولت‌های ایران در این زمینه از مردم عقب ماندند؟ مدیر اجرایی پروژه باسکپ در سمینار اخیر ICC در تهران گفت «در تمام دنیا، چنین سمینارهایی را مقامات ارشد دولت افتتاح می‌کنند، اما در ایران چنین اتفاقی نیفتاد.» چرا این موضوع برای حاکمیت و دولت‌های مختلف ایران -از احمدی‌نژاد گرفته تا روحانی- اهمیتی ندارد؟
برای اینکه علم مبنای کار دولت قرار بگیرد، تصمیم‌گیری‌های داخل آن باید «تخصصی» باشد، نه «سیاسی». فرض کنید دولت قصد دارد درباره تعرفه واردات خودرو تصمیم بگیرد و هدف‌گذاری او هم این است: «می‌خواهیم صنعت خودرو را ظرف پنج سال به یک صنعت رقابتی و صادراتی تبدیل کنیم.
ما در سال‌های اخیر همواره مشغول مهندسی معکوس محصولات ساخته‌شده توسط دیگران بوده‌ایم و تلاش کرده‌ایم آنها را کپی کنیم، اما هیچ‌گاه تلاشی برای ایجاد ارزش افزوده و اضافه کردن کیفیت محصولات یا خلق محصولی تازه نکرده‌ایم.
برای این کار هم تکنولوژی خودروسازان باید بهبود پیدا کند و هم هزینه تولیدشان باید کاهش یابد. پس ما تعرفه 100 درصدی موجود را در یک دوره پنج‌ساله به 10 درصد کاهش می‌دهیم تا فشار کافی بر تولیدکنندگان خودرو وارد شود و از سوی دیگر زمینه را برای بهبود تکنولوژی و کاهش هزینه تولید فراهم می‌کنیم.» دستیابی به چنین تصمیمی و اجرای آن در تمام مراحل نیازمند حضور متخصصان است. اگر دولت کسی را مسوول وزارتخانه مرتبط قرار دهد که فرآیند تصمیم‌گیری تخصصی را درک کرده باشد، طبعاً دست به تصمیم‌گیری غیرتخصصی نخواهد زد. اما تصمیم‌گیری امروز ما چگونه است؟ یکی از مسوولان دولتی، شب فهرست تعرفه‌های سالانه را به خانه می‌برد، شخصاً درباره تک‌تک ارقام تعرفه تصمیم می‌گیرد و فردا صبح آن را به مقامات زیردست خود ابلاغ می‌کند. روشن است که این فرآیند، هیچ نیازی به تخصص ندارد. این روش در صدها بخش دیگر اقتصاد ایران نیز اعمال می‌شود. تقصیر آقای روحانی هم نیست و فقط هم به دولت ارتباط ندارد. بدنه نظام سیاستگذاری به صورت غیرتخصصی تصمیم می‌گیرد، چراکه عادت کرده بسیاری از تصمیمات را از بالا (و به صورت سیاسی) به او اعلام کنند. علاوه بر این، امروزه مساله فساد (نقش منافع و ارتباطات شخصی) باعث شده تصمیمات غیرتخصصی بیش از پیش گسترش پیدا کنند. طبیعی است که در چنین شرایطی هیچ نیازی به دانش تحصیل‌کردگان دانشگاهی احساس نمی‌شود. حدود 15 سال قبل یکی از دانشجویان من در دانشگاه علامه طباطبایی برای طی کردن دوران سربازی به یکی از کارخانه‌های خودروسازی رفت. او تعریف می‌کرد که «در تمام این کارخانه عریض و طویل، یک دفتر اقتصادی وجود نداشت که من را در آن مستقر کنند و نمی‌دانستند من را به کجا بفرستند». یعنی خودروسازان ما نیازی به متخصص اقتصادی ندارند، چراکه هیچ تصمیم اقتصادی اخذ نمی‌کنند. من فکر می‌کنم تابه‌حال این بحث در ایران باز نشده که شرط ایجاد انگیزه برای بهره‌برداری از دارایی‌های فکری، آن است که این دارایی‌ها بتوانند درآمد بیشتری نسبت به دارایی‌های فیزیکی ایجاد کنند. و در پاسخ به سوال شما، در کشورهای دیگر مسوولان برای دستیابی به روش‌های جلوگیری از دزدی و تقلب از دارایی‌های فکری که موضوع سمینار ICC بود، اهمیت قائل هستند، ولی در کشور ما موضوع بیشتر جنبه دکور و حفظ ظاهر دارد و شاید به همین دلیل مسوولانی که دعوت شده بودند، شرکت نکردند.

در حال حاضر در سیستم حقوقی و مالی غیردولتی هم ملاکی برای تعیین و ارزشگذاری «دارایی‌های فکری» نداریم. به ‌عنوان مثال شرکت‌ها در زمان ورود به بورس، با ارزش ساختمان‌هایشان ارزیابی می‌شوند، نه دارایی‌های فکری‌شان. بدیهی است که تغییر این رویکرد حتماً زمان‌بر خواهد بود.
بحث درباره شیوه حسابداری دارایی‌های فکری سال‌هاست در دانشگاه‌های دنیا و همین‌طور دانشگاه‌های ایران ادامه دارد. در حال حاضر صورت‌های مالی هیچ‌یک از بنگاه‌های ما و حتی هیچ‌یک از بنگاه‌های خارجی، ردیفی برای «دارایی فکری» ندارند. اما هنگام ارزیابی فروش، دارایی‌های فکری مورد محاسبه قرار می‌گیرند.
مجموع صادرات و واردات ۱۱‌ماهه سال جاری کمتر از ۱۰ درصد تولید ناخالص داخلی کشور است. یعنی ایران دارای یک اقتصاد نسبتاً بسته است و خرید و فروش کالا درون مرزهای کشور محصور است. این امر نشانگر آن است که ما اصولاً خود را برای رقابت در اقتصاد بین‌المللی آماده نکرده‌ایم.
این دارایی قابل تسعیر نیست، چراکه نمی‌تواند به قطعات کوچک‌تر تقسیم شود. بلکه کلیتی است که ارزش دارد و درآمد ایجاد می‌کند. اگر «اپل» پنج نفر از مهندسان خود را کنار بگذارد، ممکن است درآمدش 30 درصد کاهش یابد. چراکه دارایی فکری آن پنج مهندس مبنای ایجاد این درآمد مالی عظیم شده است. دارایی‌های فکری در ارزیابی بنگاه‌ها در دنیا به این ترتیب مورد محاسبه قرار می‌گیرد. اما در ایران هنگام خرید و فروش بنگاه‌های اقتصادی احتمالاً اهمیتی به نیروی انسانی موجود داده نمی‌شود. چرا؟ چون کارها معمولاً چندان تخصصی نیستند. همین مساله هم به تدریج باعث غیرتخصصی‌تر شدن کارها در کشور ما شده است. ما در سال‌های اخیر همواره مشغول مهندسی معکوس محصولات ساخته‌شده توسط دیگران بوده‌ایم و تلاش کرده‌ایم آنها را کپی کنیم، اما هیچ‌گاه تلاشی برای ایجاد ارزش افزوده و اضافه کردن کیفیت محصولات یا خلق محصولی تازه نکرده‌ایم. چرا تولیدکننده ما هیچ‌گاه به فکر استفاده از نیروی انسانی تحصیل‌کرده متخصص برای این کار نیفتاده؟ چون بازار رقابتی وجود ندارد. علاوه بر این، تا زمانی که در کشور نظام «قیمت‌گذاری» داشته باشیم، دارایی فکری پرورش پیدا نمی‌کند. زیرا قیمت‌گذاری، رقابت را می‌کشد و انگیزه رشد دارایی فکری یعنی نقش کیفیت را از میان می‌برد.

اگر صحبت‌های شما را جمع‌بندی کنیم، می‌توانیم بگوییم که ما پتانسیل و نیروی انسانی ایجادکننده دارایی‌های فکری را داریم، نیاز به استفاده از این دارایی فکری را هم در بخش‌های مختلف اقتصاد ایران داریم، اما شکاف اصلی در بخش «تجاری‌سازی» رخ داده که باید این دو قسمت را به هم متصل کند. درست است؟
نیازی که شما از آن صحبت می‌کنید، یک نیاز واقعی نیست. در اقتصاد نوعی نیاز یا Demand وجود دارد که معنای آن این است که من دوست دارم فلان کالا را در اختیار داشته باشم. اما Effective Demand یا تقاضای موثر آن است که علاوه بر تمایل به داشتن کالا، پول لازم و قصد خرید آن را هم داشته باشم. به نظر من در بازار و اقتصاد ما تقاضای موثری برای دارایی‌های فکری به صورت جدی وجود ندارد.

و دلیل فقدان تقاضای موثر، «نبود رقابت» است؟
یکی از دلایل آن نبود رقابت است و دیگری، بین‌المللی نبودن اقتصاد ما. ما به بازارهای بین‌المللی چشم نداریم و خودمان را در بازارهای داخلی محبوس کرده‌ایم. مجموع صادرات و واردات 11‌ماهه سال جاری کشور کمتر از 10 درصد تولید ناخالص داخلی کشور است. یعنی ایران دارای یک اقتصاد نسبتاً بسته است و خرید و فروش کالا درون مرزهای کشور محصور است. این امر نشانگر آن است که ما اصولاً خود را برای رقابت در اقتصاد بین‌المللی آماده نکرده‌ایم.

اشاره کردید که مردم خود را برای «دوران تمدنی جدید» آماده کرده‌اند. اما همین مردم وقتی در جایگاه مصرف‌کننده قرار می‌گیرند، ترجیح می‌دهند هزینه‌ای برای دارایی‌های فکری نپردازند؛ یعنی مثلاً ترجیح می‌دهند آلبوم‌های موسیقی را به صورت غیرقانونی دانلود کنند.
این حرف درست است و نشانه تناقضی است که به دلیل رفتار دولت به وجود آمده است. مردم اهمیت سرمایه‌گذاری در فرزندانشان را می‌فهمند و به آن عمل می‌کنند، ولی در مقام مصرف‌کننده، قانون‌گریز می‌شوند. زیرا قانون‌گریزی را از حکومت یاد گرفته‌اند؛ مانند ممنوعیت دسترسی به برخی شبکه‌های دیجیتالی و حضور مسوولان بلندمرتبه در آن.

بنابراین ما با دو مشکل مواجهیم: یکی نگاه سیاستگذاران است که باید تغییر کند و دیگری نگاه عامه مردم به عنوان مصرف‌کنندگان دارایی‌های فکری. سوال این است که چگونه می‌توانیم این نگاه را عوض کنیم؟ آیا اینجا به یک پارادایم شیفت (تغییر نگرش) نیازمند هستیم؟
من قبول دارم که مردم هنوز حاضر نیستند برای مصرف دارایی‌های فکری هزینه بپردازند. ولی مگر در کشورهای دیگر با این مساله چه کرده‌اند؟ دولت‌ها مقرراتی را برای مقابله با سرقت دارایی‌های فکری تنظیم کرده‌اند. همان‌طور که در مقابل بالا رفتن از دیوار خانه مردم، قوانین بازدارنده تنظیم شده، برای مقابله با سرقت دارایی‌های فکری هم باید چنین مقرراتی تعیین و اجرایی شود. بنابراین، انجام این کار هم جزو وظایف دولت به حساب می‌آید و کسی که کوتاهی کرده، دولت است. بنابراین، قطعاً به یک «پارادایم شیفت» از تمدن قبلی به تمدن جدید نیاز داریم و باید به معنای واقعی کلمه طرحی نو دراندازیم. البته چنان که عرض کردم، مردم درک لازم را پیدا کرده‌اند، اما حاکمیت هنوز به این موضوع پی نبرده است.

دراین پرونده بخوانید ...

  • ذهن زیبا

    مالکیت فکری چیست و چه تفاوت‌هایی با مالکیت فیزیکی دارد؟

    ذهن زیبا

  • فکر بکر

    چرا اهمیت دارایی‌های فکری در ایران دست‌کم گرفته می‌شود؟

    فکر بکر

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها