تاریخ انتشار:
زنان به چه دلایلی به دستفروشی روی میآورند؟
تدبیر معاش
زمستان است. سوز سرما استخوان میترکاند. بساط کرده در پیادهرویی. سرش را میان یقه مندرس پالتو فرو برده. روسری را تا روی پیشانی پایین کشیده. کنار جدول پیادهرو نشسته است. رهگذران میآیند و میروند. گاهی کسی میایستد و قیمت ظرفی بلور میپرسد. راهش را میکشد و میرود. پاییز است. باد میوزد. برگهای رنگارنگ خشک به آرامی مینشیند روی همه سرمایه زن. ابرها درهم میپیچند
زمستان است. سوز سرما استخوان میترکاند. بساط کرده در پیادهرویی. سرش را میان یقه مندرس پالتو فرو برده. روسری را تا روی پیشانی پایین کشیده. کنار جدول پیادهرو نشسته است. رهگذران میآیند و میروند. گاهی کسی میایستد و قیمت ظرفی بلور میپرسد. راهش را میکشد و میرود. پاییز است. باد میوزد. برگهای رنگارنگ خشک به آرامی مینشیند روی همه سرمایه زن. ابرها درهم میپیچند؛ میغرند ناگهان. زن آسیمهسر، خود را بالاپوش بساط میکند. فردا لباسهای بارانزده را چه کند. تابستان است. هرم گرما تنش را به تب نشانده. نگران است دخترش را باید از مدرسه بردارد و به خانه ببرد. مادر است و در رسته زنان بیسرپرست. خشکبار بساطکردهاش را به همکار کنار دستیاش میسپارد. خانه در گمرک دارد با دلهره ماهانه 220 هزار تومان پرداخت به صاحبخانه. بهار است. درختان شکوفه زدهاند. سبز میروید. زن کنار پیادهرو بساط کرده. شالهای رنگارنگ تا خورده را روی هم میچیند. چه توفیری دارد زن باشد یا مرد که بساط کرده. فقط اینکه زن تجربه میکند مردهایی را که سر بساط شالهای زنانه میایستند، قیمت میپرسند یکی را باز میکنند نگاهی میاندازند و سراغ دیگری
میروند. دوباره قیمت میپرسند. زن میگوید همه یک قیمت است. شال سوم اما بهانهای است برای طولانیتر شدن ایستادن. چه توفیری دارد زن باشد یا مرد که بساط کرده. ماموران شهرداری میرسند. دستفروشان همدیگر را خبر میکنند. بازارشان ولوله میشود؛ ظرفهای بلور، لباسهای بارانزده، خشکبار تبکرده، شالهای در هم پیچیده. میگوید اگر فرار نکنیم اجناسمان سر از شهرداری درمیآورد. تعهد میگیرند. تعهد میدهد. اما خودش هم میداند تعهد بر آب نوشته. زندگی خرج دارد. بساط نکند چه کند؟ این قصه زنان دستفروش است. حرفه دیگری نمیدانند و هرچه سرمایه دارند بساط میکنند. تورم کمرشکن این سالها، تحریم و رکودی که آب باریکه زندگیهایشان را خشکانیده است و شاید اعتیاد همسرانشان، راهی جز دستفروشی برایشان باقی نگذاشته است. آنها احتمالاً همسران کارگرانی هستند که در سالهای اخیر به واسطه تعطیلی بنگاهها، بیکار شدند. بعید نیست؛ شاید آنان همسران کارگران بیش از پنج هزار واحد صنعتیاند که در طول سالهای 1384 تا 1392 صرفاً در شهرکهای صنعتی تعطیل شدهاند. دستفروشی زنان این روزها بیش از پیش در شهرها نمود یافته است و پرسش این است که اگر درآمد حاصل
از دستفروشی، تکافوی نیازهایشان را ندهد، آنان ناگزیر به کجا پناه خواهند برد؟
دیدگاه تان را بنویسید