کودکان به لحاظ معلومات، از معلمان خود جلوتر هستند
کودکانِ بیمهارت، محصول سیستم آموزشی
با توجه به شعارهایی که امسال برای روز جهانی کودک در نظر گرفته شده است، میتوان اینطور گفت که آموزش برای کودکان روز به روز جدیتر میشود. اما واقعیت این است که کودکان ما آموزشهای لازم را دریافت نمیکنند.
با توجه به شعارهایی که امسال برای روز جهانی کودک در نظر گرفته شده است، میتوان اینطور گفت که آموزش برای کودکان روز به روز جدیتر میشود. اما واقعیت این است که کودکان ما آموزشهای لازم را دریافت نمیکنند. واقعیت این است که باید آموزشهایی تحت عنوان مهارتهای شهروندی و حقوق بشر به کودکان بیاموزیم اما در این بخش خلاء بزرگ نبود آموزش احساس میشود. اگر طبقات متوسط جامعه را نگاه کنیم، به خوبی میبینیم که برخی از این آموزشها حتی به والدین این بچهها هم ارائه نمیشود و طبیعی است که کودکی که در این خانواده بزرگ میشود، ضعف آموزش دارد. خانوادهها حتی در برخی موارد مهارتهای فرزندپروری یا مهارتهای ارتباطی درست را هم ندیدهاند. همین کودک وقتی وارد مدرسه میشود، بازهم آموزشی را که لازم دارد دریافت نمیکند. در حقیقت مهارتهای ارتباطی و زندگی نه جزو سرفصلهای درسی است و نه آموزش مناسب و درخور توجهی به بچهها در این زمینه ارائه میشود. در عین حال، بسیاری از آموزشهایی که در مدرسه به بچهها ارائه میشود کاربردی نیست. همین مساله هم سبب میشود کودک بعد از رسیدن به سن رشد و فارغالتحصیلی از مدرسه، بازهم نیاز به آموزش داشته
باشد و به سمت کلاسهای جانبی برود. یعنی هم در محتوای آموزشی مشکل داریم و هم ابزارهای مناسب برای آموزش در اختیار آموزش و پرورش نیست. به گذشته نگاه کنیم تا ببینیم چقدر این مساله خود را در کودکانی که حالا بالغ هستند و وارد جامعه شدهاند، نشان میدهد. یکی از مشکلات اساسی، نبود آموزش مناسب در حوزه مهارتهای زندگی است. واحدهای درسی مختلف از ریاضی گرفته تا درسهای دیگر هر سال بهروز میشود و مدرسان برای آموزش آن تربیت میشوند اما برای مهارتهای زندگی هیچ کاری نمیکنیم.
این ضعف آموزش تنها برای کودکان نیست؛ مدرسان و معلمان هم با همین مشکل دست و پنجه نرم میکنند. نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که محتوای کتابهای آموزشی با نیازهای روز کودکان منطبق نیست و اختلاف فاحشی دارد. بچهها حتی میتوانند محتوای بهتر از کتابهای درسی خود را از طریق دسترسی به اینترنت به دست آورند. این مساله نشان از آن دارد که محتوای مطالب، چیزی نیست که بچهها به آن نیاز دارند. البته این تنها مشکل سیستم آموزشی نیست. همانطور که اشاره کردم، معلمان مدرسه هم مشکلاتی دارند. شاید بتوان ضعف نیروی انسانی را در این رابطه مطرح کرد. کمبود نیروهای آموزشدیده و متخصص در مقطع ابتدایی که بتواند نیازهای عاطفی و روانی کودک را پاسخگو باشد، به شدت احساس میشود. این مساله در سنین 7 تا 12 سال که سن حساسی است، بیشتر دیده میشود. به همین دلیل معلمانی که با این کودکان طرف هستند، باید مهارتهای لازم برای برخورد با این کودکان را داشته باشند. متاسفانه در شرایط فعلی این ضعف دیده میشود که کودکان به لحاظ اطلاعات و معلومات، از معلمان خود جلوتر هستند. این مساله نشان از آن دارد که معلمان ما، بهروز نیستند و در استفاده از
دنیای مجازی نیز مشکل دارند. در این میان باید علاوه بر محتوای دروس، ارزشهای جامعه و مهارتهای ارتباطی را به کودکان آموزش داد.
در عین حال ساختار فیزیکی مدارس و فضای آموزشی هم مناسب کودکان نیست. کمبود امکاناتی برای بازی و آموزش در مدارس دیده میشود. حتی امکانات مدارس از لحاظ فیزیکی و آموزشی در سطح یکسانی نیستند. در حقیقت مدارس محیطی خلاق و پویا برای بچهها نیست. این مساله بیشتر در مورد مدارس دوران ابتدایی احساس میشود. اگر نگاهی به ساختمانهای مدارس ابتدایی بیندازیم، میبینیم که ظاهر این مدارس بسیار خشک و بیروح است.
در حوزه آموزش مشکل دیگری که وجود دارد، تحمیل یکسری باورها به انتخاب رشته بچههاست که میتواند مشکلساز باشد. الان در مدارس دیده میشود که کودکی را که وضعیت مناسب تحصیلی دارد، از رفتن به رشته کار و دانش بازمیدارند. نباید چنین باورهایی باشد. اگر کودکان از همان ابتدا دنبال علاقههای خود بروند و بتوانند آن چیزی را که دوست دارند انتخاب کنند، دیگر برای ورود به بازار کار و داشتن شغل مناسب، به مهارتهای اضافهتر نیاز ندارند. در عین حال باید این مساله را در خاطر داشته باشیم که مانند نسلهای قبل مدام دنبال نخبهپروری نباشیم که این مساله سبب غفلت از مدارس عمومی شود. یعنی در پی این نباشیم که کودکان بااستعداد را از دیگر بچهها جدا کنیم و به مدارس دولتی و معمولیتر توجه نکنیم. نباید اینطور باشد که مدام در پی نخبهپروری و پیدا کردن استعدادهای درخشان باشیم.
آموزش حقوق کودک، مهارتهای زندگی، حقوق شهروندی و پیشگیری از کودکآزاری باید تحت عنوان مهارتهای ارتباطی به بچهها آموزش داده شود. کودکی که میتواند خوب تحصیل کند اما نمیتواند ارتباط درستی با همکلاسیهای خود داشته باشد، مهارتهای زندگی را به خوبی نیاموخته است. این مساله باید از کودکی مورد توجه قرار گیرد. اگر بسیاری از این مشکلات در زمانی که کودکان در مقطع پیشدبستانی هستند، جدی گرفته شود، بسیاری از مشکلات سالهای بعد خود به خود حل میشود. در حقیقت این مشکلات را باید از پایه حل کرد. بسیاری از کارشناسان خبره حتی در زمینه مهارتهای زندگی هستند که آموزش و پرورش میتواند از توانایی آنها استفاده کند. در شرایط فعلی آموزش و پرورش از برخی مربیان فعال در انجمنهای مرتبط با کودکان استفاده میکند که به هیچوجه پولی هم دریافت نمیکنند. البته این استفاده از توان مربیان آزاد، اندک است و باید بیشتر از قبل مورد توجه آموزش و پرورش قرار گیرد چرا که نبود مددکاران و مشاوران زبده در مدارس، یک ضعف جدی در نظام آموزشی است.
در حوزه آموزش نکتهای که گاه از سوی برخی کارشناسان بیان میشود، بحث مقایسه نهادهای آموزش نسل جدید با نهادهای قبلی مانند کانون پرورش فکری است. بسیاری میگویند در شرایط فعلی مانند گذشته نیاز به نهادی مانند کانون پرورش فکری داریم اما باید توجه کرد که شرایط کودکان نسل فعلی با قبل بسیار متفاوت است و میتوان از بهروز بودن کودکان به خوبی استفاده کرد. شاید در آن زمان کانون پرورش فکری میتوانست در نسل آن زمان موثر باشد، اما الان نیاز به نهادی داریم که طبق نیاز بچهها و بهروز باشد. شاید روزگاری که کودکان جذب نهادی مانند کانون میشدند، جایگزینی برای آن نبود اما کودکان نسل امروز نیاز به اطلاعات بیشتر و نهادهای بهروزتری دارند. دیگر نمیتوان کودکان نسل امروز را با گذشته مقایسه کرد و انتظار داشت بچهها سمت نهادهایی مانند کانون پرورش فکری روند. باید همانطور که اطلاعات کودکان بهروز میشود، آموزشهای آنها را هم مطابق با نیازهایشان، بهروز کرد. الان جایگزینهای بهتر و جذابتری نسبت به نهادی مانند کانون پرورش فکری وجود دارد. حتی خود این کانون هم میتواند داشتههای خود را بهروز کند تا کودکان نسل امروز هم بتوانند از این
اطلاعات استفاده کنند. نباید فراموش کرد که اگر امکانات آموزشی را بهروز نکنیم، در پیشگیری از جرائم هم موفق نخواهیم بود. بچهها از سیستم آموزشی بسیار جلوتر هستند و به همین خاطر اول آنها وارد برخی آسیبها میشوند و بعد آموزش و پرورش یا نهادهای دیگر میخواهند آن آسیب را بشناسند. چنین چیزی ممکن نیست. نمیتوان بدون بهروز کردن سیستم آموزشی، بچهها را از برخی مشکلات مصون کرد. برای نسل فعلی کارهای بسیاری میتوان انجام داد. میتوان نکات آموزشی مورد نیاز را از طریق انیمیشن و ابزارهای دیگری که محبوب بچههاست به آنها منتقل کرد. این بخش، جذابیت بیشتری برای کودکان دارد و به همین خاطر بیشتر میتواند در آنها تاثیرگذار باشد. باید قبول کرد که بچهها بیشتر به رسانههای دیداری اعتماد میکنند تا رسانههای مکتوب مانند کتاب. در حقیقت به این نوع رسانه علاقه بیشتری دارند و جذب آنها میشوند. شاید در نسل قبل اینطور نبود اما واقعیت این است که نیازهای نسل جدید با نسل قبل متفاوت است و باید اطلاعاتی که به این نسل میدهیم مطابق با چیزی باشد که مورد قبول آنهاست.
دیدگاه تان را بنویسید