حصار نت
بررسی مواجهه بلندمدت سیاستگذار و مردم با محدودیتهای اینترنت در گفتوگو با نیما نامداری
وقتی نگاه سیاستگذار به اینترنت به مثابه تهدید است، یعنی اساساً این تصور وجود دارد که اگر اینترنت نبود ناآرامیها هم وجود نداشت. وقتی نگاه تهدیدآمیز به اینترنت اینقدر زیربنایی و بنیادی میشود دیگر معنا ندارد که با کاهش اعتراضات محدودیت اینترنت برداشته شود چون این فرض وجود دارد که اگر محدودیت اینترنت برداشته شود دوباره اعتراضات شروع میشود یا شکل دیگری پیدا میکند.
خیلی عجیب نیست با چنین تحلیلی سیاستگذار به سمت بیمعنایی اینترنت حرکت کند. نامداری با این مقدمه به این سوال پاسخ میدهد که مردم و نظام حکمرانی در بلندمدت با این وضعیت چه برخوردی خواهند داشت.
♦♦♦
چرا هرچه پیش میرویم محدودیت در دسترسی به اینترنت بیشتر میشود؟
به نظر نمیرسد سیاستگذار برای اینکه نارآمیها یا به تعبیر آنها اغتشاشات مدیریت شود اینترنت را کنترل کنند بلکه نگاه برعکس است. محدودیت اینترنت به عنوان نتیجه اعتراضات دیده نمیشود بلکه اینترنت خود علت ناآرامیها انگاشته میشود. نگاهی در نظام حکمرانی با طرفدارانی جدی وجود دارد که فکر میکنند اگر اینترنت وجود نداشت اوضاع آرام بود و ما درگیر این چالشها نبودیم که حالا بخواهیم اینترنت را ببندیم. به نظر میآید سه کارکرد اینترنت در نگاه اصطلاحاً «اینترنت به مثابه تهدید» تاثیرگذار است.
عامل اول اینکه به هر حال اینترنت این قابلیت را دارد که زندگی مردم عادی در گوشه و کنار جهان را برای ایرانیها ملموس کند. یعنی جوانی در گوشی خود میتواند ببیند که آدمها در گوشه و کنار دنیا به صورت روزمره چه کارهای سادهای میکنند بدون اینکه احساس کنند ریسک، محدودیت، تهدید یا هزینهای متوجه آنهاست اما همین کارهای ساده در کشور ما میتواند کارهای خطرناک و با عواقب شدیدی تلقی شود. طبیعتاً وقتی فردی میبیند زندگی عادی خودش چقدر با زندگی عادی افراد در سایر نقاط دنیا متفاوت است و چقدر از بعضی چیزها محروم است ناراضی میشود و این موضوع مطالبات سرخورده و انتظارات برآوردهنشده ایجاد میکند و در نهایت به اعتراض و ناآرامی تبدیل میشود. دومین عاملی که به نظر میرسد در تبدیل اینترنت به تهدید برای این طرز تفکر موثر بوده نقشی است که اینترنت در برقراری ارتباطات، هماهنگیها و سازماندهیهای غیررسمی در میان مردم دارد. دیدن اتفاقاتی که در لحظه در گوشه و کنار شهرها میافتد میتواند در ایجاد هماهنگی برای اعتراضات موثر باشد، بهخصوص که اعتراضات این روزها نه فقط در ایران بلکه در همه جای جهان روایت شده و اینترنت خلق روایتهای خلاف روایتهای رسمی را ساده کرده و این روایتها دیده و شنیده میشوند. این در حالی است که در گذشته فقط رسانههای رسمی اجازه داشتند روایتهای اعتراضات و ناآرامیها را ارائه کنند که بر اساس محدودیتهایی که وجود داشت روایتی کاملاً پاستوریزه و کنترلشده از اعتراضات ارائه میکردند. اما در حال حاضر شبکههای اجتماعی و اینترنت باعث شده قدرت ساختار سیاسی در خلق روایت رسمی از اعتراضات و از این طریق از بین بردن انگیزه پیوستن به اعتراضات کاهش پیدا کند. سومین دلیلی که در نگاه تهدید به اینترنت موثر بوده شکلگیری جریان افراد تاثیرگذاری است که اصطلاحاً به آنها اینفلوئنسر میگوییم، اینفلوئنسرها کسانی هستند که در شبکههای اجتماعی طرفدار و فالوئر دارند. طبیعتاً در مبارزات سیاسی هم اینفلوئنسرهای سیاسی شکل میگیرند، آدمهایی که به دلیل فالوئرهای زیادی که دارند و محتوایی که خلق میکنند نقش کلیدی پیدا میکنند اما کل فضای عمل این افراد در اینترنت است. تجربههای اخیر نشان میدهد تاثیرگذاری این نوع اینفلوئنسرهای اینترنتی در ایران خیلی افزایش پیدا کرده و شاید یکی از دلایل آن این باشد که سیاستمداران رسمی و کارکشته اعتبار خود را به دلایل مختلف از دست دادند. تجربهها و کنشهای قبلی سیاستمداران کلاسیک شکست خورده و خیلی از مردم از آنها ناامید شدند. از طرفی محدودیت شدید رسانهها، نهادهای صنفی و مدنی باعث شده این سیاستمداران خیلی فضای مانور و آزادی عمل نداشته باشند و به همین دلیل اینفلوئنسرهای اینترنتی که خیلی از آنها حتی شاید در ایران نباشند یا اکانتهای غیرواقعی یا با نامهای مستعار باشند فضای عمل پیدا کردند و مردم نیز آنها را دنبال میکنند. بعضاً این اینفلوئنسرهای اینترنتی به رهبران سیاسی تبدیل میشوند و خب این چیزی است که به نظام حکمرانی احساس سردرگمی میدهد و به این فکر میکند که چطور باید این اکانتها را محدود یا حصر کند.
با چنین وضعیتی در بلندمدت مواجهه ساختار سیاسی با اینترنت چه خواهد بود؟
آنچه به نظر میآید یک سیستم دوسطحی است. یعنی اینترنت در دو سطح مدیریت میشود، یک سطح این است که شکلی از اینترنت طبقاتی ساخته شود یعنی دسترسی به اینترنت به معنای متعارف در دنیا به برخی از افراد یا اصناف به صورت احراز هویتشده محدود شود، یعنی مشخص باشد که چه کسی و چطور از اینترنت استفاده میکند و به او دسترسی گستردهتری از اینترنت جهانی داده شود. حتی پیشبینی میکنم برخی از فیلترهای فعلی برای آن آدمها برداشته شود. از طرف دیگر در سطح دوم تلاش میشود شکلی از اینترنت ایرانی خلق شود که حتماً همپوشانیهایی با اینترنت جهانی نیز دارد و اجازه دسترسی به خیلی از سایتهای علمی و سرگرمی داده شود اما طراحی طوری باشد که اگر به هر دلیلی در مواقعی که اسم آن بحران گذاشته میشود اتصال اینترنت ایرانی با اینترنت جهانی قطع شد آن بخشهای اصلی حفظ شود تا کاربر ایرانی احساس نکند اینترنت قطع است. بخشهای اصلی شامل اپلیکیشنها و وبسایتهای داخلی که ماهیت خدماتی دارند یا دولتیها که اطلاعات، اخبار عمومی و سرویسهای دولتی ارائه میدهند یا رسانههای قانونی داخل کشور خواهد بود. من تصور میکنم این دو سطح با هم پیش میرود و قطع کامل اینترنت جهانی را غیرمحتمل میدانم. ولی تلاش میشود که اگر به هر دلیلی در مواقعی اینترنت جهانی قطع شد تاثیر زیادی روی زندگی روزمره بخش زیادی از مردم نداشته باشد. حال برای اینکه این اتفاق بیفتد از طرفی تلاش میکنند سرویسدهندهها، اپلیکیشنها و وبسایتهای ایرانی را وادار کنند تا تمام زیرساخت فنی خود را به داخل کشور منتقل کنند و روی دیتاسنترهای ایرانی باشند. نمونه بارز این موضوع نیز نامهای است که شاپرک اخیراً زده و اعلام کرده وبسایتها اگر میخواهند درگاه پرداخت داشته باشند نباید روی دامنه com. باشند. بنابراین تلاش میشود کلیت به داخل منتقل شود. بخشی از این تلاش از طریق محدودیتی مانند آنچه اخیراً شاپرک اعمال کرده است و بخشی، محدودیتی است که از مدتها پیش برای کسبوکارها و استارتآپها به وجود آمده بود، بخشی نیز از طریق سخت کردن دسترسی به اینترنت بینالمللی است یعنی با کند کردن اجزای شبکه این حس را در کاربر ایجاد میکنند که اگر میخواهی دسترسی سادهای داشته باشی و سرعت سایت خوب باشد بهتر است از سایتهای داخلی استفاده کنی.
آیا این کار موفق خواهد بود و این موضوع باعث میشود که مردم به سمت استفاده از سایتهای داخلی بیایند و از کار با آنها احساس رضایت کنند؟
به نظر من اینطور نیست. برای بخش زیادی از مردم اینترنت به معنای متعارف یعنی یکسری از شبکههای اجتماعی اصلی که در حال حاضر فیلتر شده است. آمارهای متعددی وجود دارد که ۷۰ درصد پهنای باند اینترنت موبایل کشور روی واتساپ، تلگرام و اینستاگرام مصرف میشود و ما میدانیم که هر سه شبکه فیلتر است. این یعنی حتی فیلتر شدن هم باعث نشده که مردم به این شبکهها دسترسی نداشته باشند. در این میان تنها استفاده از ویپیانها به شدت رایج شده و مردم از این طریق به این شبکهها دسترسی دارند. یا خیلی از مردم به هر حال منابع خبری خود را از طریق شبکههای اجتماعی مانند توئیتر تامین میکنند و خب همه اینها سالهاست که فیلتر است و همانطور که تا الان فیلترینگ باعث نشده مردم استفاده از این ابزارهای خارجی را کنار گذاشته و سراغ ابزارهای داخلی بیایند، به نظر نمیرسد به دلیل سرعت یا عملکرد بهتر به داخلیها مهاجرت کنند. اما به هر حال من تصور نمیکنم که الگوریتم واکنش گرفتن در سیاستگذار وجود داشته باشد و اگر کاری نتیجه ندهد آن را رها کنند. مانند خیلی از تجربیات دیگر که میبینیم سالها روی یک تصمیم غلط پافشاری میکنند، در مورد اینترنت هم به نظرم میآید این سیاست غلط با وجود اینکه از پیش مشخصاً شکست خورده ادامه پیدا خواهد کرد، به بهانه انتقال خدمات و سرویسها به داخل کشور هزینههای سنگین به شرکتها و ساختار سیاسی تحمیل خواهد شد و منابع مالی متعددی هدر خواهد رفت. علاوه بر این به دلیل اینکه طبیعتاً مردم بخشی از نیازهای خود را باید به ناچار با ویپیان برطرف کنند نارضایتی افزایش پیدا خواهد کرد، دولت ناچار است مدام ویپیانها را کنترل کند و بازی موش و گربهای بین ویپیانها و دولت تداوم خواهد داشت و مردم بسیار اذیت میشوند اما کماکان کار با ویپیان را ترجیح میدهند و برای آن پول خرج میکنند اگرچه با نارضایتی و دردسر.
محدودسازی دسترسی به اینترنت به چه روشهایی اتفاق میافتد که در زمانهای مختلف گونههای متفاوتی را تجربه میکنیم؟
محدودیت اینترنت به سه روش اتفاق میافتد، یک روش روشن و جاافتاده فیلتر کردن است. یعنی یکسری از سایتها فیلتر میشوند و از طریق فیلتر شدن دسترسی کاربر به آنها محدود میشود. روش دیگر این است که بعضی از سرویسها و پروتکلها دچار اختلال میشوند، برای مثال حتی زمانی که اینستاگرام فیلتر نبود نیز از طریق محدود کردن پهنای باندی که اینستاگرام به خود اختصاص میداد تلاش میشد سرعت اینستاگرام پایین بیاید. یا برخی از پروتکلها به این شکل محدود میشوند که فرضاً شما یکسری از سرویسهای گوگل را نمیتوانید استفاده کنید، دلیل هم این است که پروتکلها، استانداردها و متدهایی که گوگل برای آن سرویس استفاده میکند فیلتر میشود اما مردم این موضوع را در قالب فیلترینگ نمیبینند بلکه در قالب اختلال در دسترسی به مثلاً گوگلمیت یا جیمیل میبینند اما همه ناشی از همان محدودیتهاست. محدودیتهای ویپیانها هم همین است، به دلیل اینکه میخواهند ویپیانها را ببندند و ویپیانها معمولاً از پورتهای مشخص برای انتقال داده استفاده میکنند مدام تلاش میکنند پورتها را شناسایی و محدود کنند و این دستکاری کردن مدام زیرساخت برای از کار انداختن ویپیانها هم از سمت مردم به صورت اختلال در اینترنت متعارف دیده میشود. سومین روشی که وجود دارد این است که در مواقعی اینترنت جهانی به کل قطع میشود. این روش به ندرت استفاده میشود اما در شبهای اول ناآرامیها و بیشتر روی اینترنت اپراتورهای تلفن همراه این موضوع را میدیدیم ولی این سختترین بخش است و در صورت اعمال آن کاربر فقط به وبسایتهایی دسترسی دارد که کاملاً داخلی باشند و این دسترسی نیز از طریق شبکه ملی اطلاعات ممکن میشود اما کاربر اینها را حس نمیکند و فکر میکند اینترنت عادی به فلان سایت رسمی باز میشود ولی وقتی میخواهد مثلاً گوگل را باز کند نمیشود اما خب مشخصاً علت این است که دسترسی محدود به داخل کشور شده است. از آنجا که این روش به قطع شدن خیلی از سرویسها و ابزارهای دیگر منجر میشود معمولاً تلاش میشود فقط در مواقع خیلی بحرانی آن هم به صورت منطقهای انجام شود و به این حالت اصطلاحاً میگویند اینترنت Iran access شده یعنی فقط از داخل ایران میتوان به آن دسترسی داشت. ما در ماههای گذشته هر سه سطح را تجربه کردیم و طبیعتاً هرچقدر شبکه ملی اطلاعات گسترش پیدا کند و الزام کسبوکارها و سرویسدهندههای داخلی برای اینکه همه دادههای خود را به ایران منتقل کنند گستردهتر شود طبیعتاً زمانی که Iran access اتفاق میافتد از سمت اغلب کاربران کمتر حس منفی ایجاد میشود. البته تاکید میکنم برخی از شبکههای اجتماعی و رسانههای پرمصرف مثل توئیتر، واتساپ، تلگرام، اینستاگرام و لینکدین در این حالت کلاً بسته میشوند و کاربر دیگر به آنها دسترسی ندارد. در حال حاضر هر سه مرحله محدودسازی دنبال میشود اما به نظر میرسد روش این است که از فضای فیلترینگ به سمتی حرکت کنند که اینترنت جزیرهای درونکشوری ساخته شود که بخش قابل توجهی از خدمات روزمره در آن وجود داشته باشد.
اما پیامدهای اقتصادی این محدودسازی چیست؟ به فرض اینکه با افزایش گستره اینترانت ملی سطح نارضایتی کاهش یابد اما کسبوکارها چه میشوند؟
این پیامدها در سه سطح اتفاق میافتد، سطح اول کسبوکارهای بزرگ هستند. در حال حاضر بخش مهمی از کسبوکارهای دیجیتال لطمه خوردهاند و بخش مهمی از استارتآپها دچار کاهش درآمد و فروش شدهاند و از آن مهمتر لطمهای است که این کسبوکارها از ناامیدی، بیانگیزگی و در نهایت مهاجرت کارکنانشان به دلیل شرایط موجود دیدهاند. علاوه بر این سرمایهگذاری در اقتصاد دیجیتال نیز در چنین شرایطی به شدت کاهش پیدا میکند، چرا که وقتی اقتصاد دیجیتال کوچک و بیثبات میشود چرا کسی باید روی آن سرمایهگذاری کند. آماری که اخیراً از صندوقهای سرمایهگذاری خطرپذیر شنیدم نیز گواه این بود که سرمایهگذاری این بخش در استارتآپها از ابتدای پاییز تقریباً صفر شده، وقتی روی استارتآپهای کوچک حال حاضر سرمایهگذاری نشود یعنی جریان طبیعی ایجاد، رشد و بزرگ شدن اینها دچار اختلال میشود. دسته دومی که از این وضعیت ضربه میخورند کسبوکارهایی هستند که از اینترنت به عنوان یک ابزار ضروری برای عملیات روزمره خود استفاده میکنند. خیلی از شرکتهای صنعتی و تولیدی در سالهای اخیر به سمت استفاده از نرمافزارهای خارجی که مبتنی بر رایانش ابری هستند رفتند و به واسطه آن به سیستمهای مختلف شرکت خود از طریق اینترنت دسترسی داشتند و زمانی که اینترنت قطع میشود دسترسی کسی که این اکانت را خریده به اطلاعات آن اکانت از بین رفته است. یا خیلی از کسبوکارهایی که برای تامین مواد اولیه، فروش، مشاوره و... با ذینفعان حقیقی و حقوقی خارجی در ارتباطاند و با اختلالات جدی که برای دسترسی به شبکههای مجازی مانند واتساپ و حتی جیمیل به وجود آمده این شرکتها در ارتباطات خود دچار مشکلات جدی شدهاند. دسته سوم کسبوکارهای کوچک و خانگی هستند که روی شبکههای اجتماعی و عمدتاً اینستاگرام مشتری جذب کرده و از طریق واتساپ و تلگرام با مشتری خود ارتباط برقرار میکردند. این افراد یکی از مهمترین کانالهای تبلیغات و فروش خود را از دست دادند و در برخی از موارد این بسترها تنها کانال این افراد با مشتریان خود بود که در حال حاضر از دست رفته است و از آن طرف هیچ کانال جایگزینی وجود ندارد که در ابعاد چند ده میلیونکاربری که اینها داشتند کار کند. به نظر نمیرسد در میانمدت هیچ راه جایگزینی برای این بخش وجود داشته باشد و از طرف دیگر نیز به نظر نمیرسد خیلیها اگرچه با سختی اما با ویپیان به کار خود ادامه دهند.