خشونتِ تاریخی علیه زیردستان
گفتوگو با مریم زارعیان درباره تشدید خشونت علیه سالمندان و کودکان
انتشار فیلمی قدیمی از کتک زدن سالمندان در آسایشگاه یکی از شهرستانهای کشور بار دیگر این پرسش را در اذهان زنده کرد که چرا در جامعه ما حقوق افراد ضعیف و بیدفاع رعایت نمیشود. خانم مریم زارعیان که جامعهشناس و تحلیلگر مسائل اجتماعی است، یکی از دلایل این رویکرد را، فرهنگ عمومی اقتدارمآبانه و مستبدانه در کشور میداند و یادآور میشود: جامعهای که سرمایه اجتماعیاش رو به افول است، اعتماد و همکاری در آن کاهش پیدا کرده و در شرایط اقتصادی نامناسبی به سر میبرد و امید به بهبود اوضاع ندارد، هر روز امکان اینکه به رفتارهای پرخاشگرانه نزدیک شود وجود دارد و اگر نتواند رفتارهای پرخاشگرانه را در مقابل افراد بالادست خود پیاده کند رو به رفتارهای خشونتآمیز در مقابل همردههای خود یا زیردستان میآورد.
♦♦♦
اخیراً فیلمی قدیمی از کتک خوردن سالمندان در آسایشگاهی در یکی از شهرستانهای کشور در شبکههای اجتماعی منتشر شده است. پیش از این نیز، نمونههایی مشابه از آزار و اذیت و زائل شدن حقوق ضعیفان را شاهد بودهایم؛ ماجراهای تنبیه کودکان در مهد کودک، آزار نابینایان، کتک زدن دستفروشان یا کودکان کار و زنان و...؛ در این گفتوگو به دنبال آن هستیم که چرا در جامعه ما چنین اتفاقاتی رخ میدهد و چرا در جامعهای که فرهنگ عمومیاش دفاع از مظلوم است، ضعیفان سرکوب میشوند؟ لطفاً ابتدا بفرمایید، چرا درباره چنین اتفاقاتی، تحلیلی به تناسب آنچه رخ داده، صورت نمیگیرد؟ آیا به نظر شما، حساسیت کافی نسبت به این اتفاقات در جامعه ما شکل نگرفته است؟
اینکه چرا جامعه آنگونه که یک اتفاق ناخوشایند است به آن واکنش نشان نمیدهد به این برمیگردد که میزان تکرار وقایع ناخوشایند در یک جامعه چقدر است. زمانی که میزان اتفاقات ناخوشایند در یک جامعه بالا باشد حساسیت عمومی نسبت به آن کاهش پیدا میکند که همین کاهش حساسیت میتواند همچون دور باطلی به تکرار اتفاقات ناگوار منجر شود. زمانیکه جامعه ما هر روز شاهد مرگومیر بیش از ۶۰۰ نفر به علت کروناست و با مسائل اقتصادی، تورم بالا و انتظار تورم بالاتر دستوپنجه نرم میکند و دائماً در فکر مسائلی است که در آینده ممکن است برایش اتفاق بیفتد، معلوم است که حساسیت خود را نسبت به موضوعات اجتماعی از دست میدهد. ما خیلی مواقع شاهد این هستیم که در کشورهای توسعهیافته بهعنوان مثال برای مسائل زیست محیطی همچون انقراض گونه خاصی از جانوران یا مسائلی که اصلاً در جامعه ما حساسیت برنمیانگیزاند و اهمیتی ندارد کمپین برگزار میکنند و آن موضوع برای هزاران نفر مساله میشود و برای حل آن چارهاندیشی میکنند. چون نیازهای ابتدایی مردمان این کشورها به خوبی تامین شده و برایشان موضوعاتی که در سطح بالاتر اهمیت قرار دارد مطرح میشود.
در ادامه، از شما میخواهم به این پرسش پاسخ دهید که اساساً، سرچشمه و ریشه چنین رفتارهای خشونتآمیزی، کجاست؟ چرا هرازگاهی ما شاهد اعمال چنین خشونتهایی علیه گروههای ضعیفتر اعم از جنسی و قومی و هویتی هستیم؟ آیا به ساختارهای اجتماعی برمیگردد یا قوانین یا فرهنگ باعث آن است؟ دلایل اصلی آن را لطفاً تشریح بفرمایید.
خشونت علیه زیردست و انبوهی دیگر از خصلتهای منفی عموماً معلول، ستانده و نتیجه ساختارها هستند. رعایت نکردن حقوق انسانهای دیگر، ریشه عمیقی در فرهنگ کشورهای جهان سوم دارد. تاریخ طولانی نظامهای پادشاهی و استبدادی زمینهساز از بین بردن ارزش انسان و فضایل و کرامت او شده است. حاکمیت مطلق دولتها و نگاه رعیتی به انسان باعث نادیده گرفتن حقوق آنها شده است. ایرانیها در بخش ناخودآگاه ذهن و شخصیت خود این خصلتها را از خانواده، نظام آموزشی، رادیو، تلویزیون و نظام اجتماعی و اقتصادی دریافت کردهاند و هنگامی که فرد در خانواده، مدرسه، تلویزیون، جامعه، نظام اداری و فضای عمومی تحقیر یا سرکوب میشود و در معرض تبعیض قرار میگیرد یا توسط افراد نالایق مدیریت میشود و با توجه به استعداد سرشاری که دارد نمیتواند در یک چارچوب قاعدهمند شاهد رشد و شکوفایی خود باشد به تدریج عقدههای روانی و رفتارهای واکنشی و رفتارهای پرخاشگرانه و خشونتآمیز در مناسبات اجتماعی او شکل میگیرد و روحیه پرخاشگری پیدا میکند. انسان طبیعی و نرمال کسی است که فرصت رشد داشته باشد و در اطراف خود انصاف، امانتداری، اخلاق و شایستهسالاری را تجربه کند. بهرغم دعوت فرهنگ دینی به رفتارهای اخلاقمدارانه و تکرار مکرر آن از رسانههای رسمی میبینیم که این رفتارها در کشور ما اعتبار و خریدار ندارد و انسانها را تحت تاثیر قرار نمیدهد.
چنین تبعیضهایی که گروهی بر گروه دیگر تفوق پیدا میکنند، در چه جامعهای رشد میکند؟ جامعه ما چه ویژگیهایی دارد که این تبعیضها و سرکوب ضعیفان در آن رواج مییابد؟ نقش نهادهای مختلف اعم از نهادهای آموزشی و خانواده را در چنین وضعیتی چگونه ارزیابی میکنید؟
تبعیض به طور طبیعی و از نظر روانشناختی ملازم با نوعی دشمنی است که با رابطه درونگروهی نسبت به رابطه برونگروهی ارتباط مستقیم دارد. هرچه رابطه درونگروهی در مقایسه با رابطه برونگروهی شدیدتر باشد و هرچه عناصر بیرون از گروه بیگانهتر قلمداد شوند، زمینه بروز فرهنگ تبعیض بیشتر میشود. تبعیض در روان گروه مخاطب نوعی وحشت ایجاد میکند و باعث میشود که گروه رقیب به جای اینکه برای حل اختلاف با گروه مقابل مذاکره و استدلال را بخواهد، مبنای حل اختلاف را باجدهی به گروه رقیب قرار دهد. در نتیجه به جای تلاش برای مذاکره که هر دو سوی مذاکره از جایگاه برابر برخوردارند، به این سمت میرود تا با دادن باج کمتر شرایط را برای خود بهتر کند. تبعیض نه تنها دشمنی ایجاد میکند بلکه زمینهساز ایجاد کینه نیز میشود که در فرهنگ سیاسی ایران از عناصر مهم رفتاری است. تبعیض از این نظر جایز هم شمرده شده و بر این پایه توجیه میشود که اگر هماکنون به گروه رقیب حمله پیشگیرانه نشود، دچار تهاجم طرف مقابل خواهیم شد! بنابراین بهتر است برای جلوگیری از ناامنی قبل از تهاجم طرف مقابل برای به زانو درآوردن گروه رقیب تلاش کنیم. وقتی در فرهنگ سیاسی یک جامعه تبعیض نهادینه شود، خود را در ساختارهای دیگر اعم از نهادهای آموزشی یا خانواده و سایر نهادها نشان میدهد. به عنوان نمونه در نهادهای آموزشی گروههای در اقلیت و کسانی که با دیگران تفاوت دارند مورد تبعیض قرار میگیرند. به عبارتی آموزش و پرورش به این سمت حرکت نکرده است که دانشآموزان را با تفاوتهایشان ببیند؛ بلکه یک الگوی کلی دارد که دانشآموزان میبایست بر آن الگو منطبق باشند و اگر کسی نتواند در آن الگو قرار بگیرد به نحو مقتضی طرد میشود و به او انگهای مختلف زده میشود.
خانم دکتر، ما تجربه کشورهای غیردموکراتیک را در اطرافمان داریم که توسعه سیاسی چندانی ندارند؛ مثل کشورهای حاشیه خلیجفارس. چرا ما لااقل براساس اخباری که به دستمان میرسد، در این کشورها، کمتر شاهد چنین فجایعی هستیم؟ آیا این موضوع، با توسعه اقتصادی این کشورها ارتباط دارد؟ بهطور کلی، آیا بین توسعه اقتصادی و بازتولید خشونت ارتباطی وجود دارد؟
همانطورکه عرض کردم علت اصلی خشونت در روابط اجتماعی در سطح ساختاری قرار دارد که یکی از علل ریشهای آن، فرهنگ عمومی اقتدارمآبانه و مستبدانه در کشور است. انسانها در شرایطی رشد میکنند که روابطشان جنبه افقی داشته باشد و نه عمودی. در مناسبات عمودی میان رئیس و مرئوس خواسته بزرگتر حالت مطلق دارد و فرصت اظهارنظر، اعتراض معقول و تعامل استدلالی میان انسانها از بین میرود؛ در چنین نظام اجتماعیای همیشه «بزرگتر» است که میبایست تصمیم بگیرد و «کوچکتر» بایستی اطاعت کند زیرا بزرگتر میفهمد و افراد، نیازمند نصیحت هستند و بزرگترها دائماً باید مراقب رفتار کوچکترها باشند. وجود سالارها در خانواده، مدرسه، تلویزیون، ادارات و نظامهای مدیریتی در حالی که نمیتوانند حداقل نیازهای مرئوسهای خود را تامین کنند باعث میشود که مرئوس و زیردست به درجه سرخوردگی بالایی برسد. در نظامهای غیردموکراتیک که شخص رئیس و سالار میتواند نیازهای اقتصادی و حیاتی مرئوس را مورد توجه قرار دهد و تامین کند؛ سرخوردگی و خشم کمتر ایجاد میشود. در حالی که در نظامهایی که مرئوس صرفاً مرئوس است و در این رابطه عمودی نیازهای انسانی و حیاتی او آنگونه که شایسته است تامین نمیشود، در درون مرئوسها و زیردستان خشم انباشته میشود و چون نمیتواند آن خشم را بر سر سالار یا رئیس خود پیاده کند به ناچار آن را بر سر زیردستان خود که میتوانند کودکان، زنان، حیوانات یا سالمندان باشند، اعمال میکند. این موضوع که فرمودید آیا بین سطح توسعه اقتصادی و نحوه تعامل مردم در یک کشور رابطهای وجود دارد یا نه، باید بگویم بله، رابطه وجود دارد. تحقیقات علمی نشان میدهد که بین هماهنگی و نحوه تعامل میان مردم در یک کشور و سطح توسعهیافتگی آنها رابطه وجود دارد. جوامعی که در آنها خودمحوری و رعایت نکردن حقوق دیگران وجود دارد و فرهنگ جمعی در آن رشد نکرده است و تلقی مشترکی از سرنوشت جمعی وجود ندارد و این باور مشترک وجود ندارد که رفتارهای افراد میتواند در سرنوشت جمعیت آن کشور تاثیرگذار باشد؛ در این جوامع وضعیت توسعه در سطح پایینی قرار دارد.
پس از انتشار آن فیلم از کتک خوردن سالمندان، اعلام شد که با ماموران خاطی برخورد شده و مجازاتی از جمله شلاق و بازداشت درباره آنان اجرا شده است. این شکل مواجهه با چنین خشونتی را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا روش درستی است؟ بازدارندگی کافی دارد؟
در مورد اینکه آیا مجازاتهایی همچون شلاق یا بازداشت فرد خاطی در این مورد بازدارندگی دارد یا نه و آیا درست است یا نه، باید عرض کنم که به هر حال کسی که اصول اخلاقی را در جامعه زیر پا میگذارد و به حقوق سایر انسانها تجاوز میکند، باید مجازات شود و مجازات او حتماً کار درستی است؛ چراکه موجب عدم تکرار آن اشتباه خواهد شد ولی در مورد اینکه آیا مجازات بازدارندگی کافی دارد یا نه، بحث من این است که خیر! تا زمانیکه علل ساختاری و ریشههای خشونت در تعاملات اجتماعی از بین نرود ما شاهد تکرار این مسائل هستیم. زمانیکه کسی در جامعهای زندگی میکند که از نظر اقتصادی به شدت در شرایط ناگواری قرار دارد، احتمال آنکه به سمت اشتباهات و اعمال مجرمانه حرکت کند وجود دارد. در این مورد هم همین است. زمانیکه آستانه تحمل افراد به هر شکل پایین بیاید ما شاهد وقایع ناگوار و ناراحتکننده اینچنینی در جامعه خواهیم بود.
به طور کلی و اینکه در صحنه اجتماعی وقتی مدام و سلسلهوار شاهد خشونت و فجایع انسانی هستیم؛ چه پیامدهای اجتماعی و روانیای به دنبال دارد؟
طبق تحقیقات سازمان ملل متحد امروز اخبار بد نسبت به دهه قبل چهار برابر شده است، این موضوع هم به دلایل فراوانی بروز اتفاقات ناگوار و همچنین به دلیل گسترش فضاهای ارتباطی و فضای مجازی است.
وقتی جامعه به صورت مداوم در معرض بمباران اخبار ناگوار قرار گیرد، فشارهای ذهنی، روانی و فرسودگی جسمی حاصل از این اخبار ناگوار به بالاترین میزان خود در جامعه میرسد و انسان توان مقاومت در برابر این تنشها را نخواهد داشت و بیماری افسردگی بهصورت یک اپیدمی در جامعه شیوع پیدا خواهد کرد. قرارگیری مداوم در معرض اخبار خشونت و فجایع انسانی باعث از بین رفتن آرامش و نشاط جامعه و افزایش اضطراب در جامعه میشود و بالطبع ترس، عدم امنیت و بیاعتمادی حتی به اعضای خانواده در فرد افزایش پیدا میکند. اثر اجتماعی انعکاس خشونتهای انسانی در جامعه آن است که این مساله در بین جامعه به موضوعی عادی تبدیل میشود. دلیل اینکه در دستورات دینی تاکید میشود، اگر گناهی توسط شخصی صورت گرفت خود شخص و اطرافیان فرد، گناه انجامشده را بپوشانند و به زبان نیاورند این است که گناه در بین آحاد جامعه ترویج پیدا نکند، البته به این معنی نیست که رسیدگی از سوی دستگاههای مسوول صورت نگیرد، بلکه منظور این است که بعضی مسائل نباید در فضاهای مختلف و عام منتشر شود.
اثر دیگر آن است که جامعه حساسیت خود را در برابر این آسیبها از دست میدهد و در نتیجه زمانیکه لازم است شهروندان یک جامعه در مواجهه با یک اتفاق ناخوشایند وارد عمل بشوند حساسیت لازم را برای وارد عمل شدن ندارند. به عنوان نمونه بارها شاهد بودیم که وقتی اتفاقی در سطح جامعه رخ داده یا در حال رخ دادن است، شهروندان به جای کمک برای حل آن مشکل موبایل به دست در حال فیلمبرداری هستند و به آن از جنبه سرگرمی نگاه میکنند. به عبارتی حساسیت انسانی جامعه تخریب میشود. شهروندان چنین جامعهای نهتنها در مقابل مسائلی که شهروندان دیگر با آن مواجه شدهاند بیتوجه میشوند بلکه شاید بتوان گفت حساسیتی در مقابل مسائلی که کیان کشور را تهدید کند هم ندارند. بهکار بردن طنز در حوادث تلخ در واقع نوعی مکانیسم دفاعی در برابر اخبار ناگوار است. برای اینکه انسان اتفاقی که رخ داده را فراموش کند از این مورد استفاده میکند، اما نکتهای که باید توجه کرد این است که اولاً این راهکار باعث فراموشی موضوع نمیشود بلکه آن موضوع در ناخودآگاه افراد مینشیند و به وقتش خود را به شکل نامناسبی بروز میدهد و از سوی دیگر حساسیت اجتماعی جامعه را درباره موضوعات بااهمیت از بین میبرد.
در پایان، لطفاً بفرمایید برای اینکه بسترهای زایش و افزایش چنین تبعیضها و سرکوبهایی از بین برود، چه باید کرد؟ از کجا باید شروع کرد؟
همانطور که عرض کردم ریشه اصلی چنین تبعیضها و سرکوبهایی ساختاری است. متاسفانه در میان مردم کشور ما انسان در حد سخنرانی ارزش فراوانی دارد. در فرهنگ خانواده، در نظام اداری، سیستم آموزشی و در سطح مدیریتی با محتوای سخنرانیهای عمومی و تلویزیونی فاصله بسیار زیادی وجود دارد. در حالی که در ادبیات مفاهیم اخلاقی و عرفانی بر زبان و تعارفات ایرانیان جاری است، آنچه در مناسبات و تعامل آنها وجود دارد، تاریخ انباشتهشده از ضوابط ارباب رعیتی و استبدادی است و به رغم ورود ظواهر تجدد، فرهنگ استبدادی بر فرهنگ عرفانی و اخلاقی غلبه دارد. گرچه افرادی مبانی فرهنگ بالای ارزشهای انسانی و اخلاقی را اظهار میدارند اما این ارزشها جنبه عمومی پیدا نکرده و در لابهلای ساختارها ریشه ندوانده است و به همین دلیل حرکت در سطح تنها به خاموش شدن شعلههای بیرونی این آتش کمک میکند وگرنه آنچه ما میبینیم قله کوه یخی است که بدنه اصلی آن در زیر آب قرار دارد. تا زمانیکه ساختارها و نهادهای مختلف جامعه سرکوب و تبعیض را بازنمایی میکنند نمیتوان از جامعه انتظار این را داشت که آنچه میبیند و آنچه تجربه میکند را به منصه ظهور نرساند. از طرف دیگر، شرایط اقتصادی یک جامعه بر وضعیت فرهنگی و اجتماعی آن جامعه به شدت تاثیرگذار است. جامعهای که سرمایه اجتماعیاش رو به افول است، اعتماد و همکاری در آن کاهش پیدا کرده و در شرایط اقتصادی نامناسبی به سر میبرد و امید به بهبود اوضاع را ندارد، هر روز امکان اینکه به رفتارهای پرخاشگرانه نزدیک شود وجود دارد. اگر نتواند رفتارهای پرخاشگرانه را در مقابل افراد بالادست خود پیاده کند رو به رفتارهای خشونتآمیز در مقابل همردههای خود یا زیردستان میآورد. پس به نظر میرسد ما هم در سطح خرد و هم در سطح کلان نیازمند تغییر رویه هستیم. در سطح خرد در درجه اول منفی بودن خصلتهایی که به نتایج اینچنینی در جامعه منجر میشود تشخیص داده شود و سپس در نظام آموزشی و فضای ساختارهای عمومی به تدریج تغییر کند. به همین دلیل است که ماهاتیر محمد در مالزی به جای اینکه کار سیاسی انجام بدهد و در پی راه انداختن تظاهرات و دادن بیانیههای سیاسی باشد سعی کرد که کار عمیق فرهنگی و اقتصادی انجام بدهد و ساختارهایی در جامعه بنا کند که عقلانیت فرهنگی و استقلال مالی جامعه از حکومت را محقق کند. در کشور ما شهروندان بیشتر به جای انجام کار فرهنگی علاقه زیادی به کار سیاسی دارند و به دنبال کار فرهنگی نیستند؛ شاید علت آن را بتوانیم در این بدانیم که ایرانیان کوتاهمدتنگر هستند و کار فرهنگی، کار درازمدت و بلندمدت است و خلقیات ایرانی حوصله کارهای درازمدت را ندارد بنابراین، بیشتر دنبال کارهایی است که در کوتاهمدت به نتیجه برسد.