شادی در گرو رشد اقتصادی
بررسی تاثیر شرایط اقتصادی و اجتماعی بر شادکامی ایرانیان در گفتوگو با بهزاد بابازادهخراسانی
آخرین گزارش صندوق بینالمللی پول که چهاردهم آوریل منتشر شد، حکایت از کوچک شدن اقتصاد ایران برای سومین سال متوالی داشت. نرخ رشد اقتصادی کشور بنا بر پیشبینی این صندوق در سال 2020 به منفی شش درصد سقوط خواهد کرد. حالا به همه اینها بحران شیوع کووید 19 را هم باید اضافه کرد که بر اساس اعلام این صندوق، ایران و جهان را با رکودی بیسابقه در صدسال اخیر روبهرو میکند. در کنار بحران اقتصادی، نگرانیها از ایجاد بحرانهای اجتماعی و در ادامه کاهش رفاه ذهنی افراد بالا رفته است. آنطور که در گزارش اخیر موسسه نظرسنجی گالوپ مشخص است، رتبه شادکامی ایرانیان بر اساس اطلاعات جمعآوریشده در سال 2019، 118 از میان 157 کشور جهان است که روایتکننده شرایط قابل قبولی از وضعیت شادی در کشور نیست. پژوهشگران اقتصادی به وجود ارتباط معناداری میان وضعیت اقتصادی و میزان شادکامی جوامع به ویژه مردم کشورهای در حال توسعه معتقدند. به گفته آنها وضعیت اقتصادی بهطور مستقیم تعیینکننده احساس خوشایند یا ناخوشی در افراد این کشورهاست. حالا سوال این است که شادکامی چطور بر شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعهای تاثیر میگذارد و در مقابل جامعه شاد تا چه اندازه بر این دو بخش تاثیر میگذارد؟ بهزاد بابازادهخراسانی، پژوهشگر اقتصادی است که دکترای اقتصاد از دانشگاه تهران دارد. او در دو مقاله پژوهشی موضوع وابستگی رفاه ذهنی مردم جوامع در حال توسعه به متغیرهای کلان و خرد اقتصادی را بررسی کرده و در بخش اقتصاد کلان که با همکاری دو پژوهشگر دیگر انجام شده، نشان داده که یک درصد افزایش نرخ بیکاری کل -در مقایسه با یک درصد افزایش نرخ تورم- تاثیر بسیار زیادی در کاهش رفاه کل دارد. او در گفتوگو با تجارت فردا میگوید که شرایط اقتصادی حرف اول را در ایجاد یا کاهش احساس شادکامی در کشور ما میزند. همه اینها در شرایطی است که در سالهای اخیر ما با بحرانهای اقتصادی، تورم و رکورد اقتصادی مواجه شدهایم، نرخ و سطح بیکاری افزایش پیدا کرده و مردم احساس نابرابری میکنند.
♦♦♦
به استناد نظرسنجی اخیر انجامشده از سوی موسسه گالوپ رتبه شادکامی ایران از بین 157 کشور، 118 است و از بین 14 کشور منطقه، در رتبه نهم قرار گرفته. تا جایی که کشورهای ترکیه، عراق و لبنان وضعیت بهتری در حوزه شادکامی نسبت به ما دارند. در نظرسنجیهای قبلی این موسسه که در سال 2019 منتشر شد هم آمار اعلامشده ایران را در گروه کشورهایی با مردم عصبانی، مضطرب و نگران با تجربههای بد قرار میداد. همواره عامل اقتصاد را به عنوان یکی از فاکتورهای ایجاد احساسات خوب در میان مردم یک کشور، معرفی کردهاند. در کشور ما هم اینگونه است؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا توضیحی درباره اقتصاد شادکامی و تحلیل رفاه در قالب شاخصهای ذهنی میدهم. اقتصاددانان بهطور کلاسیک رفاه جوامع را در قالب شاخصهای عینی درآمد و مصرف ارزیابی میکردهاند و برای مقایسه رفاه جوامع از شاخص درآمد سرانه استفاده میکردند. تفسیر اینگونه رفاه محدودیتهایی در نگرش سیاستگذاران را در پی داشته و خط سیری در ادبیات اقتصادی به عنوان شاخصهای ورای درآمد سرانه برای ارزیابی رفاه به وجود آمده است. یکی از این دسته شاخصها، شاخصهای رفاه ذهنی است که برای اولینبار توسط اقتصاددانی به نام ریچارد استرلین در سال 1974 با وام گرفتن از ادبیات روانشناسی مورد استفاده قرار گرفته است. حوزهای از علم اقتصاد که با مطالعه شاخصهای ذهنی رفاه سر و کار دارد، به عنوان «اقتصاد شادکامی» شناخته میشود و در دهههای اخیر مورد توجه جدی سیاستگذاران و اقتصاددانان جریان اصلی علم اقتصاد قرار گرفته است. از مهمترین دغدغههای این گرایش از اقتصاد، تعیین عوامل موثر بر شادکامی یا رفاه ذهنی مردم در جوامع مختلف است. بر اساس نتایج مطالعات این حوزه، عوامل اقتصادی و مشخصاً سطح درآمد سرانه اگرچه به تنهایی توان توضیح سطح و روند شادکامی جوامع را ندارند اما یکی از مهمترین عوامل تعیینکننده سطح شادکامی جوامع و تفاوت بین آنها هستند. گفتنی است که اثر این عامل برای کشورهای در حال توسعه در مقایسه با جوامع توسعهیافته شدیدتر است. فارغ از نقدهایی که میتوان به گزارش موسسه گالوپ وارد دانست، واقعیت اقتصادی کشور و دادههای عینی گویای آن است که عملکرد اقتصاد کلان کشور در دهه گذشته در راستای تحقق رشد اقتصادی و کنترل نوسانات اقتصادی ناموفق بوده و این عاملی تاثیرگذار در جایگاه ناشایست کشور از حیث شاخص شادکامی است.
با این توضیحها، در صورتی که ما از شرایط اقتصادی مطلوبتری برخوردار شویم احساس شادکامی در جامعهمان هم بالاتر میرود؟ جامعهشناسان تاکید میکنند که شادی یک احساس است و شاید ارتباط زیادی با عوامل رفاه ندارد. این موضوع چقدر میتواند درست باشد؟
اینکه شادی و رضایت از زندگی مفاهیمی کاملاً ذهنی هستند و بر مبنای قضاوت ذهنی افراد از شرایط شکل میگیرد کاملاً درست است. هر آنچه انعکاس واقعیت را در ذهن افراد تحت تاثیر قرار دهد بر میزان رضایت افراد از زندگی و شادکامی آنها موثر است. اما این نافی تاثیر تغییر واقعیتهای عینی بیرونی مثل تغییر درآمد و قدرت مالی خانوادهها در ارزیابی آنها از رفاهشان نیست. اینکه در روندهای کلی استثنائاتی وجود دارد هم مطلب درستی است. مثلاً کشور فقیری مثل نیجریه، از نظر میزان شادکامی رتبه بالایی دارد اما کشوری مثل ژاپن که توسعهیافته است، اعلام میشود مردمش احساس شادی متناسبی ندارند اما بهطور کلی مطالعات از تاثیر قابل ملاحظه بهبود شرایط اقتصادی بر شادکامی افراد به ویژه در کشورهای در حال توسعه حکایت دارند.
شرایط فرهنگی و اجتماعی چقدر در ایجاد احساس ناشادی و در ادامه آن ایجاد احساسات دیگر مثل عصبانیت یا استرس و اضطراب و... تاثیرگذار است؟ آیا اساساً ما جامعه ناشادی هستیم؟
به نظرم نمیتوان روی این مساله که ما جامعه ناشادی هستیم مانور داد. چراکه مرز مشخصی برای شادی و ناشادی بر اساس دادههای رفاه ذهنی نمیتوان قائل شد، باید به این پرداخت که عمل سیاستگذار چگونه میتواند به بهبود سطح رضایت از زندگی در جامعه ایران منجر شود. بهطور کلی و بر مبنای تقسیمبندی رایج عوامل فردی و جمعی بر قضاوت افراد از رفاه خود موثر هستند. در سطح فردی عوامل اقتصادی مثل درآمد، بیکاری و وضعیت شغلی فرد و عوامل دیگری مثل وضعیت سلامت فرد، مذهب و میزان مشارکت مذهبی، تاهل و ساختار خانوادگی، سن، جنسیت، نژاد و... از عوامل موثر بر شاخصهای رفاه ذهنیاند و در سطح جمعی هم عوامل اقتصادی مثل درآمد سرانه، نابرابری، نرخ بیکاری و تورم و عوامل دیگری نظیر اعتماد عمومی، حمایت اجتماعی، مسائل زیستمحیطی و آلودگی، نرخ جرم و جنایت و... از عواملی هستند که در مطالعات مختلف ارتباط آنها با رفاه ذهنی جوامع مورد مطالعه قرار گرفته است. در واقع، مطالعات اقتصاد شادکامی توانسته است افق دید سیاستگذار را در گرفتن سیاستهای مناسب گسترش دهد.
در سالهای اخیر صحبت از رفاه ذهنی میشود و آن را به عنوان یکی از عوامل موثر در ایجاد احساس شادکامی معرفی میکنند. اما چقدر میتوان رفاه ذهنی را به عنوان شاخص برای پی بردن به میزان شادکامی جوامع بهکار برد؟
رویکرد کلاسیک اقتصاد برای ارزیابی رفاه مبتنی بر این بود که رفاه را در قالب شاخصهای عینی تحلیل کند، مثل درآمد سرانه. اما رویکرد اقتصاد شادکامی به جای اینکه ببیند آدمها چه میکنند و به ترجیحات آشکارشده آنها توجه کند، به ترجیحات بیانشده آنها توجه کرده و به این نگاه میکند که آنها چه میگویند. برای ارزیابی رفاه ذهنی شاخصهای مختلفی ساخته، تعریف و از طریق نمونهگیریهای استاندارد توسط موسسات مطالعاتی مختلف دادههای مرتبط جمعآوری میشود. شاخصهای رضایت از زندگی، شادکامی و احساس مثبت از جمله این شاخصها هستند. در شاخص شادکامی از افراد سوال میشود که در حال حاضر چه میزان خوشحال هستند و در شاخص رضایت از زندگی خواسته میشود تا تعیین کنند به چه میزان (نوعاً از صفر تا 10) از زندگی خود راضی هستند، در سوال احساس مثبت هم از افراد پرسیده میشود که آیا در روز گذشته احساس مثبتی تجربه کردهاند یا خیر. در بین این شاخصها، شاخص رضایت از زندگی به جهت اینکه متکی بر قضاوتهای بلندمدتتر هست بیشتر مورد تاکید است. تمامی این شاخصها تحت عنوان شاخصهای رفاه ذهنی دستهبندی میشوند و به عنوان متغیر وابسته در مطالعات اقتصاد شادکامی مورد تحلیل قرار میگیرند.
فرهنگ یک جامعه چقدر بر شاخص رفاه ذهنی تاثیرگذار است؟ نوع نگاه مردم به زندگی و امکاناتی که دارند میتواند پاسخگویی به سوالات را تحت تاثیر قرار دهد. آیا میتوان گفت در مردم ایران به نوعی بدبینی وجود دارد و گزارش افراد از وضعیتشان کمتر از واقعیت است؟
مطالعاتی در این حوزه وجود دارد. در کشورهای دیگر همین مساله بررسی شده و مشخص شده که در برخی جوامع نوع فرهنگ بر اعلام وضعیت فراتر از آنچه هست یا کمتر از آنچه هست، موثر بوده است. مساله فرهنگ هم موضوع مهمی است که در این شاخص تاثیرگذار است. به هر حال قضاوت افراد کاملاً متاثر از شرایط پیرامونشان و جو عمومی جامعه است. البته در خصوص جامعه ایران داده کافی برای ارزیابی این مساله وجود ندارد. در خصوص فرهنگ و ارتباط آن با رفاه ذهنی از کانال تاثیر فرهنگ بر هر یک از عوامل تعیینکننده رفاه ذهنی مطالعاتی وجود دارد و سوالات پژوهش جذابی هم میتوان پرسید. مثلاً در خصوص تاثیر درآمد و برخی دیگر از عوامل اثرگذار آنچه از منظر افراد اتفاق میافتد، قضاوتهای مبتنی بر وضعیت نسبی است. افراد با توجه به وضعیت نسبی خودشان در مقایسه با سایر افراد و همچنین با گذشته خود در خصوص رضایت از زندگی تصمیم میگیرند. برای هر فرد سطح آرزو (Aspiration Level) وجود دارد که دائم خود را با آن میسنجد. به عنوان نمونه پدیدههای فرهنگی مثل قناعتپیشگی یا چشم و همچشمی در تعیین میزان تاثیر سطوح مختلف درآمدی بر رفاه ذهنی موثر هستند.
حالا همین شادکامی میتواند روی احساسات دیگر تاثیر بگذارد؟ یعنی بگوییم جامعهای که ناشاد است، عصبانی هم هست و دچار استرس و اضطراب است؟
مطالعات اقتصاد شادکامی نوعاً بر مبنای میانگین این شاخص در جوامع مختلف قضاوت میکنند اما اینکه توزیع رضایت از زندگی و شادکامی در جوامع مختلف چگونه است از جنبههای مورد علاقه متخصصان این حوزه برای مطالعات آینده است. این واقعیت وجود دارد که برخی از جوامعی که به ظاهر و طبق شاخصهای موجود شادند آمار خودکشی هم در آنها بالاست. این دست شواهد بر اهمیت تمرکز مطالعات بر نحوه توزیع رفاه ذهنی در جوامع علاوه بر میانگین آنها تاکید دارد. هر چه پایگاه دادههای مرتبط عمیقتر و گستردهتر باشد سوالات پژوهشی بیشتری را میتوان پاسخ داد. در حال حاضر در عرصه دادههای بینالمللی موسسه گالوپ و موسسه بررسی ارزشهای جهانی (WVS) دادههایی را تهیه و منتشر میکنند که البته هر یک هم با محدودیتها و انتقادهایی مواجه هستند. به عنوان نمونه گالوپ در بخش تحلیل دادهها یکی از عوامل ششگانهای که برای توضیح شادکامی معرفی میکند بحث حمایت اجتماعی است که نشان میدهد جامعه ما رتبه خوبی ندارد در حالی که به نظر نمیرسد شواهد عینی و روزمره با این نوع قضاوت همراه باشد و البته نکات دیگری که مجال طرح آنها نیست.
در این میان، شاخصهای سلامت چقدر میتواند بر رفاه ذهنی تاثیر داشته باشد؟ ما در وضعیت شیوع ویروس کرونا قرار داریم و به نظر میرسد در نظرسنجی اخیر موسسه گالوپ، شیوع ویروس در نظر گرفته نشده چراکه اطلاعات آن مربوط به سال گذشته است، اما قطعاً اگر همین نظرسنجی امسال انجام شود در نتایج بعدی تاثیر آن مشخص میشود.
درست است، بعد از بحث درآمد، بحث سلامت به عنوان دومین عامل تعیینکننده رفاه ذهنی از میان عوامل تاثیرگذار در نظر گرفته میشود. همانطور که گفتید با توجه به زمان جمعآوری داده، موسسه گالوپ شیوع ویروس کرونا را در نظرسنجی در نظر نگرفته اما میتوان گفت که سلامت فردی و عمومی بر ایجاد احساس شادکامی تاثیر مستقیم دارد و باید در نظر داشت که بحران سلامت جهانی مثل شیوع کرونا و البته تبعات اقتصادی جدی آن، تاثیر خودش را در شاخصهای رفاه ذهنی خواهد داشت.
در کشور ما این شاخص چقدر تاثیرگذار است؟ میتوان گفت که تاثیر بحران کرونا بر رفاه ذهنی در کشور ما در مقایسه با سایر کشورها، نقش عمیقتری دارد؟
نمیتوان به راحتی در این مورد قضاوت کرد. در اینجا مساله تابآوری جامعه مطرح میشود. اینکه آن جامعه قبلاً به چه میزان شوکهایی را تجربه کرده باشد در میزان تاثیر مهم است. به هر حال در کشور ما، بحرانهای اقتصادی متعددی تجربه شده است و شاید همین مساله تابآوری مردم را بیشتر کرده باشد. همچنین همبستگی اجتماعی و کمکهای مردمی در عصر کرونا قابل توجه بوده است، اما در مقابل حمایت دولت از خانوادهها و کسبوکارها در مقایسه با بسیاری از کشورها ناکافی بوده است. بر این اساس در مجموع بدون داشتن داده کافی نمیتوان قضاوت درستی از این ماجرا داشت.
در برخی از این نظرسنجیها شاهدیم که ایران در کنار کشورهایی قرار گرفته که از نظر امکانات و درآمد سرانه با ما تفاوت زیادی دارند. مثلاً در نظرسنجی سال 2019، ایران در کنار چاد، نیجر، سیرالئون، عراق، بنین، لیبریا و... به عنوان کشورهایی که مردمش بدترین وضعیت را در سال 2018 داشتهاند قرار گرفته است. در حالی که شاید از نظر عمومی هم مردم این را نپذیرند.
به هر حال این هم از دیگر انتقادهاست. ما با وجود نامطلوب بودن شاخصها، هیچوقت در وضعیت بسیار بدی قرار نداشتهایم و نوعاً از نظر شاخصهای مختلف در میانه جدول قرار داشتهایم. جایگاه ما از نظر شاخصهای عینی اقتصادی و رفاه ذهنی خیلی با هم متفاوت نیست.
حالا همین احساس شادی داشتن یا نداشتن چه تاثیری بر وضعیت اقتصادی و اجتماعی میتواند داشته باشد؟
بهطور کلی بررسیها نشان میدهد افراد با شرایط اقتصادی بهتر شادترند، از آن طرف هم افرادی که شادترند از نظر روانی عملکرد بهتری در کار دارند و این احساس آنها میتواند در رشد اقتصادی و عملکرد جامعه از نظر اقتصادی موثر باشد. اگر بتوان شادکامی افراد را از طریق سایر عوامل اثرگذار بالا برد، میزان کارایی آنها هم افزایش پیدا میکند.
در کشور ما چقدر به شاخصهای شادکامی اهمیت داده میشود و موسسهای متولی جمعآوری اطلاعات این شاخصها یا پرداختن به این مساله هست و چگونه میشود سطح رضایت از زندگی در کشور را بالا برد؟
نه، متاسفانه چنین موسسهای وجود ندارد. پایش مستمر وضعیت رضایت از زندگی در پایگاههای دادهای که سایر متغیرهای مرتبط را هم بهطور مستمر پایش کند میتواند جعبهابزاری مفید در اختیار سیاستگذار قرار دهد و دید و توان او را در اتخاذ سیاستهای بهتر ارتقا بخشد. در خصوص بخش دوم سوال باید گفت به هر حال در دهه اخیر وضعیت حکمرانی در کشور به گونهای بوده که سیاستگذار نتوانسته سطح رضایت از زندگی در کشور را گسترش دهد. دادههای ذهنی و عینی این مساله را تایید میکنند. مهمترین مسالهای که باید روی آن تمرکز کرد ارتقای تولید ملی، کاهش بیکاری، عدالت و پایداری اقتصاد کلان است. اگر از پیشرفت و رشد اقتصادی دور شویم، نمیتوانیم به دستاوردهای خوبی از منظر رضایت از زندگی برسیم. به هر حال اصلاح سیاستهای اقتصادی اولویتی است که میتواند منجر به ارتقای ایجاد احساس شادکامی و رضایت از زندگی در جامعه شود. مساله جدی دیگر، اعتماد مردم به دولت است که با اصلاح سیاستهای اقتصادی این مساله هم میتواند بهبود پیدا کند که امیدواریم این مساله با اصلاح ساختارهای تصمیمگیری محقق شود و دهه آینده دههای متفاوت از نظر شاخصهای اندازهگیری رفاه برای کشور باشد.