احساسات منفی عامل گسست اجتماعی
عصبانیت، غم و اضطراب بالا چطور منجر به کاهش تابآوری در جامعه میشود؟
بررسی اخیر موسسه نظرسنجی گالوپ حکایت از ناشاد بودن ایرانیان دارد. قبلاً هم این موسسه در نظرسنجیهایش بر بالا بودن میزان عصبانیت، نگرانی، استرس و تجربههای منفی در میان ایرانیان دست گذاشته است. آیا ایرانیان مردم ناشادیاند؟ آیا عصبانی و خشمگیناند و استرس و اضطراب فراوانی تجربه میکنند؟ باید گفت که موضوع ناشادی آن روی سکه خشونت و نداشتن احساس امنیت است. این دو عنصر نقش برجستهای در ایجاد احساس ناشادی دارند. یکی جنبه مادی دارد و دیگری جنبه غیرمادی. شاید پیش از پرداختن به موضوع خوب باشد مثالی بزنم درباره فردی که لکنت زبان دارد. این فرد از تکلم خوبی برخوردار نیست و گاهی برای رساندن منظورش عصبانی و دچار اضطراب میشود و زمانی که نمیتواند ارتباط کلامی با جهان اطرافش برقرار کند، به ناچار از حرکات دست و پا استفاده میکند و در مرحله بعدی ممکن است دست به خشونت بزند و برافروخته شود. بنابراین میبینیم فردی که نمیتواند حرفش را به دیگری برساند چقدر عصبی میشود. حالا اگر بخواهیم موضوع را در سطح کلان ببینیم میتوان متوجه شد که چه اتفاقاتی رخ میدهد تا ناشادی و اضطراب جنبه عمومی پیدا میکند. احساس شادی افراد برمیگردد به اینکه آنها چقدر در جامعه احساس میکنند میتوانند حرف بزنند و دوم چقدر این حرف قابل شنیدن و در مرحله بعد قابل اجراست. در جامعهای که مردم احساس میکنند حرفشان قابل بیان کردن نیست، یعنی تشکلی ندارند که حرفشان را بزنند مثل یک حزب که نمایندهشان است یا یک گروه اجتماعی که میتواند منتقلکننده نظرات آنها باشد، آن زمان است که احساس ناشادی، عصبانیت و نگرانی به آنها دست میدهد. در جامعه پویا که گروههای اجتماعی و احزاب فعالاند و مشارکت افراد را فرامیخوانند، توسعه امکانپذیر است و احساسات منفی به تدریج کم میشود. اما در جامعه ما مسالهای که وجود دارد این است که افراد جامعه احساس میکنند نمیتوانند متکلم خوبی باشند و شنونده خوبی هم ندارند. یعنی ارگان و ساختاری که علاقهمند به شنیدن حرفهای آنها باشد کمتر وجود دارد و اگر هم وجود داشته باشد تضمینی وجود ندارد که برای این حرفها اعتبار و ارزش آنچنانی قائل باشند. بنابراین جامعه با یک لکنت مواجه میشود. در این شرایط افراد جامعه مستعد برخورداری از اضطراب، ناشادی و عصبانیتاند که همه اینها یک «احساس» هستند. نگاهی به سبک زندگی ایرانیان نشان میدهد که آنها به شدت اهل مهمانی گرفتناند، آمار سفر بالاست و تا چند روز تعطیل میشود جادهها قفل میشوند حتی در دوره شیوع ویروس کرونا که توصیه بر انجام نشدن سفر است باز هم شاهد بودیم که چه میزان به جادهها رفتند. خورد و خوراکشان خوب است و از میزان قابل توجهی تنقلات و نوشابه و... استفاده میکنند. همه آنچه وجود دارد به ظاهر نشان میدهد که باید جامعه شادی داشته باشیم چراکه این عوامل باید شادیآور باشند اما متاسفانه شاهد هستیم که آن «حس» شاد بودن و آن احساس رضایت وجود ندارد. چراکه شادی حس است نه یک عامل مادی. در کنار خشونتورزی ناشی از دیده نشدن در جامعه، احساس نبود امنیت قرار میگیرد که یک عامل مادی است. امیدواری نسبت به آینده در بحث اشتغال و درآمد و پاسخگویی به نیازهای اولیه زندگی از این بخش نشات میگیرد. گفته میشود فقر میتواند منجر به کفر شود. فقر به معنی همان پاسخ نگرفتن برای نیازهای اولیه زندگی است. در جنبه دینی آن منجر به کفر میشود و در بعد اجتماعی، رفتارهای غیراخلاقی را سبب میشود. زمانی که فرد این اطمینان را ندارد که اگر درس بخواند حتماً شغلی در انتظارش است، زمانی که تعداد زیادی از فارغالتحصیلان مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا بیکارند، تولید ناشادی و اضطراب صورت میگیرد. حالا همین دو عنصر را در کنار هم قرار بدهیم، نتیجهاش میشود احساس ناشادی و عصبانیت و نگرانی مردم. نگاهی به همین نظرسنجیهای بینالمللی نشان میدهد که ایران در کنار کشورهایی قرار گرفته که از نظر فرهنگ و منابع مالی و درآمدی بسیار متفاوت با کشور ما و کمتر از ما هستند. کشور ما از امکانات و پتانسیلهای فراوانی برخوردار است اما زمانی که ماجرا به عصبانیت و نارضایتی و ناشادی و احساسات منفی میرسد در کنار همین کشورها قرار میگیرد. تمام این احساسات منفی در یک دایره قرار میگیرند بنابراین میتوان گفت جامعه ناشاد جامعهای است عصبانی با اضطراب بالا و تجربههای بد. بهطور کلی پدیدههای اجتماعی چندعلیتیاند و ایجاد آنها تنها به یک علت محدود نمیشود. مجموعه علتها مانند حلقههای به همپیوسته یک زنجیر در کنار هم قرار میگیرند. زمانی که فرد در جامعه احساس «هست بودن» نکند و کسی حرفش را نشنود به حاشیه رانده میشود و در ادامه معیشتش هم با علامت سوال مواجه میشود و آن زمان دیگر خشونتورزی و عصبانیت و ناشادی شکل گرفته است. ما در کشورمان اخیراً با اخباری مبنی بر رونق بازار خرید و فروش اسلحه مواجه شدهایم. این هم در زنجیره خشونتورزی قرار میگیرد و پیش از این هم قابل پیشبینی بود. من بارها گفته بودم زمانی که افراد در تنگنا قرار میگیرند به مکانیسمهای دفاعی رو میآورند. مکانیسم دفاعی هم تنها رو آوردن به انزوا و خودکشی و اعتیاد و... نیست. افراد طغیانگر میشوند. استفاده از سلاح گرم هم نوعی از مکانیسم دفاعی است. کسی که میخواهد در جامعه حضور داشته باشد ممکن است به سمت اسلحه گرم برود. باید از جامعهای که اسلحه گرم پایش را میان مردم باز کرده، ترسید. سوال میشود چطور این اتفاقات افتاد؟ پاسخش مشخص است. همه اینها حلقههای بههمپیوسته یک زنجیرند. مساله اینجاست که از یک طرف شرایط اجتماعی و اقتصادی چنین فضایی را برای مردم ایجاد میکند و از طرف دیگر، احساسات منفی، بر شرایط اجتماعی و اقتصادی تاثیر میگذارد که یکی از نمونههای بارز آن گسست اجتماعی است. زمانی که افراد نسبت به آینده ناامید باشند، یکی از شاخصهای فروپاشی اجتماعی شکل گرفته است. ناامیدی نسبت به آینده هم از احساس نبود امنیت نشات میگیرد که یک بعد آن مادی است و در ایجاد احساس ناشادی تاثیرگذار است. احساس ناشادی خودش یک شاخص و عامل گسست اجتماعی است. گسست اجتماعی یعنی یک جامعه دیگر جامعه نیست، وقتی جامعه بافتهای عصبیاش را از دست داده باشد، دیگر کارکرد و کاربردی ندارد. عامل اقتصادی در ایجاد احساسات منفی نقش مهمی دارند و منجر به شکست اجتماعی میشود. همه اینها رابطه علت و معمولی متقابلی دارند که روی هم تاثیر میگذارند. اما اگر به همان دو علت توجه کنیم، یعنی خشونت و احساس نبود امنیت، میتوان از میزان زیادی از احساسات منفی مردم کم کرد. باید شرایطی فراهم شود که افراد فرصت حرف زدن و ایفای نقش در فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشته باشند. متاسفانه در شرایط سیاسی موجود در کشور برخورداری از این وضعیت منتفی است و نمیتوان به بهبود شرایط امیدوار بود. تا زمانی که ساختار سیاسی اصلاح نشود، ساختار اقتصادی درجا میزند و فساد، رانت، باندبازی و توزیع نابرابر فرصتها سر جای خود میماند. ما امید چندانی به آینده نداریم. اما در همین فضا میتوان تابآوری اجتماعی را بالا برد. هر جامعهای ممکن است با انواع بحرانها مواجه شود. هر چند که در ایران ما با ابربحران مواجهیم چرا که در تمام ساختارها با بحران روبهرو هستیم. حالا شیوع ویروس کرونا هم تبدیل به بحران شده است؛ یک اتفاق غیرقابل پیشبینی مثل سیل و زلزله و طوفان که میتواند سیستم اقتصادی کشوری را به هم بریزد. تابآوری اینجا معنی پیدا میکند زمانی که میبینیم آن جامعه چقدر توانسته بحران را تحمل کند. در جامعه شکسته، میزان تابآوری هم پایین است و اتفاقی مثل شیوع ویروس کرونا میتواند تاثیر عمیقتر و مخربتری بر آن داشته باشد. همین هم میشود تا شیوع ویروس در کشور ما اثرات و پیامدهای مخربتری نسبت به کشورهای دیگر داشته باشد. در بحث ایجاد احساسات منفی، در کنار همه این عوامل میتوان ماجرای شیوع اختلالهای روان را هم اضافه کرد. بررسیها نشان میدهد بخش زیادی از اختلالات روان، ریشه در مسائل اجتماعی دارد. نمیتوان گفت که 25 درصد از ایرانیان ذاتاً اختلال روان دارند، چرا که بخش زیادی از این اختلالات ریشه در مسائل اجتماعی دارند. بهطور کلی اختلال روان در هر جامعهای بهطور طبیعی به یک میزان وجود دارد. مثلاً حدود چهار یا پنج درصد بهطور ژنتیک وجود دارد اما بیش از 80 درصد دیگر آن جنبه بیرونی دارد. بنابراین یکی از نشانههای فروپاشی جوامع هم شیوع بالای اختلالات روان در آن جامعه است. نگاهی به اینکه یک جامعه چقدر از قرص خوابآور و آرامبخش استفاده میکند میتواند به خوبی نشان دهد که آن جامعه چه میزان در معرض فروپاشی اجتماعی است.