خشم فروخورده
تحلیل اجتماعی نقش حاشیهنشینان در اعتراضات اقتصادی در گفتوگو با سعید معیدفر
آسیبهای اجتماعی را همواره به ماجرای حاشیهنشینی گره میزنند. فقر، اعتیاد و بزه در دایره لغات حاشیهنشینان قرار داده میشود. محمد خانباشی، در تحقیقی با عنوان «حاشیهنشینی، مشکلات و راهکارها» در سال 96 گفته بود که اگرچه حاشیهنشینان آسیبزا و منحرف نیستند، اما شرایط و موقعیت جغرافیایی سبب میشود تا این اتفاقات در منطقه اخلاقی خاصی ایجاد شود. او بههمریختگی زندگی خانوادگی، نگرانیهای کاری و مالی، بیماری و... را از دیگر ویژگیهای این محلات میداند. از میان تمام استانهای کشور، اوضاع تهران وخیمتر گزارش میشود. گفته میشودبخش بزرگی از جمعیت شهری تهران، ساکنان سکونتگاههای غیررسمیاند که از استانهایی مثل لرستان، ایلام، کرمانشاه و خوزستان مهاجرت کردهاند. بهطوری که در سالهای 90 تا 95، 330 هزار نفر از ساکنان این مناطق به تهران آمدهاند. این روند هم همچنان ادامه دارد. اعلام میشود حاشیهنشینی در تهران نسبت به 10 سال اخیر، شش برابر شده و تنها در سالهای 97 تا 98، 30 درصد رشد داشته است. این را محمدرضا محبوبفر، پژوهشگر اجتماعی گفته است. مسوولان شهری، حاشیهنشینان را یک تهدید میبینند؛ تهدید برای ساختوسازهای غیرمجاز، برای ایجاد شرایط ناامن و گرایش به مشاغل غیرقانونی مثل دستفروشی. هوشنگ شیخی، پژوهشگر اجتماعی هم قبلاً به این نکته اشاره کرده بود که مناطق حاشیهنشین با بافتهای ناکارآمد و فرسوده تفاوت دارند و نبود توزیع درست قدرت و ثروت و منابع در کشور باعث شده تا برخی از این مناطق که جمعیت قابل توجهی از حاشیهنشینان را در خود جای دادهاند، به عنوان مناطق محروم شناخته شوند. سال گذشته اما همین حاشیهنشینان خبرساز شدند؛ زمانی که در آبانماه به گروه معترضان پیوستند. سعید معیدفر، جامعهشناس همزمان با این اعتراضات در مصاحبهای به حضور پررنگ آنها در گروه معترضان اشاره کرد. او گفت که اقتصاد ورشکسته، فسادها، تبعیضها و سیاستهای نادرستی که در 30 تا 40 سال باعث تخلیه روستاها شد، منجر به ایجاد لشکر گرسنگانی شد که هر روز برای هجوم به کلانشهرها آمادهتر میشوند. او آنها را جمع حذفشدگان اجتماع نامید که بیکارند و به دنبال برونرفت از شرایط اسفبار زندگیشان هستند. از پاییز سال گذشته اما شرایط، وخیمتر هم شده و با شیوع ویروس کرونا و آشفتگی بازار سرمایه، جمعیت بیشتری به زیر خط فقر رفتند. به گفته معیدفر، موج اعتراضات بعدی هم از همین گروه آغاز میشود. او آنها را گروهی میداند که به محله و شهری که در آن زندگی میکنند احساس تعلق ندارند و در تلاشاند تا نظم را برای تغییر وضعیت زندگیشان به هم ریزند. معیدفر در گفتوگو با «تجارت فردا»، نسبت به شکلگیری موج جدیدی از اعتراضات هشدار میدهد.
♦♦♦
آنچه سال گذشته در آبانماه رخ داد نشان داد گروههای کمبرخوردار سهم قابل توجهی در اعتراضات داشتند. بخشی از گروههای کمبرخوردار همان حاشیهنشینانی هستند که سالهاست با کمترین امکانات زندگی میکنند و کمترین سهم را در تسهیلات و امکانات شهری و اجتماعی دارند. با اینکه شرایط برای بیشتر اقشار جامعه شهری و غیرشهری یکسان تغییر میکند اما چه اتفاقی میافتد که وضعیت، محرک اعتراض این گروه میشود؟
یکی از مهمترین وجوهی که به هویت فرد میانجامد، محل سکونت و زندگی است. محل زندگی از کشور شروع میشود به شهرستان میرسد و به محله و در نهایت خانواده ختم میشود. بنابراین ارتباط و میزان تعلق فرد به هر کدام از این بخشها، هویت او را تشکیل میدهد. تصور کنید که از این موقعیتها، چند بخش آن نباشد. مثلاً ممکن است فرد ایرانی باشد اما نهایتاً متعلق به یک شهرستان باشد و تعلق محلی به جایی که زندگی میکند ندارد. این مساله تاثیری در بیهویت شدن و بیقراری آن فرد دارد. برای اینکه خانوادهای شکل بگیرد، نیاز به مکان دارد. خانواده به عنوان یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی اگر فاقد مسکن باشد، اولین و بدیهیترین وجه مادی خود را از دست میدهد. این مساله در نقش افراد و تعاملاتشان در اقتصاد خانواده و عرصههای دیگر تاثیر میگذارد. بنابراین بیمسکنی یا داشتن سکونتگاه نامتعارف و غیرمرتبط با پایگاه اقتصادی-اجتماعی افراد، تعارض ایجاد میکند و نقش افراد را با یکدیگر و با جامعه مختل میکند. زمانی که فرد نسبت به چیزی احساس تعلق نداشته باشد یا از آن تنفر داشته باشد، نمیتواند رفتار بهنجاری هم به آن داشته باشد. زمانی که من به خانه و محلهام احساس تعلق کنم برای حفظ و حراست از آن تلاش میکنم و خودم را به عنوان شهروند میشناسم و به این صورت یکی از اجزای شهروندی من تحقق پیدا کرده است. اما اگر محل سکونتم غیرمرتبط با پایگاه اقتصادی و اجتماعی من باشد دیگر هیچ تلاشی برای حراست از آن نمیکنم.
منظورتان این است که نبود احساس تعلق، در رفتارهای نابهنجار در همان محله نقش دارد و در نهایت میتواند در کنار سایر مسائل زمینه یک اعتراض را ایجاد کند؟
بله، فرد در این وضعیت تلاش میکند نظم آنجا را به هم بزند. مخصوصاً اگر از آن خوشش نیاید، چون برایش حداقلهای زندگی مثل کار و مسکن و... را فراهم نکرده است. به هر میزان که احساس تعلق فرد به جامعه و شهر کم باشد و از بیمکانی و بیشغلی و نداشتن پایگاه اجتماعی در رنج باشد به همان میزان نارضایتی و کجرفتاری در او بالا میرود. وقتی در یک شهر یا جامعه این بیتعلقی در عرصههای مختلف افزایش پیدا میکند بر تعداد کسانی که دچار بیهویتی میشوند افزوده میشود و همه اینها دست به دست هم میدهد تا هر لحظه جمعیت زیادی با این ویژگی یعنی بدون مسکن و پایگاه اجتماعی و هویت، به هم بپیوندند. آنها تلاش میکنند نظم را به هم بزنند و به ناهنجاریها دامن بزنند تا شاید در آینده از این وضعت نجات پیدا کنند و به شغل، مسکن و در نهایت هویت برسند.
حالا در این وضعیت، شرایط کسانی که پشتبامخواب هستند یا در خودروهایشان شب را روز میکنند چطور خواهد بود؟ هر چند که قبل از این هم موارد دیگری از سکونتگاههای غیرمتعارف داشتهایم، مثل کسانی که در ترمینالها یا در محوطه حرمها چادر میزدند یا در مکانهای با کمترین امکانات زندگی میگذراندند.
اینها شرایطشان بدتر از کسانی است که از شهر به بیرون پرت شدهاند. چراکه حداقل حاشیهنشینها یک جایی در شهرکهای اقماری دارند آنها مکانهای فقر ایجاد کردهاند و در جای مشخصی تمرکز دارند و احتمال اینکه این افراد در بروز ناآرامیها نقش بیشتری داشته باشند، زیاد است. من آنها را لشکر بیکاران، گرسنگان و حذفشدگان مینامم که نوعی هویت جدید پیدا کردهاند که همان هویت فقر است و به یکدیگر متصلشان میکند. این گروه با یکجانشینی میتوانند به عنوان یک نیروی عظیم عمل کنند. آنها کانونهای اصلی اعتراضاند. موج ناآرامیها از این مکانها شروع میشود. این گروه که فاصله عمیقی با بخشهای دیگر شهر دارند و به خوبی تفاوتهای طبقاتی را شاهدند و شرایط نابرابر را میبینند، بیشتر از گروههای دیگر آمادگی گسیل و همبستگی اجتماعی دارند. در حالی که گروه دوم مثل پشتبامخوابها، حتی نتوانستهاند مکانی برای خودشان فراهم کنند و در شهر پراکندهاند و به دلیل شرایط نامناسب مالی نتوانستهاند سرپناهی داشته باشند.
با وضعیت فعلی اقتصاد و پیوستن قشر متوسط به گروه کمبرخوردار جامعه، دایره این افراد بزرگتر هم میشود؟
بدون تردید. تحلیلها نشان میدهد که با توجه به بدتر شدن اوضاع اقتصادی کشور و از آن طرف نابرابریها و تبعیض وحشتناک و فساد گسترده، بخشهای مختلف جامعه در برابر هم قرار میگیرند. اقلیتی در کشور وجود دارند که از طریق سوءمدیریت و اقتصاد ورشکسته و شیوههای کسب درآمد نامشروع به مهمترین منابع اقتصادی کشور دسترسی دارند که این مساله نابرابری را تشدید میکند. مجموع این شرایط هر روز در حال گسترش است. این تحلیل را از خیلیها میشنویم که به تدریج طبقه متوسط شهری که قبلاً بخش بزرگی از جمعیت کشور را تشکیل میداد در حال سقوط به طبقه فقیر جامعه است. بنابراین ما با یک قطببندی مواجه میشویم. بهطور کلی در جامعه سهطبقه داریم، یکی همان طبقه برخوردار است که جمعیت زیادی را تشکیل نمیدهد، دیگری طبقه متوسط است که چند برابر جمعیت طبقه برخوردار است و طبقه سوم، همان گروه کمبرخوردار است که یکسوم طبقه متوسط را در شرایط عادی تشکیل میدهد. امروزه اما با تغییراتی که در حال رخ دادن است، حجم طبقه بالا در حال کم شدن است، جمعیت طبقه متوسط هم کاهش پیدا کرده و در مقابل طبقات پایین حجیمتر شدهاند. بهطوری که جمعیت طبقه پایین در حال برابر شدن با طبقه متوسط جامعه در 20 سال گذشته است.
رئیس اتاق بازرگانی ایران خرداد امسال اعلام کرده بود که طبقه متوسط جامعه در حال تجزیه است. گزارش مرکز پژوهشهای مجلس هم نشان میدهد که از سال ۹۲ تا ۹۴ درآمد سرانه ۳۴ درصد کاهش داشته که البته حالا وضعیت بدتر هم شده است. در این میان بیشترین فشار بر دوش طبقه متوسط قرار گرفته است. در این شرایط نتیجه آن هم فقیرتر شدن جامعه خواهد بود.
بله، فقیرتر شدن جامعه و سقوط افراد بیشتر به زیر خط فقر. مجموعه این شرایط تضاد طبقاتی را شکل میدهد. قبلاً طبقه متوسط مانع بروز تضادهای طبقاتی میشد اما حالا همین طبقه در حال تحلیل رفتن و پیوستن به طبقات پایین است. بنابراین مواجهه طبقه بالا و پایین بیشتر میشود. ما در آینده اختلاف طبقاتی گستردهای را شاهد خواهیم بود. بخش عمدهای از جمعیت شهر محروم و فقیرند و در سستی و نزول و سقوط طبقه متوسط، با طبقات دیگر درگیر خواهند شد. پیشبینی میشود در ماههای آینده درگیر چنین تضادهای عمیق طبقاتی در بعد اقتصادی خواهیم شد، اتفاقی که قبلاً طبقه متوسط مانع آن بود. همه اینها در شرایطی است که حکومتها همواره در تلاشاند تا طبقه متوسط را به مقیاس بالایی افزایش دهند و نگذارند تضادهای طبقاتی به شکل قهرآمیز رخ دهد. اما سوءمدیریت و اقتصاد فاسد و رشوه و رانت، جامعه را به سمت رویارویی جدی طبقاتی پیش میبرد.
افراد چرا به جای رفتن به سمت حاشیهها، سکونتگاههای نامتعارف را انتخاب میکنند؟
فقر. شهر گران است و به آنها امکان حتی رفتن به سمت حاشیه را نمیدهد. آنهایی هم که در حاشیه زندگی میکنند به دلیل گرانیهای شهر به آنجا پناه بردهاند. سکونتگاههای غیررسمی امکان بیشتری برای سکونت جمعیتهای بالا ایجاد میکند و خواهناخواه درصد حاشیهنشینها بالاتر میرود. بهطوری که بررسیها نشان میدهد در حال حاضر یکسوم جمعیت مشهد حاشیهنشیناند. قطعاً میزان حاشیهنشینی به فرآیندهای توسعه بستگی دارد که دهههاست در کشور ما معیوب است. این فرآیند منجر به مهاجرتهای شدید از شهرهای پراکنده به چند کلانشهر بزرگ میشود. هر روز فرآیند توسعه ناموزون باعث میشود تا جمعیت کشور که روزی به صورت گسترده در پهنه کشور تمکن و جایگاه داشت، به دلیل تمرکز سرمایه و رانت به حاشیه شهرها کشیده شود و تمکن قبلی خود را در سرزمین اجدادی از دست بدهد. همین بیمکانی و بیقراری سبب میشود تا هر لحظه هیزم بزرگی برای به هم زدن نظمی باشد که یک بخش آن منجر به مهاجرتهای شدید و گسترده از مناطق محروم به کلانشهرها شود و یک بخش جمعیتی را ایجاد کند که قدرت زندگی در شهر را ندارد و حاشیهنشین میشود.
همین گروه در سکونتگاههای غیررسمیشان علاوه بر دست و پنجه نرم کردن با فقر و نبودن امکانات، درگیریهای دیگری پیدا میکنند. مثل درگیری با خود و در بخش دیگر با مسوولان شهری و انتظامی به دلیل ساختوسازهای غیرمجاز و ارتکاب جرائم احتمالی. در این وضعیت تعارض و تقابلشان هم بیشتر میشود. این شرایط، احتمال جرقه زدن را بیشتر نمیکند؟
بله، بالاخره شهر برای بقای خود به یکسری عوامل بستگی دارد. از شهرداری خواسته شده تا از شهر حراست کند و از نیروی انتظامی برقراری امنیت و برخورد با جرائم انتظار میرود. این گروهها درصددند تا شهر را با موقعیت فعلیاش حفظ کنند اما از فرآیندی که این جمعیت را از شهر به حاشیه کشانده غافلاند. بنابراین شرایط به گونهای میشود تا این افراد در مقابل شهرداری و نیروی انتظامی قرار گیرند. تا زمانی که این گروه پراکندهاند امکان برقراری نظم و حفظ و حراست از شهر وجود دارد اما وقتی فرآیندهای توسعه ناموزون و سوء مدیریت اقتصادی کشور به گونهای است که جمعیت انبوه در یک مکان متمرکز میشود، بعد از مدتی امکان برقراری نظم از دست ارگانها خارج میشود و حتی گاهی میبینیم در برخوردها، به ناچار عقبنشینی میکنند. برای مثال این سکونتگاههایی که به صورت غیرقانونی در تهران ایجاد شده در ابتدا اجازه و مجوز نداشتند اما به تدریج با عقبنشینی شهرداری، به حیاتش ادامه داده و گسترش پیدا کرده. حتی در تهران هم در گذشته محلههای اینچنینی بودند که به تدریج در این روند قرار گرفته و تبدیل به بخشی از شهر شدهاند. اول حاشیهنشیناند بعد وارد شهر میشوند. این اتفاقات مسائل زیستمحیطی و نابرابری اجتماعی و اقتصادی و... را دامن میزند.
به اعتقاد شما، این جمعیت امکان رقم زدن اتفاقاتی مانند آنچه در سال گذشته یا در دهه ۷۰ رخ داد را دارند؟
من بعد از حوادث آبان مقالهای نوشتم با عنوان لشکر بیکاران، گرسنگان و حذفشدگان. در آن مقاله پیشبینی من این بود که دیر یا زود جمعیتی از اطراف کلانشهرها به طرف شهرها میآید و مثل دومینویی نظم و نظامات شهری را به هم میریزند و منجر به غارت و بینظمی میشوند. آنچه دولت در حال انجامش است، به تعویق انداختن این اتفاقات با اجرای برنامههای موقت است. به هر حال با حجیم کردن بورس و برنامههای اقتصادی ناپایدار، تورم، افزایش قیمت دلار و کالاهای اساسی شاید یک روز این اتفاق بیفتد و شرایطی نامطلوبتر از آبان 98 رقم خورد. هر چقدر این ماجرا به تعویق بیفتد حجم اعتراضات گستردهتر میشود.
خانباشی که پژوهشگر اجتماعی است دو سال پیش در مطالعهای گفته بود که چنین وضعیتی نتیجه مدیریت شهری ضعیف و ناکارآمدی برنامهریزی فضایی منطقهای و به ویژه بیتوجهی به کرامت انسانی و سرمایه اجتماعی بودن مردم حاشیهنشین است. مدیریت شهری که به دنبال افزایش درآمد باشد، معلوم است که توانمندسازی و بهسازی مناطق حاشیه را فدای تخصیص امکانات بیشتر و بهتر به هسته شهر میکند که خود منجر به ایجاد فاصله بیشتر بین حاشیهنشینان و متننشینان میشود. حالا در این وضعیت دولت که خودش هم با اقتصاد ضعیف مواجه است، چطور میتواند این گروه را دعوت به آرامش کند؟
تنها راهحلی که دارد عقب انداختن این ماجراست چراکه این اتفاقات قطعی است اما باید به این موضوع توجه داشته باشد که ممکن است شدت اعتراضات بیشتر شود. نکته اینجاست که گروه معترض، برای برابری و آزادی اعتراض نمیکند. برای بقا به خیابان میآید. برای حداقلهای زندگی. کسی که برای نان شب اعتراض میکند هیچ ترسی از هیچ نیرویی ندارد.