صداهای غایب
چرا سیاستمداران با تبعیض به نفع طبقه متوسط سیاستگذاری میکنند؟
در جامعه ما هنوز بسیاری از مردم صدایی ندارند؛ خاموشاند و کسی صدایشان را نمیشنود. گویی چیزی به آنها تعلق ندارد و حقی ندارند؛ نه حق برخورداری از تغذیه سالم، امکانات رفاهی و درمانی، نه حق بهرهمندی از امکانات آموزشی و فرصتهای شغلی.
فاطمه شیرزادی: در جامعه ما هنوز بسیاری از مردم صدایی ندارند؛ خاموشاند و کسی صدایشان را نمیشنود. گویی چیزی به آنها تعلق ندارد و حقی ندارند؛ نه حق برخورداری از تغذیه سالم، امکانات رفاهی و درمانی، نه حق بهرهمندی از امکانات آموزشی و فرصتهای شغلی. این خانوارها در دهکهای پایین درآمدی جا دارند و عمدتاً در حاشیه شهرها یا روستاها و مناطق دورافتاده از پایتخت زندگی را به سر میبرند که کمترین سهم را از زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی دارند؛ البته سهمی اگر باشد. در این خانوارها هنوز تامین هزینه درمان یک بیماری ساده از توان خارج است، خرید مایحتاج غذایی بسیار دشوار است، بچهها دچار سوءتغذیه میشوند و از آموزش پایه نیز محروماند. با همه محرومیتها برای این مردم امکان اعتراض هم فراهم نیست.
هیاهو در رسانه و اعتراض در خیابان ویژه طبقه متوسط است؛ طبقهای که به افزایش مالیات اعتراض میکند، به گران شدن بنزین اعتراض میکند، تحمل گرانی گوشت و سیبزمینی را ندارد، گیلاس و آلبالوی نوبر را هم ارزان میخواهد، البته دغدغههای فرهنگی هم دارد؛ کتاب و مجله و روزنامه میخواند و از گرانی کاغذ شاکی است، سینما و تئاتر میرود و سالنهای مجهز میخواهد، سفر داخلی و خارجی میرود و از گران شدن بلیت هواپیما و بالا رفتن قیمت دلار دلخور است، به کیفیت آموزش فرزندش اهمیت میدهد و به دنبال بهترین مدرسههاست البته ترجیحاً با شهریه پایینتر و به وقت بیماری هم اتاق تکنفره بیمارستان خصوصی را میخواهد البته با پوشش کامل بیمه و مسلماً حق بیمه پایین. دولتها هم با همه شعارهایی که درباره حمایت از مستضعفان و محرومان سر میدهند، در عمل بیشتر در پی تامین منافع طبقه متوسط هستند؛ از صدای اعتراض این طبقه مضطرب میشوند، پایگاه رایشان هم در همین طبقه است. پس هر سیاست اقتصادی که وضع میکنند با هدف جلب رضایت همین طبقه است. مهم نیست تصمیمشان چقدر غیرعلمی و غیرمنطقی باشد و به محرومتر شدن اقشار محروم منتهی شود، مهم این است که طبقه متوسط راضی باشد، برای اعتراض به خیابان نیاید و حتماً پای صندوق رای آنها را انتخاب کند. مهم نیست که بیشترین سهم از درآمدهای نفتی از طریق یارانههای آشکار و پنهان در اختیار طبقه متوسط و مرفه قرار گیرد، مهم نیست که توزیع بنزین به ثمن بخس بیشترین بهره را به ماشینسواران پایتخت و حتی لوکسسواران خیابانهای جردن و فرشته برساند و نصیب روستایی منتظر باران سیستانی، کشاورز سیلزده گلستان و خوزستان، گوسفنددار زلزلهزده کرمانشاهی و کارگران حاشیه تهران و کرج از این بنزین ارزان تقریباً هیچ باشد. سیاستگذار میتواند با واقعی کردن قیمت بنزین درآمد بسیاری کسب کند که یکی از راههای مصرف آن رفع محرومیتهاست، اما بهای این کار احتمالاً نارضایتی طبقه متوسط شهری است، پس چنین تصمیمی مدام به تعویق میافتد. قیمت گوجهفرنگی و سیبزمینی بالا میرود، محصول گندم هم خوب بوده، وقت خوبی است برای صادرات، اما طبقه متوسط شهری حتماً از گرانی ناراضی میشود، پس سیاستگذار صادرات را ممنوع میکند، کشاورزان روستایی متضرر میشوند، اما صدای اعتراض شهرنشینان بلندتر است. گویی خلاصه سیاستگذاری اقتصادی در ایران این است که هر کسی صدای بلندتری دارد، منفعت بیشتری به دست میآورد.