از افول حاکمیت قانون تا رشد احساس عدم امنیت
دلایل رواج استفاده از سلاح گرم در جامعه ایران در گفتوگو با هدی حلاجزاده
استادیار دانشکده علوم انسانی دانشگاه گیلان معتقد است وقتی قانون افرادی را برتر از دیگران بر صدر مینشاند و از خطای آنها چشمپوشی میکند، جامعه میفهمد در برقراری عدالت تنهاست و این خود بهترین زمینه برای انحراف و شکستن هنجارهاست.
از آن دست جامعهشناسانی است که عمیقاً از تشدید بحران اعتماد در جامعه ایران بیمناک است. هدی حلاجزاده که کارشناسی ارشد و دکترای خود را در رشته جامعهشناسی در دانشگاه پل والری در فرانسه دریافت کرده، در یک دهه گذشته از خلال تدریس و تحقیق روی آسیبهای اجتماعی در شمال و جنوب ایران سعی کرده گسلهای جامعه ایران را بهتر بشناسد. وی در گفتوگو با تجارت فردا از زاویه دیگری به مساله رو به رشد نگهداری و استفاده از سلاح گرم در بین اعضای جامعه نگاه میکند و نقشی همسنگ با «بحران فراگیر اعتماد» را برای «نزول اقتصادی کشور طی یک دهه اخیر» در این فقره قائل است. استادیار دانشکده علوم انسانی دانشگاه گیلان معتقد است وقتی قانون افرادی را برتر از دیگران بر صدر مینشاند و از خطای آنها چشمپوشی میکند، جامعه میفهمد در برقراری عدالت تنهاست و این خود بهترین زمینه برای انحراف و شکستن هنجارهاست.
♦♦♦
تکرار رفتار نابهنجار استفاده غیرقانونی از اسلحه گرم را که مثلاً از سوی یک هنرپیشه درجه چندم به بازی و مسخره گرفته میشود چطور میتوان تحلیل کرد؟ آیا بهدلیل شیوع ارتباطات از طریق گسترش اینترنت، جامعه حساس شده یا اینکه واقعاً شاهد رشد تبهکاری و زوال امنیت اجتماعی هستیم؟
تبهکاری یا زوال امنیت را قبول ندارم. اینکه چهرههای مشهور چنین رفتاری را از خود بروز میدهند دلالتی برای رشد تبهکاری نیست و چهبسا از مدتها پیش این افراد احتمالاً دارای سلاح گرم بودهاند اما جامعه از آن اطلاعی نداشته است. تصور من این است که این موضوع از جایی وارد دوره رشد شده که این مساله محتاج تحلیل است. طبیعتاً رواج استفاده از اسلحه گرم در مناطق مرزی جنوب و غرب و شرق کشور ناشی از روحیه خاص ایلی-قبیلهای، مسائل فرهنگی و مقتضیات شغلی یا چالشهای امنیتی است. با توجه به شیوع این مساله در کلونیها یا جوامع محلی، رواج نگهداری و استفاده از سلاح گرم در این مناطق به نظر سوال مهمی است که پاسخ به آن میتواند ما را برای حل مساله فعلی راهنمایی کند. قرار نگرفتن در پوشش قانون یا مسائل فرهنگی دو موردی است که احتمالاً در شیوع این مساله دخیل است. مثلاً در این مناطق استفاده از اسلحه به دلیل وجود دعاوی قومی و در راستای حفظ امنیت شخصی و خانوادگی مسالهای عرفی باشد که ریشه تاریخی دارد. مساله پیچیده در این مورد شیوه برخورد قانون با این قبیل رفتارهاست که به نظر باید روی اجرای بیکم و کاست آن تاکید شود ولی احتمالاً چنین نیست. و اگر چنین خطمشی حالت اپیدمی به خود بگیرد وضعیت حادی پیش میآید. منظورم این است که اگر حمل سلاح جرم است، چرا قانون برای همه به صورت بیکم و کاست اجرا نمیشود. طبیعی است که در چنین شرایطی شکافی بروز میکند که به جامعه القا میکند همه به شکل یکسان در مقابل قانون پاسخگو نیستند و گویا برخی برتر هستند! حالتی که به جامعه هشدار میدهد ضعفهای ساختاری قادر به پوشش همه شرایط نیست، طبیعتاً مردم کوچه و بازار هم این موضوع را میفهمند و پی میبرند که قانون در مواقع ضرور به اندازه کافی حامی آنها نیست. چیزی که متاسفانه واقعیت دارد و به ما سیگنال لزوم اصلاح ساختار را یادآوری میکند. در جامعه امروز ایران به دلیل همین ضعف بزرگ، قانون میتواند بنا به خواست برخی افراد و گروهها تفسیری متفاوت بیابد و آنها را از شمول مجازات خارج کند. این قاعده که هرچقدر برش بیشتری داشته باشید، قانون را بهتر میتوانید دور بزنید ناظر به همین مساله است.
ولی بازهم این توجیه خوبی برای شایع شدن خرید و نگهداری سلاح گرم بین اعضای جامعه نیست. نگاهی به آمارهای کشفیات نیروی انتظامی در زمینه سلاح گرم واقعاً نگرانکننده است. آیا نمیتوان با استناد به آمار کشفیات، رشد خرید و فروش سلاح گرم را نماد رواج خشونت و نشانه رشد جرمخیزی و قانونگریزی در ایران دانست؟ آیا امکان دارد اینگونه جرائم مثل رفتارهای ترافیکی ما به شدت رواج یابند؟
چون آمار دقیقی وجود ندارد، نمیتوان به شکل قطعی اظهارنظر کرد. بهطور کلی وقتی اعتماد بین ملت و دولت یا جامعه و حاکمیت ایجاد نشود یا از هم بگسلد یا کمرنگ شود، احساس بیعدالتی اجتماعی سریعاً فراگیر میشود. این قاعده به افراد چنین القا میکند که در جامعه امنیت کافی ندارند و همین زمینه بسیاری از معضلات را فراهم میکند. وقتی هم برای بخشی از جامعه این توان وجود ندارد که بخشهایی از جامعه را تغییر دهند یا آن را اصلاح کنند، خود دست بهکار میشوند و برای رهایی از تهدیدهایی که وجود دارد، اقدام میکنند. در این راستا خرید و نگهداری اسلحه گرم قابل فهم میشود. منتها اینکه فرد با یک نزاع ساده به استفاده از اسلحه گرم یا سرد دست بزند، تحلیل را وارد فاز متفاوتی میکند. بپذیریم یا نه، سیستم آموزشی ما در ایران در انتقال مهارتهای ارتباطی و اجتماعی به آحاد جامعه بد عمل کرده و همین عامل هم در نهایت به انجام اقدامات نهچندان عاقلانه نظیر بهکارگیری اسلحه و شلیک با آن در نزاعهای فردی و دستهجمعی منجر میشود. برخورداری از این مهارتها مثل داشتن صبوری و تحمل مناسب در استفاده از کلمات و عبارات هنگام مراوده با افراد مختلف است. همه ما دایرهای از واژگان رکیک داریم که آن را به اشکال مختلف در گروه همسالان یا هنگام حضور در جامعه فراگرفتهایم اما سطح رشد اجتماعی ماست که اجازه میدهد که از آنها استفاده کنیم یا اینکه از بهکارگیری آنها پرهیز کنیم. مهارتهای اجتماعی هم کاری شبیه به همین را در مورد نگهداری اسلحه و موارد مشابه میکند. وقتی این آموزشها وجود نداشته باشد یا کمرنگ باشد و از آنسو، لزوم دفاع از خود و منافع خود حیاتی شود و فریادرسی نباشد، طبیعتاً خشونت رواج پیدا میکند. توزیع فرصتهای اقتصادی و... به شکلی نابرابر هم این مکانیسم را تسریع میکند. در نتیجه، وقتی سیر قانونی احقاق حق برای بخشی از جامعه خستهکننده، هزینهبر یا نتیجهبخش نباشد عدالت احتمالاً به شکل فردی اجرا خواهد شد و این چیزی است که بحران را عمیقتر میکند. البته چیزی که خطرناکتر از رواج این شیوه حل مساله است، نهادینه شدن آن است. رسانههای ما اگر هنگام وقوع اقدامات خشونتبار، خوراک مناسب و مکفی به جامعه ارائه کند، آگاهی جامعه در این زمینه دچار نقصان شده که این عاملی برای رجوع افراد به منابع غیررسمی جهت افزایش آگاهی یا رسیدن به فهمی بهتر یا کاملتر از مساله است. اطلاعات ناقص و خوراک رسانهای نامناسب تبعات ناگواری برای جامعه دارد و میتواند سطح و عمق بحران را چند برابر کند. اگر خاطرتان باشد یکی از فوتبالیستهای پیشکسوت چندی پیش اعتراف کرد که در سالهای جوانی حین ورزش حرفهای شدیداً به مصرف مواد مخدر اعتیاد داشته است. مثالی که ظاهراً برای عبرتآموزی از تلویزیون کشور پخش شد اما در شبکههای اجتماعی با تقطیع تصویر، پیامی متفاوت را القا میکرد. هرچقدر سواد رسانهای و سطح مطالعه و آگاهی افراد جامعه رشد پیدا کند، تاثیرپذیری از انبوه پیامهای موجود در شبکههای اجتماعی که بعضاً به عمد هم منتشر میشوند کمتر یا معقولتر میشود. البته که رسانههای رسمی هم اگر حرفهایتر عمل کنند، مخاطبان خود و در یک کلام جامعه را از دام پیامهای اشتباه رها میکنند. آنوقت دیگر کسی نمیتواند با انتشار تصاویر خود با سلاح گرم، جلب توجه یا تابوشکنی کند.
گزارش اخیر باشگاه خبرنگاران جوان از رویکرد کاملاً بازاری برخی از کانالهای خرید و فروش اسلحه گرم در کشور خبر از عمیق شدن ریشههای این مساله با حیات اجتماعی بخشهایی از آحاد جامعه دارد. چقدر امکان دخالت خارجی در این قضیه از سوی کشورهای خارجی محتمل است؟
من هیچ اطلاعاتی درباره اینکه این قضیه از سوی فلان کشور یا بهمان نیرو تقویت میشود ندارم. اما فکر نمیکنم غیرمحتمل باشد. ممکن است بازیگران خارجی با توجه به ضعفهای شناختهشده جامعه ایران، دست به چنین اقدامی زده باشند. سطح آگاهی پایین، مشکلات داخلی در کنار مسائل ساختاری نظیر اقتصاد آشفته همه چارچوب مناسبی برای تبدیل ایران به یک بازار بزرگ اسلحه است. در عین حال بعید نیست پشتبند همه این مسائل اهداف سیاسی باشد که مدنظر این بازیگران است. در نهایت اینکه با توجه به شرایط آنومیک جامعه ایران، ما پتانسیل رشد خرید و فروش اسلحه را داریم. بروز خشونت به میزانی در همه جوامع شایع است اما وقتی از حد میگذرد که شرایط آن ایجاد شده باشد.
بسیاری از جامعهشناسان نزول اقتصادی کشور طی 10 سال اخیر را عامل اصلی شرایط فعلی میدانند. رابطه خاصی بین افول اقتصاد ملی و شیوع خشونت هست؟ بهبود شرایط اقتصادی میتواند نقشی در کاهش این موضوع ایفا کند؟
طبیعتاً رابطه مستقیمی وجود دارد بین وجود فرصتهای برابر در اقتصاد برای همه آحاد جامعه و شیوع ناهنجاریها. البته در هر جامعهای ممکن است سطحی از نابرابری وجود داشته باشد که موجب شود برخی از افراد از دسترسی به خواستههای خود بازبمانند. آنچه باعث میشود این نابرابری به خشونت و ناهنجاری منجر شود، نوع ارزشگذاری جامعه است. وقتی یک سطح خاصی از شرایط اقتصادی به ارزش تبدیل شود و عدهای امکان دستیابی به آن موقعیت را نداشته باشند کجروی و رفتارهای ناهنجار باب میشود. بماند که در جوامعی نظیر ایران ما با مسائلی نظیر نمایش ثروت و قدرت هم روبهروییم. به دلایلی این امکان وجود ندارد که از مکانیسمهایی مثل اخلاق و قناعت استفاده کنیم. در نتیجه رواج خشونت که پاسخی است به این شرایط گسترش مییابد. ما وقتی نتوانیم امکان و فرصت برابر برای پیشرفت افراد جامعه به یک اندازه فراهم کنیم، طبیعتاً بخشی از جامعه با چیزی مثل احساس ناکامی روبهرو میشوند که گاه در قالب خشونتهای خیابانی و گاه به شکل دزدی، اعتیاد یا مسائلی از این دست پاسخ داده میشوند. محلات فقیرنشین اغلب به دلیل داشتن چرخههای فقر با آمار بزهکاری و جرم بالاتری دست و پنجه نرم میکنند. در این مناطق ما شاهد مبادله فرهنگی، آموزشی و اجتماعی سالم نیستیم. سیستم آموزشی مناسب و بهروز در این مناطق اغلب وجود ندارد یا حضور کمرنگی دارد. طبیعتاً با چیزی که ما به این محلات و افراد ساکن در آنها دادهایم، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که به ارزشهای جامعه پایبند باشند. پایبندی به ارزشهای جامعه نیازمند تقویت جایگاه افراد پایبند به شکلی مستمر و مداوم از ناحیه قانون و حاکمیت و جامعه است. قبلاً هم اشاره کردم که اگر همه در برابر قانون یکسان نباشند، رواج قانونگریزی بدیهی است.
خب از زاویه چالشهای حکمرانی و مسائل موجود در دستگاه حقوقی /قضایی ایران به مساله نگاه جالبی داشتید. برخی جامعهشناسان مثل رابرت مرتن آمریکایی تحت تاثیر آرای دورکیم دلیل شیوع جرم در جامعه را عدم دسترسی به فرصتهایی برابر برای رسیدن به رشد میدانند. این را میتوان به شرایط فعلی و اقتصاد در حال نزول ایران ربط داد؟
اقتصاد مهم است و یکی از عوامل اصلی شرایط حاد فعلی. اما دلیل نمیشود هرکس که فقیر باشد دست به اسلحه ببرد. خیلی از افراد جامعه که اتفاقاً سطح معیشت و درآمد پایینی دارند، جزو اقشار قانونمدار جامعه هستند. شخصاً معتقدم مساله اصلی ضعف نهاد قانون است. در نظریه محرومیت نسبی، افرادی که احساس میکنند که به خواستههای خود نرسیدهاند و خود را رهاشده تصور میکنند، تلاش دارند خود حق خود را از جامعه بگیرند. چیزی که در نهایت، زمینه خشونت فردی را ایجاد میکند. راننده تاکسی زحمتکشی را در نظر بگیرید که هر عابر را یک فرصت اقتصادی میبیند و برای سرویسدهی به وی حاضر است حتی اعمال خشونتآمیز علیه همصنفانش مرتکب شود ولی به هدفش که افزایش درآمد از سوار کردن مسافر است، برسد. این رفتاری است که در فقدان روالهای منظم و قانونی رخ میدهد و حتی میتواند توجیهپذیر باشد. منتها این گزاره درباره شهروندان صدق نمیکند یا مکانیسم متفاوتی دارد. ما در مقابل تهدیدات، ممکن است سیستم دفاعی خود را تقویت کنیم یا اینکه به خشونت دست بزنیم.
مثالش همان قفل کردن خودرو پشت چراغ قرمز یا داشتن چوبدستی، چاقو و کلت در ماشین است که اگر کسی قصد کرد وارد خودرو شود، ما توان دفاع از خود داشته باشیم. وقتی جامعه به سمت آنومی میرود، انتظار بروز چنین روندهایی را باید داشت. در این شرایط افراد خود قانون را پایهریزی میکنند. برای حل این معضل هم حتماً لازم است قوه قضائیه در برابر حملکنندگان غیرقانونی سلاح گرم در هر شکل و لباس و مقامی که هستند، برخورد قاطع و جدی داشته باشد.
اگر این گزاره صحیح باشد، وضعیت امنیت به عنوان یک اصل بدیهی و ضروری برای توسعه، به کدام سو میرود؟ آیا امکان دارد این قبیل جدالها چالشهای سیاسی و اجتماعی را تشدید کند؟
به نظرم رواج بهکارگیری و استفاده از اسلحههای اتوماتیک یا جنگی در جامعه چیز جدیدی نیست. به یاد دارم سال 1385 خودرو شخصی پدرم را دو فرد مسلح به کلاشینکف از در منزل ربودند آن هم به خشنترین شکل ممکن. کسی هم جرات درگیری با آنها را نداشت. اما مساله آیا به ابعادی بزرگتر از این موضوع هم کشیده شده است؟ من نمیدانم. آمار دقیقی هم در این مورد ندارم. منتها اگر روزی شاهد گسترش این موضوع باشیم، بدیهیترین مورد برای ادامه حیات اجتماعی یعنی امنیت از دست خواهد رفت. در مقطع فعلی بزرگترین مشکل ما فقدان اعتماد است. اگر روزی چالشهای امنیتی هم بروز کند، مطمئناً جامعه سمت و سوی چندان خوشایندی نخواهد داشت. جامعه جایی است که افراد از در کنار هم بودن نمیترسند. تبعات ترس افراد از هم و کاهش اعتماد به یکدیگر هم آنقدر شدید هست که نیازی به توضیح بیشتر نداشته باشد. از کاهش مشارکت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی تا ایجاد موج بزرگ مهاجرت که به هرحال، رفتاری است طبیعی در برابر تهدیدات و با هدف حفظ جان و مال و.... فراگیری احساس عدم امنیت در نهایت باعث خواهد شد تا خود افراد برای تامین امنیت خود اقدام کنند.
در بررسی آثار آنتونی گیدنز به مسالهای به نام حراست محلی برخورد میکنیم که به عنوان راهکار کاهش احساس ترس شهروندان در مقابله با رشد میزان جرائم مسلحانه در غرب پیشنهاد شده است. آیا میتوان روی این موضوع به عنوان راهکاری برای حل مساله گسترش استفاده از سلاحهای گرم در بین شهروندان ایرانی تاکید کرد؟
بله، این کار میتواند از طریق نهادهای مدنی یا ساختارهای سنتی و مدرنی که در سطح شهرها شکل گرفتهاند نظیر شبکه مساجد و...، مورد توجه قرار گیرد یا از طریق طوایف و قبایل و بزرگان اجرایی شود. ارتقای سطح مهارتهای اجتماعی و آموزش آنها به افراد موضوع مهمی است که میتواند به رشد حراست محلی کمک کند.