تاریخ انتشار:
نگاهی به مدیریت مصون از پاسخگویی در ایران
مسوولان غیرمسوول
خبرگزاری مهر: «خرمآباد - دو ساعت بارندگی اینجا فاجعه میآفریند و تراژدی رقم میزند؛ این ماجرای سیلاب دوشنبه خرمآباد است که جان یک دختر دانشجوی ایلامی را گرفت و دختر دانشجوی اصفهانی را راهی «آیسییو» کرد»(۱۸ آبان ۱۳۹۵).
خبرگزاری مهر: «خرمآباد- دو ساعت بارندگی اینجا فاجعه میآفریند و تراژدی رقم میزند؛ این ماجرای سیلاب دوشنبه خرمآباد است که جان یک دختر دانشجوی ایلامی را گرفت و دختر دانشجوی اصفهانی را راهی «آیسییو» کرد» (18 آبان 1395).
حادثه بسیار تلخ است و به سادگی نمیتوان از آن گذشت اما چیزی که به تلخی کاممان میافزاید پاسخ مسوولان شهر خرمآباد درباره این موضوع است: به گزارش خبرگزاری مهر، شهردار خرمآباد به پرسش از مسوولیت ایشان در این موضوع، چنین پاسخ میدهد: «اتفاق غرق شدن دانشجویان دختر سهلانگاری خود شخص و راننده بوده و به ما مربوط نیست چرا که خیابان شورا بیش از ۲۰ متر پل دارد و ضرورتی نداشته دانشجویان از آن محل بروند.» پاسخ شهردار پاسخی در خور تامل است: «به ما مربوط نیست»! اگر این مساله به «شهر»دار مربوط نیست، پس به که مربوط است؟ با این حال وقتی از منظری دورتر به این ماجرای تلخ مینگری درمییابی که جامعه ما چندان هم با پاسخ شهردار خرمآباد غریبه نیست. این پاسخ مکرر مسوولان در حوادث تلخ کشور ماست. کشوری که در آن، مسوولیت سقوط هواپیماهای مسافربری که به مرگ مسافرانش منتهی میشود، عموماً بر عهده خلبانان مرحوم آنهاست که تا دم مرگ در هدایت آن کوشیدهاند. گاه نیز مسوول دیگری در این زمینه وجود دارد: نقص فنی! این عبارت پایان ماجراست و سهم مسوولان کنترل هواپیما، مسوولان هواپیمایی و حتی شخص وزیر راه هرگز مورد بررسی قرار نمیگیرد. به همین
دلیل است که قبول مسوولیت سمتهای مهم در ایران ساده است و هزاران داوطلب دارد و قصور در مسوولیت بدون هزینه. حال اگر با همین نگاه، بار دیگر به تجمع افراد برای ثبت نام در انتخابات بیندیشیم درخواهیم یافت که چرا آنها داوطلب نامزدی جایگاههای مهم و حساس هستند! این داوطلبان به خوبی دریافتهاند که مدیریت اجرایی در ایران بدون هزینه یا کمهزینه است. مگر تاکنون مسوولی در ایران به اتهام کوتاهی در انجام مسوولیت خویش محاکمه شده است؟ بنابراین داوطلبان سمتهای مهم چندان هم از وضعیت جامعه بیاطلاع نیستند. حضور انبوه آنها برای انتخاب شدن، برای ما نیز آگاهیبخش است که با چه جامعهای روبهرو هستیم: جامعهای که در آن اقدامات کمتر مدیری مورد ارزشیابی قرار میگیرد و از آنها مسوولیت چندانی خواسته نمیشود.
از سوی دیگر به قول بزرگی «در ایران کسی به قطار ایستاده سنگ نمیزند». همچون کودکان که تمایل عجیبی به سنگ انداختن به قطارهای در حال حرکت دارند، در جامعه نیز مدیران به سبب کارهای نکردهشان مورد مواخذه قرار نمیگیرند، بلکه گاه به سبب برخی کارها و اقدامات اصلاحی، از آنها پرسش میشود. این مساله سبب گسترش فزاینده مدیرانی در جامعه ایران شده است که سکون را به مثابه مهمترین استراتژی خود برگزیدهاند. حاصل همین سکون و قصور است که با وزش یک باد، سامان امور از دست میرود.
تامل بیشتر درباره حوادث تلخ مکرری که در اخبار به گوشمان میرسد، ما را به این نتیجه طنزگونه میرساند که حوادث در ایران «اتفاق» نیستند، بلکه رخدادهای قابل تکرار هستند. تفاوت این دو مقوله در این است که «اتفاق» در زمانی رخ میدهد که شما همه مسائل یک پدیده را در نظر گرفته و مشکلات آن را رفع کردهاید، با این حال مشکلی استثنایی رخ میدهد و لحظه «اتفاق» شکل میگیرد اما گاه شما برای حل مسائل و مشکلات، هیچ کاری انجام نمیدهید؛ در چنین وضعیتی هر پدیده نسبتاً سادهای قادر است مشکلی بزرگ را به وجود آورد. بنابراین رخ دادن یک خسارت بزرگ بر اثر یک پدیده ساده در ایران، اتفاقی نیست بلکه برعکس رخ ندادن آن خسارت بزرگ در چنین مواردی یک اتفاق و شانس است. در چنین وضعیتی بخت با ما یار است که هنوز سالم هستیم وگرنه به گواه آمارهای متعدد، همواره مرگ و خسارتهای جانی و مالی در کمین ماست. هنگامی که خوشبینانهترین آمارها از مرگ بیش از 50 نفر در روز به علت تصادف حکایت دارد، یعنی در چنین جامعهای هر خودرو، یک ارابه مرگ است که یا سوارش را به کشتن میدهد یا فرد پیاده و سواره دیگر را. در سالهای اخیر رسانههای مختلف مجازی و کاغذی، و
جامعهشناسان و روشنفکران بارها و بارها از «بیتفاوتی» گله کردهاند و به مردم نهیب زدهاند که چرا صرفاً به مشاهده رخدادهای تلخ میپردازند و به افراد درگیر کمک نمیکنند. این انتقادها بجا بوده است و ذیل اخلاق شهروندی و انسانی قابل طرح هستند اما مدیران و مسوولان شهر که به لحاظ قانونی مسوول مقابله با این مشکلات هستند، از مظان اتهام گریختهاند. در حالی که این مدیران، حقوقهای قابل توجه خود را با فرض این دریافت میکنند که مسوولیت خویش را به درستی و کمال انجام دادهاند. در حالی که در واقعیت اساساً کسی از آنها مسوولیتخواهی نمیکند؛ کسی اقدامات آنها را مورد بررسی و ارزشیابی قرار نمیدهد.
مدیر در ایران جایگاهی است که گویا فقط باید حقوق دریافت کند و مسوولیتی در برابر حیطه وظایف خویش ندارد. در جامعه ما مدیران صرفاً به اتهام اختلاس محاکمه میشوند؛ به یاد نداریم که مدیری به دلیل قصور و کوتاهی در مسوولیتهای خویش محاکمه علنی شده باشد؛ یا کسی به خاطر انجام ندادن وظایف خویش مورد انتقاد قرار گرفته باشد. به همین دلیل است که با وزش کوچکترین بادی یا بارش اندکی باران باید تنمان بلرزد و گوشمان به اخبار باشد که در گوشه شهری، پلی میشکند؛ خیابانی فرو میرود؛ درختی سقوط میکند؛ سیلابی خروش میکند و حاصل هر کدام از آنها از دست دادن هموطنی است. مفهوم مسوولیت در ایران مفهومی پرتکرار در زبان و نایاب در عمل است. به نظر میرسد اگر برآنیم تا شاهد تکرار حوادث تلخ نباشیم و حادثه را صرفاً به اتفاق فروبکاهیم و از کثرت تکرار آن بکاهیم، چارهای نداریم جز اینکه این غریب آشنا (مسوولیت) را در سراسر جامعه بگسترانیم. یک جامعه مسوول، جامعهای است که همه در آن مسوول باشند. مسوولیت از آن دیگران نیست و از خود ما شروع میشود.
در سطح فردی چنین جامعهای، شهروندان در پیادهرو در برابر دود سیگار افراد سیگاری مصون هستند؛ این سیگاریها هستند که مسوولانه از سیگار کشیدن در معابر عمومی خودداری میکنند. در چنین جامعهای، موتورسواران برای زودتر رسیدن به حریم پیادهرو ورود نمیکنند. در سطوح بالاتر، افراد مسوول، هیچ منصبی را بدون شناخت دقیق مسوولیتش نمیپذیرند. مهم نیست که مدیران گذشته چنین نکردهاند، باید کوشید تا مدیریت با مسوولیت عجین شود، نه مصونیت. در غرب سالهاست که مسوولیت اجتماعی شرکتها مطرح شده است و از شرکتهای مختلف خواسته میشود تا بخشی از منافع حاصل از حضور در جامعه را به مردم جامعه و نه لزوماً مشتریانشان بپردازند. حال در وضعیتی که شرکتهای خصوصی به چنین مسوولیتهای انسانی پایبند هستند، چگونه میتوان مسوولان سمتهای دولتی را تصور کرد که نسبت به مرگ یک انسان آن هم در محدوده جغرافیایی مسوولیتشان بیتفاوت باشند. به همین دلیل است که کوچکترین حادثه در برخی کشورها به استعفای مقامات مختلف منتهی میشود اما در ایران کسی به اختیار خود و به سبب تقصیر خویش استعفا نمیدهد. گویا در اینجا با مدیرانی روبهرو هستیم که تا پای جان از سمت خویش
محافظت میکنند، در افزایش قلمروی اختیارات و مزایای خویش میکوشند و همزمان حیطه پاسخگویی و مسوولیت خود را کاهش میدهند. به نظر میرسد در برابر چنین وضعیتی نیازمند آن هستیم تا طرحی نو دراندازیم و همگی برای برخورداری از یک جامعه مسوول بکوشیم. راز شکستن این سنت ناخجسته مدیریت در ایران، مسوولیتخواهی و پرسشگری است. رسانههای مجازی، کاغذی و گفتاری و شنیداری باید از مدیران سطوح مختلف مسوولیتخواهی کنند. غالباً مقصر یک مساله، یک فرد نیست بلکه مجموعهای از مدیران در آن سهیم هستند، نباید اجازه داد با در تیررس قرار دادن یک نفر، سایر افراد از پاسخگویی طفره روند. باید سهم همه را در پاسخگویی محفوظ داشت. به نظر میرسد در مسیر ساختن جامعهای که در آن دیگر شاهد مرگ غیرطبیعی هموطنانمان نباشیم، نمیتوان چشم امید زیادی به دستگاههای رسمی داشت؛ زیرا وضعیت موجود حاصل عملکرد آنهاست. به نظر میرسد تنها دست شبکههای اجتماعی از جامعه مدنی است که میتواند تغییر درخور توجهی در جامعه به وجود آورد. این امید وجود دارد که عناصر جدید جامعه مدنی، با انتقادات خویش نسبت به عملکرد و عملنکرد (کارهای نکرده) مدیران کنونی، مصادیق
مسوولیتپذیری را به مدیران آتی بیاموزند و تاکید کنند «مسوولیت» رکن اساسی مدیریت است و نمیتوان از یک جایگاه سود برد اما هزینه آن را نداد.
دیدگاه تان را بنویسید