هیاهوی بسیار برای هیچ
آیا از نظر اقتصادی میزان افزایش قیمت به تحمل مردم ارتباط دارد؟
خبرنگاری از وزیر نفت درباره راهحل کاهش مصرف بنزین در کشور سوال کرده است. او هم پاسخ داده است که یا باید قیمت را افزایش داد یا مصرف را سهمیهبندی کرد و راهحل دیگری وجود ندارد. خبرنگار باز هم میپرسد تا کجا قیمت را میشود بالا برد. وزیر هم خندهای میکند و پاسخ میدهد تا جایی که مردم تحمل کنند! حال سر و صدا راه افتاده که دولتمردان به مردم نگاه بیرحمانه دارند و به فکر فقرا نیستند و درد مردم برایشان اهمیت ندارد و...
خبرنگاری از وزیر نفت درباره راهحل کاهش مصرف بنزین در کشور سوال کرده است. او هم پاسخ داده است که یا باید قیمت را افزایش داد یا مصرف را سهمیهبندی کرد و راهحل دیگری وجود ندارد. خبرنگار باز هم میپرسد تا کجا قیمت را میشود بالا برد. وزیر هم خندهای میکند و پاسخ میدهد تا جایی که مردم تحمل کنند! حال سر و صدا راه افتاده که دولتمردان به مردم نگاه بیرحمانه دارند و به فکر فقرا نیستند و درد مردم برایشان اهمیت ندارد و...
راستش من واقعاً قضاوتی ندارم که دولتمردان ما چقدر به فکر مردم هستند و نگاهشان به طبقات فرودست اقتصادی جامعه چگونه است ولی جنجال بر سر این جمله وزیر نفت حقیقتاً مصداق هیاهوی بسیار برای هیچ است. فرض کنید وزیر بهجای جمله «تا جایی که مردم تحمل کنند» جملات زیر را به کار میبرد:
تا جایی که به مردم فشار نیاید.
تا جایی که مردم اجازه بدهند.
تا جایی که مصرف بنزین به سطح بهینه برسد.
تا جایی که مصرفکننده پذیرش افزایش قیمت داشته باشد.
تا جایی که شرایط اجازه بدهد.
تا جایی که برای کسی مشکلی ایجاد نشود.
هیچکدام از این جملات از نظر معنا و کارکرد فرقی با جملهای که وزیر گفته ندارد اما از نظر اثر روانی و تبعات رسانهای دردسر کمتری برای وزیر ایجاد میکند. داستان صرفاً بر سر واژگان است. اشتباه وزیر صرفاً انتخاب واژگان نامناسب است. وگرنه آنچه در عمل در تمام این سالها رخ داده همین است که قیمت بنزین افزایش واقعی پیدا نکرده است چون صاحبان قدرت فرض کردهاند مردم تحمل ندارند. وزیر هم همین حرف را صادقانه زده است. دعوا در اصل باید بر سر این بود که اولاً این «مردم» دقیقاً چه کسانی هستند و ثانیاً «تحمل» آنها را چگونه میتوان سنجید.
رسانهها چند وقت پیش بر اساس آمارهای دولت نشان دادند که مصرف روزانه بنزین در ایران 91 میلیون لیتر، در چین 468 میلیون لیتر و در ترکیه فقط هشت میلیون لیتر است. یعنی اگر مصرف بنزین را به جمعیت کشورها تقسیم کنیم سرانه مصرف بنزین هر ایرانی 10 برابر یک شهروند ترکیه و سه برابر یک شهروند چین میشود. جالب اینجاست که تعداد خودروهای سبک و تعداد جمعیت و بعد خانوار در ایران و ترکیه تقریباً برابر است اما درآمد سرانه ترکها تقریباً سه برابر ایران است با این حال سرانه مصرف بنزین آنها یکسوم ایران است. این مقایسه مربوط به تنها ترکیه نیست. سرانه مصرف بنزین ایران شش برابر متوسط جهانی است در حالی که بنزین در ایران بعد از ونزوئلا یعنی کشوری که مصداق بارز فروپاشی اقتصادی و سیاسی ناشی از پوپولیسم است ارزانترین بنزین جهان است.
دولت سالانه حدود 60 هزار میلیارد تومان یارانه غیرمستقیم برای پر کردن این شکاف بین قیمت واقعی بنزین و قیمت یارانهای آن میدهد در حالی که تقریباً نیمی از خانوارهای ایرانی اساساً خودرو شخصی ندارند. یعنی این یارانه هنگفت صرفاً به خانوارهایی تعلق میگیرد که خودرو شخصی دارند و جالب آنکه پنج میلیون خانواری که بیشتر از یک خودرو دارند یارانه بیشتری هم میگیرند. از طرف دیگر حداقل 10 میلیون لیتر روزانه قاچاق بنزین در ایران وجود دارد. البته برخی منابع رسمی نظیر مرکز پژوهشهای مجلس سهم قاچاق را تا 20 میلیون لیتر روزانه هم برآورد کردهاند. این عدد یعنی اینکه حداقل 15 درصد مصرف بنزین از کشور قاچاق میشود پس حداقل 9 هزار میلیارد تومان از این یارانه، عملاً یارانه به قاچاق بنزین است!
به هر حال تردیدی نیست قیمت فعلی بنزین و سیاست دولت در این خصوص، از یکسو ناعادلانه است چون به 50 درصد جامعه که برخوردارتر هستند یارانه هنگفتی میدهد که به 50 درصد با درآمد کمتر نمیدهد و از سوی دیگر خلاف منافع ملی هم هست چون اتلاف منابع و قاچاق را ترویج میکند. حال در چنین وضعیتی هیاهو بر سر یک واژه وزیر نفت که واضح است در چه زمینه و چارچوبی بیان شد چه فایدهای دارد جز ترسوتر کردن مدیرانی که همین الان هم از ترس حمله رسانهها و بلندگوهای پوپولیسم جرات اتخاذ هیچ تصمیمی را ندارند؟
در حالی که قیمت بنزین در ایران کمتر از پنج درصد قیمت بنزین در نیمی از کشورهای دنیا و 10 درصد کشورهای نفتی منطقه است حتی با افزایش 20برابری هم هنوز ایران در زمره کشورهای با بنزین نسبتاً ارزان قرار میگیرد و با 10 برابر شدن قیمت، هنوز هم ایران کشوری تلقی میشود که روی بنزین یارانه میدهد. در چنین شرایطی واقعاً صحبت از میزان تحمل مردم در افزایش قیمت و به گونهای صحبت کردن که انگار قرار است چه اتفاقی بیفتد چقدر مفید و منطقی است؟
طبیعی است یکی از اهداف اصلی افزایش قیمت بنزین کاهش مصرف آن است. پس طبیعی است بخشی از کسانی که در قیمت فعلی بنزین بیشتری مصرف میکنند با افزایش قیمت تصمیم میگیرند کمتر مصرف کنند این واکنش طبیعی بازار به هر افزایش قیمتی است. حالا اگر وزیر از واژه «تحمل کردن» استفاده کرده طبعاً منظورش همین واکنش طبیعی مصرفکننده به افزایش قیمت است. یعنی تا جایی قیمت را میتوان بالا برد که کاهش تقاضا منجر به لطمه به رشد اقتصادی یا معیشت اقشاری از جامعه که زندگی آنها به هزینه حملونقل حساسیت بالایی دارد نشود. فارغ از اینکه از نظر تئوریک تابع مطلوبیت بنزین و کشش قیمتی تقاضای آن را چگونه مدل کنیم در سطح قیمت فعلی و فضای سیاسی و اقتصادی جامعه واضح است که افزایش قیمت در سطح محدودی بوده و تفسیر اخلاقی و سیاسی جملهای که وزیر گفته صرفاً یک بازی سیاسی و رسانهای است.
در عین حال باعث تاسف است که رسانهها و صاحبان تریبون و آنها که قدرت تولید محتوای عمومی دارند عملاً منافع طبقه متوسط را بهجای منافع طبقه محروم جا میزنند. یعنی بهجای آنکه از تخصیص یارانه به حملونقل عمومی و زیرساختهای حملونقل کشور که همه از آنها بهرهمند میشوند دفاع کنند از وضعیت موجود دفاع میکنند که این حجم یارانه به دارندگان خودرو یعنی طبقه متوسط به بالا که کمتر از 50 درصد خانوارهای ایرانی هستند داده میشود بهخصوص که بخشی از این یارانه مستقیماً به جیب قاچاقچیان بنزین ریخته میشود.
پوپولیسم ایرانی به دلایلی که شرح آنها نیاز به نوشته دیگری دارد حامی طبقه متوسط شهرنشین است. یعنی به دلیل یک تحلیل (به باور من اشتباه) از نقش طبقه متوسط شهری در تحولات سیاسی و قدرت سیاسی این طبقه، منافع طبقه فرودست اقتصادی را قربانی پوپولیسم طبقه متوسطگرا کرده است. این موضوع را در خیلی حوزههای دیگر هم میتوان دید. جنجال بر سر سخنان وزیر نفت هم بخشی از عادت رسانههای پوپولیست طبقه متوسط است که منافع طبقاتی خود را به اسم طبقه فرودست جا میزنند.
در چنین وضعیتی همآوا شدن با این جریان پوپولیستی و تبدیل کردن یک اشتباه در انتخاب واژه توسط وزیر نفت به سوژه تحلیل و جنجال رسانهای در نهایت فقط به نفع همین پوپولیسم طبقه متوسطگرا تمام میشود.
بهخصوص که رسانههای رسمی و نیز بلندگوهای جریان رقیب دولت هم مترصد همین سوژهها هستند که به بهانه یک دستمال قیصریهای را آتش بزنند. رسانهها و نهادهایی که در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی اساساً وقعی به تمایل و تحمل مردم نمینهند و در انبوهی از موارد نقض اساسی حقوق مدنی و سلب حق انتخاب شهروندان نهتنها مخالفتی نمیکنند بلکه حامی و پشتیبان محدودیتها هستند در چنین مواردی ناگهان نگران فشار به مردم و محدودیت برای جامعه مردم میشوند. به گمان من همه اینها صرفاً نمایشی پوپولیستی برای پنهان کردن خطاها و تعدیهایی است که در موارد متعدد دیگر میشود.