شناسه خبر : 21176 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

احساس امنیت شهروندان بیشتر می‌شود؟

افق احساس امنیت در شرایط پساتوافق

احساس امنیت فرآیندی روانی و اجتماعی است که صرفاً بر افراد تحمیل نمی‌شود بلکه اکثر افراد جامعه بر اساس نیازها، علایق، خواسته‌ها و توانمندی‌های شخصیتی و روانی خود در ایجاد و از بین بردن آن نقش اساسی دارند.

بهرام بیات /جامعه‌شناس و دانشیار دانشگاه عالی دفاع ملی

احساس امنیت فرآیندی روانی و اجتماعی است که صرفاً بر افراد تحمیل نمی‌شود بلکه اکثر افراد جامعه بر اساس نیازها، علایق، خواسته‌ها و توانمندی‌های شخصیتی و روانی خود در ایجاد و از بین بردن آن نقش اساسی دارند. بر اساس تمایز میان مرز «احساس امنیت» و «امنیت» می‌توان گفت که گاهی ممکن است ناامنی‌هایی در جامعه وجود داشته باشد ولی مردم احساس امنیت کنند و زمانی نیز موارد و مصادیق ایجاد ناامنی کم است اما مردم احساس ناامنی می‌کنند. بر اساس سنجش‌های صورت‌گرفته طی یک دهه اخیر روند سطح و میزان احساس امنیت رو به کاهش گذاشته است و میزان احساس امنیت طی سال‌های 1384 تا 1386 به میزان 45 /0 و از سال 1386 تا سال 1388 به میزان 75 /9 و از سال 1388 تا 1389 به میزان 36 /4 و از سال 1389 تا 1391 به میزان 96 /14 واحد کاهش پیدا کرده است. بر این اساس این حوزه از امنیت نیازمند عطف توجه جدی در سطوح راهبردی و کاربردی است. عوامل و زمینه‌های متعددی در شکل‌گیری فضای احساس ناامنی در جامعه حتی در شرایطی که امنیت عینی قابل قبول باشد، نقش ایفا می‌کنند که از میان این عوامل به نظر می‌رسد موضوع «درماندگی خودآموخته جمعی» که به نوعی با بحث تحریم‌ها و توافق هسته‌ای عجین شده است شرایط خاصی را برای سال 1395 رقم خواهد زد. چرا که سال 1395 بسیاری از عوامل ایجاد ناامنی و درماندگی بایستی مورد تامل و تعمق قرار گیرد و شرایط برون‌رفت از آنها فراهم شود. احساس امنیت با بسیاری از عناصر اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه ارتباط می‌یابد. تفسیر درست یا نادرست افراد و تجارب آنها از شرایط اجتماعی همواره احساس امنیت را طیفی از احساس امنیت درست و واقعی و کاذب و غیرواقعی قرار می‌دهد. گاهی اوقات ساختارهای اجتماعی و انتظامی جامعه امنیت بالایی را نشان می‌دهند اما برداشت افراد از فضای اجتماعی یا اطلاعات آنان در مورد دیگران، آنان را در مخمصه روانی احساس ناامنی قرار می‌دهد. برخی افراد جامعه نیز به خاطر تامین منافع خویش با پذیرش ریسک‌های گوناگون ناخواسته خود را در معرض احساس ناامنی قرار می‌دهند که این شرایط خودساخته با فضای کلان و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جامعه فاصله دارد و بالعکس گاهی اوقات برخی افراد در فضایی کاملاً ناامن زندگی می‌کنند اما هیچ‌گونه احساس ناامنی نمی‌کنند. برای تبیین نظری احساس امنیت از سه رویکرد متداول در حوزه موضوع بهره گرفته می‌شود. رویکرد اول با چارچوب جامعه-جمعیت‌شناسی احساس امنیت را در لایه‌های ویژگی‌های فردی و اجتماعی بررسی می‌کند. در این رویکرد آسیب‌پذیری برای انسان‌ها در شرایطی قابل تصور است که آنها از حیث ویژگی‌های فردی و اجتماعی فاقد امکان دفاع موثر باشند. رویکرد دوم بر این اصل استوار است که احساس ناامنی محصول «تجربه‌های ناامنی» یعنی مواجهه شخصی با جرم یا مطلع شدن از آن، به وسیله شنیده‌ها، اعم از تماس با دیگران یا رسانه‌های همگانی است. در رویکرد نظری سوم که گاه با عنوان رویکرد «بوم‌شناختی» و عمدتاً با عنوان رویکرد «اجتماعی» خوانده می‌شود، تلاش بر این است که میان احساس فردی و متغیرهای زمینه‌ای مانند شهرنشینی، زندگی اجتماعی، سرمایه اجتماعی و آشفتگی مدنی ارتباط برقرار شود.

درماندگی خود‌آموخته جمعی
درماندگی آموخته‌شده حالت ویژه‌ای است که اغلب در نتیجه اعتقاد فرد مبنی بر اینکه رویدادها در کنترل او نیستند در او ایجاد می‌شود. درماندگی آموخته‌شده معمولاً از پاسخ‌های دریافت‌شده از محیط پدید می‌آید به این مفهوم که ما با وجود درک درست از محیط اطرافمان (نسبت به تجربیات گذشته) و پاسخ طبیعی که برای محیط اطرافمان ارسال می‌کنیم، پاسخ رنج‌آور و نامناسبی از محیط دریافت کنیم که این پاسخ منجر به قطع شدن ارتباط عصبی ما با محیط شود و به اصطلاح ما بیاموزیم که تنها پاسخ درمانده ماندن و تحمل کردن است. در این شرایط افراد متقاعد می‌شوند که هیچ کاری از دستشان بر نمی‌آید و به این خاطر هیچ تلاشی برای خروج از شرایط درماندگی نشان نمی‌دهند. «یکی از عوامل مهم و تاثیرگذار در شکل‌گیری و تداوم درماندگی نوع افکار و نگرش‌هایی است که در ذهن جای گرفته است. آنچه شاخص درماندگی است شناخت کنترل‌ناپذیری است، نه کنترل‌ناپذیری واقعی» (دوست‌محمدی، 1386:4). درماندگی خود‌آموخته با احساس امنیت رابطه خطی و معکوس دارد به این صورت که با افزایش احساس درماندگی احساس امنیت رو به کاهش می‌گذارد. سلیگمن (1996) معتقد است که درماندگی آموخته‌شده که به وسیله حوادث کنترل‌ناپذیر ایجاد می‌شوند منجـر به یک ساخت شناختی منفی می‌شوند یعنی اعتقاد به اینکه موفقیت و شکست خـارج از کوشش‌های شـخص اسـت. سلیگمن و همکارانش در تکمیل نظریه درماندگی، نظریه شیوه‌های اسنادی را ارائه داده‌اند. شیوه اسـنادی افـراد بـرای نتایج اعمال خود به صورت منفی و بدبینانه می‌تواند منجر به درماندگی شود. افراد با دلایل عملکـرد درونـی-پایـدار و کلی برای شکست‌های خود نشانه‌های درماندگی را بروز می‌دهند (فرخی و محمد‌زاده، 1383). واقعیت جامعه ایرانی در شرایط حاضر طی حداقل پنج سال گذشته و با شروع تحریم‌ها و بی‌تدبیری‌های راهبردی در سطح کلان برای مواجهه و مدیریت تحریم‌ها عمیق‌تر شد که نتیجه آن روند رو به تزاید پیچیدگی و وخامت اوضاع عمومی به‌ویژه وضعیت اقتصادی و بروز رکود و تورم توامان با هم شد و این روند به تدریج از یک سو احساس امنیت و از سوی دیگر درماندگی خود‌آموخته را تحت تاثیر قرار داد. این روند با عدم توجه جدی به ساختارهای کلان اقتصادی به‌ویژه در تعیین پارادایم کلان اقتصادی که چشم‌انداز حرکت اقتصادی کشور را در بلندمدت تعیین کند شرایط را در افق آتی به سمت احساس یأس و درماندگی سوق داد. واقعیت این است که اگر چه سال 1395 اولین سال از اجرای برنامه ششم توسعه اقتصادی و اجتماعی است ولی امروزه در ساختار کلان اقتصادی و حتی در برنامه‌های پنج‌ساله در برزخ میان نظام اقتصادی «کاپیتالی-‌لیبرالی» و نظام اقتصادی «سوسیالیستی-‌دولتی» سرگردان شده‌ایم. اگرچه هریک از پارادایم‌های دوگانه فوق دارای معایب و مزایایی هستند. از جمله دولت چابک و کوچک، محوریت مالیات، سلامت اداری، نظم مالی و اقتصاد، غلبه دلالی بر تولید، شکاف وحشتناک طبقاتی، شکل‌گیری طبقه ثروتمند از نظر مالی ولی فقیر از نظر فرهنگی، مصرف متظاهرانه و... که از مزایا و معایب پارادایم نظام اقتصادی «کاپیتالی-‌لیبرالی» هستند و مزایا و معایبی از قبیل دولت رفاهی، عدالت نسبی، کنترل مؤثر و از سویی دولت رانتیر، دولت همه‌جایی، فساد سرطان‌وار، دلالی دولتی-خصولتی، بی‌تدبیری مدیریتی و... که از مزایا و معایب نظام اقتصادی دولت‌محور محسوب می‌شود. واقعیت این است که در شرایط حاضر به دلیل گیر کردن در برزخ فوق‌الاشاره و نبود پارادایم اقتصادی مناسب، تقریباً هیچ یک از مزایای دو نظام اقتصادی را یا نداریم یا به صورت ناقص داریم اما در مقابل متاسفانه اکثر معایب هر دو نظام را یکجا با هم داریم. مسائلی چون دخالت بی‌حد و حصر دولت در اقتصاد و عدم توان در عدالت‌گستری، بیکاری‌های گسترده و روزافزون در شرایط افزایش بیکاران مدرک به دست، محوریت اقتصاد بر نفت، گسترش روند دلالی و دلال‌صفتی در گستره اجتماعی، فساد سرطان‌وار، عدم محوریت تولید و عدم حمایت از تولید داخل و نبود افق روشن برای آینده شرایط را برای افراد جامعه در سطوح مختلف همراه با ناامیدی و احساس ناامنی رقم زده است. توافق هسته‌ای میان جمهوری اسلامی ایران و شش کشور جهان بعد از حدود 12 سال فراز و فرود به یک سامانی رسید که در نوع خود در روابط بین‌الملل از استثناهای این حوزه تلقی می‌‌شود. مداقه و بررسی بر روی ابعاد و زوایای مختلف این توافق از منظرهای مختلف قابل انجام است. در این نوشتار سعی بر این است که در بررسی آثار و پیامدهای آن به تاثیر توافق بر روی احساس امنیت و درماندگی آموخته‌شده جمعی پرداخته شود. اولین ویژگی توافق هسته‌ای از حیث زیرساخت روانی‌-‌اجتماعی بودن برای برون‌رفت از درماندگی خودآموخته تقویت «خودباوری ملی» با هماوردی در گفت‌وگو با شش قدرت جهانی است که این در طول تاریخ بی‌نظیر بوده است. اگرچه تاریخ توافقات این‌چنینی را بسیار دیده است از جمله توافق وستفالیا (1648)، مرسلی (1919)، کنفرانس ملی سانفرانسیسکو (1945) و... ولی در هیچ‌یک از توافقات فوق اینطور نبوده که یک کشور در موضع قدرت (نه پس از شکست در یک جنگ از روی عجز) با کشور یا کشورهای دیگر وارد قرارداد شده باشد. از این رو در ساختار ذهنیت روانشناختی ایرانی نوعی خودباوری ملی تقویت شده است که می‌تواند موتور محرکه برای ارتقای احساس امنیت و عبور از شرایط درماندگی خودآموخته باشد. دومین ویژگی توافق هسته‌ای نوعی اجماع داخلی میان گروه‌های مختلف (به‌رغم برخی تظاهرات و نمایش مخالفت‌ها که برای پشتوانه تیم مذاکره‌کننده تا حدودی لازم بود) است که در سالی که به سال همدلی و همزبانی میان دولت و ملت نامگذاری شده است می‌تواند زمینه انسجام ملی را در سطوح گسترده فراهم آورد و انسجام ملی در واقع ساختاری است که با تمرکز بر سیاست‌ها و راهبردهای همگرایی ملی زمینه مساعد را برای خروج از شرایط درماندگی خود‌آموخته فراهم آورد. سومین ویژگی توافق هسته‌ای به نمایش گذاشتن و تجلی قدرت ملی همه‌جانبه شامل قدرت سخت (بازدارندگی دفاعی)، قدرت هوشمند یا نیمه‌سخت (کنش در فضای منطقه به‌ویژه در محور مقاومت) و قدرت نرم (با تجلی قدرت دیپلماسی تیم مذاکره‌کننده) توانست در شرایطی که منطقه در شرایط آنارشیک قرار دارد، در جایگاهی برابر با شش قدرت جهانی حقوق خود را (ازجمله حق هسته‌ای‌) به کرسی نشانده و قدرت‌های بزرگ جهانی جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یک کشور دارای قدرت همه‌جانبه پذیرفتند. این شرایط از حیث ذهنیت روانشناختی احساس قدرتمندی ملی را در تک‌تک افراد و گروه‌ها تقویت کرده و زمینه مساعد را برای برون‌رفت از درماندگی خودآموخته که از ویژگی‌های اساسی آن «احساس بی‌قدرتی‌» است، فراهم کند. ویژگی دیگر توافق گذر از یک قدرت (شرطی‌شده) منطقه‌ای و به یک قدرت (درگیر در شرایط) به‌رغم تلاش قدرت‌های منطقه‌ای که در سطوح مختلف با جمهوری اسلامی ایران دارای اختلاف و درگیری هستند و برخی از این قدرت‌ها در ساختار ذهنیت روانشناختی ایرانیان شرطی‌شده هستند از جمله که همه در‌صدد این بودند که ایران را در این شرایط شرطی‌شده حفظ کنند ولی توافق باعث شد که جمهوری اسلامی ایران در عرصه روابط بین‌الملل از یک قدرت شرطی‌شده شرایط منطقه‌ای به قدرت درگیر و فعال در شرایط بین‌المللی تبدیل شود و این مساله ضمن ارتقای احترام و پرستیژ بین‌المللی نظام حس احترام و پرستیژ را در ذهنیت ایرانی تقویت کرده است و احساس امنیت ارتقا‌یافته که خود از زمینه‌های برون‌رفت از شرایط درماندگی خودآموخته است. دستاورد بسیار مهم دیگر توافق ارتقای مشروعیت بین‌المللی نظام در جهان است که به رغم فضاسازی‌ها و سیاه‌نمایی‌های چند دهه اخیر نسبت به نظام جمهوری اسلامی ایران و ایرانیان و مسلمانان با انجام توافق و بر سر میز مذاکره نشستن با قدرت‌های جهانی این پیام روشن و مشخص را به دنیا ارائه داد که ایرانیان و مسلمانان و جمهوری اسلامی ایران دارای مشروعیت بین‌المللی و منطقه‌ای است و به طریق اولی دارای مشروعیت درونی است. از طرفی مشروعیت درونی همراه با قرار گرفتن با مشروعیت بیرونی مساله‌‌ «‌انگیزش» را که از بحران‌های ناشی از درماندگی خود‌آموخته است تقویت می‌کند. و از این طریق زمینه مساعد برای برون‌رفت از درماندگی آموخته‌شده را فراهم می‌کند. یکی دیگر از ویژگی‌ها و دستاوردهای توافق هسته‌ای مساله‌ «تاب‌آوری و سرسختی و به تعبیر درست‌تر روحیه مقاومت» است که به واسطه حدود دو سال مذاکره در ذهنیت روانشناختی جامعه شکل گرفت که تجلی آن در رفتار و کنش تیم مذاکره‌کننده از یک سو به عنوان «عامل» و کلیت فضای جامعه به عنوان «ساختار» تبلور یافت؛ از آنجا که مقاومت، سرسختی و تاب‌آوری از راهبردهای عملی پیشگیری از درماندگی خودآموخته است. چرا که مقاومت و تاب‌آوری به ویژه در سطح ملی این رویکرد را القا می‌کند که «جامعه و افراد تاب‌آور و مقاوم می‌توانند بر انواع اثرات ناگوار ناشی از محیط زندگی چیره شوند. تاب‌آوری باعث پیشرفت و مقاومت در شرایط دشوار می‌شود» (ریچاردسون، 2008).

جمع‌بندی
شرایط عمومی کشور در ارزیابی مردم را می‌توان به مفهوم درماندگی خود‌آموخته جمعی تعبیر کرد چراکه به نظر می‌رسد طی سال‌های گذشته شرایط داخلی و ساختار نظام بین‌الملل در تعامل با هم شرایطی را رقم زدند که ذهنیت روانشناختی جمعی جامعه را به این ارزیابی رساند که «کاری از دست ما ساخته نیست» و این ارزیابی به تدریج لباس واقعیت به خود پوشید. نتیجه و همچنین بستر درماندگی خود‌آموخته با احساس امنیت بسیار عجین شده و تاثیر و تاثر این دو بر همدیگر شرایط قبل از توافق را بسیار ناامید‌کننده جلوه‌گر کرده بود. با شروع دور جدید مذاکرات هسته‌ای که خود می‌تواند تحت تاثیر ساختار جدید هندسه در حال شکل‌گیری قدرت جهانی باشد، بارقه‌های امید در فضای روانی-جمعی جامعه ایجاد شد و با به نتیجه رسیدن مذاکرات سخت و نفسگیر این بارقه امید به بستر حرکتی تبدیل شده است که می‌تواند با ارتقای احساس امنیت جمعی جامعه را از شرایط درماندگی خود‌آموخته جمعی رها سازد و این خود زمینه جهش حرکتی باانگیزه خواهد بود ولی بنا به هر دلیلی اگر این بارقه امید خاموش شود نتایج زیان‌آور و مصیبت‌بار آن تمام عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را به شدت تحت تاثیر قرار خواهد داد.

منابع:
1- بک، آرون تی، شناخت درمانی و مشکلات روانی، ترجمه: مهدی قراچه‌داغی (1388)، نشر درسا، چاپ سوم
2- سیف، علی‌اکبر (1388)، روان‌شناسی پرورشی نوین، نشر دوران، چاپ پنجم (شاملو، سعید (1388)، نظریه‌ها در روان‌شناسی شخصیت، انتشارات رشد، چاپ نهم) فتحی، فاطمه (1385)، بررسی تاثیر دو روش گروهی آموزش مهارت‌های اجتماعی و درمان شناختی بر افـزایش عزت‌نفس دختران تحت پوشش کمیته امداد منطقه 16 تهران، تازه‌ها و پژوهش‌های مشاوره، ج 1، ش 3 و 4
3- Richardson, G. E. (2008). The Metatheory of Resilience and Resiliency. Journal of clinical psychology, 58(3), 307-321.
4- Seligman, M, E, P. (1976). Learned helplessness and depression in animals and men morrestown, NJ: General Learning press. Seligman, M, E, P. (1996). Learned helplessness and depression in animals and men morrestown, NJ: General Learning press. Seligman, M. E. P., Steen, T. A., Park, N. & Peterson, C. (2005). Positive Psychology Progress: Empirical Validation of Interventions. American Psychologist. 60(5), 410-421.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها